📣 مسابقه #روایت_طلبگی به مناسبت یکساله شدن پایگاه خبری، تحلیلی صدای حوزه
🖌 یک خاطره و روایت از #زندگی_طلبگی خود (یا اطرافیان و ...) برای ما ارسال کنید و در قرعهکشی 1 عدد ساعت هوشمند و 2 عدد پاوربانک شرکت کنید!
🎁 بهترین روایت ها به انتخاب #صدای_حوزه، در سایت و کانال این پایگاه خبری در شبکههای اجتماعی منتشر خواهند شد.
🎉 برای شرکت در مسابقه، مطالب خود را به ادمین کانال #صدای_حوزه
@vohadmin
ارسال کنید.
🕒 آخرین فرصت برای شرکت در مسابقه:
ساعت 15 روز دوشنبه 9 اسفند
#صدای_طلاب، بدون #پارازیت
🆔 @sedayehowzeh
📣 مسابقه #روایت_طلبگی به مناسبت یکساله شدن پایگاه خبری، تحلیلی صدای حوزه
🖌 یک خاطره و روایت از #زندگی_طلبگی خود (یا اطرافیان و ...) برای ما ارسال کنید و در قرعهکشی 1 عدد ساعت هوشمند و 2 عدد پاوربانک شرکت کنید!
🎉 برای شرکت در مسابقه، مطالب خود را به ادمین کانال #صدای_حوزه (@vohadmin) ارسال کنید.
🕒 آخرین فرصت برای شرکت در مسابقه:
ساعت 15 روز دوشنبه 9 اسفند
✔️ #صدای_حوزه را بدون پارازیت بشنوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1467023382C72b81b3b57
🎁 مسابقه اینستاگرام ما را هم از دست ندهید❗️
📎 مشاهده پست مسابقه از اینجا
پایگاه خبری صدای حوزه
📣 مسابقه #روایت_طلبگی به مناسبت یکساله شدن پایگاه خبری، تحلیلی صدای حوزه 🖌 یک خاطره و روایت از #زند
📣 با عرض سلام خدمت مخاطبین #صدای_حوزه
🔹باتوجه به استقبال مخاطبین و درخواست برخی از طلاب جهت تمدید #روایت_طلبگی، این مسابقه تا عصر روز #عید_مبعث تمدید شد.
🆔 @sedayehowzeh
#روایت_طلبگی
دست خدا
🔹یه روز جمعه تنها با همسرم نشسته بودیم. جمعه ها همین طور دلگیر بود فقر و نداری و تنگدستی زندگی #طلبگی، مزید بر علت دلتنگی من شده بود.
🔸در همین حین زنگ در خونه به صدا در اومد. همسرم از پلهها بالا رفت و در خونه رو باز کرد، با ناباوری دیدم داره دعوت میکنه از مهمون سر زدهای که به خونمون اومده که بیان پایین. من که همیشه مهمون رو دوست داشتم، خیلی ناراحت شدم. خدایا کی میتونه باشه؟ الان که هیچی توی خونه نداشتیم، نه گوشت، نه میوه، نه مرغ و .... هیچ و هیچ.
🔹در اتاق که باز شد دیدم حاجی عمو و زنش از یزد اومدن. به سختی صورت ناراحتم رو پنهون کردم و خوش آمد گفتم و رفتم به آشپزخونه، همسرم که از دلم خبر داشت، وارد آشپزخونه شد، گفتم مشکلمون کم بود مهمون ناخوندمون کجا بود؟
🔸همسرم خیلی ناراحت شد و اخمش رو توی هم کشید و گفت: مهمون خودش با روزی و برکتش وارد خونه میشه. گفتم ما که هیچی نداریم حتی پولی برای خریدن دوتا نون.
🔹بغض کرده بودم کتری رو روی گاز گذاشتم و رفتم کنار مهمونها نشستم.
🔸تا خواستم بشینم صاحبخونه از بالا صدا زد که تلفن با شما کار داره بیایید پای تلفن. همسرم رفت بالا تا جواب تلفن رو بده چند دقیقه بعد از بالا صدا زد خانم من چند دقیقه میرم بیرون زود برمیگردم.
🔹با خودم گفتم تو این موقعیت منو تنها گذاشت تا اومدم برم بیرون و بهش بگم کجا منو میذاری با نداری و نداشتن هیچی تو خونه، دیدم رفت.
🔸چای درست کردم و آوردم و شروع کردیم به صحبت کردن، نیم ساعتی گذشت دل من شور و نگرانی داشت، یه دفعه آقا سید(همسرم) از در وارد شد با کلی وسیله، میوه، پنیر، گوشت چرخکرده، مرغ و... چشمام داشت از کاسه بیرون میاومد. خوشحال به طوری که تو پوست خودم نمیگنجیدم پشت سر همسرم رفتم تو آشپزخونه گفتم بانک زدی؟ چطوری تونستی این همه چیز بخری؟ گفت؛ گفتم که خدا بزرگه و مهمون خودش روزیش رو میاره.
🔹آقا مهدی(دوست همسرم) بهم زنگ زد و گفت یه نفر ده هزار تومن نذرت کرده بیا بگیر رفتم گرفتم وسیله خریدم و اومدم. خیلی خوشحال شدم. اون مهمونی دو سه روزه که حاج عمو و خانمش برای زیارت به قم اومده بودن به خوبی برگزار شد.
🔸بعد از گذشت چند ماه همسرم آقا مهدی رو دیده بود و ازش تشکر کرده بود که دستت درد نکنه اون نذر اون روزت آبروی منو جلوی فامیل خانمم خرید. آقا مهدی گفته بود اصلا من هیچ پولی به عنوان نذر بهت ندادم و این ماجرارو اصلا یادم نمیاد. هر چی همسرم آدرس داده بود فلان جا، و فلان روز، آقا مهدی گفت اصلا چنین چیزی نبوده.
🔹با شنیدن این حرف به وجود دست خدا در زندگی و برکت و روزی مهمان ایمان آوردم.
🆔 @sedayehowzeh
پایگاه خبری صدای حوزه
📣 مسابقه #روایت_طلبگی به مناسبت یکساله شدن پایگاه خبری، تحلیلی صدای حوزه 🖌 یک خاطره و روایت از #زند
📣 باتوجه به استقبال مخاطبین،جهت تمدید مسابقه #روایت_طلبگی به مناسبت یکسالگی #صدای_حوزه، این مسابقه تا اذان مغرب امروز، #عید_مبعث تمدید شده است.
🆔 @sedayehowzeh
#روایت_طلبگی
🔹روز عروسی من چه روزی شد!
🔸به توصیه بزرگان برا کنترل فامیل از اعمال موزون و غیر موزون قبل عروسی #معمم شدم. همین طورم شد و همین لباس عمه ها و بقیه رو نشونده بود سرجاشون ولی مشکلاتی هم داشت.
🔹روز عروسیم تالار گرفته بودیم غروب همه اومده بودن از قصد به رفقای #مذهبی زیادی دعوتنامه فرستاده بودم تا فضا کمی تلطیف شه. همه اومده بودن همه الا داماد...
⁉️ حالا داماد کجاس؟ مسجد جامع‼️مسجد جامع برا چی؟؟!
🔸هیچی عرض کنم محضر انورتون #امام_جمعه شهرمون نبود بهم زنگ زد گفت نماز مغرب رو من بخونم. منم تا اومدم بگم که... گفت دستت درد نکنه و خداحافظ
🔹موندم رودرواسی و گفتم یه نمازه دیگه چیزی نیست که سریع گازشو میگیرم تمومه. بعدشم به یه نفر میگم منو با ماشین برسونه تالار چون خودم ماشین نداشتم.
🔸نماز تموم شد و اومدم پاشم یکی اومد نشست کنارم که حاجی خوب شبی اومدی شب چهارشنبه است و از شما علما رسیده که #دعای_توسل خیلی ثواب داره و میکروفون یقه ای رو گرفت و شروع کرد به دعای توسل بسم الله الرحمن الرحیم...
🔹منم هی رفقا بهم زنگ میزنن که کجایی؟ یادته امروز عروسیته یانه؟!!!
🔸دعـــــــــــا باهمه عقبه و مقدمه و... تموم شد.
🔹پاشدم برم دیدم هیشکی از اینایی که در مراسم پرشور پنج نفره دعا بودن ماشین ندارن. ما را افتادیم پیاده به سمت تالار به زور شامو رسیدیم. ولی بعدشام و اتمام عروسی اومدیم بریم خونه ماشین نبود.
🔸خانم رو نمیدونم کی رسوند، ولی من پیاده از کوچه پس کوچه ها اومدم خونه تنهایی.
🔴 عروسی جاتون خالی بود انصافا خیلی چسبید😝🤣
🆔 @sedayehowzeh
پایگاه خبری صدای حوزه
📣 مسابقه #روایت_طلبگی به مناسبت یکساله شدن پایگاه خبری، تحلیلی صدای حوزه 🖌 یک خاطره و روایت از #زند
📣 برندگان مسابقه #روایت_طلبگی:
1️⃣ جناب آقای سلیمانی : برنده #ساعت_هوشمند
2️⃣ سرکار خانم قائمی: برنده #پاور_بانک
3️⃣ جناب آقای کرد بچه ارمبو: برنده #پاور_بانک
🆔 @sedayehowzeh