eitaa logo
حسیــن ایمانـے(سِـحرِ‌‌اَشـک)
910 دنبال‌کننده
372 عکس
466 ویدیو
178 فایل
اشعار و سبکهایِ کربلایی حسین ایمانی
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی عیدِ غدیرِ خُم و مدحِ مولا شعله‌هایِ گرمِ خورشیدِ حجاز کاروانی یکسره راز وُ نیاز حاجیانی دل به دلبر افتاده‌اند اهل‌ِ مُهر وُ منبر وُ سجّاده‌اند کاروان‌سالارشان‌ از جنسِ نور عشقِ حق همراه با شور وُ شعور قافله‌سالار ختمُ‌المرسلین‌ قافله قَد قامتِ ایمان وُ دین ناگهان آمد ندا از آسمان ساقیا خُم واٰ شده قدری بمان خوب می‌داند نبی این امرِ کیست پس صدا زد کاروانِ عشق ایست طُرفَةُالعینی گذشت وُ منبری شد مُهیّا بهرِ اَمرِ داوری آیه‌یِ تکمیلِ دین ابلاغ شد باز اهلِ‌ کینه نقرهِ‌داغ شد رویِ منبر داد زد پیغمبری حیدری‌ام حیدری‌ام حیدری گوشتان باشد به حرفِ مصطفی دینِ من یعنی ولایِ مرتضی کشتیِ اسلام را او لنگر است شک نکن اسلام حُبِّ حیدر است رشته‌یِ عشقِ علی حِصنِ‌حَصیٖن او امام است و امیرالمؤمنین او صراطَ‌المستقیم است و سراج دشمنانش روزِ محشر هاج وُ واٰج یاعلی نجوایِ معراجِ رسول بهترین ذکرِ مناجاتِ بتول بنده‌یِ یکتایِ درگاهِ اَحد شرحی از اخلاص و تفسیرِ بلد آسمان‌ها گوش بر فرمانِ او قبله‌یِ حقُّ و حقیقت حیُّ و هوُ با علی آرام طوفان می‌شود آتشِ کینه گلستان می‌شود بی‌عصا دریا به فرمانش شکافت صد مسیحا یک نفس چون او نیافت قوّتِ قلبِ محمّد مرتضاست لیلةالقدرِ تمامِ اولیاست‌ خنده بر لعلِ لبِ زهرا شکفت هر کسی آمد فقط تبریک گفت اوّلین تبریک را در قافله گفت مردی از تبارِ‌‌ فاصله!!! بَخِّنِ او می‌دهد بویِ نفاق گفته بودم کینه‌ها شد نقره‌داغ کینه‌ها ماند و غروب و کوچه‌ای که عصا شد شانه‌هایِ بچّه‌ای یاس بود و سیلیِ گلچین ولی ..... بر زمین خورد و صدا زد یاعلی یاعلی گفت و سقیفه کور شد ماجرایِ اهلِ کوفه جور شد یاعلی گفت و ستم شد خنجری تا که جا گیرد به رویِ حنجری یاعلی رمزِ قیامِ کربلاست ناله‌یِ هر حیدری مهدی بیاست @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی مناجات و روضه‌هایِ بعد از عاشورا گناه مثلِ عفونت به جانم افتاده هزار وای دَمَت از زبانم افتاده قدیم بیشتر از این به درد می‌خوردم همیشه نامِ تو همراهِ گریه می‌بردم نفس نفس زدنَم نذرِ نینوا می‌شد دلِ گرفته‌یِ من بینِ روضه وا می‌شد مُقدَّراتِ مرا جرم‌ها مُکدَّر کرد گناه‌ها چه بلاها که بر سرم آورد مرض که آمده باشد عواقبی دارد گناهکار شدم چشمها نمی‌بارد میانِ روضه‌یِ تو واٰ شود گِره از کار دوباره اشک برایِ غریب وُ استغفار دوباره گریه برایِ لبی‌ که خشکیده به نیزه صورتِ خورشیدِ دین درخشیده صدایِ هِقْ‌هِقِ آن غنچه‌ای که غمگین است چقدر روضه‌یِ غمهایِ شاه سنگین است به گردنِ علی وُ پایِ کودکان زنجیر حریمِ عشق کجا؟! چوبِ طعنه وُ تحقیر چه سنگ‌ها که رها می‌شده خدا از بام تمامِ روضه‌یِ سجّاد یک کلام اَلشّام زنانِ قافله را پابرهنه می‌بردند کبوترانِ حرم تازیانه می‌خوردند تمامِ پیکرِ زنها وُ کودکان زخمی لگد زدند به گُل با کمالِ بی‌رحمی به گریه‌هایِ من وُ آهِ عمّه خندیدند به پیشِ چشمِ حرم پایِ نیزه رقصیدند سرِ بریده‌یِ بابا میانِ تشتِ طلا نشست رویِ لبِ کعبه کَعبِ نِی امّا ..... دوباره مثلِ همان روز لَعلِ تو ترِکید دوباره بغضِ غریبیِ اهلِ تو ترکید دوباره خواهرِ تو مضطر وُ پریشان شد وَ آه وُ ناله دَمِ زینب وُ یتیمان شد نوایِ عمّه‌یِ غم‌دیده وُ دَمِ سجّاد بیا بهارِ دلِ فاطمه بِرس بر داد @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم آسمانی‌ترین سلام و درود به اَباَالقاسمِ حرم محمود آمده آرزویِ سجّاده طاقِ کسری به لرزه افتاده ذکرِ عرشِ خداست یا اَللّه شده خاموش و سرد آتشگاه چه نزولی ؟! ببین بر این تنزیل .... می‌کند افتخار عامُ‌الفیل آسمان و زمین غزل‌خوان است آمنه دامنت گل‌اَفشان است پسرت بی‌نظیر و بی‌همتاست مقتدایِ علی اَباَالزّهراست خاتم‌الانبیاست این نوزاد گوش کُن عرش می‌زند فریاد .... وَحدَهُ لاٰ اِلٰهَ اّلاَّ اللّه عاشقم عاشقِ رسول‌اللّه بند بندِ وجود قرآنی‌ست معنیِ کاملِ مسلمانی‌ست‌ آدم و نوح و خِضر و ابراهیم در حریمِ محمّدی تسلیم بی عصا می‌زند به دریاها نفسِ او شفایِ عیسیٰ‌ها خنده‌اش آبرویِ جبرائیل لقمه‌اش آرزویِ میکائیل خاک و افلاک سرسِپرده‌یِ او مَلکُ‌الموت کشته مرده‌یِ او کارِ قطره که مدحِ دریا نیست مدحِ او آیه‌هایِ قرآنی‌ست بشنو فرموده‌هایِ ایزد را گوش کُن سوره‌یِ محمّد را اُسوه‌یِ خُلق و رأفت و ایثار ضربه‌یِ حق به ریشه‌یِ کفّار رحمتِ هر دو عالم است ولی .... دلخوشی‌اش شده ولایِ علی آنقَدَر حامیِ ولایت بود که شده روضه‌اش کبودِ کبود در غدیریه حرفِ حق را گفت وَ مدینه شنید و برآشفت پس از آن روز طعنه‌ها و زهر شده سهمِ رسول از این شهر صورتش مثلِ فاطمه نیلی‌ست داغدارِ سقیفه و سیلی‌ست کینه حقِّ حرم به زور گرفت اشکها وعده‌یِ ظهور گرفت این صدایِ دعایِ محمود است مصطفی ندبه‌خوانِ موعود است @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد حضرت رسول و امام صادق علیهم السلام بر تنِ دین لباسِ عید کنید قبله را مستِ این نوید کنید آسمانی‌تر از همیشه شدیم صاحبِ اصل و فصل و ریشه شدیم جان گرفتیم و عبدِ جانانیم ما عزیزیم چون مسلمانیم هر چه داریم از خدا داریم در صفِ عشق ادّعا داریم مدّعی می‌شویم تا محشر نزنیم ای خدا درِ دیگر سویِ این قبله آمدن عشق است درِ این خانه را زدن عشق است عشق یعنی طوافِ بیت‌اللّه وَحدَهُ لاٰ اِلٰهَ اِلّاَ اللّه مژده دارم دو عاشق آمده‌اند نبیِ عشق و صادق آمده‌اند دو خدایی دو دلبر و دلخواه دو دَمِ یاعلی ولیُّ اللّه دو علمدارِ پرچمِ عزّت دو شکوهِ مروّت و غیرت این یکی رحمتِ دو دنیا بود آن یکی علمِ ناب و اعلا بود این یکی رأفتی رحیمانه آن یکی شمع و عرش پروانه این یکی خاتمِ رُسل احمد آن یکی سرسپرده‌یِ ایزد این یکی مقتدایِ مولایم آن یکی ذکرِ رویِ لبهایم این یکی مصطفی اَباَالزّهراست آن یکی میوه‌یِ دلِ مولاست هر دو از جنسِ نور و اُمّیدند روشنی‌بخشِ راهِ توحیدند هر دو حبل‌المتینِ درگاهند خِیرِ ما را همیشه می‌خواهند خِیرِ ما در ولایِ حیدری است عشقِ ما حجّةابن‌العسکری است احمد و صادق و علی دارند .... انتظار از من و تو می‌بارند دوستان فاطمیه نزدیک است کوچه‌یِ روضه تنگ و باریک است نکند اشکِ ما قلیل شود پایِ این روضه‌ها علیل شود فاطمیه بساطِ تنهایی‌ست‌ چاه مَحرم برایِ آقایی‌ست .... دستِ آقایِ آسمان بسته مادر از زندگی شده خسته وای از این مدینه واویلا سینه و میخِ کینه واویلا مثلِ محمود و ‌صادق و حیدر ندبه‌خوان شو که می‌رسد دلبر @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد امام جعفر صادق علیه السلام پیروِ مکتبِ جعفرم خدایا ممنون نوکرِ خانه‌‌یِ حیدرم خدایا ممنون سرنوشتی گِره‌خورده با ولایت دارم من به نان و نمکِ سفره‌ات عادت دارم جاهلم شیخ‌الائمّه‌ درسِ تو شیرین است این دعایِ من و آمینِ حرم تضمین است .... از خدا خواسته‌ام در تب و تابت باشم تا ابد عاشق و سربازِ ولایت باشم آمدی وارثِ اوصافِ علی و زهرا همه‌یِ زندگی‌‌ات وقفِ خدایت وَاللّه‌ وارثِ غیرت و علم و عَلمِ مولایی گلِ پیغمبری و نورِ دلِ زهرایی قابی از صورت و رفتار و مرامِ حسنی عاشقِ کرب‌وبلا تا به ابد عشقِ منی دلبری و شده‌ بی‌تاب و قرارت دلها تویی معشوق و گرفتارت ابوفاضل‌ها اُنس با نافله و زمزمه‌یِ شب داری تا که تنها می‌شوی روضه‌یِ زینب داری مثلِ سجّاد پریشانِ حسینی آقا هر نفس زائرِ‌ بین‌الحرمینی آقا وارثِ معرفت و علومِ باقر هستی از زمین کَندی و بر عرشِ خدا پیوستی زحماتِ تو به دین قوّت و نیرو داده آسمان بر رویِ خاکِ قدمت افتاده ظاهراً صحنِ تو خاکی و حرم تاریک است ظاهراً روضه‌یِ تو به مادرم نزدیک است خاکِ صحنِ تو پر از بویِ بهشت است ولی .... غمِ تو می‌کُشدم یوسفِ زهرا و علی مکتبم‌ جعفری و بر تبِ خود می‌نازم خواب دیدم آمدم صحنِ تو را می‌سازم کارگر بودم و بر شانه‌یِ خود بردم سنگ سنگ شد صحنِ تو و روضه‌یِ زهرا آهنگ دلِ من خوش شده با خوابِ حرم واویلا بی‌حرم مانده چرا شاهِ کرم ؟! واویلا خاکِ صحنِ تو بهشت است خدا می‌داند روضه‌یِ غربتِ تو کرب‌وبلا می‌خواند بقیع و کرب‌وبلا منتظرِ دلدارند‌‌ خاکهایِ حرمت چشم‌به‌راهِ یارند‌ @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنویِ اشک فاطمیه اشک یعنی مادری در کوچه‌ها شانه‌هایِ یک پدر جایِ عصا‌ اشک یعنی آفتابی در غروب بغضِ یک دردانه در حنجر رُسوب اشک یعنی کوچه‌هایِ بی‌کسی کودکی مأنوس‌‌ با دلواپسی‌ اشک یعنی اضطراب و واهمه‌ ناله یعنی انقلاب و فاطمه اشک یعنی انقلابی در سجود صورتی در قابی از سیلی کبود اشک یعنی ضربه‌یِ سنگینِ مرگ سیلی و دیوار و روی وُ کویِ تنگ اشک یعنی هر قدم یک‌بار آه دردُدل با نخل و تنگستان و چاه‌‌ اشک یعنی غسل از رویِ لباس ارغوانی دیدنِ بازویِ یاس اشک یعنی داستانِ سایه‌بان‌ بیت‌الاحزانِ خراب و کودکان اشک یعنی آستینی بر دَهن نیمه‌شب غسل و کفن بغضِ حسن اشک یعنی دربِ نیمه سوخته سینه‌ای با میخ بر در دوخته اشک یعنی کودکانی هاج‌ وُ واج‌ دست جایِ دیده می‌جوید سراج‌ اشک یعنی قبرِ بی شمع و چراغ اشتیاقِ دیدنِ یار و فراق اشک یعنی کوثری مخفی شده شستنِ آن پیکرِ زخمی شده اشک یعنی فاطمه یعنی فدک ضربه‌ای در پاسخِ حقِّ نمک اشک یعنی مادری با چشمِ تار چادری خاکی و طفلی خانه‌دار اشک یعنی دختری زار وُ صبور غصّه و غم‌هایِ بیتی سوت وُ کور اشک را با فاطمیون دیده‌ام در میانِ لخته‌یِ خون دیده‌ام اشک یعنی آه شعر وُ ماهِ شور انتظارِ ماه در راهِ ظهور @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها‌‌ فکری به حالِ زارِ غریبِ حجاز کن جانِ علی برایِ علی دیده باز کن حرفی بزن عزیزِ دلم زار و مضطرم رحمی نَما به حالِ من و این دو دخترم ای مادرِ رسولِ خدا در غم و عذاب این دخترِ سه‌ساله‌یِ تو این ابوتراب جارو زدن به خانه شده کارِ دخترت زانو بغل گرفتن و غم کارِ همسرت او غصّه‌دارِ چادرِ خاکی و بسته‌ات‌ من داغدارِ پهلو وُ دستِ شکسته‌ات او فکرِ مجتبی و تب و بغضِ در گلو من یادِ شاهِ تشنه‌لب و خنجرِ عدو غصّه به نامِ ما شده انگار فاطمه شد روضه‌خوانِ تو در وُ دیوار فاطمه دیوار تکیه‌گاهِ علی را نگاه داشت یاسی که شد شقایق و رنگی سیاه داشت حالا برایِ غسل و کفن آمدم ولی .... گل کرده لاله بر کفنِ همدمِ علی با من نگفتی از وَرمِ بازویت چرا ؟! خونابه می‌چکد گلم از پهلویت چرا ؟! تابوتِ تو به شانه‌یِ من جا گرفته وای دنیا تمامِ دلخوشی‌ام را گرفته وای از این به بعد حیدر و این کودکانِ زار چشم‌انتظارِ راهِ شب و آه بر مزار ذکرِ لبِ من و حَسَنین است و دختران آوایِ العجل به غم و ناله و فغان می‌آید آنکه منتقمِ دردِ حیدر است حکمِ تقاصِ کینه و لبخندِ مادر است صبحِ ظهور و مرگِ شبِ تار می‌رسد کعبه به گوش باش که دلدار می‌رسد @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی مبعث پیغمبر اکرم صلَّی اللّه علیه و آله و سلّم نورِ حقّ وُ کوهِ نور وُ روزهایِ روشنی روزهایی خارج از اِدراک وُ فهمِ چون منی شد زبان از لطفِ یزدان باز وُ می‌گویم کمی از هزاران نکته‌یِ خلقِ وجودِ آدمی یادِ آن روزی که حکّاکِ اَزل از گِل دلی آفرید وُ عشق را جا داد بینِ منزلی لحظه‌ای که عشقِ حق جا در وجودِ بنده کرد عرش وُ فرش وُ ساکنانِ آن به انسان سجده کرد گفت شیطان : آتشم از خاک پایین‌تر رَوم ؟! من به پایِ فتنه‌ها و جنگ باید سر نَهم ؟! حضرتِ حق در جوابِ این تَمرُّد این چرا بعدها مخلوقِ خود را کرد مهمان در حرا آنکه شیطان اهلِ جنگ وُ ننگ وُ شرّش گفته بود صبح تا شب روزه‌دار وُ تا سحر کارش سُجود ردِّ پایی از خدا را در حرا یک اربعین آسمان می‌دید پیشانی نهاده بر زمین تا چهل کامل شد آمد این ندا از آسمان از مَنی وُ با منی وُ مالِ من قرآن بخوان عاشقی مکتب ندیده تا خدا پرواز کرد اُمِّیِ جهلِ عرب لبهایِ خود را باز کرد سوره‌یِ وحدانیت را احمدِ مختار خواند شصتْ بر دندانِ حیرت دشمنِ دادار ماند از حرا آمد فرود اسلام وُ نورِ خانه شد بی‌بیِ عالم خدیجه دورِ او پروانه شد پیش از آنی که بداند کعبه این اسلام چیست؟! دید همراهِ نبی در هر نمازِ او علی‌ست مدّتی پنهان به امرِ حق شد از چشمِ عرب مخفیانه گفت از توحید وُ یکتاییِ رب دانه‌یِ عشقِ خدا در جانِ مکّه سبز شد نغمه‌یِ اللّهُ‌اکبر مشقِ راه وُ رمز شد تا سه‌سالی می‌گذشت اوضاع بر این مِنوال تا .... مُرشد آورد از خدا سویِ پیمبر قال تا .... دعوتِ مخفیِ خود پیدا وُ رفعِ فتنه کرد بهرِ فریادِ الهی پادگانش کعبه کرد چوب خورد وُ سنگ خورد وُ طعنه خورد وُ ناسزا تا نشانی داد بر انسانِ نادان از جزا رحمتی بر مؤمنینی‌‌ ضربه‌ای بر کفر وُ کین اُسوه‌یِ نیکِ خدایی رحمةٌلِلعالمین سالروزِ مبعثت را جشن می‌گیرد زمان لیک مانده بر دلِ امروز بغضِ کاروان کاروانی از مدینه راهیِ کرب‌وبلاست از همین امشب به دل دلشوره‌هایِ نینواست از همین امشب هوایِ شالِ ماتم کرده‌ام سینه‌ام را نذریِ ماهِ محرّم کرده‌ام کاروان راهیِ صحراهایِ سرگردانی است حاجیان در کوفه حرف از دعوت و مهمانی است طفل در گهواره دارد گوئیا عزمِ طواف آن طوافی که کمالش را خدا کرده مَصاف نیزه‌هایِ کوفه‌یِ ننگ و ریا مَرکب شده ناله‌هایِ محمل و هر سنگ یازینب شده یا رسول‌اللّه دینِ مسلمین شد حکمِ ری جانشینت رویِ نِی ناموسِ تو در بزمِ مِی انتظارِ بازگشتِ خوُ وُ رفتارِ تو را می‌کِشد بیتِ خدا وُ می‌زند ناله بیا مهدیِ زهرا شده توحید دلتنگِ حضور قلبِ زهرا مادرِ سادات بی‌تابِ ظهور انتظارِ پرچمت را می‌کشد دینِ رسول جانِ زهرایِ بتول این نوکرت را کُن قبول @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی زبانِ حال دخترِ شهید بویِ خون وُ بویِ آتش بویِ دود دختری با ناله وُ غم می‌سرود حالِ او چون مرغِ بی‌تابِ سحر می‌کشید هر لحظه آهی از جگر از جفایِ روزگاران شِکوه داشت قلبِ محزون خاطری آشفته داشت‌ زانوانَش در بغل بِگرفته بود از غمِ گردون شکایت می‌نمود راستایِ دیدِ او چون آفتاب چشمهایِ تر سویِ عکسی به قاب دیده‌هایم رفت در تعقیبِ عکس دست‌وپایم خشک شد دَم گشت حبس چهره‌یِ مردی غریب و خاکپوش کامْ خامُش لیک قلبی در خروش تا که اشکِ دخترک سرریز شد گوشِ من بر حرفهایش تیز شد گفت بابا کِی می‌آیی از سفر ؟! مادرم می‌گفت می‌آیی پدر از جفایِ چرخِ گردون خسته‌ام گر چه آزادم اسیرِ طعنه‌ام دخترِ کم سنُّ و سالت پیر شد کودکت از زندگانی سیر شد رفتی وُ از ما نمی‌گیری سراغ کُشت بابا دخترت را این فراق همسرت شد پیر وُ دختر قد کشید خسته شد بس که رویِ ماهَت ندید ای پدر جان یادِ تو نخلِ اُمید بر خدایت میهمانی ای شهید فکرِ مادر حال می‌فهمم پدر که چرا می‌گفت تو رفتی سفر اقتدا بر دخترِ زهرا نمود یادِ زینب مادرِ غم‌ها نمود یادِ شام وُ گوشه‌یِ ویرانه کرد گریه کرد وُ گیسوانم شانه کرد از اُمیّه یاد کرد و داغها از رقیّه جایِ آن شلّاق‌ها تا سه‌ساله گفت ای عمّه پدر گفت اِی جانانِ من رفته سفر غصّه‌هایِ من کجا آن طفلِ زار من کجا دیدم میانِ تشت یار‌ اشکهایم خلق را بیمار کرد هر که دیدم بی‌گمان تیمار کرد من شنیدم اشکهایش دیده‌اند شامیانِ بی‌حیا خندیده‌اند روضه شد بگذار دیگر بگذرم من نگویم حال وُ روزِ آن حرم خار هستم دلنشینم کُن حسین با شهیدان همنشینم کن حسین خادمِ این خانه‌ام دارم امید یاحسین گردم به راهت من شهید @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی دهه‌یِ فجر و انقلاب و ولایت این انقلاب معتبر وُ جاودانی است این خاکِ پاک خاطره‌یِ خون‌فشانی است رمزِ حفاظت از وطنم استقامت است با دشمنان بگو صفتِ ما شهامت است ما مفتخر به عشق وُ تولّایِ حیدریم سربازِ انقلاب وُ فداییِ رهبریم ما عهد بسته‌ایم بمانیم با شهید با هر نفس هَماره بخوانیم از شهید با خطِّ مَشیِ نابِ خمینی عجین شدیم با گرمیِ ولایِ علی آتشین شدیم سیّدعلی نفس بزند کربلایی‌ام کوریِ اهلِ فتنه همیشه ولایی‌ام جانم سرم تنم بدنم وقفِ کشورم خونهایِ قلبِ عاشقِ من نذرِ رهبرم تا پایِ جان به پایِ علی می‌زنم نفس رهبر علیِ خامنه‌ای بود وُ هست وُ بس جانانه‌یِ جهانِ منی رهبریِ عشق باِاللَّه قسم لیاقتِ تو سروریِ عشق این بیرقی که بر رویِ دوشت نشسته است پشتِ سپاهِ ظلم و ستم را شکسته است ما قلّه را به قبله‌یِ دل وصل می‌کنیم با دیدنِ تو یادِ اباالفضل می‌کنیم ما تا ظهورِ یار شعورِ ولایتیم چشم‌انتظارِ روزِ طلوعِ نهایتیم آقا بیا که وصلِ شما آرزویِ ماست این عاشقیِ نابِ شما آبرویِ ماست @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد امام سجّاد علیه السلام فالِ دعایِ سینه‌یِ ما شاد آمده سجّاده وا کنید که سجّاد آمده سجّاده وا کنید ُو سرِ سفره‌یِ نیاز پرهایِ مرغِ دردِ دلِ خود کنید باز امشب به سمتِ قبله ُو محراب می‌رویم با دل سراغِ خانه‌یِ ارباب می‌رویم قرآن برایِ دیدنِ دلبر وضو گرفت ایرانم از ولادتِ تو آبرو گرفت بی‌بیِ خاکِ مملکتم شاهکار کرد با سجده‌یِ تو شاهِ کرم افتخار کرد شد کلِّ همُّ و غمِّ حقیقت سَیَنجَلی وقتی که شاهِ عشق صدا زد تو را علی آرایه‌هایِ نابِ دعا جلوه‌گر شده حالم شبیهِ ناله‌یِ شب تا سحر شده این مثنوی مقامِ دلم می‌کند رفیع پِلکی به هم گذاشته  و می‌روم بقیع از لابه‌لایِ پنجره‌هایی به سویِ یار خیره شدم به سمتِ مزاری غریب‌وار قوّت به قلبِ خسته و بی‌تاب می‌دهم با اشک سنگِ قبرِ تو را آب می‌دهم تصویری از حریم خیالیِ دلبرم حک می‌شود به گوشه‌ای از قلب و باورم با لفظِ انتظار رسیدم به این یقین صاحب حرم تو می‌شوی یا زین‌العابدین روزی درست روبه‌رویِ گنبدِ نبی شیعه بنا کند به خدا مرقدِ علی با یادِ هر شبی که گذشت و نبود شمع با روضه می‌شویم میانِ رواق جمع جایِ دقایقی که پر از بغضِ فنته بود روزیِ چشمِ گریه‌کنت چوبِ طعنه بود شب تا سحر برایِ شما سینه می‌زنیم با یاعلی تبر به تنِ کینه می‌زنیم پر می‌شود بقیعِ تو با صوتِ مادری با ناله‌هایِ غربت و غمهایِ حیدری دیگر برای روضه نیازی به چاه نیست نفرین و لعنِ قاتل مادر گناه نیست لعنت به آنکه مقبره‌ات را خراب کرد سیلی زدن به صورتِ غمدیده باب کرد نفرین به آنکه قلبِ حرم با ستم شکست دستِ علی شبیهِ علی بینِ کوچه بست رو سویِ قبله کن که دعایت نیازِ ماست تنها دعایِ عهد و فرج چاره‌سازِ ماست وا کن به اشکِ خود گِره‌یِ کورِ کارِ ما از حق طلب نما سحرِ انتظارِ ما @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام ما که سرمستِ عشق وُ احساسیم از اهالیِ بیتُ‌العبّاسیم نفسِ ناب وُ نافذی داریم ادبیاتِ حافظی داریم پایِ دیوانِ یکّه‌تازِ غزل می‌روم رو به سویِ خیرالعمل حرفِ ما بود وُ لَعلِ یاقوتی کلماتی به رنگِ لاهوتی مگر این گفته‌یِ پیمبر نیست از محمّد به غیرِ دلبر کیست ؟! از حسینی که از رسول‌اللّه‌ست‌‌ پسری رویِ دامنِ لیلاست صورتِ مصطفی در این قاب است حیدرِ کربلایِ ارباب است لعنتِ شیعه بر معاویه سینه‌ها می‌شود حسینیه در جوابِ هر آنچه از منبر بسته دشمن به احمد و حیدر با توکّل به خالقِ اَزلی شاهزاده شده به نامِ علی امتدادِ غدیرِ حیدر را .... جَلواتِ رُخِ پیمبر را ..... با حیایی عجیب و فاطمه‌ای با توانِ امیرِ علقمه‌ای با سرشتِ خدا وُ نورِ حریم با حکیمی وُ صبر وُ تابِ کریم در وجودت نهاده حضرتِ رب وَ به تو تکیه می‌کند زینب مُتصوّر شوید بی‌بی را با همان حُجب وُ هیبتِ زهرا لحظه‌ای که رکابِ او سقّاست دستِ او رویِ دستِ این آقاست وَ تجسّم کنید شطّی را با هزاران گُماشته امّا !!!! همه بر اسب وُ او سوارِ شتر می‌کند مشکِ خیمه‌ها را پُر همه جا در تمامِ سختی‌ها با اباالفضل بوده این آقا علیِ ابنِ الحسینِ اکبر اوست اوّلین سینه‌چاکِ دلبر اوست رَجزش یاعلی وُ یازهراست نفسَش کوکِ سازِ عاشوراست حیدری بود وُ نامِ حیدر برد چوبِ این عشقِ ناب را هم خورد لشکری که گمان نمود رسول آمده یاریِ عزیزِ بتول نامِ او را شنید وُ با کینه حمله‌ور شد به سویِ آئینه‌‌ شده آئینه‌یِ رسول‌اللّه تکّه تکّه وَ آمده بابا طعنه‌ها بود وُ پاره‌هایِ امید که پدر رویِ بوریا می‌چید زینب آمد برایِ اِستمداد وَر نَه آنجا حسین جان می‌داد تا حرم رویِ بوریا آمد عرش لرزید و این صدا آمد ؛ طالبِ خونِ کربلا لبّیک یوسفِ فاطمه بیا لبّیک با تو صبحِ امید می‌آید جمعه‌یِ شاد و عید می‌آید توضیح اینکه ؛ بیت چهارم اشاره به غزل ۲۰۴ دیوان حافظ بیت ششم دارد 👇👇👇👇 « یاد باد آنکه چو یاقوتِ قدح خنده زدی در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود » @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد ( یادواره ) حضرت رقیّه سلام اللّه علیها در آبِ زلال عکسِ ماه افتاده خورشید مگر بر سرِ راه افتاده آرام‌ترین دقایقِ شعبان است لبخند به لبهایِ حرم مهمان است آهسته و پیوسته‌ترین اشعارم با نم‌نمِ بارانِ کرم می‌بارم می‌بارم و از عشق و ولا می‌گویم از ملیکه‌یِ کرب‌وبلا می‌گویم سرچشمه‌یِ خورشید در این چشم هویداست پا تا سر وُ سر تا قدم آئینه‌یِ زهراست زهراست ولی رویِ دو دستِ گلِ زهرا غوغاست در این بزم درونِ دلِ زهرا ای غنچه‌یِ گلزارِ پر آوازه‌یِ سلطان ای تازه‌ترین واژه‌یِ شیرازه‌یِ سلطان سرچشمه‌ای از عشقِ خداوند و امامی در کودکی‌ات کاملی و ختمِ کلامی حسّاس‌ترین مرحله‌یِ حفظِ حجابی الماسِ مناجاتی و آیاتِ کتابی آیاتی از آن مصحفِ عشقی که نجات است رمزِ برکاتِ دلِ خاکِ عرفات است ای فاطمه‌یِ فاطمیِ خانه‌یِ دلبر ترسیمِ خدادادیِ پروانه‌یِ حیدر همبازیِ گهواره‌یِ یاریِ ولایت برجِ نگهِ توست‌‌ علمداریِ قامت طنّازی و ناز از تو خریداری از ارباب بی‌خوابیِ چشمِ تو و بیداریِ ارباب بازویِ حسین بالشِ خوابیدنِ شامَت قربانِ علی گفتنِ شیرینِ قیامت از ترس چو شد ضربِ دلت تندتر از قبل با هیچکس آرام نگیری جز اباالفضل وقتی که عمو باشد و آرام بگیری آرامشِ قلب و حرم و آلِ امیری شیرین‌سخنِ خانه‌یِ دلدار تویی تو آنکس که کند وا گِره از کار تویی تو کوچک نَه تو مثلِ پدرت پاک و بزرگی یاسِ حرمِ سوخته در آتشِ گرگی یاسی که شده همدمِ دود و غم و غارت طفلی که کتک خورده و رفته به اسارت در سایه‌یِ سرهایِ سرِ نیزه سفر کرد خون بر دلِ ویرانه و تشتِ زرِ سر کرد در شامِ جفا ماند که اسلام بماند در وادیِ کین از شَهِ دین نام بماند با نامِ رقیّه به حرم راه بگیرید از دخترِ شَه اشکِ غمِ شاه بگیرید @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد ( یادواره ) حضرت رقیّه سلام اللّه علیها پرهیز جایز نیست وقتِ عشقبازی‌ام شده هفت آسمان مبهوتِ این قافیه‌سازی‌ام شده قافیه‌سازی می‌کنم تا عشق را پیدا کنم جایی برایِ نوکری در بارگاهش وا کنم قافیه و وزن و ردیفِ مثنوی‌ام عشق شد سرچشمه‌یِ نور و نواهایِ دلی‌ام عشق شد از عشق می‌گیرم مسیرِ یار را تا زمزمه عرشی‌‌ شدم با نغمه‌یِ یا فاطِرُ یا فاطمه در خانه‌یِ خورشیدِ دین و عشق مهتاب آمده ای آسمان کوثر بخوان زهرایِ ارباب آمده مدحِ علی همراه با لعنِ اُمیّه بهتر است ذکرِ حسینی با کمی لحنِ رقیّه محشر است شش‌گوشه می‌سازیم با ذکرِ تو در هیأت حسین عالم فدایِ دختری با این همه هیبت حسین او یک شَبِه پیموده راهِ صدهزاران سال را تفسیر کرده زندگی‌اش اَحسنُ‌الاَحوال را شب رویِ بازویِ پدر تا از خدا فصلی شود هر روز بر دوشِ عمو تا که اباالفضلی شود تصویرِ رویِ مادرِ سادات در قابی عجیب پرورده‌یِ بی‌بیِ ما الگویی از صبر و شکیب طفلی که شد استادِ درسِ عشقِ دنیادیده‌گان‌ سرمشقِ اهلِ قافله سرلوحه‌یِ آیندگان کاملترین و بهترین مدّاحِ عاشورائیان‌‌‌ عاشق‌ترین معشوقه‌یِ صاحب‌دَمِ زهرائیان‌‌‌‌ مفهومِ نابِ روضه در رازِ رقیّه بود و بس هر آهِ او یک ضربه بر اصلِ اُمیّه یا هوس با آهِ او دنیا رویِ فرقِ ستم آوار شد شورِ حسینی با دَمِ طفلِ حرم تکرار شد در روضه‌هایش قدرتِ تیغِ عمو عبّاس داشت بر قلبِ کینه گریه‌هایش بذری از احساس کاشت ویرانه‌یِ او را بهشتِ آسمان تکریم کرد نیزه برایِ دادنِ سیبی به سر تعظیم کرد سِرِّ سری که آمد و بر دامنش منزل گرفت این بود که دلدار را باید فقط با دل گرفت دلبر که آمد دل سپرد و جانِ خود از دست داد جان داد و با جان کَندنش بر آفرینش هست داد مثلِ رقیّه نیستم تا دلبرم راضی کنم وای از منی که خواستم با ندبه هم بازی کنم گفتم فدایی هستم و رفتم به دنبالِ خودم آقا بیایی گفته‌ام مشروط بر حالِ خودم اینبار می‌گویم بیا امّا ریا در کار نیست این العجل دیگر به شوقِ لحظه‌یِ دیدار نیست برگرد و برگی نو در این تقویمِ تحمیلی بزن جانِ علی آقا به رویِ دوّمی سیلی بزن امیدِ مادر تا به کِی دلواپسی و انتظار ما بی‌قرارِ جمعه‌یِ وصلیم آرام و قرار @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی مناجات ماه مبارک رمضان همین که بر سرِ این سفره‌ام خدا را شکر به رنگِ عشق شده قرعه‌ام خدا را شکر چه دیدنی‌ست خدا این هلالِ نورانی هوایِ ماهِ خدا دلپذیر و قرآنی درِ کرم به رویِ بنده‌هایِ مجرم باز وَ در حرم شده فکرِ کبوتران پرواز دعایِ یاعلیُ یاعظیم می‌خوانم به انتظارِ عطایِ کریم می‌مانم آهای خالقِ من عاشقانه آمده‌ام دوباره من درِ میخانه‌یِ کرم زده‌ام گناه چشمِ مرا کور کرده وای به من .... از آستانه‌‌یِ تو دور کرده وای به من به من اجازه بده رو به سویِ کعبه کنم به من اجازه بده تا که باز توبه کنم اگر چه مجرم و شرمنده‌ام ولی یارب ببین شدم متوسّل به مادرِ زینب تو را قسم به گلِ یاسِ خانه‌یِ مولا ببخش جرم و خطایم دوباره یا اَللّه اگر چه بد به تو کردم ولی نفهمیدم بگو خریده‌اَمَت با علی و بخشیدم به محسن و حسن و اشک و ناله‌هایِ حسین بها بده به من از جنسِ خون‌بهایِ حسین مرا برایِ شبِ قدر و توبه حاضر کن ببخش جرمِ مرا باز هم مسافر کن حواله‌یِ شبِ قدرم روانه کُن تا طوس بگو رضا بزند مُهرِ رفتنِ پابوس به کربلا برسم می‌شوم خدایی‌تر خداشناس‌تر آن دل که کربلایی‌تر‌‌ نفس کشیدنِ من در حریمِ یار خوش است میانِ روضه کمی روضه‌یِ نگار خوش است عطش گرفته‌ام و مثلِ خیمه می‌سوزم به یادِ زخمِ سر وُ گوشِ عمّه می‌سوزم شبیهِ عمّه‌یِ دردانه ضعف دارم آه اجازه‌ای بده تا پایِ سر ببارم شاه دعایِ پایِ سرِ شاه زود می‌گیرد همیشه عاشقِ مولا کبود می‌میرد برایِ عشقِ علی جان اگر دهم عشق است همین که منتظرِ وصلِ دلبرم عشق است @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد امام حسن علیه السلام و مناجات دستِ خالی آمدم امّا دلم خیلی پُر است از شما نَه از خودم آقا دلم خیلی پُر است نیمه‌یِ ماه است امّا اوّلِ راهم هنوز اوّلِ راهم که نَه وَاللّهِه گمراهم هنوز پانزده شب پایِ این سفره نشستم اِی خدا من نمک خوردم نمکدان را شکستم ای خدا جز تو از حالم خبر دارد کسی ؟! وَاللّه نَه بردم آیا بهره‌ای دَرخور من از این ماه نَه من اگر چه بنده‌یِ خوبی برایت نیستم نااُمید از رحمتِ بی‌انتهایت نیستم یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم می‌شوم مهمانِ تو با پرچمِ شاهِ کریم یاحسن می‌گویم و رو جانبِ هوُ می‌کنم روسیاهم من ولی امشب به او رو می‌کنم با دَمِ جانم حسن این دَم مسیحا می‌شود در حرم وَاللّهِه این دل‌مُرده اِحیا می‌شود اِی شبِ قدرِ گداهایِ حرم شاهِ کرم بی‌پناهم که دوباره نامِتان را می‌برم من حریصِ همنشینی با شما هستم چرا؟! .... چون شنیدم یاحسن با گوشِ خود این ماجرا با جوزامی‌ها نشستی پایِ سفره بی اِبا‌ لقمه با دستِ خودت دادی به دستِ بینوا لقمه‌یِ نانِ شما وُ مِهرتان تأثیر کرد دشمنِ دینِ خدا را از عِداوت سیر کرد بد دهان با دیدنِ رفتارتان تغییر کرد بد دهانی هم شما را بینِ کوچه پیر کرد بد دهانی کرد و بد زد پیشِ تو سیلیِ کین مادرت بدجور پیشِ چشمِ تو خورده زمین پیر کرده ماجرایِ تلخِ این کوچه تو را بغض کردی و فقط گفتی بیا مهدی بیا @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی نوزدهم ماه رمضان ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام نان و نمکِ سفره‌یِ کلثوم نمک داشت ؟! یا روضه ؟! که در سینه‌یِ تو بغضِ فدک کاشت مثلِ حسنِ کوچه شدی رنگ نداری بابا سخنی تازه‌تر از مرگ نداری آرام نداری که من آرام بگیرم این آیه و آهت شده پیغام بمیرم امروز به مسجد مرو حیدر پسرت هست فرزندِ صبورت‌‌ حسنِ خون‌جگرت هست حرفِ من وُ این میخِ در وُ مرغِ سحر را بشنو مرو مضطر نَشود دخترِ زهرا شد سهمیه‌ِ دلشوره پس از رفتنِ حیدر چون فاطمیه می‌شنوم آهِ برادر ای وای دوباره شده چشمِ پسرت سرخ چون میخ نگاهِ حسن و فرقِ سرت سرخ رنگِ رخِ او مثلِ همان روز پریده اینبار که پیشِ حسنم خورده کشیده !!! خونی‌ست سر وُ رویِ تو چون سینه‌یِ مادر پیشانیِ تو شکسته چون پهلویِ کوثر آن روز حسن بود عصایِ گلِ یاست امروز شده زینبِ تو کُلِّ حواست فرقِ سرِ تو نَه کمرِ عدل شکسته خون بر رُخت و چشمِ اباالفضل نشسته تجویزِ طبیبت شده شیر و ُ شده‌ام‌ پیر اُمّید ندارم شدم از زندگی‌ام سیر ای ریزه‌خورانِ شبِ این پیر کجائید !؟ با آهِ غم و پیاله‌یِ شیر بیائید قدرِ شبِ قدر است که در بسترِ آه است این روضه‌یِ هر روزه‌ صدایِ سرِ چاه است خسته شده از طعنه و زخمِ غم و غیره راحت شده از دیدنِ قنفذ وَ مغیره این زخم نجاتش دهد از غصّه و غم‌ها نزدیک شده فصلِ وصالِ گلِ زهرا @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی وداع با ماه مبارک رمضان و کربلا حرفِ آخر چه گفتنش سخت است این وِداعیه خواندنش سخت است از شما دل نمی‌کَنم هرگز به کسی رو نمی‌زنم هرگز به مناجات و اشک و آه قسم که شده نذرِ کربلا نفسم بدم امّا خدا برایِ تواَم من نوایی زِ نینوایِ توام به پریشانیِ تَهِ گودال بده بر بنده‌یِ حریمت بال پر زدن در حریم می‌خواهم لقمه را از کریم می‌خواهم لقمه‌ای نان و روضه‌یِ هیأت می‌شود شرحِ واژه‌یِ جنّت عیدی‌ام دیدنِ حرم باشد بهتر آن است دلبرم باشد دوست دارم کنارِ یارِ خودم بشوم زائرِ نگارِ خودم روضه‌خوانِ غروبِ غم باشم با گلِ فاطمه حرم باشم عیدِ فطر آمد و دو چشمم باز .... خیره مانده به سویِ راهِ حجاز کِی سفر کرده از سفر آید ؟! غصّه‌هایِ حرم به سر آید آتشِ ظلم و کینه شعله‌ور است فاطمه بی‌قرار و خون‌جگر است غزّه در خون و آتش است خدا ملتهب زینب است و سامرّا خونِ مظلوم‌ها شده جاری ماهِ من ..... قصدِ آمدن داری ؟! ندبه‌ها خواندم و نمودم حس جایِ خالیِ تو گلِ نرگس @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی شهادت امام صادق علیه السلام شهادت می‌دهد شهرِ مدینه که سوزانده دلم را زهرِ کینه دو دستم بسته و قلبم شکسته به رویِ سینه کوهی غم نشسته مرا پایِ برهنه می‌کشیدند به سویِ کاخِ فتنه می‌کشیدند جسارت بر امامی پیر کردند مرا از زندگانی سیر کردند من و دیدارِ بزمِ عیش ؟! یا رب چه آمد بر سرم ؟! ای وای زینب اگر بر دستِ من بند و طناب است عذابم دیدنِ بزمِ شراب است اگر با دستهایِ بسته رفتم وَ بر خاک و خُلِ کوچه نشستم بدن صدچاک و دشمن رویِ تن نیست تنم بر خاک بی‌غسل و کفن نیست به حنجر خنجرِ ظلم و ستم .... نَه نگاهی خیره بر اهلِ حرم .... نَه به پیشِ طفلِ من از رویِ نیزه نریزد از سرِ من خونِ تازه میانِ شعله‌ها طفلی هراسان نمی‌گیرد سراغِ شاهِ مردان برایِ بردنِ یک گوشواره نکرده دشمنِ دین گوش پاره بدان روضه فقط آب است و تشنه غریبِ مادر و غوغایِ دشنه به یادِ کربلا باید ببارم دقیقه‌هایِ غیبت می‌شمارم تقاصِ غصّه‌ها و درد آقا به حقِّ مادرت برگرد آقا @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد امام رضا علیه السلام هر مطلبی شنیده و گفتیم و دیده‌ایم یک گوشه‌ای نهاده و اینجا رسیده‌ایم اینجا که حرف حرفِ خداوندِ حاکم است اوصافِ علم و معرفت و زُهدِ عالم است این عالمِ تبارِ نبی شافعِ جزاست راضیِ بر رضایِ مُقدّر شده رضاست بانیِ آب و نانِ سرِ سفره‌هایِ عشق والیِ خاکِ مشهد و صاحب‌لِوایِ عشق فرمانروایِ سینه‌یِ بی‌تابِ عاشقان اوج و عروجِ واژه‌یِ ایران در آسمان ای خالقِ صفایِ خراسان امام رضا ای آبرویِ کشورِ ایران امام رضا با ذکر و یادِ تو شده‌ام زائرِ حرم باب‌الجواد وا شد و پابوس می‌روم ماتِ جلایِ گنبدِ زرد و طلایی‌ام گوید نفس نفس نفسِ من رضایی‌ام جانم فدایِ اینهمه لطف و سخایِ تو حتّی بهشت نیست چو صحن‌وسرایِ تو وقتی کبوترانِ حرم پیشِ چشمِ ما پر می‌زنند دور و برِ گنبدِ طلا آنجا که زائرِ تو ادب می‌کند تمام با احترام رو به حرم می‌دهد سلام محوِ جلالِ صحنِ گوهرشاد می‌شوم اصلاً دخیلِ پنجره فولاد می‌شوم قلبم به عشقِ تو گره خورده‌َست وا مَکن خوب و بدِ حریمِ کرم را سوا مکن آری بدم ولی مکن از خانه‌ات رَدم آخر امیدوار به درگاه آمدم جمعی به فکرِ حج و ملاقات با خدا جمعی به شوقِ یک عرفه‌‌ سویِ کربلا این روزها دوباره دلِ ما هوایی است حرف از مدینه و سفری کربلایی است ای زائرانِ تربتِ زهرا و دلبرم دارد دلِ شکسته‌یِ ما حُرمتِ حرم هر جا شکسته شد دلتان موسمِ دعاست کاملترین دعا دمِ یابن‌الحسن بیاست @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا علیهم السلام خدا وا کرده مُشتِ آسمان را پُر از نقلِ شعف کرده جهان را مدینه دست‌وپا گم کرده از شوق خدا تسبیحِ دل آورده با ذوق سرایِ نور را نور آمده شکر در وُ تخته به هم جور آمده شکر علی افلاک را در مُشت دارد زره‌پوشَش از این پس پشت دارد غزل بارانی از احساس هستیم همه مهمانِ جشنِ یاس هستیم ملائک‌‌ را به مهمانی کشیدیم صدایِ شادمانی را شنیدیم شبِ بی‌بیِ عشق و شیرِ عشق است علی با فاطمه تفسیرِ عشق است دو سنگر از حقیقت بر زمینَند دو یارِ پاکِ ختم‌المرسلینَند علی و عالیه از نسلِ اعلا ولی و والیه از اصلِ والا وصولِ شمع و پروانه ببینید اصولِ عشق در خانه ببینید گرفته کوثرش قرآنِ ناطق نشسته خنده بر لعلِ دو عاشق نگو حالا به دل دلبر رسیده خدا از یک گِل این دو آفریده هزاران سال قبل از خلقِ عالم وَ قبل از آنکه آدم باشد آدم خدا خاکِ محمّد را که گِل کرد دَمید از خود بر این گِل خلقِ دل کرد دلی که جنسش از روحِ خدا شد خدایی شد بتول و مرتضی شد گلِ یاس و ولایت شد درختی که جانی تازه بخشیده به هستی به رویِ این درختِ آسمانی شکفته یازده نورِ معانی هر آنچه داشت در چَنته خداوند بر این پیوندِ والا داد پیوند از این پیوند عالم استوار است شروعش عشق و ختمَش انتظار است کجایی یادگاریِ ولایت بیا یابن‌الحسن جانم فدایت @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی شهادت امام محمّد باقر علیه السلام مدینه‌ای که پر از حاجیانِ زائر شد شبِ غریبِ بقیع خالی از مسافر شد نمانده گریه‌کن و روضه‌خوان و فاتحه‌ای‌‌ شده هوایِ مدینه دوباره فاطمه‌ای دوباره قصّه‌یِ زهر و دلی که پاره شده دوباره سهمِ جگر شعله‌یِ شراره شده دوباره غصّه و غم در کلام ما جمعند دوباره بغض همین قبرهایِ بی‌شمعند نفس نفس زد و افتاد گوشه‌یِ خانه کسی که خیمه‌یِ غم دید و بند و ویرانه همان که دیده رقیّه چگونه هِق‌هِق کرد چگونه روضه‌یِ غم خواند و پایِ سر دق کرد همان که پایِ برهنه غروبِ عاشورا دویده رویِ شنِ داغ و خار در صحرا سوارِ نیزه سرِ یار وُ پایِ نِی اطفال مسیرِ قافله‌یِ بی‌قرار شد گودال تمامِ تجربه‌اش عاشقانه بود و غریب ..... نداشت خاطره جز تازیانه شَیبِ خَضیب عزیزِ فاطمه را با شکنجه آزردند اسیرِ سلسله‌ها کوچه کوچه می‌بردند بقیع و کرب‌وبلا از غم و بلا حاکی‌ست چهار نورِ خدا قبرتان چرا خاکی‌ست ؟! دعا کنید بیاید امیدِ محرومان بنا کند به بقیع صحن و گنبد و اِیوان بقیع که ساخته شد یک محرّم آقاجان بیا و هیأتِ ما را مدینه کُن مهمان @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی شهادت حضرت شریفه بنت الحسن سلام اللّه علیها دخترِ شاهِ کرم   همسفرِ ماهِ حرم نوه‌یِ کوثری و نصرُ مِنَ اللّهِ حرم در رَگت خونِ کریم است کرم عادت توست‌ عصمت وُ حجب وُ حیا جود وُ سخا خصلتِ توست هم‌نفس با حرمی  همسفرِ کلثومی‌‌ مثلِ زینب سری از سرِّ غمِ مظلومی زائرِ حلِّه فقط لعن‌‌‌ کند حرمله را گریه‌کن وصف کند آه و غمِ قافله را ضربِ مشت و لگد وُ جسمِ نحیفِ بانو بند آمد نفسِ شاه و شریفهِ بانو دختری پایِ سرِ نیزه‌نشین افتاده رویِ پیشانیِ عمّه دو سه چین افتاده تازیانه نفسِ دخترِ دلدار گرفت چانه‌ها هم نفسِ عمّه به بازار گرفت خوب شد کوفه نبود و خوب شد شام ندید خوب شد که نفسش زودتر از روضه برید او طبیب است ولی در تبِ دلبر می‌سوخت دید که معجرِ دختر به رویِ سر می‌سوخت معجر سوخته‌ای بر مویِ سر چسبیده چنگ‌ها آمده آویزِ گلی دزدیده حاجتِ زائر او داده خدا همواره او که تب کرده پس از غارتِ آن گهواره او که همراه‌ِ ربابه به سر و سینه که زد پایِ سرنیزه به پهلوش زده زجر لگد او که باران شد و با یادِ عطش شد آتش آه از آن غنچه که در خیمه‌گهِ سوخته غش .... می‌کند تا که نفهمد چه سرش می‌آید پایِ سرنیزه که شد همسفرش  می‌آید دزدِ انگشتر و سر همسفرِ بنتِ شهید با شریفه گلِ دردانه فقط آه کشید زائرِ او که شدی یادِ حسن آه بگو ندبه‌خوان از سحرِ آمدنِ ماه بگو 📃۱۴۰۳/۵/۴        @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد امام حسن عسکری علیه السلام ما از کنارِ یار دَمی پا نمی‌کشیم از این کرانه دستِ تمنّا نمی‌کشیم ما سرسپرده‌هایِ حریمِ ولایتیم دلداده‌یِ همیشگیِ این عمارتیم « در بارگاهِ قدس که جایِ ملال نیست » حتی نفس بدونِ تولّا حلال نیست امشب نفس نفس زدنِ ما ولایی است هر ضربِ قلبِ عاشقِ ما سامرایی است خورشیدِ سامراییِ روشنگری رسید فرزندِ فاطمه حسنِ عسکری رسید وَجهِ خدایِ عَزَّوَجل پورِ مصطفاست وَاللّه وارثِ عَلم وُ علمِ مرتضاست نام و مرام وُ صبرِ حسن منجلی در اوست در عرش نوکرِ حرمش صاحب آبروست او وارثِ شجاعتِ سردارِ نینواست آئینه‌یِ عبادتِ سجّاد وُ عشقِ ماست شرحِ علومِ باقری وُ صدقِ صادقی اسرارِ کاظمینی و سرمشقِ عاشقی اِبنُ‌الرّضایِ سوّم وُ اِبنُ‌الجوادِ دو چشم وُ چراغِ هادی وُ اُمّیدِ من وَ تو آقایِ آسمانیِ خاک است و آسمان بابایِ دلبرِ دو جهان صاحب‌الزّمان اصلِ تو حیدری و اصولت پیمبری‌ست فرزندِ تو ترنّمِ رویایِ کوثری‌ست باران پس از نگاهِ تو باریده رویِ خاک خصمت به خشم وُ قهرِ خدا می‌شود هلاک دستِ خداست پشتِ سرِ وارثت ولی تنها وُ یکّه شد پسرِ تو چنان علی مثلِ علی غریبی و غم درک می‌کند حقَّش برایِ ماندنِ حق ترک می‌کند بازویِ خیبرافکنِ او رویِ سینه‌اش وای از طواف و گشت وُ گذارِ مدینه‌اش او در طوافِ کعبه ولی ماهِ کعبه اوست موعودِ بانویِ بقیع وُ آهِ ندبه اوست آقا به حقِّ مادر مظلومه‌ات بیا وای از بقیعِ بی‌کسی و بغضِ سامرا بغضِ گلویِ سامره را وا نمی‌کنند با عاشقِ تو خوب چرا تا نمی‌کنند تا پایِ جان به پایِ تو هستم شتاب کن برگرد وُ کاخِ توطئه‌ها را خراب کن @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی میلاد حضرت زینب سلام اللّه علیها‌‌‌ شد شکوفا به لبِ لؤلؤ وُ مرجان لبخند ریزد از کامِ فلک شهد و شکر دانه‌یِ قند یاسمن خنده زد و بر رویِ عالم خندید شامِ غم شد سپری مَطلعِ امّید دَمید آسمان غرقِ شعف بیتِ علی مصدرِ نور عرشیان در تب و تابند چنان شور ُو نُشور نورِ خورشید کجا؟! تابشِ این چهره کجا ؟! تختِ جمشید کجا ؟! شوکتِ این زهره کجا ؟! از سویِ عرش روان خیلِ مَلک سویِ زمین بر لبِ تک تکشان مدحِ خداوند ببین جبرئیل آمده تا بویِ خدایی گیرد عشقِ این نازگلِ کرب‌وبلایی گیرد مُرشدِ حق به کَفَش جامِ تهی آورده داند از یک نگهش زنده شود صد مرده رویِ دستان بگِرفتند ملائک میِ ناب باده‌ای که نتوان کرد تصوّر در خواب کشتیِ نوح زِ طوفان شده آزاد و به گِل بنِشسته‌َست سفینه زِ دَمَش بر ساحل چه بگویم چه سرایم زِ خوشی‌هایِ خلیل گشته مبهوت تواناییِ دستانِ جلیل اِبنِ عمران زده تکیه بارِ دیگر به عصا آمده تا که فرا گیرد از او مهر وُ وفا کرده عیسی به امیدِ کرمَش شال و کلاه تا که از برکت او زنده کند مرده به آه شکرِ حق می‌کند احمد صلواتش بر لب آمده یارِ حسین بی‌بیِ عالم زینب بیتِ حیدر زِ شعف حالِ دگر بگرفتهَ‌ست خانه‌یِ شاهِ نجف غرقِ صفا و طرب است گلِ خنده به لبِ فاطمه امشب بِشکفت بند بندِ سخنِ کون و مکان زینب گفت پر شد از بویِ اَقاقی چمن و دشت و دَمن آیتِ صبرِ الهی آمده اُختُ الحسن اهلِ عالم به نوا وُ شعف و شور ولی شادتر نیست به دنیا زِ حسین ابنِ علی روحِ احساس به دامانِ گلِ یاس آمد دیده بگشا و ببین خواهرِ عبّاس آمد تا که دیده به رویِ چرخه‌یِ گردون شد باز مرغِ جانش به سویِ عشق شدی در پرواز دانه دانه گوهرِ اشک چنان مروارید بر رخِ ماه مثالِ گلِ حیدر غلتید نشد آرام به آغوشِ بتول از ندبه در برِ پاکِ نبی یکسره شور و گریه رویِ دستانِ یداللّه نگشتی آرام قاطعِ گریه نشد سینه‌یِ آن دوّم امام گوئیا خاتمه بر گریه‌یِ او نیست خدا دخترِ فاطمه آیا شود از غصّه جدا ناله‌اش گفت مرا در برِ یارم بدهید گریه‌اش گفت به آغوشِ نگارم بدهید شد مبدّل به گلِ خنده همین شیون و شین شد قرارِ دلِ زینب نفسِ گرمِ حسین داد درسی به جهان روزِ نخست این نوزاد لب نزد لیک به کردار چنین زد فریاد نشود این دلم آرام به جز با یارم که همین عشقِ حسین است تمامِ کارم من سرآمد به همه دلشدگانش هستم ثانیِ فاطمه‌ام راحتِ جانش هستم گره خورده دلِ من بر سرِ مویش وَاللّه ضربانِ دلِ من نغمه‌یِ یا ثاراللّه من جدا کی شوم از او به غم و درد و بلا همرهش می‌روم آخر سفرِ کرب‌وبلا غیرِ او نیست مرا در دو جهان کار به کس یارِ من کیست ؟! حسین ابنِ علی باشد و بس عبدِ زینب شدم از روزِ اَزل می‌دانی که غلامیِ درَش به زِ دوصد سلطانی @sehreashk