eitaa logo
سیر الی الله
443 دنبال‌کننده
379 عکس
123 ویدیو
29 فایل
وب سایت کتابخانه سیر الی اللّه : http://seireelallahbook.blog.ir سخنرانی تصویری آیت اللّه طهرانی: aparat.com/maktabevahyorg صفحه اینستاگرام: instagram.com/seireelallah
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 📌  | : احوالات عالم بزرگوار و صاحب کرامات سید هاشم حطاب رضوان الله علیه 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ در کتاب شریف " مطلع انوار ، ج۱ ، ص۱۳۶ " آورده اند: ✍🏻. سيدى بوده در نجف اشرف از اعاظم علماء و اوتاد، معروف به سيد هاشم حطّاب، بالجمله، ايشان در روز پنج‏شنبه و جمعه ( تعطيلى دروس ) به بيابان حركت نموده و خار مى‏ كندند و به شهر حمل نموده و مى‏ فروختند و از ثمن آن اعاشه مى‏ نمودند؛ بدين‏ طريق صاحب كرامات زيادى شده و مردم به ايشان توجّه خاصّى داشتند. ❖. اتّفاقاً يكى از مردمان ثروتمند عازم حجّ بوده و با خود صندوقچه‏ اى از جواهرات و نقود داشته و چون بيم از سرقت در راه حجّ داشته مى‏ خواسته آن را در نجف اشرف پيش كسى امانت بگذارد، از مردم جستجوى شخص امينى نموده مردم عطارى را كه در تمام عمر به زهد و تقوا و ديانت معروف بوده ( و صبح‏ ها پس از آنكه دكّان خود را باز مى‏ نموده ساعتى مردم را دور خود جمع نموده و نصيحت مى‏ نمود و مردم گريه بسيارى نموده سپس دنبال كارهاى خود رهسپار مى‏ شدند) به او معرفى كردند بالجمله آن مرد غنى صندوقچه خود را نزد عطّار به امانت سپرده و عازم حجّ مى‏ گردد. پس از مراجعت، از عطّار مطالبه صندوقچه خود مى‏ نمايد، عطّار بالمرّة انكار مى‏ نمايد! هرچه او دليل مى‏ آورد و نشانى مى‏ دهد عطّار بر استنكار خود مى‏ افزايد! به مردم مى‏ گويد، آنها مى‏ گويند ما هيچ‏گاه كلام عطّار را حمل بر كذب ننموده و ادّعاى تو را بر گفتار او ترجيح نخواهيم داد، چون كه به مراتب عديده ما او را امتحان نموده و در اين شهر به ورع و تقوا اشتهارى عظيم دارد. ❖. بالأخره آن مرد غنى متحير خدمت سيد هاشم رسيده و داستان را نقل مى‏ كند؛ سيد هاشم مى‏ فرمايد: " فردا صبحگاه بيا برويم تا صندوقچه را به تو بازگردانم. " فردا صبح در خدمت سيد به دكان عطّارى آمدند؛ سيد هاشم ديد عطّار مردم‏ را جمع نموده و موعظه مى‏ كند و مردم مشغول گريه هستند، همين‏ كه سيد را ديدند همگى احترام نمودند. سيد فرمودند: من مى‏ خواهم عطار حقّ موعظه خود را در امروز به من واگذارد! عطّار عرض كرد: بديده منّت دارم. ❖. سيد فرمودند: " در زمانى كه طلبه بودم به كاظمين مشرّف، روزى مقدارى امتعه از مردى يهودى ابتياع نموده و دو فلس باقى ماند كه بعداً بپردازم عصر رفتم كه بدهم گفتند مرد يهودى فوت نموده است، به خانه مراجعت نموده شب در خواب ديدم صحراى محشر است و پل صراط كشيده شده و جهنّم از زير آن با آتش غَلَيان دارد و مردم در آتش مى‏ جوشند، ناگاه من از روى پل مانند صرصر عاطف و برق خاطف عبور نموده و در وسط پل ناگاه يهودى سرش را از آتش بيرون آورده جلوى مرا گرفت؛ من مانند ميخ توقّف نموده نتوانستم قدمى جلوتر نَهَم، يهودى گفت: اى خداى عادل اين مرد دو فلس حقّ مرا نداده است، حقّ مرا از او بگير و به من عطا كن! سيد فرمود: من گفتم چه مى‏ خواهى؟ گفت: فقط مى‏ خواهم يك جاى بدن خود را به بدن تو گذارم تا آنكه قدرى از آتش بدن من و حرارت آن تخفيف يابد! گفتم: بگذار! او فقط سر يك انگشت خود را به سينه من گذارد، ناگاه از خواب بيدار شدم و ديدم از سينه من، جاى انگشت او چرك و خون روان است! سيد سينه خود را باز نموده و گفت: اى مردم ببينيد از جوانى تا به حال مى‏ گذرد و هنوز اين چرك خوب نشده! و من شكر مى‏ كنم كه خدا عذاب مرا در دنيا قرار داده. " عطّار كه اين مطلب را شنيد مرد غنى را طلبيده و صندوقچه را به او ردّ كرد. 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی
﷽ 📌  | احوالات شيخ الفقهاءوالمجتهدين آخوند ملا محمدمهدى نراقى رضوان الله علیه 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ در " معادشناسی، ج۲،ص۲۲۳ " آورده اند: ✍🏻. حضرت آيةالله رئيس المةوالدين،شيخ الفقهاء و المجتهدين،آخوند ملامحمدمهدى نراقی أعلى الله تعالى مقامه الشريف از علماى بزرگ و جامع علوم عقليه و نقليه و حائز مرتبه علم و عمل و عرفان الهى بوده ودرفقه و اصول وحكمت ورياضيات وعلوم غريبه واخلاق و عرفان از علماى‏ كم نظير اسلام است. ایشان جد مادرى مادر بزرگ ما يعنى: پدر مادر مادر مادر مادر حقير است.مرحوم نراقى در نجف اشرف سكونت داشته و در آنجا وفات ميكند، و مقبره او نيز در نجف متصل به صحن مطهر است ❖. اين داستان از مسلميات احوالات ایشان محسوب ميگردد. ايشان در همان ايام اقامت در نجف، درماه رمضانى كه بر او میگذرد يك روز در منزلشان براى صرف افطار هيچ نداشتند، عيالش به او ميگويد: هيچ در منزل نيست، برو چيزى تهيه كن! مرحوم نراقى درحالیكه حتى يك فلس هم نداشته است، بيرون می آيد و به سمت وادى السلام نجف ميرود؛ در ميان قبرها قدرى مینشيند و فاتحه ميخواند تا اينكه آفتاب غروب ميكند، دراين حال میبيند عده‏ اى جنازه‏ اى را آوردند و قبرى براى او حفر نموده و جنازه را در ميان قبر گذاشتند، و رو كردند به من و گفتند: ما عجله داريم، شما بقيه تجهيزات اين جنازه راانجام دهيد! ❖. مرحوم نراقى ميگويد: من در ميان قبر رفتم كه كفن راباز نموده و صورت او را بروى خاك بگذارم،ناگهان ديدم دريچه ايست، ازآن دريچه داخل شدم ديدم باغ بزرگى است، درخت‏ هاى سرسبز و داراى ميوه‏ هاى متنوع است. ازدر اين باغ يك راهى است بسوى قصر مجللى كه در تمام اين راه از سنگ ريزه‏ هاى متشكل از جواهرات فرش شده است.من بى اختيار وارد شدم و بسوى قصر رهسپار شدم، ازپله بالا رفتم، در اطاقى بزرگ وارد شدم،ديدم شخصى در صدر اطاق نشسته و دور تا دور اين اطاق افرادى نشسته‏ اند. سلام كردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند. بعد ديدم افرادى كه در اطراف اطاق نشسته‏ اند از آن شخصى كه در صدر نشسته پيوسته احوالپرسى مى‏ كنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال مى‏ كنند و او پاسخ ميدهد. و آن مرد مبتهج و مسرور به يكايك از سؤالات جواب ميگويد. قدرى كه گذشت ناگهان ديدم كه مارى از در وارد شد و يكسره بسمت آن مرد رفت و نيشى زد و برگشت واز اطاق خارج شد.آن مرد از درد نيش مار،صورتش متغير شد و كم كم حالش بصورت اوليه برگشت. سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن وساعتى گذشت ديدم براى مرتبه ديگر، آن مار از در وارد شد و به همان منوال پيشين او را نيش زد و برگشت ❖. من در اين حال سؤال كردم: آقا شما كيستيد؟ اينجا كجاست؟ اين قصر متعلق به كيست؟گفت: من همين مرده‏ اى هستم كه هم اكنون شما در قبر گذارده‏ ايد، واين باغ بهشت برزخى من است كه خداوند به من عنايت نموده است، اين قصر مال من است. اين افرادى كه در اطاق گرد آمده اند ارحام من هستند كه قبل از من بدرود حيات گفته و اينك براى ديدن من آمده‏ اند واز بازماندگان خود در دنيا احوالپرسى نموده و جويا ميشوند.گفتم: اين مار چرا تورا ميزند؟گفت: قضيه از اين قرار است كه يك روز كه درميان كوچه حركت ميكردم، ديدم صاحب دكانى با يك مشترى خود منازعه دارند؛ صاحب دكان میگفت: ۳۰۰دينار از تو طلب دارم و مشترى مى‏ گفت: من ۵ شاهى بدهكارم.من به صاحب دكان گفتم: تو از نيم شاهى بگذر، و به مشترى گفتم: تو هم از نيم شاهى رفع يد كن و به مقدار پنج شاهى و نيم بصاحب دكان بده. صاحب دكان ساكت شد وچيزى نگفت؛ولى چون حق باصاحب دكان بوده ومن با قضاوت خود حق اورا ضايع نمودم، به كيفر اين عمل خداوند اين مار را معين نموده كه مرا بدين منوال نيش زند، تا در نفخ صور دميده و خلائق براى حساب در محشر حاضر شوند، و به بركت شفاعت محمد و آل محمد نجات پيدا كنم ❖. چون اين راشنيدم برخاستم وگفتم: عيال من منتظر است وباید براى آنان افطارى ببرم. مرد برخاست ومرا تا در بدرقه كرد، ازدر كه خواستم بيرون آيم يك كيسه برنج به من داد وگفت: اين برنج خوبى است، ببريد براى عيالاتتان. من برنج را گرفته وخداحافظى كردم واز دريچه‏ اى كه داخل شده بودم خارج شدم،ديدم داخل همان قبر هستم ومرده هم به روى زمين افتاده و دريچه‏ اى نيست؛ ازقبر بيرون آمدم وخشت‏ ها را گذارده وخاك انباشتم وبه صوب منزل رهسپار شدم و كيسه برنج رابا خود آورده وطبخ نموديم. و مدت ها گذشت وما ازآن برنج طبخ ميكرديم و تمام نمیشد، بالاخره بعد از مدتها يك روز كه من در منزل نبودم، يك نفر به ميهمانى آمده بود و چون عيال ازآن برنج طبخ ميكند ميهمان مى‏ پرسد: اين برنج از كجاست؟ اهل منزل داستان را براى او تعريف میكنند. پس ازاين بيان،آن مقدارى از برنج كه مانده بود چون طبخ كردند ديگر برنج تمام ميشود. 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی
﷽ 📌  | احوالات محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم علامه محمدتقی مجلسی ( معروف به مجلسی اول ) رضوان الله علیه 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ آورده اند: ✍🏻. جداعلای مادر پدری ما ، محدث عظیم و سالک وارسته و اخلاقی کبیر مرحوم مجلسی اول رضوان الله علیه [ بوده اند ] . «رساله تشويق السّالكين» ایشان را ديده‏ ام كه درباره لزوم تصوّف و سلوك نوشته است و إثبات نموده است كه حقيقت تصوّف و تشيّع يك چيز است و ميفرمايد: صوفى به معنى زاهد از دنيا و راغب به آخرت و ملتزم به تطهير باطن است؛ و علماى أعلام إسلام همگى صوفى بوده‏ اند. و از جمله أفرادى را كه نام مى‏ برد: خواجه نصير الدّين طوسى، ورّام كندى، سيّد رضىّ الدّين علىّ بن طاووس، سيّد محمود آملى صاحب كتاب «نفآئس الفنون» و سيّد حيدر آملى صاحب تفسير «بحر الابحار» و ابن فهد حلّى و شيخ ابن أبى جمهور أحسائى و شيخ شهيد مكّى و شيخ بهاءالدّين عاملى است. | ۱ | ❖. مرحوم مجلسى مى‏ فرمايد كه: در أوائل سنّ خود مايل بودم كه نماز شب بخوانم، لكن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتياط مى‏ كردم. خدمت شيخ بهائى رَحَمَهُ‏ اللَّهُ عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده ركعت. لكن در نفسم چيزى بود كه نافله خصوصيّت دارد. فريضه چيز ديگرى است. ❖. شبى از شب ها بالاى سطح خانه خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيَّة امام المسلمين حجّة الله على العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع. با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عاليمقدار عليه الصّلاة و السّلام رسيدم، و از مسائلى سؤال نمودم كه از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود كه سؤال نمودم فرمودند: بخوان! ❖. بعد عرض نمودم: يا بن رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَليْهِ و آله هميشه دستم به شما نمى‏ رسد! كتابى به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم! فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا كتاب بگير! گويا من مى‏ شناختم او را. رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مى‏ گريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاى سطح خانه خود هستم. كمال حُزن و غُصّه بر من روى داد. در ذهنم گذشت كه: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائى است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذو الفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپايگانى) مشغول به مقابله صحيفه است. بعد از فراغ از مقابله، كيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاء الله به آن مطلبى كه قصد داريد خواهيد رسيد. آنگه محلّى كه حضرت عليه الصّلوة و السّلام را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را كه مى‏ شناختم. مرا كه ديد گفت: مُلَّا محمّد تقى! من از دست طلبه‏ ها در تنگ هستم. كتاب از من مى‏ گيرند پس نمى‏ دهند. بيا برويم در خانه بعضى از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم! ❖. مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر كتابى كه مى‏ خواهى بردار! دست زدم و كتابى برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابى است كه حضرت حجّة الله روحى فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفه سجاديه است مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت: ديگر بردار! گفتم: همين كتاب كفايت مى‏ كند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدَّعوة شدند. | ۲ | 🗃 منابع: ۱. ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۳، ص۶۰ ۲. امام شناسی، ج۱۵، ص۴۹ 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی
﷽ 📌  | قسمت ۸۷: احوالات عالمه فاضله حکیمه بانو آمنه بیگم ( دختر علامه مجلسی اول ) رضوان الله علیها 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ آورده اند: ✍🏻. عالمه فاضله حكيمه: آمنه بيگم دختر مجلسى أوّل [بودند]؛ بيا و ببين از جهت كمالات و علوم، و نيل به مقام اجتهاد، و بحث هاى علمى با زوجش جناب فقيه گرانقدر ملّا محمّد صالح مازندرانى، صاحب «شرح كافى» و «تعليقه بر معالم الاصول» به حدّى راقى و عالى بود كه تا هنوز كه هنوز است جهان فضيلت و علم و ادب اسلامى بدو چشم دوخته است. ❖. وى پسرانى و دخترانى داشت كه ملّا محمّد أكمَل و آقا باقر بهبهانى و جميع اولاد و خانواده‏ اش از أحفاد و نوادگان او محسوبند؛ و از جهت كمالات علميّه، نور دهنده و ضياء بخشنده عالم اسلام و مَفخر عالم تشيّع به شمار مى‏ روند. | ۱ | ❖. آقا محمّد باقر وحيد بهبهانى فرزند مولى محمّد أكمل اصفهانى بوده است، و مادرش دختر ميرزا هادى نورالدّين بوده است، كه او مادرش آمنه بيگم دختر مجلسى اوّل محمّد تقى، و پدرش ملّاصالح مازندرانى است. | ۲ | نسب علّامه بحرالعلوم هم كه از طرف مادر به آمنه بيگم دختر مجلسى اوّل مى‏ رسد و از طرف پدر به ابراهيم طَباطَبا پسر اسماعيل ديباج كه از نواده‏ هاى حضرت امام حسن مجتبى عليه‏ السّلام است. |۳| ❖. جدّه پدرى ما، يعنى مادر پدر اين حقير، خواهر علّامه خبير مرحوم آية الله آقاى ميرزا محمّد طهرانى صاحب كتاب «مستدرك البحار» بوده است. و مادر او كه مادر علّامه آقا ميرزا محمّد طهرانى و جدّه بزرگ ماست از نواده‏ هاى عالم متضلّع مير محمّد صالح حسينى خاتون آبادى داماد علّامه ملّا محمّد باقر مجلسىّ بوده است كه دختر او را كه بنام فاطمه بيگم بوده است به ازدواج خود درآورده، و بنابراين علّامه مجلسى جدّ اعلاى مادرى ما خواهد شد. و چون مرحوم علّامه سيّد مهدى بحرالعلوم و مرحوم آية الله بروجردى از نواده‏ هاى دخترى مجلسى اوّل هستند از دخترش آمنه بيگم كه با مرحوم ملّا محمّد صالح مازندرانى ازدواج كرده است. بنابراين آمنه بيگم عمّه بزرگ مادرى ما از طرف پدر مى‏ شود و مرحوم بحرالعلوم و آية الله بروجردى رضوانُ اللهِ عليهما از بنى عمّات ما يعنى از عمّه زادگان ما هستند. ❖. [ وقتى كه دختر علامه مجلسى با ملّا صالح مازندرانى ازدواج كرد. ملاصالح مازندرانى خيلى فقير بود و علامه مجلسى اصلًا صرف نظر از آن اشتهار علمى و مرجعيت در اصفهان و ايران از متموّلين بود، آن وقت تازه به دخترانش درس داده بود و اين ها يا مجتهده بودند و يا قريب الاجتهاد بودند و خيلى فاضله بودند خلاصه اين، يك همچنين دخترى كه اينطورى بار آمده بود را زن ملاصالح مازندرانى كرده بود. ❖. ملاصالح مازندرانى درس مى‏ داد يك شب يادش آمد كه درس فردايش را مطالعه نكرده، كتاب را نگاه كرد نمى‏ فهميد، بعد اين زنش آمد ديد که ای بابا اين بيچاره سخت اينجا گير است. ملاصالح وقتی رفت بيرون كه تجديد وضو كند و بيايد، اين زن آمد و نگاه كرد و فهميد كجا گير كرده ، همان جا شروع كرد در حاشيه‏ اش حلّ مسأله را نوشتن. ملاصالح كه آمد يك نگاه كرد و ديد که نه مشكل حل شده است و فهميد مسأله چيست. خلاصه كتاب را بست و رفت شروع به نماز خواندن كرد و تا سه روز به همين حالت بود و به نزد همسرش نرفت و بعداً فرموده بود: " من ديدم خداوند يك نعمتى به من داده كه از عهده آن نمى‏ توانم برآيم. " ] | ۴ | 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی _________ 🗃 منابع: ۱. رساله نکاحیه، ص ۱۶۴ ۲. مطلع انوار ، ج۱، ص ۴۳۵ ۳. مطلع انوار ، ج۳، ص ۱۶۴ ۴. شرح اسفار، ج۲، ص ۲۲۵
﷽ 📌  | احوالات عالم جلیل و فقیه نبیل علامه حسن بن یوسف حلی رضوان الله علیه 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ آورده اند: ✍🏻. عالم جليل، و فقيه نبيل، أفضل المتقدّمين و المتأخّرين، عالم، و متكلّم، و حكيم، و مفسّر و محدّث، و فقيه و پاسدار دين و مذهب تشيّع: علّامه حلّى: حسن بن يوسف بن على بن مطهّر حلّى، ميلادش در يازده روز گذشته، و يا مانده از ماه رمضان سنه ۶۴۸ هجرى واقع شد. | ۱ | [ نقل شده است كه مى‏ گويند: " در زمانی که ایشان به بلوغ نرسیده بودند، بعضى براى ديدن علامه حلّى و سؤالات شرعى به منزل پدر ايشان آمدند. درب خانه را زدند و از علامه حلّى پرسيدند؛ گفتند كه ايشان در بيرون منزل با ساير دوستانش مشغول بازى است. وقتى بيرون رفتند، ديدند ايشان بالاى درختى هستند؛ با خود گفتند كه ما براى پرسيدن مسائل خود نزد چه كسى آمده‏ ايم! به‏ هرحال از ايشان خواستند كه براى پاسخگويى به مسائل شرعى به منزل بيايند، و ايشان به منزل آمده عبا و عمامه پوشيدند و كاملًا از عهده سؤالات آنان بر آمدند. آنها كه از كثرت علم علامه تعجّب كرده بودند، سؤال كردند: «شما با چنين موقعيّتى چگونه با كودكان به بازى و سرگرمى مشغول شده‏ ايد؟!» ايشان فرمودند: «آن مقتضاى كودكى و نوجوانى بود و اين مقتضاى علم من است.» ] | ۲ | ❖. علّامه در علم كلام و فقه و أصول و عربيّت و سائر علوم شرعيّه در نزد دائى خود: محقّق صاحب شرايع، و در نزد پدرش و در مطالب عقليّه و فلسفه و حكمت در نزد استاد بشر و عقل ثانى عشر: خواجه نصير الدين طوسى و شيخ عمر كاتبى قزوينی درس خوانده است. و همچنين از على بن طاوس و أحمد بن طاوس، اين دو برادر عالي مقام استفاده‏ هاى علمى نموده است. بارى چون علوم و مقام و پيشرفت مكتب علمى و مذهبى علّامه چشمگير شد، مخالفان در أطراف و اكناف، خجل و منكوب شدند و كتاب هاى علّامه را به نسخه‏ هاى متعدّد مى‏ نوشتند، و براى مردم در مجالس و محافل درس مى‏ گفتند. ❖. علّامه حلّى از برجستگان نوادر دهر است، كه نام او تا ابديّت بر صفحه تحقيق و تدقيق نوشته شده، و چنان بحر محيط علم، و درياى بيكران معرفت و تحقيق است كه همه فقهاى شيعه از آن زمان تا بحال به كتب فقهيّه او همچون تَذكره و تَحْرِير و مُخْتَلَف و مُنْتَهَى و قَوَاعِد و تَبْصِره نيازمندند. ایشان كتاب «منهاج الكرامه» را در استدلال بر إمامت على بن أبى‏ طالب و أفضليّت آن حضرت از جميع خلايق بعد از رسول خدا، براى سلطان محمّد خدابنده نوشته است، و در آن كتاب از آيات قرآن و احاديث مسلّمه در نزل أهل تسنّن مطالبى را آورده است، كه جاى شك و ترديد نيست. سلطان محمد خدابنده كه در اثر مباحثه علّامه حلّى در سال ۷۰۷ هجرى با فقهاى بزرگ مذاهب اربعه تسنّن (حنفى و حَنْبَلى و شافِعى و مالكى) و محكوم و مُفْحَم شدن آنها، دانست كه حقّ با شيعيان و مذهب راستين در مكتب تشيّع است، دست از مذهب ديرين خود برداشته، و شيعه شد، و به تمام أمصار و شهرها نوشت تا در خطبه‏ ها نام خلفاى ثلاثه را حذف كنند و نام على بن أبى‏ طالب و أئمّه دوازده گانه شيعه را ببرند، و در مساجد و تكايا نام آن بزرگواران را كه فقهاى أهل بيت و إمامان راستين هستند، بنگارند و نقش كنند، و رسميّت مذهب‏ شيعه را إعلان نمايند. و اين حكم عملى شد. | ۳ | سلطان محمد دستور داده بود مدرسه سيّار براى علّامه ترتيب دهند تا پيوسته در سفرهايى كه میكند، علّامه با اين مدرسه‏ اش ملازم او باشد. در اين مدرسه يكصد نفر از طلّاب علّامه در حال سير و حركت، تحصيل مى‏ كرده‏ اند و داراى اطاق‏هايى از خيمه‏ هاى كرباسى بوده است. و نقل شده است كه‏ در اواخر بعضى از كتب علّامه آمده است كه:" وقوع الفراغ منه فى المدرسة السّيارة السلطانيّة فى كرمانشاهان." علّامه اموال بسيار و قراءِ فراوانى داشته است كه همه موات بوده و خود به دست خود احياء كرده است، و هيچ كسى از مردم در آن تعلّقى نداشته است، و بسيارى از آنها را وقف نموده است. | ۴ | ❖. رحلت ایشان در شب شنبه ۲۱ ماه محرّم الحرام سنه ۷۲۶ واقع شد. وفات علّامه در شهر حلّه واقع شد، و جنازه او را به نجف اشرف حمل، و در جوار أميرالمؤمنين دفن كردند. | ۵ | علامه حلى را بعد از فوت، خواب ديدند و از كيفيّت احوالش استفسار نمودند، جواب گفت:" اگر زيارت امام حسين عليه السّلام نكرده بودم، و تصنيف الفَين كه دو هزار دليل است بر اثبات امامت بلافصل مرتضى علىّ عليه السّلام نكرده بودم، هر آينه هلاك مى‏ كرد مرا فتواهائى كه داده بودم." | ۶ | 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی _ 🗃 منابع: ۱. امام شناسی، ج۹، ص۱۳۹ ۲. بلوغ دختران ، ص ۱۹ ۳. امام شناسی، ج۹، ص ۱۴۵ ۴. مطلع انوار، ج۱۰ ، ص ۲۶۸ ۵. امام شناسی، ج۹، ص ۱۳۹ ۶. ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۳، ص ۸
﷽ 📌.  | قسمت: احوالات آیةالله شهید عبدالحسین دستغیب رضوان الله علیه 📚. سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس سرہ آورده اند: ✍🏻. از جمله كسانى كه كرارا و مرارا خدمت آقای حداد مى‏ آمدند، رفيق صديق و حميم و دوست شفيق و قديمى و گرامى ما: حضرت آيةالله مرحوم شهيد حاج سيد عبدالحسين دستغيب شيرازى رحمة الله تعالی عليه بودند كه از شيراز براى زيارت أعتاب عاليات مشرف میشدند. و سوابق آشنائى ايشان هم با حضرت آقای حداد از سابق الايام بوده است، و مراتب صفا و مودت، دائم و برقرار. |۱| با مرحوم آيةالله دستغيب چه شب ها و روزها داشتيم و چقدر پاك طينت و مجاهدى استوار بود. رحمة الله عليه رحمة واسعة |۲| ❖.[ روزى مرحوم حداد فرمودند براى زيارت آقاى دستغيب به منزل ايشان در كربلا میرويم، و به اتفاق ايشان به سمت منزل مرحوم دستغيب حركت كرديم وپس از ربع ساعت رسيديم. پس از رد و بدل سخنان متعارف و احوال‏ پرسى، مرحوم دستغيب از احوالات خود با مرحوم آيةالله انصارى همدانى مطالبى فرمودند و پيوسته از ايشان تعريف و تمجيد میكردند، و در ضمن فرمودند: " روزى به مرحوم انصارى عرض كردم: كيفيت جذبات رحمانيه و نفحات قدسيه بر قلب انسان را بيان فرمائيد و اينكه در زيارت أمين الله وارد است: و مَوائِدَ المُستَطعِمِين «طعام‏ هاى خاص اهل معرفت آماده و مهيا است» چه میباشد و كيفيت آن مائده‏ ها براى ما روشن نشده است." مرحوم انصارى پاسخى نفرمودند تا اينكه موقع نماز ظهر شد، برخاستيم و سجاده انداختيم و به امامت مرحوم انصارى نماز ظهر را بجاى آورديم، اما چه نمازى!! حالتى در آن نماز براى من دست داد كه تاآن موقع چنين چيزى اتفاق نيفتاده بود و اصلا خود را احساس نمیكردم و گوئى كه روى زمين قرار نداشتم! پس از اتمام نماز و قرائت تسبيحات حضرت زهرا سلام الله عليها، مرحوم انصارى در حالى‏ كه جلوتر ازما نشسته بودند رو كردند به من و فرمودند:«حالا معناى جذبات و نفحات الهيه و موائد المستطعمين را فهميدى؟!» سپس مرحوم دستغیب فرمودند: بلى بلى بزرگانى بودند، حالاتى داشتند، چه درجات و مراتبى را حائز گشته بودند! مرحوم حداد در حالى كه سر خود را پائين انداخته بودند، پس از كمى مكث فرمودند: عشق تو مرا ألست منكم ببعيد هجر تو مرا إنّ عذابى لشديدٌ بر كُنج لبت نوشته يُحيى و يُميت مَن مات مِن العشق فقد مات شهيد |۳| ❖. یکی از دوستان که با مرحوم دستغیب خیلی مأنوس بود برای من نقل میکرد که ما یک زمستانی با مرحوم دستغیب رفتیم بیرون از شهر شیراز به روستا اطراف، وقتی که درراه می رفتیم مرحوم دستغیب گفت: "ای وای! ما هدیه ای برای این بنده خدا نیاوردیم! " چون دأب ایشان این بود که جایی که می‌رفتند یک چیزی مانند شیرینی یا... میبردند، وقتی که رسیدیم ایشان دست کرد در جیبش یک کبریت را درآورد و گفت: "چیزی پیدا نکردیم ما این کبریت را به عنوان هدیه به تو میدهیم!" آن شخص آن کبریت راتا آخر عمر نگه داشت و برای همه تعریف میکرد که لذتی برای من از این عمل ایشان پیدا شد که اگر یک میلیون هم به من میداد من یک چنین لذتی را پیدا نمیکردم |۴| ❖. يكى از دوستان میگفت ما صداى مرحوم دستغیب را ضبط میكرديم يك شب يك ساعت صحبت ايشان ضبط نشد و رفتم به ایشان گفتم كه اين صحبت ديشب ضبط نشده اگر میشود خواهش كنم نصفه ديگر را تكرار كنيد. ايشان فرمودند: "من كه نمیدانم امشب چه میخواهم بگويم همين طورى مى‏ آيد، من بالاى منبر می نشينم هرچه خودش آمد من هم همان را مى‏ گويم!" |۵| ❖. آيةالله دستغيب از ابرار روزگار بود. بسيار مرد بزرگوار، بسيار مراقب، با حمیت و با عرق دینی بود ، مرد مخلص و پاك و واقعا از اخيار بود و چراغى در استان فارس، معلّم اخلاق و مرد مهذبی بود. من هر وقت صحبت هاى ايشان را گوش میدهم،با اينكه خيلى برای مردم به نحو عادى و راحت صحبت میكردند ولى میدیدم که حرف هايش مؤثر بود چون از زبانى برخاسته كه زبان صادقى بوده و احساس میكنم كه خود من متاثر میشوم از شنیدن آنها |۶| و الان هر وقت دلم میگیرد از منبرهايى كه از ايشان باقى مانده است گوش میدهم و آن صفاى صحبت ايشان دل ما را باز میكند. آقاى انصارى در زمان حياتشان وقتى ايشان گوشه اتاق نشسته بود رو كرده بودند به شخصى و فرمودند: "اين آقا سيد عبدالحسين به شهادت میرسد!" یادم هست در همان زمانی که ایشان را منافقين به شهادت رساندند، ما به شیراز رفتیم و همين كه وارد شهر شديم يك ربع بعد يك دفعه صداى عجيبى شنيديم، ديديم مردم آمده‏ اند در خيابان وبه سر و صورت میزنند که مرحوم دستغیب به لقاءالله رفت!] |۷| 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی ___ 🗃 منابع: ۱. روح مجرد، ص۳۱۰ ۲. وظیفه فرد مسلمان، ص۵۱ ۳. مطلع انوار،ج۲، ص۱۷۶ ۴. آموزه های معرفت،سنه ۱۴۲۷، جلسه۱۴ ۵. آموزه های معرفت،سنه ۱۴۳۰، جلسه ۳ ۶‌. شرح عنوان بصری،جلسه ۵۶ و ۶۲ ۷. آموزه های معرفت،سنه۱۴۱۵، جلسه۸
﷽ 📌 | قسمت ۱ : احوالات عالم ربانی عبدالصمد همدانی رضوان الله علیه 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ در ڪتاب شریف " مطلع انوار ، ج۱، ص ۲۲۹ " آورده اند: ✍🏻... فخرالدین عبدالصمد همدانی که قریب چهل سال در عتبات مجاور بوده و تحصیل علوم نموده، در فقه و اصول شاگرد علامه طباطبائی میر سیدعلی است؛ و بالاخره از فحول علما و مجتهدین گردید و به دلالت مجذوب علی شاه خدمت نورعلی‌شاه رسیده، و به اشاره ایشان از حسین علی‌شاه اصفهانی به شرف دریافت ذکر خفی و فکر مشرف شده، و در سال ۱۲۱۶ از تیغ جور وهابیان به درجه شهادت رسید. کتاب بحرالمعارف که از کتاب های نفیس است از اوست و به چاپ رسیده است. 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی _ 🗃‌ جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به : • مطلع انوار ، ج۱۰ ، ص۳۱۳ • اسرارملکوت ، ج۳ ، ص۲۷۴
﷽ 📌 | قسمت ۲ : احوالات عالم بالله و بامرالله حضرت علامه بحرالعلوم رضوان الله علیه | بخش اول 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ در ڪتاب شریف " رساله سیر و سلوک بحرالعلوم ص ۲۸ " آورده اند: ✍🏻... ترجمه و شرح حال بحرالعلوم و بیان اقصی مدارج و معارج سیر کمالی آن فرید عصر و نادره دهر، از حیطه پرواز فکر حقیر و از امکان رشحات خامه فقیر خارج است. من چه گویم درباره کسی که شیخ اکبر، شیخ الفقها و المجتهدین ، شیخ جعفر کاشف الغطا غبار نعلین او را با حنک عمامه خود پاک میکرد؛ و محقق خبیر و فقیه بصیر مجمع کمالات صوری و معنوی میرزا ابوالقاسم جیلانی قمی در هنگام تشرف به عتبات عالیات، روزی در مجلس پرفیضش در حضور جمعی از او پرسید : " پدر و مادرم فدای تو، چه عملی انجام داده ای تا بدین مرتبه و منزلت رسیده ای ؟ " چه گویم درباره کسی که تشرف او کراراً و مراراً به محضر مقدس امام زمان حجةابن الحسن العسکری اروحنا له الفداء جای شبهه و تردید نیست و این مسئله نزد علمای اعلام بلکه همه قانطین و ساکنین نجف اشرف در حکم مسلمات است، بلکه از بعضی از کلمات بزرگان استفاده میشود که باب امکان تشرف به خدمت آن ولی والای عالم امکان پیوسته برای او باز بوده است ، بلکه چه بگویم درباره کسی که او را آن صاحب مقام ولایت کبری امام‌ زمان در آغوش گرفت. ❖ لیکن از جهت تیمن و تبرک به ذکر شمه ای از ترجمه عین عبارت علامه سید محمدباقر خونساری صاحب کتاب " روضات الجنات " ج ۲ ص ۱۳۸ از کتاب " منتهی المقال " که معروف به " رجال بوعلی " است و بوعلی معاصر او بوده است می پردازیم: " سید سند و رکن معتمد مولای ما سید مهدی فرزند سید مرتضی فرزند سید محمد حسنی حسینی طباطبایی نجفی ، پیشوا و امامی است که روزگار نتوانسه مانند او را به جهان بسپارد. سلطان عظیم الهمه و بلند پروازی است که مادر دهر سالیان دراز از زائیدن همانند او عقیم بوده است. بزرگ علمای اعلام و مولای فضلای اسلام علامه دهر و زمان خود و یگانه عصر و دوران خود بوده است. ❖ اگر در زبان معقول زبان بگشاید تو گویی شیخ الرئیس است ، این سقراط و ارسطو و افلاطون است. و اگر در منقول بحث کند تو گویی این علامه محقق در فروع و اصول است. و در فن کلام با کسی مناظره نکرده است مگر اینکه تو گویی سوگند به خدا این علم الهدی است. و اگر گوش فرادهی به آنچه در هنگام تفسیر قرآن کریم به زبان آورد فراموش میکنی آنچه در ذهن داری و چنین میپنداری مثل اینست که این همان کسی است که خداوند قرآن را بر او فرستاده است. زادگاه شریفش در کربلا معلی در شب جمعه ماه شوال المکرم سنه یکهزار و یکصد و پنجاه و پنج قمری است و بر حسب شمارش حروف ابجد تاریخ ولادت مبارک او این مصرع است : " لنصرة الحقّ قد ولد المهدی " | ... | 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی _____________ 🗃‌ جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به : • مطلع انوار ، ج۳ ، ص ۱۵۹ • مهرتابناک ، ج۱ ، ص ۳۰۹ • امام‌شناسی ، ج۵ ، ص ۱۸۲ • عنوان بصری ، ج۳ ، پاورقی ص ۴۹
﷽ 📌 | قسمت ۲ : احوالات عالم بالله و بامرالله حضرت علامه بحرالعلوم رضوان الله علیه | بخش دوم 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ در ڪتاب شریف " رساله سیر و سلوک بحرالعلوم ص ۳۰ " آورده اند: ✍🏻... [ علامه بحرالعلوم‌ ] مدت کوتاهی در نزد پدر بزرگوار خود که عالمی متقی و پرهیزگار و صالح و نيكوكار بود به فراگرفتن علوم پرداخت و نيز در نزد گروهى از مشايخ كه از جمله آنها شيخ يوسف بحرانى است تعلّم نمود و از آن پس به درس استاد علّامه آقا محمّد باقر وحيد بهبهانى منتقل شد و پس از آن به نجف مشرّف و در آنجا اقامت گزيد. خانه ميمون و مبارك او در اين زمان فعلًا محلّ فرود آمدن و بارانداز علماى اعلام و ملجأ و مفزع استادان فنون از فضلاى عظام است. ❖ بحرالعلوم بعد از استاد علّامه وحيد پيشوا و سالار پيشوايان عراق و بزرگ و سرپرست فضلاء بطور اطلاق است. علماء عراق همگى به سوى او روى آورده و او را ملجأ خود قرار داده‏ اند و عظماى از علماء اعلام از او اخذ علوم مى‏ كنند. بحرالعلوم همانند كعبه‏ اى براى عراق است كه براى استفاده از صحبتش طى مراحل و قطع منازل مى‏ نمايند. اقيانوس موّاجى است كه كرانه‏ اى براى آن يافت نمى‏ شود. به علاوه كرامات باهره و آثار و آيات ظاهره‏ اى كه از او به ظهور پيوسته است بر كسى پوشيده نيست. ❖ چون جماعت انبوه و جمع كثيرى از يهود براهين و معجزات او را نگريستند همگى به دين اسلام و مذهب تشيّع گرويدند؛ و اين داستان در وضوح و روشنى به مرحله بداهت رسيده و شيوع آن به حدّى است كه آوازه آن به هر گوش رسيده و به هر ناحيه‏ اى از جهان سرايت نموده است. و براى پى بردن به عظمت و جلالت اين راد مرد بزرگ كه چنين آياتى‏ از او پديدار گشته است همين بس كه در شب تولّد با سعادتش پدر او كه در حجاز بود در عالم رؤيا ديد كه مولانا حضرت رضا- عليه و على أبائه و أبنائه أفضل الصلاة و السّلام- شمعى را به توسّط محمّد بن اسمعيل بن بزيع فرستادند كه آن را بر فراز بام خانه آنها روشن كند؛ روشنى و نور اين شمع چنان به آسمان بالا مى‏ رفت كه نهايت سيرش ديده نمى‏ شد. در وقت ملاقات و زيارتش چون نظر بر او افتد در عالمى از تحيّر فرو مى‏ رود و با زبان حال خود مى‏ گويد: اين مرد از جنس بشر نيست ❖ مطالبى را كه ذكر كرديم حقائقى است كه در «منتهى المقال» ذكر كرده است درباره اين نشانه و آيت با فضيلت و اين دانشمند با واقعيّت و شخصيّت كه خداوند او را به انواع فنون كمال تأييد فرموده بلكه او را داراى سِحر حلال و سُكْر و مدهوشى خالص از ضلالت در حلّ مشكلات و رفع معضلات و در هم شكستن تفكّرات باطله و فرو ريختن افكار و انديشه‏ هاى نيرومندان علمى روزگار در هنگام مناظره و جدال، قرار داده است. و براى شرف و فضيلت او در تمام اقطار جهان و اقصى نقاط عالم همين بس كه تا به حال كسى همتاى او به لقب بحرالعلوم كه به معنى درياى دانش هاست ملّقب نشده است. 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی _________ 🗃‌ جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به : • مطلع انوار ، ج۳ ، ص ۱۵۹ • مهرتابناک ، ج۱ ، ص ۳۰۹ • امام‌شناسی ، ج۵ ، ص ۱۸۲ • عنوان بصری ، ج۳ ، پاورقی ص ۴۹
﷽ 📌 | قسمت ۳ : احوالات عارف فقیه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رضوان الله علیه 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ آورده اند: ✍🏻... " در " نقباء البشر " ج۱، ص ۳۲۹ و ۳۳۰ تحت شماره ۶۷۳ آورده است که: آقا شیخ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی فرزند شفیع ملکی بوده است. او عالمی فقیه ، و اخلاقی فاضل و با ورع و موثق. او در نجف اشرف حضور بزرگان از اساتید درس خوانده است، و مراتب سلوک را از اخلاقی شهیر مولای حسین قلی همدانی و غیره از علماء‌ تتلمذ نموده است. در سنه ۱۳۲۰ به ایران مراجعت کرد، و در دارالایمان قم توطن نمود، و به وظائف شرع و ترویج دین و تربیت مومنین همت گماشت تا در روز عید قربان سنه ۱۳۴۳ رحلت کرد. " | ، ص ۳۱ | ❖ مرحوم صدیق ارجمند آیةالله شیخ مرتضی مطهری رحمةُ الله علیه به حقیر گفت: من خودم از رهبر عظیم انقلاب: آیةالله خمینی اعلی الله تعالی مقامه شنیدم که میفرمود: " در قبرستان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقای تبریزی است. " ... کتب وی عبارت اند از : " لقاء الله " " اسرارالصلوة " و " المراقبات " ( اعمال السنه ) که الحق مستغنی از تعریف است، بالاخص کتاب " لقاء الله " ایشان آتشی مخصوصی دارد و برای فتح باب سالکین الی الله کلید و رمز موفقیت است. | ص ۲۸۵ | 🗃‌ جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به : • مطلع انوار ، ج٣ ، ص٣٤ • الله شناسی ، ج۲ ، ص ۳۹ • رساله لب اللباب ص ۳۳ و ۱۱۷ 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی
﷽ 📌 | قسمت ۴ : احوالات فقیه بزرگوار آیةالله میرزا علی اکبر مرندی رضوان الله علیه 📚 سیدالطائفتین علامہ سید محمد حسین حسینے طهـرانے قدس اللہ سرہ در مهرتابناک ج۱ ص ۹۹ پاورقی آورده اند: ✍🏻...آیةالله میرزا علی اکبر مرندی در سال ۱۳۱۴ ه.ق در خانواده ای بسیار متدین و متقی در شهرستان مرند چشم به جهان گشود. آقا میرزا علی اکبر مرندی مقدمات علوم الهیه را در محضر پدرش سپری کرد. سپس برای طی مراحل عالیه راهی تبریز شد و از علمای برجسته آن خطه حظ وافر برد. در سنه ۱۳۴۴ ه.ق توفیق تشرف و اقامت در نجف اشرف را کسب نمود. و در همان روزهای بدو ورود با علامه طباطبایی و مرحوم الهی طباطبایی آشنا شد. ❖ آیةالله مرندی در استفاده از درس های رسمی حوزه نیز جدیت و پشتکار وصف ناپذیری داشت. استادان خارج فقه و اصول او در حوزه علمیه نجف عبارت بودند از: آیات عظام محمدحسین نائینی، شیخ علی ایروانی ، علامه محمدحسین کمپانی ، علامه بادکوبه ای، سید ابوالحسن اصفهانی ، آقاضیاء عراقی. ایشان شیفته مرحوم علامه سید علی قاضی بود و حدود ۱۶ سال در محضر این استاد عرفان به سیر و سلوک پرداخت. سرانجام پس از عمری عبودیت و ارشاد و هدایت مردم، روح بلند آن عارف و فقیه فرهیخته در سنه ۱۴۱۵ ه.ق از عالم ناسوت به عالم ملکوت پیوست. رحمةالله علیه 💟| @seire_elallah1 |☜کانال معرفتی