eitaa logo
بیرونیِ گروه سه‌کتاب
135 دنبال‌کننده
161 عکس
0 ویدیو
0 فایل
تعدادی دیوانه، دورهم جمع شده‌ایم و کتاب می‌خوانیم. (متأسفانه فعلا فرصت عضوگیری جدید گروه فراهم نیست.) تأسیس: اسفند۱۴۰۱
مشاهده در ایتا
دانلود
و حکام تن مردم را تشبیه کرده‌اند به خانه‌ای که اندر آن خانه مردی و خوکی و‌ شیری باشد. و به مرد «خرد» خواستند و به خوک «آروزی» و به شیر «خشم». و گفته‌اند از این هر سه هر که به‌نیروتر، خانه او راست. و این حال را به‌عیان می‌بینند و به‌قیاس می‌دانند که هر مردی که او تن خویش را ضبط تواند کرد و گردن حرص و آرزو بتواند شکست رواست که او را «مرد خرمند خویشتندار» گویند و آن کس که آرزوی وی به تمامی چیره تواند شد چنان که همه سوی آرزوی گراید و چشم خردش نابینا ماند او به منزلت خوک است‌ همچنان که آن کس که خشم بر وی دست یابد و اندر آن خشم هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید، به منزلت شیر است...اما چنان باید و ستوده آن است که قوت آرزو و قوت خشم در طاعت قوت خرد باشند. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه دوم @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
چه اسکندر مردی بود که آتش‌وار سلطانی وی نیرو گرفت و بر بالا شد روزی چند سخت اندک و پس خاکستر شد. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 📇نشر مرکز 📄خطبه اول @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
گرد عالم گشتن چه سود؟ پادشاه ضابط باید __ که چون مُلکی و بقعتی بگیرد و آن را ضبط نتواند کرد و زود دست به مملکت دیگر یازد و همچنان بگذرد و آن را مُهمل گذارد، همه‌ی زبان‌ها را در گفتن آنِ وی که «وی عاجز است» مجال تمام داده باشد. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه اول @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
تقدیر آفریدگار که در لوح محفوظ قلم رانده است تغییر نیابد و حق را همیشه حق می‌باید دانست و باطل را باطل. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه اول @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
هدایت شده از /زعتر/
ـــــــــــــــــ جذابیتِ کتاب نبود که در دو نشست، خواندمش. فرار از کتاب، من را نشاند تا رسیدم به بهترین قسمت؛ یعنی پایانش. علی خدایی، به آنچه پشت کتاب نوشته، وفادار بوده. دِینش را به اصفهان دوست‌ داشتنی‌اش عملی کرده و تمام. «آدم‌های چهارباغ» کتاب آدم‌هایی است که هرکدام در اطراف محله چهارباغ، مشغول به کاری هستند. برخلاف چیزی که روی جلد نوشته، ما با مجموعه داستان طرف نیستیم و در کلِ کتاب با یک داستان مواجهیم. فضاسازی دقیق از محله چهارباغ، برای کسی که مسیرش به اصفهان نیفتاده، سخت است. کتاب هیچ تعلیقی ندارد؛ اما پایان‌بندی کتاب چیزی بود که راضی‌ام کرد به خواندنش. ما توی کتاب با یک پایان بندی اثرگذار و به یادماندنی روبرو می‌شویم. اگر دیوانگی زد به سرتان، نسخه چاپی‌اش را نخرید. صوتی‌اش را با لهجه شیرین اصفهانی گوش بدهید و تمام‌. ▪️۸ از ۶۰ ▪️آدم‌های چهارباغ ▪️علی خدایی ▪️نشر چشمه ▪️۱۲۶صفحه @zaatar
هدایت شده از واژبند
باغی در قلب ایران بیخود نگفته‌اند اصفهان نصف جهان است. لااقل برای ما ایرانی ها نصف جهان است. وقتی شهری مهد انواع مختلف هنر باشد و هنر برخورد شهودیِ دلپذیرِ انسان با دنیا، اصفهان به راستی نصف جهان درون ماست. حظ هنری دیدن ابنیه تاریخی، خوانش مجدد گذشته، شنیدن موسیقی سنتی، گویشی که مثل قند، نه! مثل عسل شیرین است، پارچه‌های ترمه و دیوار کوب های آن و مهم تر از همه مردمی که به حفظ و ارزشمند شمردن داشته‌های خود معتقدند، از اصفهان شهری به یاد ماندنی می سازد. علی خدایی جزئی از این شهر است. هنرمندی که قلم می‌زند و دنیایی را که با تعریف ذهنی ما از اصفهان می خواند، روی کاغذ می آورد. او روی موقعیت و مکانی خاص از شهر دست گذاشته است که ساکنین و مسافران اصفهان دست‌کم یک بار آنرا از نزدیک دیده‌اند و به مدد شناخت فرهنگ و عرفِ برشی از زمان،انسان‌هایی باور پذیر و دلنشین خلق کرده است. کلمات اصیل لهجه اصفهانی، جهان کتاب را رنگین تر کرده است مثل تربچه نقلی های گوشه ی سبزیِ خواستنی است خصوصا وقتی صوت کتاب را شنیده‌ می‌شود. با این وجود ابتدای کار پر قدرت نبود . معرفی افراد چهارباغ باید از مهمترین فرد(عادله) آغاز می شد تا سلمانی و دکتر. این امر سبب شد که شخصیت اصلی به راحتی شناخته نشود و کمی آشفتگی در کار ایجاد شود. در مجموع نکات مثبت کتاب پر رنگ ترند.‌عادله دواچی به خوبی در داستان نشسته است .از شخصیت خاص و رفتارهای او که مصداق نیت خیر و مهربانی‌اش نسبت به بقیه است،لذت بردم. در بیشتر کتاب‌هایی که از جامعه پیش از انقلاب خواندم، نویسندگان در طبقات پایین جامعه شخصیتها را درگیر نوعی از سیاهی و فساد می بینند و این تلخی و بی اخلاقی همیشه باور پذیر نیست.آنها کسانی هستند که به دین و اخلاق تعهد ندارند و کمبود مالی آنها را از ریل خارج می کند. ولی شرافت و درستکاری در وجود عادله و ملوک سبب شده بود، اینگونه نباشند. نکته بعدی استفاده هوشمندانه از ویژگی یک شی برای بیان دیدگاه نویسنده است. تخت فنری کارکرد خوبی در این مورد دارد. وسیله‌ای که خیال پردازی، افکار خلاقانه و دنیای درون عادله را نشان می داد و مصداق پروازهای درونی اوست. پایان بندی داستان هم با استفاده از خلق یک ویژگی فرا واقعیتی به همان تخت فنر دار انجام شده است و انگار نوعی رئالیسم جادویی را رقم زده است. داستان را شنیدم و از انتخاب موسیقی اصیل، توسط رادیو گوشه در ابتدای هر فصل بسیار لذت بردم. توصیه می کنم نسخه صوتی آدمهای چهارباغ را بشنوید. https://eitaa.com/vazhband
هدایت شده از سِلوا
______ این عکس را ساعت چهارونیم صبح گرفته‌ام. ۴ونیم صبحی که با عبور از چهارباغ پایین باید با اصفهان خداحافظی می‌کردم. برای من که در این خیابان قدم زدم، فضاسازی کتاب کلی و کمی دور از تصویرسازی دقیق بود. اسم کتاب مناسبش است: آدم‌ها. این کتاب پر از شخصیت‌هایی ست که هر کدام می‌تواند کلی بسط پیدا کند؛ اما مجموعه داستان کوتاه نیست و بیشتر به خاطره پردازی می‌ماند. در شروع شخصیت اصلی را نداریم اما کم‌کم متوجه می‌شویم که شخصیت محوری یا مادر اصفهان عادله دواچی ست. کتاب تعلیق و کشش خاصی ندارد اما عادله دواچی به قدری دوست‌داشتنی و دلسوزی‌ است که در کنار گویش شیرین خواننده رادیوگوشه به انتهای کتاب رسیدم. @selvaaa
شروع سفر اول او از طنجه به تلمسان رفت و با محمد بن ابی‌بکر نفزاوی و محمد بن حسین قرشی زبیدی، از قضات تونس و سفیران ابویحیی ابوبکر دوم، خلیفهٔ حفصی در افریقیه، آشنا شد. او سپس ملیانه رفت و به همراه دو سفیر ابویحیی، از آنجا خارج شد. با مرگ محمد بن ابی‌بکر نفزاوی در راه، همراهان او به ملیانه برگشتند و ابن بطوطه با همراهی گروهی از بازرگانان تونسی راهش را تا الجزیره ادامه داد. وی از الجزیره به اتفاق زبیدی و فرزند نفزاوی که به او پیوسته بودند، به قسنطینه و سپس تونس رفت. در تونس به عنوان قاضی قافله‌ای منصوب شد و همراه با آنان به سوسه و سپس صفاقس رفت و از آنجا با گذر از طرابلس و دیگر مناطق ساحلی شمال آفریقا،به اسکندریه، دمیاط و در نهایت قاهره رسید. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
از وحی قدیم که ایزد عز و جل فرستاده به پیغامبر آن روزگار، آن است که مردم را گفت که «ذات خویش بدان که چون ذات خویش بدانستی، چیزها را دریافتی.» و پیغامبر ما گفته است «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» و این لفظی‌ست کوتاه با معانی بسیار که هر کس که خویشتن را نتواند شناخت، دیگر چیزها را چه‌گونه تواند دانست؟ 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه دوم @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
وی از قاهره تا اسوان را در مسیر نیل پیمود و سپس به قصد سفر دریایی به بندر عیذاب رفت. او می‌خواست از آنجا با کشتی راهی جده شود، اما چون کشتی‌های مصری به سبب جنگ میان قبایل بجه و دولت ممالیک در دریا متوقف بودند، ناگزیر شد دوباره به قاهره برگردد و از راه شام به مکه برود. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
و حکام تن مردم را تشبیه کرده‌اند به خانه‌ای که اندر آن خانه مردی و خوکی و‌ شیری باشد. و به مرد «خرد» خواستند و به خوک «آروزی» و به شیر «خشم». و گفته‌اند از این هر سه هر که به‌نیروتر، خانه او راست. و این حال را به‌عیان می‌بینند و به‌قیاس می‌دانند که هر مردی که او تن خویش را ضبط تواند کرد و گردن حرص و آرزو بتواند شکست رواست که او را «مرد خرمند خویشتندار» گویند و آن کس که آرزوی وی به تمامی چیره تواند شد چنان که همه سوی آرزوی گراید و چشم خردش نابینا ماند او به منزلت خوک است‌ همچنان که آن کس که خشم بر وی دست یابد و اندر آن خشم هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید، به منزلت شیر است...اما چنان باید و ستوده آن است که قوت آرزو و قوت خشم در طاعت قوت خرد باشند. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه دوم @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی