مباد قطرهٔ اشکی میان لیقه بیفتد
سیاهبخت شود اشک و در مضیقه بیفتد
به خطّ خوش بنویسید اشک دیده بر آن است_
که قطره قطره به یاد تو هر دقیقه بیفتد
بگیر چتر صدف را دوباره بر سر و مگذار
خراش نم نم باران بر این عتیقه بیفتد
خدا کند که دل -این گنج پر غبار قدیمی-
به دست راهزنی پاک و خوشسلیقه بیفتد
چه میشود که در انبوه تیرهای پیاپی
نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد؟!
#محمد_مهدی_موسوی
#غزل
@Selectedpoems
ورق میزنم برگهای گل اطلسی را
ورق میزنم سالها
روزها را
ورق میزنم آسمان را
زمین را
ورق میزنم عمر را
-آشکار و نهانی-
به دنبال آن لحظهٔ جاودانی
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
#نیمایی
@Selectedpoems
قرنی گذشت و ما به هزار امّید
خود را هلاکِ حرف زدن کردیم
بی آنکه خود، تکان بخوریم از جای
پرواز -مثل بادبزن- کردیم
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
#قطعه
@Selectedpoems
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخ این برهنهچنار
مرغکی با ترنّمی بیدار...
آخرین شکوِه از زمستان است؟
یا نخستین ترانههای بهار؟
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
برشی از یک #نیمایی
@Selectedpoems
پرندهای که در آن اوج میپرد به شتاب
در این غروب پر از بدگمانی و تشویش
نشانههایی از آواز و روشنایی را
گرفته است به منقار و میبرد با خویش
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
#قطعه
@Selectedpoems
معنای انحنای زمان چیست؟
جز خم شدن به حرمت این عشق
در لحظهای
که میگذرد
از کنار ما
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
برشی از یک #نیمایی
@Selectedpoems
گام مینهی به سوی من
بادرنگ و بیشتاب
گام مینهم به سوی تو
آنچنان که
مؤمنی به مسجدی و
عارفی به خانقاه
در میان جذبهٔ جلیلِ
لحظههای آبیِ برهنه،
بینقاب
میتپد دلم
مثل قلبِ
زخمخوردهٔ
پرندهای
در غروب آفتاب...
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
#نیمایی
@Selectedpoems
همین که خلق شدیم ابتدا علی گفتیم
نداشتیم دهان، بیصدا علی گفتیم
شبیه زلف به خود پیچ خورده بود جهان
گشوده شد گره از کار، تا علی گفتیم
هزار آینه چیدند در برابر هم
در آن تجلی بیانتها علی گفتیم
خدا به خلقت حیدر، تبارک الله گفت
و ما به خلقت خود مرحباعلی گفتیم
فرشته گفت که عشق است و بارِ سنگینی است
به روی دوش گرفتیم و "یاعلی" گفتیم
به هر دلیل که باشد به نفع ما شده است
در آن سحر -چه بدانم؟- چرا علی گفتیم
نه جبر بود نه تفویض شرح قصهی ما
«قدر» که سخت گرفت، از «قضا» علی گفتیم
به روی آب نوشتیم مرتضی و سپس
به گوش آتش و خاک و هوا علی گفتیم
نمانده است زمان خالی از ارادت ما
همیشه با یکی از انبیا علی گفتیم
شدیم شاخهی طوبی و چیدمان موسی
و قبل معجزهاش با عصا، علی گفتیم
به شکل باد گذشتیم از دهانهی غار
و با رسول خدا در حرا علی گفتیم
دعا به چشمه بدل کردمان زلال و طهور
بدون دغدغه سر تا به پا علی گفتیم
و اهل خاک بگویند هرچه میگویند
نظر به غیر نکردیم؛ ما علی گفتیم
#سعید_مبشر
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
میان جمعم و سرگرم داستانسازی
کیام؟ عروسک تنهای خیمهشببازی
به پایکوبی غمگین من نمیخندی
اگر نگاه به ناچاریام بیاندازی
من و تو از دغل پشت پرده باخبریم
چقدر بازی و تا کی دروغ پردازی؟!
اگر غلط نکنم مزد پاکچشمی ماست
که می زنند به ما تهمت نظربازی
شدیم «سرو» و به ما بیثمر لقب دادند
سرت بلند! بیا این هم از سرافرازی
مگر نگفتمت ای دل! به زندگی خو کن!
کبوترا تو چرا با قفس نمیسازی
چه جای سعی! که فواره چون به اوج رسید
به گریه گفت امان از بلند پروازی
#فاضل_نظری
#غزل
@Selectedpoems
نگاهم مانده روی جاده، برگرد
عزیزم! ساده رفتی ساده برگرد
شنیدم بر نمیگردی ولی خب
دلم بدجور شورافتاده برگرد
#احمد_میرقیصری
#دوبیتی
@Selectedpoems
نسیمی پرده از داغ شتیلا بر نمیدارد
مدارا باری از دوش مداوا بر نمیدارد
سکوتِ کودکی مبهوتِ نعش مادرش میگفت
چرا غم سایه از آبادی ما بر نمیدارد؟
من از نبش قبور پادشاهان خوب فهمیدم
که دنیا از گلوی هیچکس پا بر نمیدارد
فلسطین! مثل یوسف بگذر از ظلم برادرها
خدا در چاه هم باشی نظر را بر نمیدارد
به یاد نخلهای بی سرت خیرات خرما کن
اگر چه دست خونآلود خرما بر نمی دارد
گره خورده به ابرویت «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّار»
جهان ترسیده و چشم از تماشا بر نمیدارد
برای کشتگانت حجله میبندیم حیفا را
برادر قول ما قطعیست، اما بر نمی دارد
#علی_حسنی
#غزل
@Selectedpoems