eitaa logo
اشعار برگزیده
72 دنبال‌کننده
21 عکس
3 ویدیو
1 فایل
🍁 برگی از اشعار معاصران ارتباط با ادمین ⬇️ @Akhavan_e_thaleth
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکسی در گوشه‌ای ساز خودش را می‌زند چشم وا کن هیچکس گوشش بدهکار تو نیست @Selectedpoems
هلا که خواب نمانید با خطر طرفیم شب است و با شبی از این سیاه‌تر طرفیم چه اژدهای مهیبی‌ست! سر بچرخانید که از هزارطرف با هزار سر طرفیم برای زندگی ساده با هزار «ولی» برای شرط بقا با هزار «اگر» طرفیم بِبُر بِبُر که بریدم دل از یمین و یسار به هوش باش که با ارهٔ دوسر طرفیم... برشی از یک @Selectedpoems
مباد قطرهٔ اشکی میان لیقه بیفتد سیاه‌بخت شود اشک و در مضیقه بیفتد به خطّ خوش بنویسید اشک دیده بر آن است_ که قطره قطره به یاد تو هر دقیقه بیفتد بگیر چتر صدف را دوباره بر سر و مگذار خراش نم نم باران بر این عتیقه بیفتد خدا کند که دل -این گنج پر غبار قدیمی- به دست راهزنی پاک و خوش‌سلیقه بیفتد چه می‌شود که در انبوه تیرهای پیاپی نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد؟! @Selectedpoems
هرکس سوی میله‌ای مرا می‌رانَد مانند خدا در قفسِ ادیانم @Selectedpoems
ورق می‌زنم برگ‌های گل اطلسی را ورق می‌زنم سال‌ها روزها را ورق می‌زنم آسمان را زمین را ورق می‌زنم عمر را -آشکار و نهانی- به دنبال آن لحظهٔ جاودانی @Selectedpoems
قرنی گذشت و ما به هزار امّید خود را هلاکِ حرف زدن کردیم بی آنکه خود، تکان بخوریم از جای پرواز -مثل بادبزن- کردیم @Selectedpoems
آخرین روزهای اسفند است از سرِ شاخ این برهنه‌چنار مرغکی با ترنّمی بیدار... آخرین شکوِه از زمستان است؟ یا نخستین ترانه‌های بهار؟ برشی از یک @Selectedpoems
پرنده‌ای که در آن اوج می‌پرد به شتاب در این غروب پر از بدگمانی و تشویش نشانه‌هایی از آواز و روشنایی را گرفته است به منقار و می‌برد با خویش @Selectedpoems
معنای انحنای زمان چیست؟ جز خم شدن به حرمت این عشق در لحظه‌ای که می‌گذرد از کنار ما برشی از یک @Selectedpoems
گام می‌نهی به سوی من بادرنگ و بی‌شتاب گام می‌نهم به سوی تو آنچنان که مؤمنی به مسجدی و عارفی به خانقاه در میان جذبهٔ جلیلِ لحظه‌های آبیِ برهنه، بی‌نقاب می‌تپد دلم مثل قلبِ زخم‌خوردهٔ پرنده‌ای در غروب آفتاب... @Selectedpoems
همین که خلق شدیم ابتدا علی گفتیم نداشتیم دهان، بی‌صدا علی گفتیم شبیه زلف به خود پیچ خورده بود جهان گشوده شد گره از کار، تا علی گفتیم هزار آینه چیدند در برابر هم در آن تجلی بی‌انتها علی گفتیم خدا به خلقت حیدر، تبارک الله گفت و ما به خلقت خود مرحباعلی گفتیم فرشته گفت که عشق است و بارِ سنگینی است به روی دوش گرفتیم و "یاعلی" گفتیم به هر دلیل که باشد به نفع ما شده است در آن سحر -چه بدانم؟- چرا علی گفتیم نه جبر بود نه تفویض شرح قصه‌ی ما «قدر» که سخت گرفت، از «قضا» علی گفتیم به روی آب نوشتیم مرتضی و سپس به گوش آتش و خاک و هوا علی گفتیم نمانده است زمان خالی از ارادت ما همیشه با یکی از انبیا علی گفتیم شدیم شاخه‌ی طوبی و چیدمان موسی و قبل معجزه‌اش با عصا، علی گفتیم به شکل باد گذشتیم از دهانه‌ی غار و با رسول خدا در حرا علی گفتیم دعا به چشمه بدل کردمان زلال و طهور بدون دغدغه سر تا به پا علی گفتیم و اهل خاک بگویند هرچه می‌گویند نظر به غیر نکردیم؛ ما علی گفتیم @Selectedpoems
میان جمعم و سرگرم داستان‌سازی کی‌ام؟ عروسک تنهای خیمه‌شب‌بازی به پای‌کوبی غمگین من نمی‌خندی اگر نگاه به ناچاری‌ام بیاندازی من و تو از دغل پشت پرده باخبریم چقدر بازی و تا کی دروغ پردازی؟! اگر غلط نکنم مزد پاک‌چشمی ماست که می زنند به ما تهمت نظربازی شدیم «سرو» و به ما بی‌ثمر لقب دادند سرت بلند! بیا این هم از سرافرازی مگر نگفتمت ای دل! به زندگی خو کن! کبوترا تو چرا با قفس نمی‌سازی چه جای سعی! که فواره چون به اوج رسید به گریه گفت امان از بلند پروازی @Selectedpoems