سِلوا
﷽
_______
از شهریور شروع شد و تهش به سی مهر ختم شد. برنامه دوماه کارگروه فیلمبینها را میگویم. هفته به هفته تماشا کردیم تا رسیدیم به جلسه موشکافیاش. جسته گریخته در تلویزیون دیده بودمش؛ اما حرفهای بودن اثر در کنار نقدش، چکی نبود که نقدش نکنم و از خیرش بگذرم. به ارباب حلقههای ۲و۳ که رسیدم، به نبرد شر و خیر، به درگیری تاریکی و نور، این روزها مرتب جلوی چشمم بود. عجیب هم نیست، ارباب حلقهها از مهمترین آثار آخرالزمانی هالیوود است. آزادگان عالم، دانه دانه از گوشه و کنار جهان با تفکر و ظاهرهای خارج از تصور ما، گلچین میشوند و میآیند اینور. عدهای هم حتی از بیخ گوش خودمان، کنده میشوند و میروند آنور. بدش آن ترسیست که توی دلت میریزد از کنده شدن خودت! مثل قومیتهای توی فیلم، بیطرفی وجود ندارد. بیطرفی معنایی ندارد. "سائورون" که موفق شود سرزمین میانه را تحت سلطه خودش در آورد، همه جا را سیاه میکند و سرد و نفرین شده.
"تالکین" نویسنده یهودیالاصل و خالق آثار سیلیماریون، هابیت، یاران حلقه و... میباشد. او در سبک فانتزی و با استفاده از حماسه و اسطوره آفرینی، جهانی دیگر خلق میکند. جهانی با قوانین و نژادها و ماجراهای خاص و شگفتانگیز که معنا و اندیشه پشتش است. او از مطالعات خودش درباره ادیان مختلف در لایه به لایهی خلق این جهان کمک گرفته است.
قطعا تالکین متعهد به اندیشه خاص خودش بود؛ اما ابتکار، خلاقیت و تلاشش برایم ستودنیست.
ثانیهها که جلو میرفت و دقیقهها به پایان نزدیک میشد، ناامیدی هم در دل قهرمانان و مردم عادی هل میخورد. دویدنها طی شده و تلاش برای مقاومت و پیروزی به ته خطش رسیده بود. دقیقا در همانجا که با خودت میگویی، بعدش چه؟ نویسنده چطور این گره را میخواهد باز کند؟ این دیگر آخر خط هست.همانجا نیرویی از جنس امداد غیبی فرا میرسد. البته که امداد توی فیلم نخش به خدا وصل نمیشود.
در جلسه نقد، نکتهای گفته شد که خزید گوشهای از مغزم. تاریخ را که بجوریم مثلا همین جنگ هشتسال دفاع مقدس خودمان را، مصداق مصداقش میآید زیر دستمان. انگار سه شرط اگر کنارهم ردیف شوند "امدادالهی" حاصل میشود و نجات میدهد: اول آنکه تمام وظایف را در حد اعلا انجام داده باشی، دوم آنکه کنتراست و مقابله جبهه حق و باطل شکل گرفته باشد و سوم آنکه عمیقا متضرع شوی و گردن کج کنی پیش بالاسری و کاسه نداری دست بگیری.
خوب که فکر میکنم ما هنوز با این شروط فاصله داریم و همین یک نکته از امروز بسم باشد!
#فیلم
@selvaaa
__________
راستی امروز ظهر، پستچی زحمتکش محله، مسافر من را به خانه رساند.
#مدام
#یک_ماجرای_دنباله_دار
https://eitaa.com/modaam_magazine
﷽
_________
کله سحر و بعد خمیازههای پیدرپی با چشمان ورقلمبیه و خیره به صفحه گوشی، خبر را میخوانیم.
کتری جیغ میکشد و میدویم چای دم بدهیم.
نان و مربا را در دهان بچه چپانده و سرویس با بوقهای ممتد حالی میکند "یالا بیا هنوز ۴ تا خونه دیگه مونده".
همسر زودتر از بچه، بیرون زده تا به ترافیک نخورده و ساعت شناور تمام نشده، کارت را بزند.
با صدای قیژقیژ کامیون حمل سیمان، پرده را میزنیم کنار. کارگرهای ساختمان نیمهکاره رسیده و آستین بالا زدهاند.
وانت آبی همسایه روبهرویی در کوچه نیست و طبق معمول در گرگ و میش، دنده را چاق کرده تا از دستچینهای اول صبحی ترهبار جا نماند.
اما
نرمنرمک در اینستاگرام و رسانههای آنور آبی که بچرخی، سقف خانهها ریخته و زیر آوار ماندیم و از آن دنیا این متن را میخوانیم.
اسرائیل همین تصویر است. مثل سیبی تمام شده و رو به زوال که با هنر #جنگ_رسانه و #جنگ_شناختی، زور میزند تخممرغی از بازویش بیرون بزند!
@selvaaa
هدایت شده از روایت نصر
💢ویژهبرنامه تحریم کالاهای اسرائیلی
🔻با حضور سرکار خانم سبا نمکی
‼️در این نشست برخط که در بستر اسکای روم برگزار خواهد شد، ما درباره تجربهی ۱۵ سالهی خانم نمکی در تحریم برندهای اسرائیلی گفتوگو خواهیم کرد!
⏰ساعت ۱۶:۳۰ منتظرتان هستیم!
دوستانتان را نیز به این ویژهبرنامه دعوت کنید و در این جهاد تبیین سهیم باشید!
#تحریم_کالاهای_اسرائیلی
🇱🇧@Revayate_nasr
﷽
_____________
نورآفرینم؛
در دیواره دهلیزهایم، طاقچه ست که سندخورده به نام "خلق". امروز گوشهای از گچ آن کنده شد. روزهایی که در دام کلمات میافتم و داستان و روایتی خلق میشود، این حس را ندارم. چون سرجایش باقی میمانند و بارها چشمانم را سرمه میکشم با تماشایشان. اصلا این حس را چه مینامند؟ حسی که انگار گوشه کوچکی از وجودت کنده شود و دیگر برنگردد؟ تو را که داخل جعبه، بین دستسازههای دیگر به خوبی نایلون پیچ کردم تا خط و خشی به آن شیشه خوش اندامت نخورد و به دست دوستم دادم و نشستم روی صندلی ماشین، فهمیدم گوشهای از گچ طاقچه پرید. حقش بود تو را که دیروز دانه دانه توتهای قرمزت را با پاهای به درد افتاده عمل میآوردم برای خودم نگه دارم. تو اولین مربای نورآفرین آشپزخانه من بودی. دیشب از زیر پتو خیز برداشتم بیرون و چراغ پذیرایی را زدم و خیالم را از گرمی جایت راحت کردم؛ اما تو هرجا بروی، جایت از خانه من گرمتر است. میگویند وقتی قلبی اهدا میشود، اهداشونده دوجان مییابد. من تو را با آن تکه از وجودم بدرقه کردم. دلبرک صورتیام به دست هر انسانی که بشینی، آن تکه، کناف وصل من و او خواهد بود.کناف وصلی که سرش به رویایی بزرگ میرسد.
#امکان_من
#شمع_مربای_توت_فرنگی
#بزنم_تو_کار_شمع_یا_نه
@selvaaa
﷽
____________
در پایان راهپیمایی دانشآموزی ۱۳ آبان به سمت حرم رضوی.
نشاط جوانی، تزریق میشد در رگ و پی همه.🌱
@selvaaa
﷽
_________
این لینکها، تلاش ناشیانهام برای روایت آدمها و کسب و کارهایشان در مجله باسلام است. نقد و پیشنهادتان را به دیده منت پذیرا هستم.
https://basalam.com/blog/shali_dastranj/
https://basalam.com/blog/alishopseller/
https://basalam.com/blog/campslingshot/
@selvaaa
﷽
______
از کرونا دیگر درِ کلاسهای حضوری برایم تخته شد. هم فایده داشت و هم ضرر. حداقل فایدهاش برای منِ جزیرهنشین، شرکت کردن در دورههای اصیل و دورافتادهای بود که فاصلهاش جز با اینترنت پر نمیشد. بعضیوقتها هم حسرت شاگردی استادهایی را میکشم که نه به شهرم دعوت میشوند و نه کلاس مجازی برگزار میکنند. دیشب تا صبح را با حالی عجیبی سر کردم. هیجان بود یا غریبی نمیدانم. هر چه فکر کردم یادم نیامد آخرین کلاس حضوریام کی و کجا بود؟ جز نشست استاد غلامی که در سالن آمفی تئاتر بود و غیرسنتی. صبح زود جزوه چاپ کردم و خیالم رفت روی بام انتشارات بغل دانشگاه و انصافش. گمانم امروز اولین کلاس حضوری وصله به جهان نویسندگیام را تجربه کردم. حرفم اما جای دیگریست. جایی که احتمالا این تجربه را برایم ماندگارتر میکند، مداحی غریب و سوزناک در لابهلای دود اسفند و رسیدن مهمانی که سی سال ناپیدا بود. صدای نوای مازنی مرد در سالن میپیچید و شعری در وصف حال مادران شهدای گمنام میخواند. زنی هایهای ناله سر میداد و من در این فکر بودم چقدر از این تجربه زیسته دورم و چقدر جز لحظهای ناراحتی چیزی از آن نمیفهمم.
@selvaaa
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مدامِ سه، با موضوع «جنگ» منتشر شد.
#جنگ_مدام
با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
#فاطمه_آلمبارک #فاطمه_افضلی #جواد_افهمی #احمد_اکبرپور #اعظم_ایرانشاهی #سلمان_باهنر #پردیس_توکلیان #محمد_جوانالماسی #رامبد_خانلری #امیر_خداوردی #آزاده_رباطجزی #الهه_زمانوزیری #حنانه_سلطانی #زهره_شریعتی #نفیسه_صادقکار #سمیه_عالمی #آزاده_عبدیفرد #عطیه_عیار #مسعود_فروتن #حسین_قسامی #مجید_قیصری #سیداحمد_مدقق #فاطمهسادات_موسوی #حکیمهسادات_نظیری #مصعب_ابوتوهه #لوییجی_پیراندللو #حلا_علیان #برایان_مککارتی
فروش ویژهٔ مدام از دو روز دیگر در سایت مدام آغاز میشود.
این شماره با افزایش صد صفحهای در سیصد و چهل و چهار صفحه تقدیم مخاطبان خواهد شد. ✌️
از نوزدهم آذر تا شب یلدا میتوانید شماره سوم را با بیست درصد تخفیف به همراه #هدیه_ویژه تهیه کنید.
به زودی تصویر هدیه ویژه را منتشر خواهیم کرد. 😎
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
﷽
___________
سه ساعت و سی و یک دقیقه است که نشستهام زیر باران و حایل میانمان سقف فلزی ماشین است. نوک انگشتهای پا را در کفش جمع میکنم و گزگزش بیشتر میشود. تنم به لرزه در آمده و حس میکنم ناخنهایم به کبودی میزند. صدای قرچ قرچ ریز دندانها از دهان به مغزم میرسد. از پشت شیشهی خیس و تار، چشم ریز میکنم تا بیرون را دید بزنم. نگاهم میماند روی بلورهای یخی که از سطح صیقلی سُر میخورند پایین. یادم نمیآید آخرین سالی که ساری برف آمد چند ساله بودم! چندتار موی سپیدم گواهی میدهد این برف، برف نمیشود؛ اما همین مهمانِ لطیف ساروی، معیاری ست برایم که هوا خیلی پس است.
#یادم_میماند
@selvaaa
🎉جشن میلاد بانوی دو عالم حضرت زهرا(س)
🎤سخنران : دکتر علی غلامی
🗓️زمان : ۳۰ ام آذر ماه و ۱ دی ماه ساعت ۱۹
📍مکان : مصلی شهرستان ساری
🖇️معاونت فضای مجازی هیئت دانشجویی صراط شهرستان ساری
@heyat_serat_sari