eitaa logo
انتشارات ستارگان درخشان
481 دنبال‌کننده
362 عکس
113 ویدیو
3 فایل
انتشارات ستارگان درخشان با ۱۷ سال سابقهٔ درخشان. موضوعات: فرهنگ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مجله مجازی هم‌رزم: @hamrazm_mag آیدی ادمین @n_setareganederakhshan
مشاهده در ایتا
دانلود
نام کتاب:ستاره بی نشان قیمت بااحترام:1800تومان چند جمله از کتاب: «یه نصیحت برادرانه! یادت باشه هیچ‌وقت نمازت به تأخیر نیفته.» سفارشش به همه، همین بود. در مشکلات از نماز استعانت می‌گرفت. استعینوا بالصبر و الصلاه. وضو می‌گرفت و بعد هم دو رکعت نماز می‌خواند. گویی راه‌حل مشکلش به او الهام می‌شد. @setaregaannderakhshan
نام کتاب:دلاور قیمت بااحترام:2400تومان چندجمله از کتاب: نماز شبش ترک نمی‌شد. همه خواب بودند نمی‌خواست کسی متوجه شود. درِ کمد را باز کرد و نمازش را داخل آن خواند. می‌خواست بلند شود که محکم کمرش به در خورد؛ همه بیدار شدند. خندید و گفت: «کلی خوش‌حال شدم. بالاخره همتون فهمیدین من دارم نماز می‌خونم.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:مربی قیمت بااحترام:1900 تومان چندجمله از کتاب:یک بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برای چیست؟ نیمه‌شب بطری را برمی‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: «ممکنه نصف‌شب بیدار بشم، شیطان تو وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم. نکنه نمازشب رو از دست بدم.» بقیه بچه‌ها هم یاد گرفته بودند. از فرداشب زیر تخت همه یک ظرف آب بود @setaregaannderakhshan
نام کتاب:مالک اشتر قیمت بااحترام:2700تومان چندجمله از کتاب: مادر شش تا استکان خریده بود. علی ده سال بیشتر نداشت. نشست کنار مادر و گفت: «مامان! این سه تا استکان اضافیه، نیازشون که نداریم. بدین به کسی که نیاز داره.» بعد هم دستش را گذاشت روی سه تای دیگه و گفت: «مامانِ من، وقتی آدم اهل تجملات بشه، اون موقع که می‌خواد نماز بخونه نمی‌فهمه که داره با کی حرف می‌زنه و چی می‌گه.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:جامانده قیمت بااحترام:2500تومان چند جمله از کتاب: جلسۀ فرمانده گردان‌ها بود برای توجیه منطقه. به آشپز سفارش مرغ سرخ کرده و نوشابه دادند. بعد از جلسه همۀ فرماندهان به‌همراه حاج‌اکبر برای خوردن غذا به اتاق دیگری رفتند. چشمش که به سفره افتاد، خودش را کنار کشید و پرسید: «بچه‌ها هم امشب همین غذا رو دارن؟» مسئول تدارکات سرش را زیر انداخت و گفت: «ترتیب می‌دیم فردا براشون بپزن.» عقب نشست و گفت: «برای من همون چیزی رو بیارین که بقیه می‌خورن.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:مرد آهنین قیمت بااحترام:2800تومان چند جمله از کتاب: حاج‌حسین که دید با آن حال بدش دوباره به خط برگشته، عصبانی شد و گفت: «محدودۀ شما از چهار طرف سنگر فرماندهی فقط صدمتر! حق نداری خارج بشی.» حاج‌علی داخل سنگر شد و دراز کشید. دقایقی نگذشته بود که شیء داغ، روی سینه‌اش افتاد. آن را برداشت، فشنگ بود. از بیرون سنگر کمانه کرده بود و روی سینه‌اش افتاد. می‌خندید و به‌طرف حاج‌حسین می‌آمد. فشنگ را گذاشت کف دستش و گفت: «این بار هم که من سراغش نرفتم، اون به سراغم اومد.» حاج‌حسین بین خنده‌های حاج‌علی خندید و گفت: «تیر غیب خوردی؟ بیا این هم جیپ، هرجا خواستی برو.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:سه برادر قیمت بااحترام:2900تومان چند جمله از کتاب: مسیحی بود. برای دفاع از میهن راهی جبهه شده بود. با ابراهیم هر دو در یک اتاق بستری بودند. ابراهیم خیلی مواظبش بود. هرچیزی می‌آوردند، اول به او می‌داد. نمی‌خواست احساس غربت کند.چند جمله از کتاب: مسیحی بود. برای دفاع از میهن راهی جبهه شده بود. با ابراهیم هر دو در یک اتاق بستری بودند. ابراهیم خیلی مواظبش بود. هرچیزی می‌آوردند، اول به او می‌داد. نمی‌خواست احساس غربت کند. @setaregaannderakhshan
🔶 نام کتاب:مازنده ایم قیمت بااحترام:90هزار تومان معرفی کتاب:حکایات شگفت انگیز از زنده بودن شهدا @setaregaannderakhshan
نام کتاب: مجموعه کتاب های از عشق باید گفت قیمت هرجلد بااحترام: 5000تومان معرفی: کتاب های از عشق باید گفت ،7جلد کتاب با محتوای متفاوت است. روایتی زیبا و دلنشین از زبان همسران شهدا😍😌 @setaregaannderakhshan
نام کتاب:چه کسی به جای من دفن شد قیمت بااحترام:30000تومان چند جمله از کتاب:در یکی از مراحل کتک‌زدن، به آسایشگاه ما که وارد شده بودند، یکی از بچه‌ها به نام ابراهیم حمامی یک تکه پارچه‌ای به‌صورت شال کمر زیر پیراهن خود بسته بود تا کمی شدت ضربۀ واردشده به کمرش را بگیرد. یکی از سربازان به نام خضر در حین کتک‌زدن متوجه موضوع شد. بلافاصله از دور وانمود کرد اتفاق عجیبی افتاده است. از طرف فرمانده ضرب‌وشتم را متوقف کردند و آقای حمامی را از بین جمع بیرون کشیدند... @setaregaannderakhshan
نام کتاب:یک دختر یک جهان یک دخترجهانی قیمت بااحترام:5000تومان چند جمله از کتاب:عبدالرحمن صدایش بلند و مردانه بود، به خواستگاریت آمده بود. وای چقدر ثروتمند و پولدار بود. اعداد و ارقام بزرگی به زبان می‌آورد: «من برای فاطمه(س)صد شتر پر از پارچه‌های گران‌قیمت مصری و ده‌هزار دینار سکۀ طلا، مهریه می‌دهم.» اما پدرت(ص) به تندی گفت: «من بندۀ پول و ثروت نیستم.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:پرواز با بال شکسته قیمت بااحترام:8000تومان چند جمله از کتاب: یک روز بعدازظهر در عملیات خیبر به‌سبب شدت آتش و دفع پاتک‌های دشمن در جزیرهٔ روطه زمین‌گیر شده بودیم. هیچ خاک‌ریز و جان‌پناهی هم نداشتیم. مهماتمان داشت تمام می‌شد. توی کانال کم‌عمقی به زمین چسبیده بودیم. اگر سرمان را بالا می‌آوردیم، تیر یا ترکش می‌خوردیم. عده‌ای از بچه‌ها شهید و زخمی شده بودند. گرسنگی و تشنگی و ضعف زیاد، چهرهٔ بچه‌ها را زرد و تکیده کرده بود. از شب قبل بی‌وقفه با دشمن درگیر بودیم. همه خسته و کلافه بودند. به‌علت تشنگی، لب‌ها خشک شده و ترک خورده بود. یک‌دفعه دیدیم... @setaregaannderakhshan
نام کتاب:حبیب خدا قیمت بااحترام:15000تومان چند جمله از کتاب: حبیب جز نخستین جانبازانی بود که توانست پزشک شود و در آن مقطع زمانی، بیماران تازه داشتند با چنین وضعیتی روبه‌رو می‌شدند. حتی اساتید نیز نسبت به این وضعیت موضع گرفتند؛ اما وقتی میزان تسلط و توانمندی او را در ارائۀ کنفرانس‌ها و گزارش‌ها دیدند، شروع کردند او را حمایت کنند. حبیب به آزمایشگاه می‌رفت و آزمایش بیمار را مورد بررسی قرار می‌داد. راجع به بیماری، ساعت‌ها تحقیق و تفحص می‌کرد... @setaregaannderakhshan
نام کتاب:روایت آخر قیمت بااحترام:10000 تومان چند جمله از کتاب: حسن فکر باز و روشنی داشت. وقتی انقلاب پیروز شد، می‌گفت: «ما هنوز اول راه هستیم و زیاد دل خوش به پیروزی‌های اولیه نباشین. دشمنان نمی‌ذارن ما راحت باشیم.» در خصوص اشخاصی که پایبند مسائل شرعی نبودند و گاهی تخلفاتی هم داشتند، می‌گفت: «نه امروز بلکه در آینده هم مراقب این افراد باشین؛ چون کسانی که الان از خون شهدا حیا نمی‌کنن، پس از جنگ هم به‌مراتب بیشتر در لغزش هستن.» یک روز در محله‌مان سین، اتفاقی افتاد و تعدادی از ریش‌سفیدان بنا به دلیل مصلحتی که می‌دیدند، از چند نفر خلاف کار حمایت کردند. حسن همه را جمع کرد و گفت... @setaregaannderakhshan
نام کتاب:یک مرد یک لشکر قیمت بااحترام:10000تومان چند جمله از کتاب : غروب یکی از روزهای کردستان، با چند نفر از بچه‌ها برای تهیه آذوقه و مهمات از ارتفاعات به پادگان می‌آمدیم که با سیدمصطفی روبه‌رو شدیم. غبار بر چهره‌اش نشسته بود و از خستگی نای راه رفتن نداشت. او را در آغوش گرفتم و گفتم: اینجا چه می‌کنی سید؟ این چه حال و روزی است؟! با خنده گفت... @setaregaannderakhshan
نام کتاب:تویی که دیرشناختمت قیمت بااحترام:10000تومان چند جمله از کتاب: در حالی که حدود ده‌هزار نفر از نیروهای بخت‌برگشتۀ عراقی در چنگال رزمندگان ایرانی در خرمشهر محاصره شده بودند، ناگهان یک فروند هلی‌کوپتر دشمن به قصد رساندن آذوقه و انتقال فرماندهان ارتش عراق از داخل شهر سر رسید. علی با حرکتی برق‌آسا خود را به زیر هلی‌کوپتر رساند و از فاصلۀ چند متری رگبار اسلحۀ خود را به‌طرف آن نشانه رفت و در حالی که هلی‌کوپتر دور خود می‌چرخید، سقوط کرد و منفجر شد. فیلم این صحنه را میلیون‌ها بیننده در ایران و جهان مشاهده کردند. @setaregaannderakhshan
نام کتاب:عزیزآقا قیمت بااحترام:10000تومان چند جمله از کتاب: راوی: نیرویی که وارد اطلاعات‌عملیات می‌شود، باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ برادر عزیزاله بابایی: اولین خصوصیتش این است که باید به اطلاعات‌عملیات علاقه داشته باشد. بسیاری از بچه‌ها بودند که دائم از اطلاعات‌عملیات حرف می‌زدند، ولی وقتی که آمدند، روحیۀ آن‌ها با یک گشت ضعیف شد و رفتند. پس به همین سبب، نیرو اول باید به این کار علاقه داشته باشد و هرجا که می‌رود اطلاعاتی کار کند تا موقعی که بخواهد برای گشت در شهر برود، آمادگی داشته باشد و وقتی کنار بعضی‌ها می‌نشیند، حرف اطلاعاتی از آن‌ها بپرسد و بگوید شما چه کار کرده‌اید و کجا رفتید و بداند در مناطقی که نیروهای محلی هستند آیا از عملیات خبر دارند یا نه؟ زیرا با کوچک‌ترین اشتباه به مشکل بزرگی برخورد می‌کنیم؛ چون از زمانی که دارخوین بودیم یک خاطره دارم که... @setaregaannderakhshan
نام کتاب:بازمانده حماسه هویزه قیمت با احترام:14هزارتومان چند جمله از کتاب: تانڪ مشڪل صفحه‌ڪلاج پیدا می‌ڪرد و صفحه‌ڪلاج جایی گیرمان نمی‌آمد. عسگری می‌دانست چند تا تانڪ از عراقی‌ها زدند ڪه صفحه‌ڪلاج آن‌ها هنوز به دردمان می‌خورد. یڪ شب به من گفت: «مارانی! چند تا از بچه‌های نترس رو آماده ڪن.» گفتم: «برای چه ڪاری؟» گفت: «می‌خوایم اون‌طرف بین عراقی‌ها بریم.» صفحه‌ڪلاج تانڪ اولی را باز ڪردیم. بعد داخل تانڪ دومی رفتیم. ڪم‌ڪم لباس‌هایمان را از شدت گرما درآوردیم. ساعت تقریباً یڪ الی دو بعد از نصفه‌شب شد. یڪ‌وقت... @setaregaannderakhshan
نام کتاب:همیشه پیش من می‌ماند قیمت کتاب بااحترام:4هزارتومان چند جمله از کتاب: نان داغی برمی‌دارم؛ می‌روم توی مطبخ و برمی‌گردم. - یداله! یداله! بین تَلَق و تولوق ظرف‌ها، سرش را می‌آورد بالا. صورت آدمی است ڪه از دو شب شیفت برگشته و هنوز ناشتایی نخورده. گاز جانانه‌ای از لقمه می‌گیرد: - بَه، چی شده! نون فخری‌جون با پنیر عزیزجون. چند لحظه می‌ایستم و خوردنش را نگاه می‌ڪنم. یاد ندارم از غذایی ایراد گرفته باشد. لقمه‌ای ڪه دستش می‌دهم یا غذایی را ڪه می‌پزم، طوری می‌خورد انگار ڪه خوشمزه‌ترین غذاست. بعضی وقت‌ها فڪر می‌ڪنم غذا برایش بهانه است. بهانۀ پیش هم بودن. @setaregaannderakhshan