eitaa logo
شاهدان کویر مزینان
3.8هزار دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
233 فایل
با ما همیشه در مزینان باشید مطالب خود را برای اشتراک گذاری در کانال شاهدان کویر مزینان به آی دی زیر ارسال نمایید: @alimazinaniaskari
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩با شهدای مزینان... شهید والامقام محمدرضا مزینانی ✍️طعنه‌ها و کنایه‌ها زیاد بود. یک گوشم را در کرده بودم یکی را دروازه؛ اما یک روز غروب دلم شکست و با همان حال، توسلی کردم و نجوایی. خیلی زود پاسخم را گرفتم. بعد از سه سال انتظار باردار شدم. به شکرانه لطفی که شامل حالمان شده بود، خود را به خیلی کار‌ها موظف کردم. دقت روی غذایی که می‌خوردم، مراقبت به نماز اول وقت و غیره. پا به ماه بودم که ماه رمضان از راه رسید. همه روزه‌هایم را گرفتم تا روز بیست و یکم روزه بودم که محمدرضا به دنیا آمد. 👈ادامه این خاطرات را در لینک زیر بخوانید 👇👇👇 http://shahedanekavir.blogfa.com/post/2675
🚩با شهدای مزینان... شهید مدافع امنیت محمدعلی مزینانی ✍️اکیپ مبارزه با قاچاق رد تعدادی از اشرار مسلح و قاچاقچی را گرفته و تا نزدیکی ارتفاعات آنها را تعقیب می کنند که متاسفانه اشرار که در ارتفاعات بودند و زاویه دید و تیر مناسبی برخوردار بودند متوجه حضور ماموران شده و درگیری شدید و نابرابری اتفاق می افتد که پس از مقاومت های بسیار و رشادت های فراوان محمدعلی با تعدادی از همکارانش به طرز وحشیانه ای به شهادت می رسند... 👈برای آشنایی بیشتر و ادامه این خاطرات را در لینک زیر بخوانید 👇👇👇 http://shahedanekavir.blogfa.com/post/2225
🚩با شهدای مزینان... شهید احمد مزینانی ✍️بعد از پایان مرحله اول عملیات محرم، آتش سنگین دشمن بر منطقه همچنان ادامه داشت. با توپ ضدهوایی چهارلول که مخصوص ساقط کردن هواپیما بود، منطقه را زیر آتش گرفته بودند. صدای آزار دهنده آرپی‌جی و خمپاره ۶۰ تمام فضا را پر کرده بود. احمد همراه پنج نفر از بچه‌ها در ۵۰ متری دشمن در داخل کانال بودند. آن‌ها به محض خروج از کانال مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفتند. فرصت اینکه لحظه‌ای برگردد و دوباره فریاد «الله اکبر» او جسم و جان خسته بچه‌ها را در میان حجم سنگین دود آتش جانی تازه ببخشد، پیدا نکرد... احمد رفت. با شنیدن خبر شهادت احمد گردان محب جانی تازه یافت. شهادت احمد خون آن‌ها را به جوش آورده بود. روایات زیادی از زبان همرزمان شهید شنیده شد؛ دیدن قد و قامت و سن شناسنامه‌ای احمد و همت و حماسه آفرینی او الگوی خوبی برای دیگران شده بود. با تمام توان به خاکریز دشمن حمله کردند و چند کیلومتر دشمن را به عقب راندند... 👈ادامه این خاطرات را در لینک زیر بخوانید 👇👇👇 https://shahedanekavir.blog.ir/post/2487
🚩با شهدای مزینان... شهید مجید افتخارزاده ✍️مجید 3 ماه در جهاد سازندگی به صورت دواطلبانه حضور یافت و در این مدت در عمران و آبادانی مناطق محروم اطراف شهر به این نهاد و مستضعفین و محرومین کمک می کرد. با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج و به صورت داوطلبانه به جبهه های حق علیه باطل شتافت. مسئولیتش در جبهه پیک بود و بعد از چند نوبت مجروحیت، سرانجام در تاریخ 1365/2/30 در منطقه مهران و در جریان عملیات کربلای 1 بر اثر اصابت ترکش به صورت و دست چپش به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهر این شهید والامقام پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای شهر سبزوار قطعه اصلی ردیف4 شماره 1 به خاک سپرده شد. 👈ادامه این خاطرات را در لینک زیر بخوانید 👇👇👇 http://shahedanekavir.blogfa.com/post/2698
🚩با شهدای مزینان... دانشجوی شهید امید مزینانی ✍️امید سوم دبیرستان بود.یادم هست روز 27 اسفند64 وقتی از مدرسه برگشت خانه؛ بعد از ناهار گفت:«مامان اجازه می دهید بروم جبهه؟» بچه ها همیشه حرف هایشان را به من می گفتند. از اول به خاطر حجب و حیا به طور مستقیم چیزی به پدرشان نمی گفتند. الان هم اینطوری هستند. آن روز هم وقتی امید اجازه خواست برود جبهه، جوابم منفی بود. گفتم: نه اجازه نمی­دهم. فعلاً مدرکت را بگیر تا بعد. امید پرسید: چرا؟ گفتم: دلیل دارم. وقتی حمید دیپلمش را نگرفت و رفت جبهه. خیلی ها گفتند حمید به خاطر فرار از درس و مدرسه رفته جبهه. حالا نمی خواهم که این حرف را در مورد تو هم بگویند. اول دیپلمت را بگیر. بعد اگر خواستی برو جبهه. امید نگاهم کرد و اشک هایش ریخت. بدون اینکه حرفی بزند از اتاق رفت بیرون. پشت سرش گفتم: امید ! اگر خواستی تعطیلات تابستان برو جبهه. من حرفی ندارم. سال آخر دبیرستان دوباره اسفند ماه آمد سراغم و گفت: «مامان اجازه می دهی بروم جبهه»... 👈ادامه این خاطرات را در لینک زیر بخوانید 👇👇👇 https://shahedanekavir.blog.ir/post/1999
📸دیدار فرمانده و مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه ناحیه مقاومت بسیج داورزن به همراه جمعی از نیروی های کادر این ناحیه با خانواده معظم شهدا و ایثارگران در مزینان 🆔 @sh_mazinan