❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_اول
#فصل_دوم_قسمت۱
🌿فاطمه جوشی بار دیگر #مریم را برانداز کرد. نمیدانست چرا از #مریم خوشش آمده و مهر او به دلش نشسته است. تعریف #مریم را از خیلیها شنیده بود. همه از هوش و درایت #مریم گفته بودند. از حجاب و ایمان محکم #مریم تعریف کرده بودند و اینکه برادرش مهدی در خانه، جلساتی دربارهی مسائل مذهبی و خواندن کتابهای دکتر شریعتی و مطهری بر پا کرده و #مریم پای ثابت این جلسات است.
🌿جوشی گفت:
_اگر شک و تردید داری سریع بگو. هیچ تعارفی با هم نداریم.
🌱#مریم پرسید:
_فقط میخواهم هدف این کار برایم روشن شود.
🌿جوشی جواب داد:
_رهبران مبارزه به این نتیجه رسیدهاند که اگر در بحبوحهی انقلاب ماجرا به قیام مسلحانه کشیده شود از وجود خواهران زبده و مبارزه هم میشود استفاده کرد. این اولین قدم ما برای جهاد در راه خداست. آموزشهای مختلف انواع سلاح و تاکتیکهای نبرد خیابانی و امدادگری را خواهید دید و در ضمن در بخش اعلامیه و نظم دادن به تظاهرات هم فعالیت خواهیم کرد. خب این هم جوابت.
🌱 #مریم سربلند کرد و گفت:
_باشد من هستم، فقط یک شرط دارم.
چه شرطی؟
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
.
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_اول
#فصل_دوم_قسمت۲
_من باید قبل از غروب آفتاب در منزل باشم.
_چرا؟
_خب دیگر.شاید دلیلش را بعداً بگویم. اسم #مریم فرهانیان در صدر اسامی دختران آبادانی که آمادهی جهاد در راه خدا بودند ثبت شد.
🌱 #مریم و دختران دیگر به همراه فاطمه جوشی مخفیانه زیر نظر یک مبارز که به تازگی از لبنان آمده بود آموزشهای لازم را دیده و فعالیتشان آغاز شد. اوایل آنها فقط به پخش اعلامیه و نظم دادن تظاهرات ضد سلطنتی مردم آبادان مشغول بودند. تا این که پایههای پوسیدهی رژیم شاهنشاهی فروریخت و انقلاب پیروز شد. اما هنوز طعم شیرین انقلاب در کام مردم بود که استانهای مرزی توسط گروهکهای ضد انقلاب ناامن شد.خوزستان و به خصوص خرمشهر و آبادان یکی از جاهایی بودند که توسط گروه خلق عرب،دستخوش حوادث و بمبگذاریهای متعدد شد. آن زمان بود که #مریم به هوش و درایت رهبران انقلاب که چنین حوادثی را پیشبینی و در فکر رفع آن بودند آفرین فرستاد. #مریم همچنان در کنار جوشی و میمنت کریمی و دختران مسلمان دیگر فعالیت میکرد.
✨مهدی به سپاه پاسداران پیوست و عقیله و #مریم و فاطمه هم عضو ذخیره سپاه شدند و برای اعزام به اردوی رزمی آماده شدند.
دورهی نظامی برای عقیله و فاطمه فرهانیان خیلی سخت میگذشت.دویدن و نرمشها و بشین پاشوها طاقت همه را طاق کرده بود.فقط #مریم بود که با بردباری همهی مراحل را به خوبی میگذراند و به عقیله که خسته شده بود و از زیر آموزشها شانه خالی میکرد روحیه میداد.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
هدایت شده از رفیق شهیدم حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اتصال|سخنان شهیدحاجقاسمسلیمانی
•┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••••┈•
🔺کانال رفیق شهیدم حاج قاسم سلیمانی
https://eitaa.com/hajghasem1_20
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_اول
#فصل_دوم_قسمت۳
🍃در روزهای آخر آنها زیر نظر فاطمه جوشی برای کوهنوردی آماده شدند و حرکت کردند. هر چه بالاتر میرفتند راه سختتر میشد. در این مرحله مهدی هم با خواهرانش بود. #مریم پا به پای مهدی حرکت میکرد و عقیله و فاطمه غرولند کنان پشت سر آن دو بالا میآمدند.
🌾سرانجام راه به قدری باریک و سخت شد که فقط میشد به تنهایی از آن عبور کرد. حالا اکثر دخترها غرغر میکردند و ناراضی بودند. فرمانده در محلی مناسب آنها را جمع کرد و گفت:
_تا اینجا آمدهایم، باقی راه با خودتان است که برویم و یا برگردیم. هر نظری که رای لازم بیاورد میپذیریم.
یکی از دخترها گفت:
_برادر، راه سخت است. برگردیم.
دیگری گفت:
_اگر پایمان سُر بخورد و پرت شویم تو دره چه کسی جواب خانوادهمان را میدهد.
_تا همین جا بس است. برگردیم!
_برگردیم!
_برگردیم!
جوشی به #مریم نگاه کرد که دستش را بالا برده. فرمانده به #مریم اشاره کرد که حرف بزند. #مریم بلند شد و با لحنی محکم گفت:
🌱اگر ما قلههای مادی را نتوانیم فتح کنیم. هیچوقت نمیتوانیم به قلههای ایمان و معنویت صعود کنیم. این خیلی بد است که ما در این مرحله که نزدیک قله هستیم برگردیم و تسلیم بشویم. با اجازهی فرمانده من تصمیم دارم تا قله بروم. هر کس قصد همراهی دارد یا علی بگوید و بیاید!
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
.
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_اول
#فصل_دوم_قسمت۴
💫انگار جانی دوباره در کالبد خستهی آنها دمیده شد. همه از جا بلند شدند و پشت سر فرمانده که لبخند رضایت بر لب داشت به سوی قله روانه شدند.
□
در پایان دوره، #مریم تقدیرنامه گرفت و یکی از کسانی شد که بالاترین امتیاز را آورد. سپس به همراه مهدی و عقیله یک عکس یادگاری انداخت. #مریم سمت راست و عقیله سمت چپ مهدی ایستاد. وقتی از آن سه عکس انداختند #مریم خندید و گفت:
🌱از قدیم گفتهاند که سمت راستیها همیشه پیروزند!
عقیله با اصرار فراوان رفت سمت راست مهدی ایستاد و یک عکس دیگر انداختند!
□
جوشی با خستگی گفت:
🌿 #مریم جان حالا این دفعه را بعد از غروب خانه برو. من کلی کار دارم و کمکی ندارم.
#مریم گفت:
🌱 نه خواهر جوشی من که گفتم باید قبل از غروب خانه باشم.
_آخر چرا؟
_خب این قولی است که من به خود دادهام. اگر من به قول خود وفا نکنم دیگر نمیتوانم به دیگران قول داده و وفادار باشم.
مؤلف: #داود_امیریان
پایان فصل دوم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
.
سلام و عرض ادب
امیدواریم که از دو فصل #داستان_مریم خوشتون اومده باشه بزرگواران🌷
به زودی فصل سوم #داستان_مریم ارسال میشه🌹
کانال شهیده رو به دوستانتون معرفی کنید🌻
بسم رب النور✨
نائب الزیاره اعضاء محترم کانال #شهیده مریم فرهانیان بودیم🌷
@sh_mfarhanian
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊️🤍
| او میآید… |
#استوری
⎬ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰاصٰالِح المَهدی‹عج› ⎨
@guolzargharib🕊
هدایت شده از آب و دانه
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نام آنکه به ما #آب_و_دانه داد 😉
و به نام آنکه به ما #آبودانه داد 😎
π https://eitaa.com/abodane61
π https://eitaa.com/abodane61
π https://eitaa.com/abodane61
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🖤 حضرت زهرا(س) حجت خدا بر ائمه
✏️ رهبر انقلاب: خدای متعال در تاریخ زنی مثل فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) میآفریند که امام عسکری یا امام هادی (علیهما السّلام) - طبق حدیثی که از آنها نقل شده - میفرمایند: «نحن حجج اللّه علی خلقه و فاطمة حجّة اللّه علینا». فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) حجتِ حجت خدا است، امام ائمه است؛ شخصیت، دیگر از این بالاتر؟ ۱۳۹۲/۰۲/۱۱
💻 Farsi.Khamenei.ir
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_اول
#فصل_سوم_قسمت۱
💥جنگ آغاز شد!
🗓سی و یکم شهریور ۱۳۵۹ بود، روز بعد مدرسهها باز میشد و خانوادهها در تکاپوی آماده کردن فرزندانشان برای فرستادن به مدرسه بودند.
🌱 #مریم و فاطمه هم به دبیرستان مصدق در ایستگاه۱۲ آبادان میرفتند. #مریم مقنعه و لباسش را شسته و اتو کرده بود. فاطمه هم سعی میکرد لباسهایش را برای روز بعد آماده کند. فاطمه همیشه به #مریم نگاه میکرد و از او تقلید میکرد. با آن که #مریم از او دو سال بزرگتر بود اما #مریم برای فاطمه یک استاد و بزرگتر حساب میشد.
☄ناگهان صدای دهها انفجار آمد و زمین لرزید. ننه هادی هراسان جیغ کشید:
_یا فاطمه زهرا. چی شده؟
عقیله با هول و ولا گفت:
_لابد خلق عربها بمبگذاری کردهاند.
اما صدای انفجار دیگر قطع نشد. علی هراسان آمد و گفت که جنگ شده و عراقیها آبادان و خرمشهر را زیر آتش توپ و خمپاره گرفتهاند. #مریم و عقیله و فاطمه به زحمت مادر را راضی کردند تا اجازه بدهد آنها به سپاه پاسداران بروند.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
.