eitaa logo
🇮🇷شبیہ‌شه‍ــ🌷ــداباشیم🇮🇷
334 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
821 ویدیو
3 فایل
﷽ وقتے‌عقݪ‌عاشق‌شود! عشق؛عاقݪ‌میشود آن‌گاھ،شہیدمیشوے ...💔 کانال وقف امام زمان و رهبر و شهدا...🍃 لفت میدی ۱۳ صلوات فراموش نشه مومن😉✨ خادم کانال: @Majnoon_Hosein02 پشت جبهه: @Shabih_shohad_bashim2 پلی لیست مداحیامون: @playlist_madahiam
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل شده که روز اول ماه سفر سر مقدس حسین بن علی(ع) را وارد شهر دمشق کردند، وقتی به نزدیک دمشق رسیدند جناب ام کلثوم(س) نزد شمر ملعون رفت و گفت: من ۲ حاجت نزد تو دارم. گفت: حاجت تو چیست؟ فرمود: وقتی خواستی ما را وارد شهر کنیم از دروازه‌ای ببر که مردمان ما را کمتر نگاه کنند دیگر آنکه سرهای شهدا را از بین محامل بیرون برده و جلو ببرند تا مردم به تماشای آنها مشغول شوند و ما را کمتر نگاه کنند چرا که ما رسوا شدیم از کثرت نظر کردن مردم به ما. شمر ملعون وقتی تمنای او را دانست دستور داد خلاف مراد او انجام دهند دستور داد آنان را از دروازه ساعات که همه رفت و آمد داشتند عبور دهند تا مردم بیشتر آنها را نظاره کنند و سرهای شهدا را میان محامل و شتران باز دارند. فردی به نام سهل بن سعد می‌گوید: من در سفری وارد دمشق شدم دیدم بازارها را آیین بسته‌اند، پرده‌ها را آویخته‌اند، مردم زینت بسیار کرده‌اند دف و نقاره و انواع سازها می‌نوازند با خود گفتم: امروز عید اینهاست پرسیدم: مگر در شام عیدی است که نزد ما معروف نیست؟ گفتند: این فرح و شادی برای آن است که سر مبارک حسین بن علی(ع) را از عراق برای یزید ملعون به هدیه آورده‌اند گفتم: سبحان الله سر امام حسین(ع) را می‌آورند و مردم شادی می‌کنند! خود را به دروازه ساعات رساندم دیدم سواری می‌آید و نیزه در دست دارد به سری بر آن نیزه نصب کرده است شبیه‌ترین مردم است به رسول اکرمﷺ پس زنان و کودکان بسیار بر شتران برهنه سوار کرده می‌آورند نزدیک یکی از آنها رفتم پرسیدم: کیستی؟ گفت: من سکینه دختر امام حسین(ع) گفتم: من از صحابه جد شمایم اگر خدمتی داری به من بفرما که انجام دهم گفت: به این بدبختی که سر پدر بزرگوارم را می‌برد بگو از میان برود سهم گفت: نزد آن ملعون رفتم و ۴۰۰ دینار طلا را دادم تا آن کار را و روایت شده وقتی خاص درها را مصرف کند به سنگ سیاه تبدیل شده و بر هر طرف آن همان آیاتی که بر دهمه‌های خولی بود نوشته شده بود. * اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ * ادامه دارد ... .💯 @shabih_shohad_bashim
پس آن کافران اولاد سید پیغمبران را در مسجد جامع دمشق که به جای اسیران بود نگه داشتند. وقتی یزید ملعون از ورود اهل بیت طاهره به شام آگاهی یافت مجلس خود را بیارد و با زینت بسیار بر تخت خویش بنشست از آن سوی اهل بیت حضرت رسولﷺ راه همراه با سرهای شهدا(ع) در دارالعماره حاضر کردند و سر مطهر امام حسین(ع) را با سایر سرهای مقدس نزد او گذاشتند. روایت شده وقتی سر مطهر امام حسین(ع) را به مسجد یزید ملعون آوردند مجلس شراب ترتیب داد و شراب زهرمار می کرد و با اطرافیان شطرنج بازی می‌نمود و شراب به یاران خود می‌داد و می‌گفت: بیاشامید که این شراب مبارکی است که سر دشمن ما نزد ما گذاشته است و دل شاد و خرم گردیده‌ام و ناسزا به حسین بن علی(ع) و پدر و جد بزرگوار او(ع) می‌گفت و هر مرتبه که در قمار بر حریف خود غالب می‌شد سه پیاله شراب زهرمار می‌کرد و ته جرعه شومش را پهلوی کشتی که سر آن سرور در آن گذاشته شده بود می‌ریخت. از معصوم روایت شده: هر که از شیعیان ما است باید که از شراب خوردن و بازی کردن شطرنج اجتناب نماید و هرکه در وقت نگاه کردن به شراب یا شطرنج صلوات بر امام حسین(ع) بفرستد و لعنت کند یزید و آل زیاد(لعنم الله) را حقتعالی گناهان او را بیامرزد هرچند به عدد ستارگان باشد. و پس از آنها سرها را آوردند اهلبیت(ع) را هم وارد کردند در حالتی که همه را به یک رشته بسته بودند و امام سجاد(ع) در غل جامعه بود پس یزید سوهانی خاص و غل گردن امام سجاد(ع) را سوهان کرد. گویند امام سجاد(ع) چون چشم مبارکش بر سر مقدس پدر افتاد بعد از آن هرگز از سر گوسند غذا میل نفرمود و حضرت زینب(س) وقتی سر را دید گریبان خاک داد و با صدای محزونی شروع به دنبه و گریه نمود حاضران گریستند و یزید از ندبه و گریه ی همه متاثر نشد و چوب خیز رانی خواست و به دست گرفت و بر دندان های مبارک آن حضرت می زد و می گفت: ای کاش شیوخ بنی امیه که در جنگ بدر کشته شدند حاضر بودند و می دیدند که چگونه من انتقام ایشان را از فرزندان قاتلان ایشان گرفتم . وقتی یزید چوب به دندان امام حسین(ع) می زد یکی از اصحاب رسول اکرمﷺ گفت: ای یزید وای بر تو آیا چوب خیزران بر دندان حسین می کوبی گواهی میدهم من دیدم رسول خداﷺ دندانهای او و برادر او حسن(ع) را می بوسید و می فرمود: شما دو سید جوانان اهل بهشتید خدا بکشد کشنده ی شما و لعن کند قاتل شما را .یزید دستور داد او را بر زمین کشیدند و از مجلس بیرون بردند. حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) خطبه هایی خوانده اند که در جلسات بعد ذکر خواهد شد. * عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) * ادامه دارد ... .💯 @shabih_shohad_bashim
خطبه ی حضرت زینب(س) در مجلس یزید حمد و ستایش مخصوص یزدان پاک است که پروردگار عالمیان است و درود و صلوات از برای رسول او محمد و آل او صلوات الله علیهم اجمعین است . هان ای یزید آیا گمان می کنی که چون آسمان و زمین را بر ما تنگ کردی و ما را شهر تا شهر مانند اسیران کوچ دادی از منزلت ما کاستی و بر کرامت خود افزودی و شاد شدی که مملکت دنیا بر تو گرد آمد و چنین نیست ای یزید. ای پسر طلقا زنان و کنیزان خود را در پس پرده داری و دختران رسول خداﷺ را چون اسیران شهر به شهر بگردانی و در منازل به همراهی دشمنان کوچ دادی در حالتی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبود. و با چوبی که در دست داری بر دندان های اباعبدالله(ع) سید جوانان اهل بهشت می زنی و دلهای ما را مجروح و زخمناک کردی و سلسله ی آل عبدالمطلب را که ستارگان روی زمینند کسیختی، البته زود باشد که به پدران خود ملحق شوی و آرزو کنی که شل بودی و گنگ بودی و نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی آنچه را که کردی ولی آرزو سودی ندارد. سپس حضرت زینب (س) به حقتعالی خطاب نمود و عرض کرد: بارالها حق ما را بگیر و انتقام بکش از هرکه با ما ستم کرد و نازل گردان غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید: گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه ایشان زنده اند و در نزد پروردگار خود روزی می خوردند و کافی است برای داوری، خداوند کافی است محمد مصطفیﷺ. ای یزید: اکنون هر کید و مکری که می توانی بکن و هر سعی که خواهی به عمل آور و در عداوت و دشمنی ما کوشش فرو مگذار و با این همه به خدا سوگند که نام ما را نتوانی محو کنی و رأی تو کذب و ایام سلطنت تو قلیل و جمع تو پراکنده می شوند. از خداوند می خواهم که ثواب شهدای ما را تکمیل فرماید و هر روز بر اجر ایشان بیفزاید و در میان ما خلیفه ایشان باشد و احسانش را بر ما دائم دارد که اوست خداوند رحیم و پروردگار و دود و او کافی است و در هر امری. یزید پس از خطابه ی حضرت زینب(س) با اطرافیان خود مشورت کرد که با آنان چه کند؟ ناگاه مردی از مردم شام نگاه کرد به فاطمه دختر امام حسین(ع) و به یزید گفت:این دخترک را به من ببخش جناب فاطمه(س) با شنیدن این سخن به خود لرزید و به جامه ی عمه اش زینب(س) چسبید. و گفت عمه یتیم شدم اکنون باید کنیز مردم شوم. حضرت زینب رو به مرد شامی کرد و گفت: دروغ گفتی والله ملامت کرده شدی هیچ یک اختیار چنین کاری ندارید. روایت شده یزید دستور داد تا اهلبیت(ع) را با علی بن الحسین(ع) در خانه ای که متصل به خانه ی خودش بود جای دادند و بعضی گفته اند در جای خرابه ای حبس کردند که نه سرما و نه گرما را از آن نمی توان دور کرد و در این مدتی که در شام بودند نوحه و زاری برای امام حسین(ع) و یارانش کردند. * اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذابَ (الاَْلیمَ) * ادامه دارد ... .💯 @shabih_shohad_bashim
روایت شده پس از داستان مرد شامی که نقل کردیم یزید دستور داد که اهلیت رسالت را به زندان برده حضرت امام زین العابدین(ع) را با خود به مسجد برد و خطیبی را خواست تا بالای منبر رود آن خطیب ناسزای بسیار به حضرت امیرالمومنین و امام حسن(ع) گفت و یزید و معاویه را مدح بسیار نمود سپس حضرت علی بن الحسین(ع) فرمود که ای یزید اجازه می دهی که بر منبر بروم، یزید قبول نکرد اهل مجلس التماس کردند که به او اجازه بده، می خواهسم سخن او را بشنویم یزید گفت: اگر بر منبر بالا رود مرا و آل ابوسفیان را رسوا می کند. ولی وقتی مردم شام بسیار مبالغه کردند یزید اجازه داد. امام زین العابدین(ع) بالای منبر رفت و پس از حمد و ثناء خداوند و صلوات بر حضرت محمد مصطفیﷺ خطبه ای در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد کرد که دیده های حاضران را گریان کرد و اینک خطبه ی آن جناب: ایهاالناس حقتعالی ما اهلبیت رسالت(ع) را شش خصلت (خصوصیت) عطا کرده است و بر هفت فضیلت بر سایر مردم برتری داده، آن 6خصوصیت: به ما علم، بردباری، جوانمردی، فصاحت، شجاعت، و محبت بر دلهای مومنان عطا کرده است و 7 فضیلت: از ماست نبی مصطفیﷺ، از ماست علی مرتضی(ع)، از ماست جعفر طیار که با دو بال خویش در بهشت با ملائکه پرواز می کند (منظور برادر امیرالمومنین)، از ماست حمزه شیر خدا و شیر رسول خداﷺ (منظور حمزه ی سیدالشهداء عموی پیامبر)، از ماست دو سبط این امت حسن و حسین(ع) که دو سید جوانان اهل بهشتند، از ماست مهدی صاحب الزمان، هر که مرا می شناسد که شناسد و هرکه مرا نشناسد حسب و نسب خود را معرفی می کنم: ایها الناس: منفرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند فاطمه ی زهرایم(س)، من فرزند سدة نیاء عالمم، من فرزند خدیجه ی کبرایم. من فرزند امام مقتول به اهل جفایم. من فرزند لب تشنه ی صحرای کربلایم. من فرزند غارت شدۀ اهل جور و ستمم. من فرزند آن کسی هستم که جنیان زمین و مرغان هوا بر او نوحه کنند. من فرزند کسی هستم که سرش را بر نیزه کردند و در شهرها گردانیدند. من فرزند کسی هستم که اهلبیت او را اسیر کردند وقتی امام سجاد(ع) از اجداد خود سخن گفت و آنها را معرفی کرد خروش از مردم برخاست و یزید ترسید که مردم از او برگردند از موذن خواست که اذان بگوید وقتی موذن اذان گفت تا رسید به اشهد ان محمدا رسول اللهﷺ حضرت فرمود: ای یزید بگو این محمدﷺ جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفته ای جد تو را همه می شناسند ابوسفیان است اگر بگویی جد من است چرا فرزندان او را کشتی و اهلبیت او را اسیر کردی؟ از روایات بدست می آید که یزید چون ترسیده بود قتل امام حسین(ع) را به ابن زیاد نسبت می داد و او را لعنت می کرد تا قلوب عامه ی مردم را جلب کند. * اَللّهُمَّ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فی هذَا الْیَوْمِ وَ فی مَوْقِفی هذا وَ اَیّامِ حَیاتی * ادامه دارد ... .💯 @shabih_shohad_bashim
داستان سفیر پادشاه روم از امام زین العابدین(ع) روایت شده که وقتی سر امام حسین(ع) را نزد یزید آوردند. فرستادۀپادشاه روم که اط اشراف و بزرگان روم بود و در آن مجلس حضور داشت گفت: این سر از کیست؟ یزید جواب داد: تو با این سر چه کار داری؟ او گفت: من وقتی نزد پادشاه روم بر می گردم هرچه دیده ام از من می پرسد او باید بداند تا در شادی و سرور با تو شریک باشد. یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابی طالب(ع) است. سفیر روم گفت: مادرش کیست؟ یزید جواب داد: فاطمه دختر رسول اللهﷺ. فرستاده ی روم گفت: اف بر تو و بر دین تو! دین من از دین تو بهتر است. زیرا پدر من از نبیره های داوود پیامبر بوده است و بین من و او پدران بسیاری فاصله است با این حال نصرانی ها مرا بزرگ می شمارند و خاک پای مرا برای تبرک بر می دارند بریا اینکه من از اولاد داوود هستم ولی شما فرزند دختر پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست، این چه دینی است که تو داری؟ و سپس داستان کنیسۀ جافر را نقل کرد گفت: بین عمان و چین دریایی است و در آن دریا جزیره ای است و در آن جزیره ی صومعه ای است که در آن صومعه چهار سم خراست که می گویند عیسی(ع) روز بر آن سوار شده بود دور آن را طلا گرفته در صندوقی گذارده اند وقتی سلاطین روم و عموم مردم به آنجا می روند دور آنجا طواف می کنند و پارچه ها را پاره پاره کرده می برند و در آنجا حاجت می گیرند آن وقت شما با فرزند رسول خود این گونه می کنید؟ یزید دستور داد تا گردن او را بزنند او کلمۀ شهادت گفت و لعنت کرد یزید و آباء و اجداد او را قبل از شهادت به یزید گفت: تو می خواهی مرا بکشی؟ یزید گفت: آری او گفت: پس بدان من دیشب پیغمبر شما را در خواب دیدم، به من فرمود: ای نصرانی تو اهل بهشتی! از این سخن تعجب کردم. سپس شهادتین را گفت و سر مقدس امام حسین(ع) به سینه چسبانید و آن را بوسید و گریه می کرد تا کشته شد. * بِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * ادامه دارد ... .💯 @shabih_shohad_bashim
گوشه ای از وضع حال اسیران اهلبیت(ع) در شام روایت شده روزی امام سجاد(ع) در بازارهای شام بودند و فرمودند: لحظه ای بیرون آمدم تا لحظه ای استراحت کنم و زود برگردم و با فردی به نام منهال گفتگو نموده است که گوشه ای از آن گفتگو را نقل می کنیم: منهال دید امام سجاد(ع) تکیه بر عصا داده و ساق های پای او همانند دونی بوده و خون جاری بود از ساق های مبارکش و رنگ شریفش زرد بود و وقتی از او حال او را پرسیدم فرمود: چگونه است حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است و زنهای ما تا به حال شکم هایشان از طعام سیر نگشته و سرهای ایشان پوشیده نشده و شب و روز نوحه و گریه می گذرانند. امام سجاد(ع) فرمودند: کار ما اهلبیت پیامبرﷺ به جائی رسیده که بعد از پیغمبرﷺ در بالای منبرها ایشان را لعن می کنند و کار بر دشمنان به جایی رسیده که مال و شرف به آنها هدیه می شود و اما دوستان و محبان ما حقیر و بی بهره اند و پیوسته کار مومنان پنین بوده یعنی باید ذلیل و مقهور دولتهای باطل باشند. امام سجاد(ع)فرمودند: هیچگاهی یزید ما را صدا نمی کندمگر آنکه گمان می کنیم که می خواهد ما را به قتل برساند. انا لله و انا الیه راجعون. منهال می گوید پرسیدم حال به کجا می روید؟ فرمود:همانجایی که ما را منزل داده اند سقف ندارد و آفتاب ما را می سوزاند و هوای خوبی در آنجا نیست و اکنون به خاطر ضعف بدن بیرون آمده ام تا لحظه ای استراحت کنم و زود برگردم چرا که برای زنها می ترسم. در بعضی کتابها نقل شده که مسکن اهلبیت(ع) در شام خانه ی خرابی بوده و قصد یزید آن بود که خانه بر سر ایشان خراب شود و کشته شوند. و روایت شده که زنان خاندان نبوت ماجرای مردانشان را در کربلا بر پسران و دختران خویش پوشیده نگه می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که: پدر تو فلان سفر رفته است، باز می آید تا ایشان را به خانه ی یزید آورند. * اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ * ادامه دارد ... .💯 @shabih_shohad_bashim