اما غزلی کوتاه
من عاشقم، مباد که پیمانه بشکند
دل در دیار دوست، غریبانه بشکند
با وِرد "یاحبیب" که بر لب می آورم
شاید طلسم این شب دیوانه بشکند
سنگ نگاه حضرت معشوق می رسد
تا تُنگ زهد عالم فرزانه بشکند
آری به رسم عشق، به پای شکوه شمع
باید غرور سرکش پروانه بشکند
فریاد می کشم که مرا تشنگی گداخت
شاید سکوت ساقی میخانه بشکند
هفتم بهمن ماه 1399
#علی_مؤیدی
#غزل_عاشقانه
@moayedialiqom
تقدیم به دوست:
در کلبه ای دور از هیاهوهای این قرن
بر دامن کوهی که ساکت بود و گمنام
چشمم به سیمای اجاقی شعله ور بود
هیزم میان چشم من می سوخت آرام
ابری به روی کلبه دائم برف می ریخت
بادی برای دودکش آواز می خواند
غم بود و من، با استکان چای در دست
غم، شعرِ "ای رنج..."* مرا با ساز می خواند
در لابلای برف و شعر و بغض و لبخند
وقتی که غم می ریخت چای و شادمان بود
ناگاه انگشتی به آرامی به در زد
دستان او با کلبه ی ما مهربان بود
آری رفیقی دیگر از راهی پر از برف
آمد که با یاران دیرینش بجوشد
او مرگ بود آری رفیقی آشنا بود
آمد که با ما چایِ تنهایی بنوشد
دوم اسفندماه 99
*«ای رنج ای رفیق قدیمی بیا که باز...». شعریست که در سالیان دور سروده ام.
#علی_مؤیدی
#چهارپاره
#شعر_مرگ
@moayedialiqom
بگذار تا دوباره بخوانم:
چه می دانی چه می دانی علی کیست
زبان را قدرت توصیف او نیست
علی دریاست اما بی کرانه
هزاران رود مِی را آشیانه
علی دریا نه، دریا آفرین است
علی گهواره جنبان زمین است
نه دریا آفرین، معنای هستی ست
علی پیدا و ناپیدای هستی است
نه معنا نیست، او معنای معناست
علی معنا و عشق و رود و دریاست
چه می گویم؟ علی این نیست، آن نیست
نمی دانم نمی دانم علی کیست
#علی_مؤیدی
#شعر_امیرالمؤمنین
#مثنوی
@moayedialiqom
اگرچه خانه ی ویران من فقیرانه ست
طلای عشق تو گنجِ نهان این خانه ست
برای دسته ی کوران شهر، ای خورشید
طلوع صبح تو چیزی شبیه افسانه ست
چه افتخار بزرگی که کودکی جاهل
به حال من نظری کرد و گفت: دیوانه ست
نگاه عاشق من در جهانِ نقش و نگار
به جز جمال تو با هرچه هست بیگانه ست
نشان خانه ی من را تو خوب می دانی
گدای چشم به راهت مقیم ویرانه ست
#علی_مؤیدی
#غزل
@moayedialiqom