تقدیم به دوست:
در کلبه ای دور از هیاهوهای این قرن
بر دامن کوهی که ساکت بود و گمنام
چشمم به سیمای اجاقی شعله ور بود
هیزم میان چشم من می سوخت آرام
ابری به روی کلبه دائم برف می ریخت
بادی برای دودکش آواز می خواند
غم بود و من، با استکان چای در دست
غم، شعرِ "ای رنج..."* مرا با ساز می خواند
در لابلای برف و شعر و بغض و لبخند
وقتی که غم می ریخت چای و شادمان بود
ناگاه انگشتی به آرامی به در زد
دستان او با کلبه ی ما مهربان بود
آری رفیقی دیگر از راهی پر از برف
آمد که با یاران دیرینش بجوشد
او مرگ بود آری رفیقی آشنا بود
آمد که با ما چایِ تنهایی بنوشد
دوم اسفندماه 99
*«ای رنج ای رفیق قدیمی بیا که باز...». شعریست که در سالیان دور سروده ام.
#علی_مؤیدی
#چهارپاره
#شعر_مرگ
@moayedialiqom
بسم الله الرحمن الرحیم
شب
شب رسید و سکوت سنگینی
به هیاهوی شهر حاکم شد
با کمی نان به سمت نخلستان
مردی از جنس نور عازم شد
میرود تا به پیرمردی که
در خرابهست باز سر بزند
کودکان یتیم منتظرند
تا که مرد غریبه در بزند
پادشاه کدام مملکتی
در غم مردمش سهیم شده؟
چه کسی جز علی در اوج مقام
مرکب کودکی یتیم شده؟
خیلی از بچهها نمیدانند
نام این مرد آسمانی را
ولی او هدیه میدهد به همه
نان و خرما و مهربانی را
کولهبارش همین که خالی شد
شکر کرد و به کار خود برگشت
یک نفر مانده بود و او حالا
به محل قرار خود برگشت
خلوتی داشت در سیاهی شب
با خودش رو به ماه زمزمه کرد
دردهای نهفتهی دل را
باز در گوش چاه زمزمه کرد
تو بگو دست جهل مردم شهر
به کجا میبرد مرا ای چاه...
تا سحر با دل شکسته گرفت
زیر لب نغمهی " الا ای چاه... "
مسجد کوفه آخرین روز است
که علی را امام میبیند
نانجیبی به تیغ زهرآلود
کار او را تمام میبیند
سر او را شکستهاند، اما
دل او از همه شکستهتر است
خسته از عدل اوست کوفه ولی
علی از روزگار خستهتر است
همه دیدند در کنار علی
خون محراب باغ لاله شده
وسط روضه با همین تصویر
روضهی دیگری حواله شده
ناگهان در غروب روز دهم
در دل اهلخیمه غوغا شد
وسط جنگ بین زجر و سنان
سر یک گوشواره دعوا شد
سر اصغر به نیزه بند نشد
فرق عباس با عمود شکست
بدن اکبر ارباً اربا شد
شمر بر سینهی حسین نشست...
#مجتبی_خرسندی
#چهارپاره
#حضرت_امیرالمومنین_علیه_السلام
@Mojtaba_khorsandi
.
خدای باغ می بیند که شبنم
هزاران زندگی در خویش دارد
✍️علی مؤیدی، شاعر حوزوی
#شعر
#چهارپاره
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN