eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
629 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
167 ویدیو
11 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و رحمت🍃🌹 💎 اثر برگزیده‌ی اولین کنگره‌ی تکریم مادران شهید با عنوان "زلال قریحه" از بانو فائزه امجدیان: یه مدته سر نزدی به خونه از حال گلدونا خبر نداری تموم فصلا عطر پاییز میدن رفته بودی واسم بهار بیاری دوباره جارو میکنم حیاطو دوباره توی کوچه آب می‌پاشم میدونی که! زیاد بیرون نمیرم یه وقت اگه بیای و من نباشم... مثل ستاره‌های دور کم نور همیشه سو سو میزنه نگاهم دیگه چشام سو نداره عزیزم ولی بدون همیشه چش به راهم کوچه‌های محله دلتنگتن هنوز دوچرخت گوشه‌ی حیاطه دیگه صُبا نون نمیاری مادر؟ سفره پر از گریه‌ی چای نباته روی اجاق داغ خاطراتت یه دیگ، آش پشت پا گذاشتم من که می‌دونم تو دوباره میای سهم تو رو خودم جدا گذاشتم دیروز برای شهر دلتنگ ما از طرف خدا شهید آوردن برای تابوت بدون اسمش مادری کردنو به من سپردن مثل روزای اول نبودت دوباره رود رود مویه کردم به جای مادرش وظیفه داشتم وقتی میاد دور سرش بگردم عطر تنت رو با خودش آورده شاید یه روزی بوده همسنگرت شاید بهش گفته بودی بعد تو به جات بیاد سر بزنه مادرت شاید خودت...شاید خود تو باشی می‌شناسمت هنوز با اینکه پیرم خداروشکر نذر منم ادا شد باید برم حلوا پزون بگیرم می‌شناسمت با اینکه بی نشونی می‌بینمت با اینکه تاره چشمام حک شده اما روی سنگ قبرت به جای اسم تو: شهید گمنام 💠 💠 @shaeranehowzavi
نثار ظهور و سلامتی حضرت مهدی صلوات💐 از اشک‌ها، از خنده‌ها، از ما خبر داری هر لحظه از اندوه آدم‌ها خبر داری از کاسه‌های خالی از باران نخلستان از تشنگی، از قحطی خرما خبر داری این روزها تلخ‌اند، اینجا قند کمیاب است حتما خودت از تلخی دنیا خبر داری می‌روید از خاک یمن هر شب عقیقی سرخ از کودکان زخمی صنعا خبر داری شاید در آغوشت گرفتی کودکی را که با گریه می‌پرسد: تو از بابا خبر داری؟ شهری گرسنه در کنار کوهی از الماس از دزد معدن‌های اِفریقا خبر داری شاید نماز صبح گاهی در فلسطینی باران من! از اشک زیتون‌ها خبر داری دیوارهایش را نوازش میکند دستت از غصه‌های مسجد الاقصی خبر داری از مرگ گندم‌زار زیر چکمه‌ی دشمن از مرگ، از سوغات امریکا خبر داری تنها نه از ما شیعه‌ها، از آه آن هندو وقتی توسل کرد بر بودا خبر داری شاید تو را نشناسد اما درد دل کرده شاید نمی‌بیند تو را، اما خبر داری فانوس‌ها هر شب به دنبال تو میگردند با گریه می‌پرسند: از دریا خبر داری؟ یکشنبه‌ها ناقوس با شوق تو میخواند از معبدی متروکه و تنها خبر داری هر صبح گنجشکان شکایت می‌کنند از ما از شکوه‌ی گنجشک‌ها حتی خبر داری تنها دلیل دلخوشی‌های منی وقتی میدانم از حالم همین حالا خبر داری شمشیر صیقل میدهی در خیمه‌ات یعنی آری خبر داری تو از فردا خبر داری قانون شعرم را به هم می‌ریزم از شوقت آن صبح زیبا ذوالفقارت را که برداری... 💠 @shaeranehowzavi
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 عطر زیتون‌های رام الله دارد کوچه‌هایت واژه واژه از دل تاریخ می‌آید صدایت خاک تو سجاده‌ی موسی و ابراهیم و عِمران رفته بالا دست در دست پیمبرها دعایت ذره ذره خاک تو شد دانه‌ی تسبیح مریم عطر انفاس مسیحا میدهد باد صبایت یک سحر ای کاش سُبحانَ الذی أَسریٰ بخوانم بین سجده، در حیاط مسجد الاقصی برایت زعفران مشهد و چای شمال و عطر کاشان عشق نذری میدهم یک روز در زائرسرایت یک سبد زیتون برای شاعران می‌چینم آری می‌سرایم از تو و گیسوی در باران رهایت می‌سرایم از قیام سنگ‌ها در دست یک زن از حنابندان خون، از سرخی رنگ حنایت قبله‌ی آغاز اسلامی و خود مایل به کعبه مرگ بر هر کس بخواهد از مسلمانی جدایت! أنتُمُ الاَعلَونْ یا شعب الفسطین المُقاوم وعده داد این را محمد، وعده داد این را خدایت در دلم الله اکبر‌های بسیاری‌ست اما صبح پیروزی رهاشان میکنم در دشت‌هایت 💠 @shaeranehowzavi
رفت و با خون خودش باز به ما ثابت کرد وطنم پر شده از نام سلیمانی‌ها @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 ابر می‌خواست زائرت باشد، آب شد قطره قطره باران شد نور می‌خواست خادمت باشد، چلچراغ میان ایوان شد زندگی زیر پای زائرها، آروزی قدیمی کوه است و چه خوشبخت بود سنگی که، آمد و مرمر شبستان شد تو بهاری و میشوی تکرار، در دعای درخت‌های چنار خوشبحال درخت عاشق ده، که در این بارگاه دربان شد حرمت جانْ پناه زائرهاست، شب شعر تمام شاعرهاست تا به دعبل دو بیت بخشیدی، شاعران رزقشان فراوان شد تو همانی که جوهر قلمت، علم فقه و کلام می‌سازد سخنت واژه واژه حرف به حرف، مکتب درس‌های ریّان شد تو همانی که صاحبان هنر، با دو رکعت نماز بالاسر از تو مضمون ناب می‌گیرند، با تو هر کار سخت آسان شد محو درس خداشناسی تو، غرق در خطبه‌ی حماسی تو دل عُمران صائبی مذهب، به تو مایل شد و مسلمان شد ماه در دست راه افتادی، تو به ما راه را نشان دادی نقشه را غرق نور کردی و بعد، خاک پای تو نامش ایران شد کشورم صحن انقلاب تو است، چون اباصلت در رکاب تو است نقشه لبریز آفتاب تو است، همه‌ی شهرها خراسان شد! @shaeranehowzavi
🥀 آن روز جواب آب را حرمله داد پاسخ به گل رباب را حرمله داد پرسید حسین: بین‌تان مردی نیست؟ بی‌رحم‌ترین جواب را حرمله داد... @shaeranehowzavi
🥀 چقدر عطر تو جامانده بین آغوشم چگونه زنده‌ام و بی تو آب می‌نوشم؟ قسم به سرخیِ قندانه‌ی سپیدت که تمامِ عمر لباس سیاه می‌پوشم! چگونه خونِ تو باران شد و نریخت زمین؟! چگونه چشمه شدم گریه گریه می‌جوشم؟! چقدر گریه کنم تا به خیمه برگردی؟ چرا به جای تو غم‌ سر گذاشت بر دوشم؟ میان خواب تو را...، بین‌ ظرف آب تو را... چگونه می‌شود آن چشم‌ها فراموشم؟! **** و لای لایِ مرا باد برد سوی فرات فرات موج مزن! خالی است آغوشم @shaeranehowzavi
بسم الله القاصم الجبارین بیدار شدیم و صبحمان شد آباد بر کله‌ی صهیونیست، موشک افتاد:) یک صبح دگر میاید و می‌شنویم رأس یک و بیست، شد فلسطین آزاد * یک شعبه‌ی شیطانی و انسان خواری از تو نرسیده جز جهان‌آزاری باید قدم نحس خودت را امروز از قبله‌ی اول جهان برداری @shaeranehowzavi
بسم الله الرحمن الرحیم 💠 و خدا فرمود: إِنَّ الأرضَ یَرثُها عِبادیَ الصّالحون تقدیم به موجودات منفور جهان: در معدن باروت، هی آتش می‌افروزی اما خودت در شعله‌اش یک روز می‌سوزی روزی تمام خانه‌هایت می‌شود موکب! سودی ندارد خانه‌هایی که می‌اندوزی از پندهای پیرِ ما این بس که مجبوری از کوسه‌ ماهی‌ها شنا کردن بیاموزی دیگر به جای لنگه‌ی جوراب سوراخت هر روز گنبدْ آهنینی پاره می‌دوزی خفاش‌ها! باید به غار خویش برگردید! صبح است و دارد می‌دمد خورشید پیروزی ردخور ندارد حرف او، قول خدا قول است ما وارث قدسیم، ثابت میشود روزی @shaeranehowzavi
تنها دلیل دلخوشی‌ها از اشک‌ها، از خنده‌ها، از ما خبر داری هر لحظه از اندوه آدم‌ها خبر داری از کاسه‌های خالی از باران نخلستان از تشنگی، از قحطی خرما خبر داری این روزها تلخ‌اند، اینجا قند کمیاب است حتما خودت از تلخی دنیا خبر داری می‌روید از خاک یمن هر شب عقیقی سرخ از کودکان زخمی صنعا خبر داری شاید در آغوشت گرفتی کودکی را که با گریه می‌پرسد: تو از بابا خبر داری؟ شهری گرسنه در کنار کوهی از الماس از دزد معدن‌های اِفریقا خبر داری شاید نماز صبح گاهی در فلسطینی باران من! از اشک زیتون‌ها خبر داری دیوارهایش را نوازش می‌کند دستت از غصه‌های مسجدالاقصی خبر داری از مرگ گندم‌زار زیر چکمهٔ دشمن از مرگ، از سوغات امریکا خبر داری تنها نه از ما شیعه‌ها، از آه آن هندو وقتی توسل کرد بر بودا خبر داری شاید تو را نشناسد اما درد دل کرده شاید نمی‌بیند تو را، اما خبر داری فانوس‌ها هر شب به دنبال تو می‌گردند با گریه می‌پرسند: از دریا خبر داری؟ یکشنبه‌ها ناقوس با شوق تو می‌خواند از معبدی متروکه و تنها خبر داری هر صبح گنجشکان شکایت می‌کنند از ما از شکوهٔ گنجشک‌ها حتی خبر داری تنها دلیل دلخوشی‌های منی وقتی می‌دانم از حالم همین حالا خبر داری شمشیر صیقل می‌دهی در خیمه‌ات یعنی آری خبر داری تو از فردا خبر داری قانون شعرم را به هم می‌ریزم از شوقت آن صبح زیبا ذوالفقارت را که برداری @shaeranehowzavi
💔تقدیم به دلتنگی‌های رباب(س)... هنوز عطر تو جامانده بین آغوشم چگونه زنده‌ام و بی تو آب می‌نوشم قسم به سرخیِ قندانه‌ی سپیدت که تمام عمر لباس سیاه می‌پوشم! چگونه خونِ تو باران شد و نریخت زمین؟! چگونه چشمه شدم گریه گریه می‌جوشم؟! چقدر گریه کنم تا به خیمه برگردی؟ چرا به جای تو غم‌ سر گذاشت بر دوشم؟ میان خواب تو را...، بین‌ ظرف آب تو را... چگونه می‌شود آن خنده‌ها فراموشم؟! و لای لای مرا باد برد سوی فرات فرات موج مزن! خالی است آغوشم @shaeranehowzavi