Shaeri_1001
✅ باذن الله...
🔹 در حال و هوای فتوت و جوانمردی
🔹 جلوه هایی حقیقی و مرام پهلوانی سردار دل ها
🔹سابقه ورزش پهلوانی و زورخانهای، از آن زوایای پنهان یا کمتر دیده شده زندگی و فعالیتهای شهید سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی است. فعالیتهایی که طبعا از دوره نوجوانی و جوانی نقش مهم و اساسی در تربیت روح پهلوانی این شهید والا مقام داشت و مرام جوانمردی و عیاری به او آموخت.
🔹حالا دیگر به یک معمای حلشده میماند. اما قبلتر از اینها باید حدس میزدیم آن مرد بزرگ - که انگار ظرف این دنیا از نگهداریاش عاجز بود- ریشه در وادی پهلوانان دارد. باید حدس میزدیم دست از دنیا شستهای که هرکجا مظلومی را در حصر و عُسر و حرج میدید، برای نجاتش سر از پا نمیشناخت، باید همنفس جوانمردان بودهباشد. باید زودتر شستمان خبردار میشد سردار دلها قبل از به تنکردن لباس رزم با دشمنان انسان و انسانیت، در گودی که ساخته شده برای بزرگترین نبرد همیشه تاریخ، دشمن سرکش درونش را خاک کرده است.
🔹 دوم
🔹از وقتی حاجی شهید شد، توفیق یار بود تا در کاری پژوهشی با آنانی که سالیان طولانی آن دلاور را درک کرده بودند مصاحبتی داشته باشم. روز ورزش پهلوانی مقدر شد تا به اتفاق همکاران و برادر بزرگوار آقای شنگی شهردار محترم منطقه۱۷ در #زورخانه_هژبر حضور یابیم. تصمیم گرفتم از میان ۳۰ گفتگو و حدود ۶۰ ساعت مصاحبه این دو برش که از حیات معنوی و روحیه فرماندهی و نیروداری سردار دلهاست را دوباره به بهانه این ویدیو بازخوانی کنم. روایت ها برای سردار کمیل کهنسال و حاج حمید رمضانی فرمانده اسبق اطلاعات محور بم است.
🔹 انگشترش را به من هدیه داد
🍃در یکی دیگر از عملیاتها به خود من تشری زد و حسابی عصبانی بود. بعد از نیم ساعتی با بیسیم من را خواست گفت: کمیل، بیا در فلان موقعیت کارت دارم. خودم را رساندم، دیدم روی سنگی صخرهای شکل نشسته، اشاره کرد که بیا کنارم بنشین. بچههای دیگر هم آمدند گفت بروید کنار کمیل باید کنارم بنشیند. من اما کنارش ننشستم، چون عاشقش بودم نگاهش میکردم دلم نمیخواست نگاهم را از او بگیرم. روبرویش کنار آن سنگ زیر پایش چمباتمه زدم، عکسش هم بعداً در رسانهها پخش شد. دید که نشستم روی زمین، ریشم را نوازش کرد، انگشتری اش را در آورد، نگینش بزرگ بود به گمانم حضرت آقا به ایشان هدیه داده بودند، اشاره کرد که دست را بده، دست چپ را بردم جلو گفت: نه! دست راستت را بده، دست راست را به سمتش دراز کردم، انگشتر را توی انگشتم انداخت، خواست دستم را ببوسد، من سریع دستم را پس کشیدم. تصور میکرد با آن تشرهایی که زده بود، خدای نکرده توی دل ما کدورتی نشسته باشد، با این کارش تلاش کرد تا دلجویی کند. لذا این جنبه و بعد انسانی اش خیلی مهم است.
🔹 چایی با خرج توپ
منطقه غرب کشور بودیم، از محلی عبور میکردیم، دیدم چند تن از رزمندهها خرج توپ را آتش زدهاند و چایی درست میکنند. حاجی گفت: حمید نگه دار. کسی آنجا حاجی را نشناخت، سردار سلیمانی رفت جلو و به آن کسی که چایی درست میکرد تشر زد، این چه کاری است؟ این خرج توپ برای بیتالمال است، خب با هیزم بروید آتش درست کنید، با ناراحتی و سخت برخورد کرد. حاجی خودش را معرفی نکرد و گفت دیگر نبینم این کار را کنی.
🍃 سرباز را در آغوش کشید
🔹آمدیم سنگر اطلاعات، نزدیک اذان مغرب و عشا، حاج قاسم گفت برو آن بنده خدایی که با او دعوا کردم پیدایش کن و بیاور. گفتم حاجی بی خیال، او که خیلی آدم بی تربیتی بود، گفت برو پیدایش کن. گفتم حاجی این بنده خدا سرباز بود، منظورم این بود که پست و مقام خاصی نداشت. یک نگاه تندی کرد نتوانستم چیزی بگویم. گفتم بیا برویم حاجی کارت دارد. ترسید گفتم نترس! ایستادیم کنار سنگر رفتم به حاجی اطلاع دادم، آقای سلیمانی از سنگر بیرون آمد و آن سرباز را در آغوش کشید. شروع کرد به توضیح دادن که اینها برای بیتالمال است، میدانی چقدر قیمت دارد و...
🔹صحبتهایش که تمام شد، هدیهای به سرباز داد، گفتم حاجی نمیشود من را هم دعوا کنید و بعد هدیهای بدهید؟ خندید. شب جمعه بود آن شب در سنگر اطلاعات به اتفاق بچهها و حاجی دعای کمیل خواندیم.
🔹پ ن: مولانا امیرالمومنین، بهترین نوشیدنی در جوانمردی را فروخوردن خشم؛ نشانه های جوانمردی را در صفاتی همانند: تلاش در رواج کارهای خوب، نیکوکاری، منّت ننهادن؛ نظام مردانگی را تحمل لغزشهای برادران و رسیدگی شایسته به همسایگان؛ برترین مردانگی را یاری رساندن به دوستان با اموال و مساوات با آنها در تمام حالات زندگی معرفی می نمایند.
پ ن۲: بزرگترین پرده، خود ما هستیم: «تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز».
#یازیلچی
#رضاشاعری
🆔 @shaeri_1001