eitaa logo
Shaeri_1001
139 دنبال‌کننده
174 عکس
140 ویدیو
0 فایل
نویسنده و روزنامه‌نگار نام بزرگم #رضاست #خبرنگار، علاقه مند به ادبیات #دفاع_مقدس و #ادبیات_انقلاب_اسلامی 🌹 سال ها دفتر ما در گرو #صهبا بود رونق میکده از درس و دعای ما بود دلى سر بلند و سرى سر به زیر از این دست عمرى بسر برده ایم @shaeri1001
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 *باذن الله...* 🔹 *برای مدافعان حرم حضرت زینب(س)* *نذرها کردم و شدی پسرم...* 🎥 ۲دقیقه شعرخوانی برای عقیله بنی هاشم را ببینید و بشنوید... استاد شکارسری نیز شعری برای حضرت زینب(س) دارند که بسیار دوست می دارم. و شعر ایشان این است 👇 *تا ابد بزرگترین‌ معمای تاریخ خواهد بود* *اینکه تو باشی و سلسله جبال نور* *چهارده قله داشته باشد* 🎙️ ** ابوترابی Shaeri1001
با صفحه جدید در اینستا برگشتیم https://www.instagram.com/p/CqFUBF2o-5B/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
Shaeri_1001
‍ ✅ باذن الله... 🔹 در حال و هوای فتوت و جوانمردی 🔹 جلوه هایی حقیقی و مرام پهلوانی سردار دل ها 🔹سابقه ورزش پهلوانی و زورخانه‌ای، از آن زوایای پنهان یا کمتر دیده شده زندگی و فعالیت‌های شهید سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی است. فعالیت‌هایی که طبعا از دوره نوجوانی و جوانی نقش مهم و اساسی در تربیت روح پهلوانی این شهید والا مقام داشت و مرام جوانمردی و عیاری به او آموخت. 🔹حالا دیگر به یک معمای حل‌شده می‌ماند. اما قبل‌تر از این‌ها باید حدس می‌زدیم آن مرد بزرگ - که انگار ظرف این دنیا از نگهداری‌اش عاجز بود- ریشه در وادی پهلوانان دارد. باید حدس می‌زدیم دست از دنیا شسته‌ای که هرکجا مظلومی را در حصر و عُسر و حرج می‌دید، برای نجاتش سر از پا نمی‌شناخت، باید هم‌نفس جوانمردان بوده‌باشد. باید زودتر شستمان خبردار می‌شد سردار دل‌ها قبل از به تن‌کردن لباس رزم با دشمنان انسان و انسانیت، در گودی که ساخته شده برای بزرگ‌ترین نبرد همیشه تاریخ، دشمن سرکش درونش را خاک کرده است. 🔹 دوم 🔹از وقتی حاجی شهید شد، توفیق یار بود تا در کاری پژوهشی با آنانی که سالیان طولانی آن دلاور را درک کرده بودند مصاحبتی داشته باشم. روز ورزش پهلوانی مقدر شد تا به اتفاق همکاران و برادر بزرگوار آقای شنگی شهردار محترم منطقه۱۷ در حضور یابیم‌. تصمیم گرفتم از میان ۳۰ گفتگو و حدود ۶۰ ساعت مصاحبه این دو برش که از حیات معنوی و روحیه فرماندهی و نیروداری سردار دلهاست را دوباره به بهانه این ویدیو بازخوانی کنم. روایت ها برای سردار کمیل کهنسال و حاج حمید رمضانی فرمانده اسبق اطلاعات محور بم است. 🔹 انگشترش را به من هدیه داد 🍃در یکی دیگر از عملیات‌ها به خود من تشری زد و حسابی عصبانی بود. بعد از نیم ساعتی با بی‌سیم من را خواست گفت: کمیل، بیا در فلان موقعیت کارت دارم. خودم را رساندم، دیدم روی سنگی صخره‌ای شکل نشسته، اشاره کرد که بیا کنارم بنشین. بچه‌های دیگر هم آمدند گفت بروید کنار کمیل باید کنارم بنشیند. من اما کنارش ننشستم، چون عاشقش بودم نگاهش می‌کردم دلم نمی‌خواست نگاهم را از او بگیرم. روبرویش کنار آن سنگ زیر پایش چمباتمه زدم، عکسش هم بعداً در رسانه‌ها پخش شد. دید که نشستم روی زمین، ریشم را نوازش کرد، انگشتری اش را در آورد، نگینش بزرگ بود به گمانم حضرت آقا به ایشان هدیه داده بودند، اشاره کرد که دست را بده، دست چپ را بردم جلو گفت: نه! دست راستت را بده، دست راست را به سمتش دراز کردم، انگشتر را توی انگشتم انداخت، خواست دستم را ببوسد، من سریع دستم را پس کشیدم. تصور می‌کرد با آن تشرهایی که زده بود، خدای نکرده توی دل ما کدورتی نشسته باشد، با این کارش تلاش کرد تا دلجویی کند. لذا این جنبه و بعد انسانی اش خیلی مهم است. 🔹 چایی با خرج توپ منطقه غرب کشور بودیم، از محلی عبور می‌کردیم، دیدم چند تن از رزمنده‌ها خرج توپ را آتش زده‌اند و چایی درست می‌کنند. حاجی گفت: حمید نگه دار. کسی آنجا حاجی را نشناخت، سردار سلیمانی رفت جلو و به آن کسی که چایی درست می‌کرد تشر زد، این چه کاری است؟ این خرج توپ برای بیت‌المال است، خب با هیزم بروید آتش درست کنید، با ناراحتی و سخت برخورد کرد. حاجی خودش را معرفی نکرد و گفت دیگر نبینم این کار را کنی. 🍃 سرباز را در آغوش کشید 🔹آمدیم سنگر اطلاعات، نزدیک اذان مغرب و عشا، حاج قاسم گفت برو آن بنده خدایی که با او دعوا کردم پیدایش کن و بیاور. گفتم حاجی بی خیال، او که خیلی آدم بی تربیتی بود، گفت برو پیدایش کن. گفتم حاجی این بنده خدا سرباز بود، منظورم این بود که پست و مقام خاصی نداشت. یک نگاه تندی کرد نتوانستم چیزی بگویم. گفتم بیا برویم حاجی کارت دارد. ترسید گفتم نترس! ایستادیم کنار سنگر رفتم به حاجی اطلاع دادم، آقای سلیمانی از سنگر بیرون آمد و آن سرباز را در آغوش کشید. شروع کرد به توضیح دادن که اینها برای بیت‌المال است، میدانی چقدر قیمت دارد و... 🔹صحبت‌هایش که تمام شد، هدیه‌ای به سرباز داد، گفتم حاجی نمی‌شود من را هم دعوا کنید و بعد هدیه‌ای بدهید؟ خندید. شب جمعه بود آن شب در سنگر اطلاعات به اتفاق بچه‌ها و حاجی دعای کمیل خواندیم. 🔹پ ن: مولانا امیرالمومنین، بهترین نوشیدنی در جوانمردی را فروخوردن خشم؛ نشانه های جوانمردی را در صفاتی همانند: تلاش در رواج کارهای خوب، نیکوکاری، منّت ننهادن؛ نظام مردانگی را تحمل لغزشهای برادران و رسیدگی شایسته به همسایگان؛ برترین مردانگی را یاری رساندن به دوستان با اموال و مساوات با آنها در تمام حالات زندگی معرفی می نمایند. پ ن۲: بزرگ‌ترین پرده، خود ما هستیم: «تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز». 🆔 @shaeri_1001
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 غریبه ای در شهر مجموعه ۳ داستان از زندگی حاج قاسم 💠 تیزر کتاب برش هایی از داستان ها را برای شما روایت می کند. 💠این کتاب به قلم در قالب ۳ مجموعه داستانی با نام های غریبه ای در شهر، هدیه عروسی، «اینجا فرمانده کیه؟» نوشته شده و توسط نشر محترم قدر ولایت وارد بازار نشر شده است. کتاب غریبه ای در شهر را در سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب از غرفه نشر قدرولایت تهیه کنید. غرفه کودک و نوجوان «سالن جنوبی کودک و نوجوان راهرو اول غرفه ۱۴۹»
باذن الله... برای سجادمایلی عزیز که امروز مرد خانه شان شد از بچه محلی تا خون شریکی در دفاع مقدس خانواده های ما سالها در گوشه ای از جنوب تهران و محله امامزاده حسن(ع) بچه محله بودند، هم زبان و هم فرهنگ، هم مسجدی بودند، سال ها سر یک صف نماز خواندند، در یک آستان، آستان مقدس امامزاده حسن(ع) حاجات خود را ادا کردند، پدربزرگ ها و پدرهامان، از همین محله خودمان بچه هایشان را برای جهاد در راه اسلام و دفاع از وطن «جهاد حد الشهاده» به جبهه بدرقه کردند. بعد هم تابوت بچه هایشان را خودشان با کمک اهالی باصفای محله مان بدرقه کردند تا خانه ابدی شان تا کاشانه زیبای گلزار شهدای بهشت زهرا(س)... ما در خیلی چیزها اشتراک داشتیم حتی برادرهایمان (عموهای شما) هم در کربلای ۵ و در شلمچه با تیر بعثی ها تن شریف شان به خاک نشست و خلعت شهادت بر تن کردند. حتی در قطعه۵۳ در همسایگی در خاک آرمیدند... خانواده های ما در خیلی چیزها اشتراکات دارند. اما در دوران جهاد و انقلاب به یک خون شریکی رسیدیم. عظمت آن روزگار، دوستی ها و برادری ما را بیشتر و تقویت کرد و در چند دهه گذشته بسامد داشته تا امروز... برادر خوبم، سجاد عزیزم! این ها را قبل از پیام تسلیت نوشتم که بگویم که ریشه های مان روزهای سخت تر و البته شریفی را پشت سر گذرانده اند. گرچه داغ پدر خیلی سخت است و به قول خودم که اعوذبالله من الفراق... اما ان شاء الله روح پدر عزیزت در کنار برادران شهیدش حاج احمد عزیزم و آقا داود در آرامش است‌... ان شاءالله امیرالمومنین(ع) دستگیرشان باشد. من را در این غم سترگ شریک بدان انا لله و انا الیه الراجعون... برادرت
باذن الله... برای سجادمایلی عزیز که امروز مرد خانه شان شد از بچه محلی تا در دفاع مقدس 🍃خانواده های ما سالها در گوشه ای از جنوب تهران و محله امامزاده حسن(ع) بچه محله بودند، هم زبان و هم فرهنگ، هم مسجدی بودند، سال ها سر یک صف نماز خواندند، در یک آستان، آستان مقدس امامزاده حسن(ع) حاجات خود را ادا کردند، پدربزرگ ها و پدرهامان، از همین محله خودمان بچه هایشان را برای جهاد در راه اسلام و دفاع از وطن «جهاد حد الشهاده» به جبهه بدرقه کردند. 🍃بعد هم تابوت بچه هایشان را خودشان با کمک اهالی باصفای محله مان بدرقه کردند تا خانه ابدی شان تا کاشانه زیبای گلزار شهدای بهشت زهرا(س)... 🍃ما در خیلی چیزها اشتراک داشتیم حتی برادرهایمان (عموهای شما) هم در کربلای۵ و در شلمچه با تیر بعثی ها تن شریف شان به خاک نشست و خلعت شهادت بر تن کردند. حتی در قطعه۵۳ در همسایگی هم در خاک آرمیدند خانواده های ما در خیلی چیزها اشتراکات دارند. اما در دوران جهاد و انقلاب به یک خون شریکی رسیدیم. عظمت آن روزگار، دوستی ها و برادری ما را بیشتر و تقویت کرد و در چند دهه گذشته بسامد داشته تا امروز... برادر خوبم، سجاد عزیزم! این ها را قبل از پیام تسلیت نوشتم که بگویم که ریشه های مان روزهای سخت تر و البته شریفی را پشت سر گذرانده اند. گرچه داغ پدر خیلی سخت است و به قول خودم که اعوذبالله من الفراق... اما ان شاء الله روح پدر عزیزت در کنار برادران شهیدش حاج احمد عزیزم و آقا داود در آرامش است‌... ان شاءالله امیرالمومنین(ع) دستگیرشان باشد. من را در این غم سترگ شریک بدان برادرت
43.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ شعرخوانی در پل سلام حرم مولا 🔹 ارتباط زنده تصویری از پل سلام نجف اشرف با خبرنگاران و همکاران و مدیران ارتباطی سازمان شهرداری در فرهنگسرای اندیشه 🔼 چند دقیقه شعرخوانی برای حضرت امیر و خانم فاطمه زهرا(س) «از دقیقه ۳:۳۰» +شعرخوانی @shaeri_1001
✅ باذن الله... 🔹 دیدار با آشیخ علی اکبر ناطق نوری آقای ناطق از حاج عیسی برایمان گفت 🔹 سفر از فلاح به لواسان! 🔹صبح زود از خانه زدم بیرون، سرما شیطنت می کند از پس یقه‌ام می‌خزد توی جانم... لباس گرم پوشیده ام اما سوز سرما تا مغز استخوان می رسد... 🔹صبحی با دوستم محمد عکاس باشی که فوتو و تصویر هنرمندانه از خلق الله ثبت می نماید و خلاصه آرتیست است، قول و قرار کردیم تا به همراه حاج داود که برادرانه پیگیر دیدار بود راهی لواسان شدیم، ماشین را زین کردیم و به سوی سرحدات شمال شرق استان تهران راه افتادیم... 🔹 از تهرانِ منفی یک، به گاز می رویم به تهران بالا دست، آلودگی توی هوای پایتخت موج می زند و برای همین کل تهران را تعطیل کرده اند. کمرکش جاده را از بزرگراه شهید بابایی رد می کنیم، ذرات معلق آلودگی هوا آسمان شمال تهران را هم حتی فتح کرده بود، بالاخره آلودگی ورودی لواسان دست از سرمان بر می دارد. 🔹 شیخ علی اکبر ناطق نوری اهل دیار طبرستان و زاده شهر نور است و البته در باغ فیض تهران رشد و نمو داشته... 🔹مردی که در عالم سیاست شهره است و از ابتدای انقلاب در مناصب مهمی از جمله ریاست کمیته انقلاب اسلامی، وزیر کشور، ریاست قوه مقننه و تا این اواخر رییس دفتر بازرسی رهبر انقلاب و عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام را در کارنامه دارد. 🔹بعد از هماهنگی های لازم، وارد اتاق شان می شویم، شیخ خیلی گرم و خوش برخورد اکرام مان می کند، فلسفه این دیدار گفت وگو با ایشان برای مستند «مرحوم حاج عیسی خسروی» بود، رفتار گرم شان را که دیدم، همان اول خاطرات باباحاجی خدابیامرز در ذهنم تداعی شد، که می گفت: «آقای ناطق روحیه پهلوانی و ورزشی دارد، خوش اخلاق و مردمدار است...» 🔹 تا نشستیم با دقت از کار و حرفه مان پرسید، از دوستان صحبتی شد و سلام برخی از بزرگواران را رساندم. 🔹 از مازندران و لَرگان و به تعبیر خودشان لرگون! صحبت شد، در حین و بین کلام شان تاکید کردند که «ما کوهی هستیم، سِلدهی نیستیم، تهران بودم و گاهی که فرصت می شد می رفتم زادگاهمان...» 🔹من که با فرهنگ مردم شناسی آن دیار و مردمانش آشنا هستم متوجه این تاکید فنی بودم، من خودم هم ییلاق را بیش از دشت و دریا دوست می دارم. بعد هم با افتخار گفتند که طلبه حوزه علمیه مرحوم آقای مجتهدی بودند و البته درک چنان عالم بزرگواری هم فخر دارد... 🔹از شعر صحبت شد و چند رباعی فاطمی، برایشان خواندم، از دوست عکاس باشی ما هم بسیار خوشش آمده بود شیخ... 🔹دوربین آماده شد و گفت وگو آغاز از حاج عیسی و شهید عباسعلی ناطق نوری گفت، از صلابت حاجی و پاکی و تدینش که تاکید کرد بی مبالغه آن را به زبان می آورد... و برشی از مطالب این بود «تصویری که در ذهن من از ایشان «مرحوم حاج عیسی خسروی» هست، همواره متبسم بود و نجیب و متدین... معمولاً در کمیته آن هم در ابتدای انقلاب اقتضای انقلاب این بود که خیلی داغ و تند و تیز برخورد کنند. به خصوص در منطقه ای که خاندان شاه بودند و مصادره و بگیر و ببند زیاد بود و از طرفی توده ای ها هم بودند‌. ولکن مرحوم آقای خسروی هیچ موقع تحت تاثیر آن تندروی‌ها قرار نگرفت. و واقعاً همیشه در چارچوب اخلاق و و تدین و تعهد و آنچه که اقتضای انقلاب اسلامی بود به عنوان مسئول کمیته، همان گونه ایشان عمل می کرد.» 🔹از شبکه ای که شهید بزرگوار در دهه پنجاه برای توزیع اعلامیه ها حضرت امام(ره) درست کرده بود..‌ 🔹از بستن پرونده دزدی احشام در آن خطه که آقای سرهنگ دکتر اسماعیلی برایم نقل کرده بود و ایشان تکمیلش کرد... 🔹و دیدارهای خانوادگی و پذیرایی و سفره داری به سبک مازندرانی ها... و هنر مرحوم حاج خانم که‌ مادر شهید هستند. 🔹گفت وگوی مان تمام شد، گفت وگوی خوبی هم شد. ان‌شاءالله آغازی بر تدوین و تکمیل مستند زندگی و زمانه ابوالشهید، مجاهد فقید، حاج عیسی خسروی لرگانی فرمانده کمیته انقلاب اسلامی نور و محمودآباد باشد، باذن الله... @shaeri_1001
هدایت شده از Shaeri_1001
✅ باذن الله... 🔹 دیدار با آشیخ علی اکبر ناطق نوری آقای ناطق از حاج عیسی برایمان گفت 🔹 سفر از فلاح به لواسان! 🔹صبح زود از خانه زدم بیرون، سرما شیطنت می کند از پس یقه‌ام می‌خزد توی جانم... لباس گرم پوشیده ام اما سوز سرما تا مغز استخوان می رسد... 🔹صبحی با دوستم محمد عکاس باشی که فوتو و تصویر هنرمندانه از خلق الله ثبت می نماید و خلاصه آرتیست است، قول و قرار کردیم تا به همراه حاج داود که برادرانه پیگیر دیدار بود راهی لواسان شدیم، ماشین را زین کردیم و به سوی سرحدات شمال شرق استان تهران راه افتادیم... 🔹 از تهرانِ منفی یک، به گاز می رویم به تهران بالا دست، آلودگی توی هوای پایتخت موج می زند و برای همین کل تهران را تعطیل کرده اند. کمرکش جاده را از بزرگراه شهید بابایی رد می کنیم، ذرات معلق آلودگی هوا آسمان شمال تهران را هم حتی فتح کرده بود، بالاخره آلودگی ورودی لواسان دست از سرمان بر می دارد. 🔹 شیخ علی اکبر ناطق نوری اهل دیار طبرستان و زاده شهر نور است و البته در باغ فیض تهران رشد و نمو داشته... 🔹مردی که در عالم سیاست شهره است و از ابتدای انقلاب در مناصب مهمی از جمله ریاست کمیته انقلاب اسلامی، وزیر کشور، ریاست قوه مقننه و تا این اواخر رییس دفتر بازرسی رهبر انقلاب و عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام را در کارنامه دارد. 🔹بعد از هماهنگی های لازم، وارد اتاق شان می شویم، شیخ خیلی گرم و خوش برخورد اکرام مان می کند، فلسفه این دیدار گفت وگو با ایشان برای مستند «مرحوم حاج عیسی خسروی» بود، رفتار گرم شان را که دیدم، همان اول خاطرات باباحاجی خدابیامرز در ذهنم تداعی شد، که می گفت: «آقای ناطق روحیه پهلوانی و ورزشی دارد، خوش اخلاق و مردمدار است...» 🔹 تا نشستیم با دقت از کار و حرفه مان پرسید، از دوستان صحبتی شد و سلام برخی از بزرگواران را رساندم. 🔹 از مازندران و لَرگان و به تعبیر خودشان لرگون! صحبت شد، در حین و بین کلام شان تاکید کردند که «ما کوهی هستیم، سِلدهی نیستیم، تهران بودم و گاهی که فرصت می شد می رفتم زادگاهمان...» 🔹من که با فرهنگ مردم شناسی آن دیار و مردمانش آشنا هستم متوجه این تاکید فنی بودم، من خودم هم ییلاق را بیش از دشت و دریا دوست می دارم. بعد هم با افتخار گفتند که طلبه حوزه علمیه مرحوم آقای مجتهدی بودند و البته درک چنان عالم بزرگواری هم فخر دارد... 🔹از شعر صحبت شد و چند رباعی فاطمی، برایشان خواندم، از دوست عکاس باشی ما هم بسیار خوشش آمده بود شیخ... 🔹دوربین آماده شد و گفت وگو آغاز از حاج عیسی و شهید عباسعلی ناطق نوری گفت، از صلابت حاجی و پاکی و تدینش که تاکید کرد بی مبالغه آن را به زبان می آورد... و برشی از مطالب این بود «تصویری که در ذهن من از ایشان «مرحوم حاج عیسی خسروی» هست، همواره متبسم بود و نجیب و متدین... معمولاً در کمیته آن هم در ابتدای انقلاب اقتضای انقلاب این بود که خیلی داغ و تند و تیز برخورد کنند. به خصوص در منطقه ای که خاندان شاه بودند و مصادره و بگیر و ببند زیاد بود و از طرفی توده ای ها هم بودند‌. ولکن مرحوم آقای خسروی هیچ موقع تحت تاثیر آن تندروی‌ها قرار نگرفت. و واقعاً همیشه در چهارچوب اخلاق و و تدین و تعهد و آنچه که اقتضای انقلاب اسلامی بود به عنوان مسئول کمیته، همان گونه ایشان عمل می کرد.» 🔹از شبکه ای که شهید بزرگوار در دهه پنجاه برای توزیع اعلامیه ها حضرت امام(ره) درست کرده بود..‌ 🔹از بستن پرونده دزدی احشام در آن خطه که آقای سرهنگ دکتر اسماعیلی برایم نقل کرده بود و ایشان تکمیلش کرد... 🔹و دیدارهای خانوادگی و پذیرایی و سفره داری به سبک مازندرانی ها... و هنر مرحوم حاج خانم که‌ مادر شهید هستند. 🔹گفت وگوی مان تمام شد، گفت وگوی خوبی هم شد. ان‌شاءالله آغازی بر تدوین و تکمیل مستند زندگی و زمانه ابوالشهید، مجاهد فقید، حاج عیسی خسروی لرگانی فرمانده کمیته انقلاب اسلامی نور و محمودآباد باشد، باذن الله... @shaeri_1001