شاهــنامهٔ فردوســی
زندانی شدن #بیژن : #گرسیوز رفت و بیژنِ گیو را سر تا پا به آهن بستند، به چاه انداختند و سر چاه را بس
شاید براتون سوال شده باشه که بیژن چرا انقدر پرنسسه؟
دلیلش همینه😀
بیژن تک فرزنده و باباش بشدت لوسش کرده🥰
هدایت شده از باستان نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باستانگرایی
#منوتو
▪️ مزدور اجنبی، دلباختۀ دروغین شاهنامه
🔻 محمود کویر (از جهت دانش در سطحی نازل و مبتلا به اختلال روانی NPD) که سالهاست مواجببگیر حکومت انگلیس است، در شبکه منوتو (که با هزینه دولت انگلیس، برای شستشوی مغزی ایرانیان راهاندازی شده)، مردم را به خواندن شاهنامه تشویق میکند.
👈🏻 حال آنکه شاهنامه، مردم را به پرهیز از خیانت و مزدوری برای شرق (تورانیان) و غرب (رومیان) فرامیخواند.
👈🏻 گلاب به روی مبارکتان، یک نفر هم در تأیید تُرَّهات او ضربالمثل فارسی «تیشه به ریشه زدن» را به صورت «ریشه به تیشه زدن» میخواند.
🔺 سربازان شیاطین که به دروغ، ادعای وطنپرستی دارند.
👈🏻 باستاننامه:
@ir_bastan
ادامه :
بار دیگر از #گرگین پرسید« از نخست بگو چه شد؟ سرنوشت او را به جایی کشید یا خودش رفت؟ چه بلایی بر سرش آمد بگوی! دیو ناگهان در مرغزار ظاهر شد و تباهش کرد؟ تو این اسب را کجا یافتی؟ کجا از #بیژن جدا شدی؟»
گرگین گفت « هشیار باش و خوب بشو به جنگ گراز رفتیم و به ارمن رسیدیم، بیشته ای دیدیم مانند کف دست، درختان کنده و بریده شده، همه جا گراز بود و ارمنیان در زجر و آزار، ما که نیزه برداشتیم و نعره زنان به گرازان حمله کردیم، آنان گروهاگروه سمت ما آمدند. مانند شیر جنگیدیم و خسته نشدیم ، به خاک افکندیم و دندان هایشان را کندیم. و از آنجا شادان به سوی ایران راهی شدیم، ناگهان گوری زیبا مانند گلگون #گودرز (موهای سرخ ) و رویش مانند خنگ شباهنگ #فرهاد (رویی مانند ماه)ظاهر شد، مانند نقره پاهایش و از پولاد سم داشت و سر و گوش و دم اش مانند شبرنگ بیژن بود. مانند شیر بود و سرعتش مانند باد گویی نژادش از رخش است. سوی بیژن حمله کرد مانند فیل جنگی و بیژن کمندش را انداخت، گور فرار کرد و بیژن را با خودش برد. از تاختش گور گرد و خاکی بلند شد و بیژن و گور ناپدید شدند. تمام دشت و کوه را گشتم که اسبم خسته شد اما اثری از بیژن نبود. دلم غمگین شد و آنجا ماندم. سپس نا امید بازگشتم که آن گور ژیان بود و #دیو_سپید.»
#گیو که سخنان او را شنید فهمید که سخنانش تباه است و دلش تیره شده است. گرگین از خجالت زرد شده بود و لرزان سخنان پر گناه اش را بر زبان جاری میکرد. گیو فرزند گم کرده بود و سخنان گرگین هم آلوده بود. اهریمن دل گیو را گمراه کرد و خواست تا او را بکشد و انتقام پسرش را بگیرد. بیشتر که اندیشید با خود گفت« کشتن او چه سودی برایم دارد؟ جز شادی اهریمن هیچ ندارد. اگر او بمیرد چگونه بیژن را پیدا کنیم؟ باشد تا شاه متوجه گناه او شود که کین کشیدن از او کار من نیست.»
@shah_nameh1
هدایت شده از •رویین•
ادامه:
بر سر #گرگین فریاد زد« ای اهریمن پر گزند، تو خورشید و ماه را از من گرفتی، مرا در تکاپوی انداختی اکنون دیگر روی آرامش را نخواهی دید به محض اینکه من به درگاه شاه برسم دستگاهت را از تو خواهد گرفت. انتقام پسرم را از تو خواهم گرفت.»
چشمانش پر آب و دل کینه خواه نزد شاه آمد ، آفرین کرد و گفت« ای شهریار همیشه به شادی باشی، ای جهاندار نمیبینی که چه بر سرم آمد؟ در جهان تنها یک پسر داشتم که ترس از جانش داشتم و در دوری اش گریان بودم. اکنون گرگین با زبانی پر از یاوه و روحی پر گناه آمده و خبر بد از پسرم میدهد. اسبی برایم آورد و جز آن نشانی از #بیژن ندارد. سالار ما اگر عمیق به درد من بنگرد از او میخواهم کین مرا از گرگین بگیرد.»
دل شاه از گفتار #گیو به درد آمد، خشمگین شد و کلاه شاهی به سر نهاد. به گیو گفت« گرگین چه گفت؟ کجا از بیژن جدا شد؟»
گیو هر چه درباره بیژن از گرگین شنیده بود بازگفت. خسرو گفت« زاری نکن بیژن زنده است و امید پیدا شدن گمشده ات باش که از موبدی شنیده ام من با سپاهی بزرگ سوی شهر توران حمله خواهم برد و کین #سیاوش را خواهم ستاند، در آن نبرد بیژن هم خواهد بود و مانند اهریمن خواهد جنگید.»
گیو با دلی پر اندوه و درد رفت. گرگین به درگاه خسرو رسید و درگاه شاه را خالی از پهلوانان دید که بزرگان به همراه گیو با اشک و اندوه گمشده درگاه را ترک میکردند. گرگین نزدیک ایوان خرامید، پیش خسرو رسید بر زمین بوسه زد، دندان های گراز را کنار تخت شاه نهاد و گفت« خسرو همیشه پیروز باشد و هر روزش مانند نوروز و سر دشمنانت مانند سر این گراز ها کنده باد.»
خسرو که به دندان ها نگاه کرد از گرگین پرسید« چه اتفاقی افتاد؟ بیژن چگونه از تو جدا شد؟»
شاه که این را گفت گرگین فرو ماند و رنگ از رخش پرید ، ندانست چه پاسخی دهد و سخنان گزاف سابق را لرز لرزان گفت. خسرو که تناقض سخنان او را دید خشمگین شد و زبان به دشنام گشاد« آن داستان را نشنیدی که #دستان از قدیم میگوید ؟ که اگر شیر به کین گودرزیان بجنگد سر به تنش نخواهد ماند! اگر به دنبال نام بد نیستی دستور میدهم سر از تنت جدا کنند.»
@shah_nameh1
یافتن #بیژن در جام جهان نما :
خسرو به پولادگر دستور داد تا بند و مسمار بسازد و دست و پای #گرگین را در بند کردند. سپس به #گیو گفت« هشیار شو و هر جا را در پی پسرت بگرد، من نیز سپاهیان را جمع میکنم تا نشانی از بیژن یابم. صبر کن تا ماه فروردین برسد، وقتی زمین چادر سبز پوشید و آسمان بر سر گلان گریست ، همه جا تحت فرمان ما خواهد بود. در آن روز من جام جهان نما را خواهم آورد تا هفت کشور را در او ببینیم ، آن وقت به تو خواهم گفت بیژن کجاست که جام جهان نما دروغ نمیگوید.»
گیو که این را شنید شاد شد و بر شاه آفرین کرد« بی تو زمان و زمین نباشد و به جانت هرگز گزند نرسد که برازنده کلاه شاهی هستی.»
گیو از درگاه خسرو خارج شد و به دنبال فرزند فرستاد. همه جا را جستند از شهر ارمن تا تورانیان اما نشانی از بیژن نیافتند. نوروز که رسید گیو به امید جام جهان نما به دربار #کیخسرو رفت. خسرو که گیو را پژمرده و ناراحت دید قبایی رومی پوشید رفت پیش یزدان نالید و راه نجات خواست و از اهریمن بیزاری جویید.
سپس تاج شاهی بر سر نهاد، جام را بر دست گرفت هفت کشور و آسمان را در آن دید که همه چیز از جنبش ماهی در دریا و گوسفند در صحرا در آن پیدا بود، کیوان و ناهید و بهرام و خورشید و تیر و ماه و هر چه بود در آن بود. هفت کشور را گشت که به فرمان یزدان در گرگساران بیژن را یافت. سخت در چاهی تاریک بسته شده و دختری از نژاد شاهان پرستارش است.
@shah_nameh1
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
یه شعر عاشقانه فراق بگو
#دایگو
...............
نمیتونم چیزی که حس نکردم رو بگم😐😂
من یه بار خیلی سعی کردم غزل عاشقانه بگم نشد 😂💔
شاهــنامهٔ فردوســی
یافتن #بیژن در جام جهان نما : خسرو به پولادگر دستور داد تا بند و مسمار بسازد و دست و پای #گرگین را
اولین بار که با جام جهان نما آشنا شدید کی بود؟
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
از کدوم شاعر بیشتر مطالعه میکنی (غیر از فردوسی)
#دایگو
..............
نظامی و سعدی
رفتن #گیو به #زابلستان :
شادان رو به گیو کرد و خندید« #بیژن زنده است شاد باش! جز زندان و بند بلایی بر سرش نیامده ، بیژن در توران به بند کشیده شده و دختری شاهزاده تیماردار اوست، از خویشانش ناامید شده و خون گریه میکند و خواستار مرگ است. چه کسی برای نجاتش میرود ؟ چه کسی در سختی ها وفادار ماست و او را نیز نجات خواهد داد؟ هیچ کس جز #رستم که نهنگ را از دریا بیرون میکشد. آماده شو تا نامه مرا به #نیمروز ببری.»
نویسنده نامه را پیش خواند تا نامه ای بنویسد از والا مقام به نیکخواه « ای پهلوان زادهٔ پرهنر ، دل شهریاران و پشت و پناه شاهان تویی یادگار نیاکان من! چرخ گردون به تو مردی داد که نهنگ در دریا از ترس تو مینالد ، تو جهان را از دیوان #مازندران پاک کردی! چه بسیار دشمنان که به دست تو کشته شدند و بسیار سرزمین ها که از تو ویران شدند. جادوگران را با گرز پست کردی و تاج شاهان را فروزان کردی، شاهان جهان چه #افراسیاب و چه #خاقان_چین نام تو را بر نگین انگشترشان مینویسند. گرهی که به دست تو بسته شود گشایندگان را خسته میکند. یزدان این زور و هوش و هنر را به تو داد تا فریادرس فریاد خواه باشی و از چاه تاریک بیرونش کشی. #گودرز و گیو به تو امید دارند. تو جایگاه شان را نزد من میشناسی هر چه میخواهی بخواه و این رنج را قبول کن. گیو همین یک پسر را دارد و نزد من عزیز است، او نیک خواه من و پدر بزرگم بوده و هر زمان خواستمش نزد من آماده بوده. نامه مرا که خواندی درنگ نکن و همراه گیو نزد من بیا تا رایزنی کنیم مگر بیژن از بند رهایی یابد.»
خسرو مهر شاهانه به نامه زد، گیو بر شاه آفرین کرد و رفت. سواران دودمان شان را آماده کرد و راه هیرمند پیش گرفت. از بیابان و صحرا گذشت که دیده بان او را دید و سوی #زابلستان فریاد کشید« سواری با چندین سوار سوی هیرمند آمدند. پرچمی درخشان پشت او و شمشیری زابلی در مشت او است.»
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
رفتن #گیو به #زابلستان : شادان رو به گیو کرد و خندید« #بیژن زنده است شاد باش! جز زندان و بند بلایی
بچه ها شاید براتون سوال باشه که چرا #کیخسرو برای یه مأموریت دادن انقدر داره التماس و تعریف و تمجید میکنه؟🤨
بخاطر اینکه داستان های مربوط به #رستم به پادشاهی اشکانیان در تاریخ امروزی ما تعلق داره که اون زمون حکومت ایران ملوک الطوایفی بود ( یعنی هر قسمت از ایران تحت پادشاهی نیمه مستقل یک خاندان پهلوان بود.)
و پادشاهی #زابلستان و #سیستان هم در اینجا تحت پادشاهی خاندان #سام هست و برای اینکه تا حدودی اقتدار و استقلال اونا حفظ بشه اینطور نامه مینویسد
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/shah_nameh1/2646
دمت گرم گفتی
راستش من فکر کردم برای مرام و معرفت آنقدر توجه میکنه😅
#دایگو
................
نه داداش سلسله کیانیان تو شاهنامه همون اشکانیانه😄
به داستان های ساسانیان برسیم میبینید که شاه چطور یه پهلوون رو تحقیر میکنه 😐💔
( البته پهلوون ها تا زمان ساسانی منقرض میشن فقط یه عده کمی پهلوان خواهد بود)