💠شهادت|🌱
مرگانسانهایزیرکوهوشیاراستکه
نمیگذارنداینجان،مُفتازدستشانبرود..
💠هر خونی لایق شهادت نیست|🕊🥀
💠کلام شهداء|🌱
می گفت :
همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون
داشته باشید..
پرسیدیم چرا؟
گفت :
اینا چشماشون معجزه میکنه.
هر وقت خواستید گناه کنید فقط کافیه یه نگاهتون بهشون بخوره.
می گفت: بندهها فراموش کارن؛
یادشون میره یکی اون بالا هست که همه چیزو میبینه.
ولی این شهدا انگار انعکاس ِنگاه خدان
انگار با نگاهشون بهت میگن ما رفتیم که تو با گناهات ظهور و عقب بندازی؟
ما رفتیم که تو یادت بره خدایی هست؟
میگی جوونم؛ میگه منم جوون بودم شهید شدم.
بهتر نیست یه بهونه بهتر بیاری؟!
می گفت : خیلی جاها جلوتونو میگیرن.
💠شهیدسعیدکمالیکفراتی|•🕊🥀
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است🕊🥀
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است..🌱
________________
💠https://eitaa.com/shahadat31312
💠کلام شهداء|🌱
همیشه میگفت:
اگر میخوای سرباز امامزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشی
باید تواناییهات رو بالا ببری
شیعه باید همه فن حریف باشه
و از همه چی سردربیاره..
💠شهید روح اللّه قربانی|•🕊🥀
💠سیره شهداء|🌱
شهید به غیبت حساس بود یک روز با دوستان مشغول صحبت از هر دری بودیم که یکی از دوستان از سیدرضا اجازه خواست تا مطلبی را بگوید.
آن دوست ما قبل از صحبتش نگاهی به اطراف انداخت و تا رفت صحبتش را شروع کند، سید رضا مانعش شد و گفت: نمیخواهد بگویی...
همه تعجب کرده بودیم، لحظاتی بعد دوستمان از سید رضا پرسید: چرانگویم؟ سید رضا لبخندی زد و گفت: قبل از صحبتت به اطراف نگاه کردی، حدس زدم بخواهی غیبت کسی را بکنی! برای همین گفتم جلوی غیبتت را بگیرم.
همیشه به غیبت حساس بود و به هر طریقی که می توانست مانع غیبت میشد.
💠شهید سیدرضا طاهر|•🕊🥀
💠در کمین گل سرخ|🌱
💠شهید علی صیاد شیرازی|•🕊🥀
در کمین گل سرخ، زندگینامه شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به قلم محسن مؤمنی است. روایت بخشهای پیش از انقلاب زندگی سپهبد از کتاب خاطرات سپهبد شهید صیادشیرازی و بخشهای مربوط به کردستان و سالهایی از جنگ از کتاب ناگفتههای جنگ و بخشهای پایانی جنگ از کتاب یادداشتهای ویژه شهید صیادشیرازی انتخاب شدهاست.
🔶علی آن شب همراه خواهر بزرگش که از درهگز آمده بود، به حرم رفت. اینکه در آن شب در آنجا چه گذشت و علی چه گفت و چه شنید، تنها خدا میداند و بس. اما همان شب در تهران، خیابان دیباجی، همسایگان او چند مورد رفت و آمد مشکوک دیده بودند. پیکانی در آن نیمه شب چند بار طول خیابان را پیموده بود. رفتگر شهرداری را دیده بودند که ناشیانه خیابان را جارو میکرده و حرکات و نگاههایش غیر عادی بوده و.... اما در مشهد، علی هنگامی از حرم برگشت که آفتاب صبح جمعه تابیده بود. او سر راهش نان سنگک و پنیر و خامه گرفته بود. مانند همیشه خود بساط صبحانه را پهن کرده و بعد پدر و مادرش را دعوت به صبحانه کرده بود. بعد گویی که عجله داشته باشد، به سراغ بستگانش رفته بود و تا ظهر به خانه اغلب آنها سرکشیده بود. حتی آنها میگویند انگار از سرنوشت خود خبر داشته که آنها را نسبت به انجام فرایض دینی و وظایف فردی و اجتماعیاشان سفارش میکرده است. سرانجام حدود ظهر به سوی تهران پرواز کرد..🍃
🌷﴿رهسپاریم با ولایت تا شهادت﴾🌷
پِلاٰكِ۳۱۳🥀
💠https://eitaa.com/shahadat31312
#معرفی_کتاب ۲۸
May 11
💠کلام شهداء|🌱
عزت دست ِخداست..
بدانید اگر گمنامترینهم باشید ولی
نیـت شما یـٰاریِ مردم باشد ، میبینید
خداونـد چقـدر با عزتو عظمت شمـا
را در آغوش می گیرد..🍃
💠سردار دلها|•🕊🥀
🏴شهادت، واژهای دیگر ندارد
از این بهتر کسی در سر ندارد
نشان دادید این رزق الهی
صف اول، صف آخر ندارد..
💠خادم الرضا علیه السلام|•🕊🥀🏴
حرف زد، مسخره کردند..
راه رفت، مسخره کردند..
سفر استانی رفت، مسخره کردند..
🔸چه زیبا گفت:
بعضی ها در تشییع پیکر او
برای عذرخواهی میآیند..🌱
💠سیدالشُّهدای خدمت|•🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ای خادمالرضا به رضا میسپارمت
با چشمِ تر به موج دعا میسپارمت
نمرود گرم هلهله و پایکوبی است
در شعلههای مِه، به خدا میسپارمت..
💠شهید جمهور|•🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ای خادمالرضا به رضا میسپارمت
میبارم و به سیل بُکا میسپارمت
بستهست جاده، راه تو تاریکتر شده
برپا بمان! به راهگشا میسپارمت..
💠رئیسی عزیز|•🕊🥀
💠 کتاب گنجشکهای بابا..|🌱🏴
💠شهید مرتضی کریمی شالی|•🕊🥀
کتاب گنجشکهای بابا به قلم هاجر پور واجد، زندگی، سرگذشت و خاطرات شهید مدافع حرم، مرتضی کریمی شالی را به تصویر کشیده است.
داستان این کتاب، از زمان تولد مرتضی کریمی یعنی از بهمن ماه ۱۳۶۰ آغاز میشود
مرتضی در هیاهوی روزهای جنگ تحمیلی عراق و ایران متولد شد و هنگام تولد او، پسرداییاش شهید شد. مرتضی کریمی در خانوادهای مذهبی و انقلابی بزرگ شد. در ۲۲ سالگی ازدواج کرد و در حالی که ۱۲ سال از زندگی مشترکش گذشته و صاحب ۲ فرزند بود، با هدف دفاع از حق در دی ماه سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد
او پس از ۱۱ روز در ۲۱ دی ماه و در اطراف محلی که برای به عقب آوردن آمبولانسی که حامل پیکرهای شهدا و مجروحین بود، رفته بود توسط تک تیراندازان داعش مورد هدف قرار گرفته و به شهادت رسید..🍃
🏴﴿رهسپاریم با ولایت تا شهادت﴾🏴
پِلاٰكِ۳۱۳🕊🥀
💠https://eitaa.com/shahadat31312
#معرفی_کتاب ۲۹
May 11
💠کتاب فانوس حرم..|🌱
💠شهید محسن فانوسی|•🕊🥀
فانوس حرم، روایتی بر اساس زندگینامه شهید مدافع حرم محسن فانوسی به قلم زینب شعبانی است.
🔶بخشی از کتاب:
دایی، کجا میری؟ باز که رفتی؟ دایی جون، شما بازی کنید من میام. باز ما را وسط کوچه رها کرد و رفت. صدای اذان که میآمد هر کاری داشت رها میکرد و میرفت. سن زیادی نداشت. دایی ۱۲ ساله بود و من ۵ سال از او کوچک تر بودم. خانههای ما روبروی هم بود. بیشتر مواقع با هم بودیم و همین باعث شده بود خیلی به هم وابسته باشیم. تابستانها، دایی محسن روزی نیم کیلو انجیر از مغازه بابا بزرگ میگرفت و آب انجیر درست میکرد و جلوی همان مغازه بابا بزرگ بساط میکرد. من هم تا شب کنارش مینشستم. هر وقت تشنه میشدم دایی یک لیوان آب انجیر خنک به من میداد که داخلش چهار یا پنج تا انجیر بود. اول آبش را میخوردم و بعد هم آرام آرام انجیرها را میخوردم و طوری میخوردم که دیرتر تمام شود..🍃
🌷﴿رهسپاریم با ولایت تا شهادت﴾🌷
💠پِلٰاكِ۳۱۳🕊🥀
💠https://eitaa.com/shahadat31312
#معرفی_کتاب ۳۰
May 11
💠سیره شهداء|🌱
چشمانش مجروح شد
منتقلش کردند تهـران
محسن بعد از معاینه دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
دکتر پرسید: براچی این سوال رو
می پرسی؟
محسن گفت:
چشمی که برا امامحسین(علیه السلام) گریه نکنه بدرد من نمیخوره...
💠شهیدمحسن درودی|•🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلام شهداء|🌱
هرکس به حضرت آقا ادب کرد، عاقبت به خیر شد..
💠سردار دلها|•🕊🥀