eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
299 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
توصیه به تمام فعالان فرهنگی فرازهای مهمی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم ، در تاسوعای حسینی، ؛ متولد ۱۳۶۵ شهیدی که رهبر‌ معظّم‌ انقلاب بارها از او یاد کرده‌اند و دیروز در مرقد مطهر امام فرمودند: "گاهی اوقات شما می‌بینید از یک روستا یک شخصیت منور و نورانی برمی‌خیزد. از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود می‌آید. ما از این مصطفی‌های صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم اینها همه امیدبخش است" ۱۴۰۲/۳/۱۴ شهید مدافع حرم🕊🌹 هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
✊ ایستادند پای امام زمان خویش... 🌷امروز ۱۶ خرداد ماه سالروز شهادت شهدای مدافع حرم " " و " " و " " و " " گرامی باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌 🟢شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: پدر شهید 🍄سید مصطفی در تهران متولد شد و مقطع دبستان و راهنمایی را با نمرات عالی سپری کرد. من کارمند وزارت دفاع بودم. برای همین سید‌مصطفی وارد هنرستان جنگ‌افزارسازی شد که وابسته به صنایع دفاع بود و ادامه تحصیل داد. ☘پسرم بعد از اخذ دیپلم برق الکتروتکنیک، در صنایع مهمات‌سازی مشغول شد و پس از آنکه مدرک کارشناسی‌اش را گرفت، در سازمان انرژی اتمی ایران مشغول به خدمت شد. 🍄اواخر سال۱۳۹۳ بود که مصطفی برای تعمیر و بازسازی یکی از مساجد شهرستان‌مان در طارم زنجان به کمک بچه‌های جهادی رفته بود. بی‌نام و نشان؛ کسی او را نمی‌شناخت و از هویت او اطلاع نداشت. ☘حضورش باعث دلگرمی بچه‌ها شده بود. می‌گفت می‌خواهم من هم در ساخت این مسجد سهیم باشم. بعد از شهادتش، وصیّت کرده بود که یک میلیون تومان از حقوقش را برای مسجد هزینه کنیم. کمی بعد وقتی شنید می‌خواهند برای روستایی دیگر راه بسازند، باز هم رفت و به‌عنوان کارگری ساده کار کرد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
جمعی می روند و جمعی  می مانند امان از لحظه بازگشت جمعی می آیند و جمع دیگری را می آورند جمعی هم جاوید می مانند. وداع🌷شهید 🌷 با دخترانش @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داری بابا بره به مردمی که توی فوعه و کفریا هستن کمک کنه؟ غذا ببره براشون، به بچه‌هاشون کمک کنه؟ اره، فقط مواظب باشیا ... 😭 به یاد شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ 🌺 : 🌺  من و آقا مهدی دو سال با هم فاصله سنی داشتیم. من متولد سال 64 بودم و او متولد سال 62. ماسال 85 ازدواج کردیم. همسرم مهربان بود و اخلاق و رفتار حسنه‌ای داشت. به واجبات توجه زیادی می‌کرد و همیشه نمازش را اول وقت می‌خواند. آقا مهدی دست خیر داشت و به نیازمندان و ایتام کمک می‌کرد. خوبی‌هایش زیاد بود. نماز شب می‌خواند. موقع نماز خواندن پسربزرگم به گردنش آویزان می‌شد. مهدی منعش نمی‌کرد. می‌گفت آدم‌هایی که نماز می‌خوانند خوش‌اخلاقند. اصلاً نمی‌گفت این کار را انجام نده و خیلی بچه‌هایش را دوست داشت. ما دو پسر شش ساله و 11 ماهه داریم. اصالتاً اهل ایزه خوزستان هستیم، منتها آقا مهدی قم را دوست داشت و می‌خواست در حرم حضرت معصومه (س) یا گلزار شهدای قم دفن شود. دوست داشت ما هم قم زندگی کنیم تا در این شهر بچه‌های‌مان بزرگ و تربیت شوند. بنابراین به قم رفتیم و الان ساکن آنجا هستیم عروسی‌مان با مولودی‌خوانی بود. اصلاً مجلس آلوده به حرام نبود. همه چیز را دست خودم می‌سپرد و همه انتخاب‌ها با من بود. من هم خیلی اهل تجملات نبودم. زندگی معمولی داشتیم و لباس پوشیدن مهدی ساده و تمیز و مرتب بود. پدر و مادر همسرم کاشان زندگی می‌کردند. مهدی همیشه دست پدر و مادرش را می‌بوسید. حتی کف پاهایشان را می‌بوسید و با پدر و مادر من هم خیلی دوست بود. واقعاً آقا مهدی دوست‌داشتنی بود. خدا مهرش را در دل همه جا کرد. چند روز قبل از اینکه برای بار دوم سوریه برود رفتیم حرم حضرت معصومه(س)، موقع برگشتن توی پارکینگ شهری یک خانم محجبه چندین جوراب داشت و مشغول فروختن بود. بچه‌اش مریض بود و به پول احتیاج داشت. همسرم گفت از آن خانم جوراب بخر. گفتم پولی به او کمک کن. 100 متر از خانم دور شدیم. خودش را به بانک رساند و از عابر بانک پول کشید و به آن خانم پول داد. گفت اگر ندهم تا صبح خوابم نمی‌برد. فردایش می‌خواست برود سوریه، چند جوراب از او خرید. بنده خدا خانم جوراب فروش آن قدر خوشحال شد و دعا کرد که گاهی فکر می‌کنم نکند دعاهای خیر آن زن سعادت شهادت را نصیب مهدی کرد. به نظرم اگر قفلی هم در راه شهادتش بود، با دعاهای او باز شد. ما دستمان تنگ بود، اما مهدی با خیال راحت و با کمال میل به مستمندان کمک می‌کرد. ❤️به نقل ازهمسرشهید مدافع حرم ❤️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💟 🌕شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: همسر شهید 🌻رفتار مهدی در خانه خیلی خوب بود. بعد صرف غذا دست مرا می‌بوسید و پسرم امیرمحمد را هم تشویق می‌کرد که این کار را انجام دهد که این عمل بابت قدردانی از من بابت خانه‌داری و تربیت فرزند بود. 🌻رابطه‌ی عاطفی خاصی با فرزندانش داشت. هنگام نمازخواندن، از رکعت اول تا آخر، امیرمحمد روی شانه‌ی پدرش آویزان می‌شد. مهدی در جواب این رفتار به من می‌گفت «دوست دارم بچه‌ام به نماز و تأثیری که در اخلاق می‌گذارد، پی ببَرد و نسبت به نمازگزار حُسن‌ظن داشته باشد.» @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💟 🌕شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: همسر شهید 💜فاطمه دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گل‌دار خرید. گفت: «خانم این چادر را برای دخترمان بدوز. بگذار به‌مرور با چادر سر کردن آشنا شود.» 🌻از آن به بعد هر وقت پدر و دختر می‌خواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد می‌گفت: «نمی‌خواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه می‌دوید و چادر سر می‌کرد و می‌دوید جلوی بابا و می‌گفت «بابا خوشگل شدم؟» باباش قربان‌صدقه‌اش می‌رفت که خوشگل بودی، خوشگل‌تر شدی عزیزم. فاطمه ذوق می‌کرد. 💜یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود. گفتم: «امروز بدون چادر برو.» فاطمه نگران شد. گفت: «بابا ناراحت می‌شود.» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون.‌ 🌻وقتی آقا جواد نماز می‌خواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن می‌کرد و همان چادر را سَر می‌کرد و به بابایش اقتدا می‌کرد و هر کاری بابایش می‌کرد، او هم انجام می‌داد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•┈┈••✾•🍃🌸🌼🌸🍃•✾••┈┈• 💞 مهم ترین دغدغه مذهبے همسرم نمازش بود. نمازش را حتما اول وقت و تا جایے ڪه می‌توانست به جماعت می‌خواند. حتما مقید به حضور در مسجد🕌 بود. حتی اگر مهمان داشتیم، موقع اذان میےگفت : من مے روم و برمیےگردم. گاهی هم نماز جماعت را در خانه برپا مے‌ڪرد. برای راحتے خانواده در حد توانش ڪار مے ڪرد و زمانی ڪه از ماموریت مے آمد حتے الامکان ما را به مسافرت یڪ روزه هم که شده بود مے برد اقا جواد اهل کارهاے بزرگ و فرهنگے بود ولے برای خانواده ڪم نمی گذاشت تا جایی ڪه براے من مریم🌸مے خرید و یا گاها اگر دسترسے به خرید گل نداشت از باغچه گل می چید و بہ من هدیه مے داد و همہ این موارد نشان از عشق سرشارش به خانواده بود ولے همه این موارد مانع رفتنش به سوریه نشد زیرا قول و قرار اولمان هم این بود ڪہ همدیگر را برای رسیدن به آماده ڪنیم. مدافع حرم 🕊🍃 💔 •┈┈••✾•🍃🌸🌼🌸🍃•✾••┈┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📝دلنوشته 🟣شهید مدافع‌حرم پرونده امروز هم بسته شد!🗂 فکر کن امروز آخرین روز بود! چقدر به امام زمانت نزدیک شده‌ای؟🤔 اصلاً برای ظهور کاری کرده‌ای؟ چقدر دل امام زمانت را بــــــه دســــــــت آورده‌ای؟😒 یا فقط با گناه، دلش را شکسته‌ای؟💔 🌸 🌸🌼🌺 🌸🌼🌺🌼🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید (علی بلاغی)  یک روز قبل از شهادت،  خودش را تبریک گفت. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم