🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
قسمت 0⃣6⃣
هنگامهای به پا بود. شرق دجله شده بود کربلا! دهها تانک عراقی زده بودند به دژ شرق دجله و بچههای گردان کربلا با تمام توان مقابل آنها ایستاده بودند. هر لحظه فشارشان بیشتر میشد و تعداد ما کمتر! با هر تیر مستقیمی، یک تیربارچی یا آرپیجیزن از ما جدا میشد و یکسره تا عرش میرفت. تمام منطقه را دود گرفته بود و از شدت صدای انفجارها گوشها چیزی نمیشنید. در میان آن هیاهو کسی را دیدیم که جلو میآمد. جلوتر که آمد داشتیم شوکه میشدیم. ده روز قبل پسرش به دنیا آمده بود و ما با اصرار او را فرستادیم قلعهنو بچهاش را ببیند.
- « حسین آقا! »
خندان و خوشحال به سویم آمد. به چپ و راستش نگاه کرد و گفت:
« آرپیچی! آرپیچی! یک قبضه آرپی جی بده ببینم! »
مات و مبهوت نگاهش کردم. پرید و یک قبضه آرپیجی آماده را بر داشت و جلدی رفت روی خاکریز! موشک که از قبضه در آمد فریاد اللهاكبر او هم بلند شد. همچنان نگاهش میکردم. از روی خاکریز آمد پایین! دنبال موشک بعدی میگشت. نگاهش به من افتاد و گفت:
« تعجب نکن! زندگی من اینجاست نه قلعه نو. یک موشک بده دارن میان جلو! »
📝 راوی صفرعلی قاسمی (همرزم شهید)
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
قسمت 1⃣6⃣
صدای انفجار پیدرپی خمپارهها، توپها و رگبار شدید تیربار تانکها، هوا را پر کرده بود. برادران ما در لابهلای نیزارها سینهخیز جلو میرفتند. در حالی که غرش تیربارها لحظهای قطع نمیشد و تیرها چشم در چشم بچهها میآمدند. گرمای شدید هوا و تشنگی به بچهها فشار میآورد. تصمیمگیری برای عقبنشینی دیگر دیر بود و بچهها در همان وضع، تمام قد آمادهی مقابله بودند. گلولههای آرپیجی رو به اتمام بود. تعداد کشتهها توی کانال آنقدر زیاد بود که مجبور میشدیم از روی آنها عبور کنیم. حسین در تل خاک سمت چپ جاده دنبال آرپیجی میگشت.
زخمی شده بودم. به زحمت خودم را عقب میکشیدم. حدود صد متری با حسین فاصله داشتم. هرچه خواستم صدایش کنم نتوانستم؛ یعنی توان نداشتم. به پشت سرم نگاه کردم تا دوباره ببینمش. یک موشک آرپیجی به طرف تانک دشمن شلیک کرد که حدود یک متر از بالای تانک رد شد.
تانک.ها همچنان جلو میآمدند. حسین یکی از آنها را زد و بقیه متوقف شدند. رگبار تانکها قطع نمیشد. بچهها یکی یکی داشتند آبکش میشدند. خون از بدن آنها سرازیر بود. یک عده هم سینهخیز جلو میآمدند. از گردان چهارصد نفری، تعداد کمی باقی مانده بود.
سیصدمتری عقب آمده بودم که خبر شهادت حسین و منصور جلالی را شنیدم.
📝 راوی علیرضا جواهری (همرزم شهید)
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
قسمت 2⃣6⃣
آمدم قلعهنو که کمکم هرطور شده خبر شهادت حسین را به خانواده بدهم. نزدیک پایگاه ده که رسیدم بچهها داشتند پارچه می.نوشتند. خواستند هرطور شده قضیه را از من پنهان کنند. مشغول جمع کردن پارچهها بودند و میخواستند همه چیز عادی جلوه کند. گفتم:
« جمع نکنین! به کارتون برسین کمرم شکست؛ من همه چیز رو میدونم. »
شب رفتم منزل حسين. علیرضا بیوقفه گریه می کرد. صدای گریهاش برای من آرام و قرار نگذاشت. دلم میخواست از ته دل ضجه بزنم. زیر لب گفتم:
« عمو جان! دیگه بابا نداری. بمیرم برات که سیر بابا رو ندیدی. اصلا شاید به دلت برات شده که بابات شهید شده! »
دلم میخواست گوشهایم را بگیرم تا صدای گریهاش را نشنوم. آن شب سختترین شب عمرم بود. لام تا کام با کسی حرف نزدم و از شهادت حسين هيچ نگفتم. علیرضا را روی سینهام فشردم و تکانش دادم؛ شاید ساکت شود اما بیفایده بود، نمیدانستم گریهی بچه را تحمل کنم یا اطرافیان را آماده کنم.
📝 راوی محمدعلی منتظری ( برادر شهید )
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
قسمت 3⃣6⃣
نبرد با عراقیها در دومین پاتک عملیات بدر به حساسترین جای خود رسیده بود. از گردان چهارصد نفرهی کربلا حدود سی نفر باقی مانده بودند. بقیه یا شهید شده بودند یا مجروح.
شرایط برای ما به حدی سخت شده بود که مجبور بودیم روی شهدا و مجروحین پا بگذاریم و به سمت تانکهای عراقی آن سوی خاکریز شلیک کنیم. هر که میتوانست بلند شود آرپیجی گرفته بود. آخر باید جلو چهارصد تا تانک را میگرفتیم. با مجروح شدن برادر خانی فرماندهی گردان کربلا به من رسیده بود.¹
با این مسؤولیت سنگین نمیدانستم چکار کنم. فکر عقبنشینی را هرگز نمیکردم چون به معنای شکست کامل عملیات بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- برادر محمدحسین خانی عضو سپاه شاهرود، از فرماندهان گردان کربلای شاهرود، اولین فرماندهی تیپ ۱۲ قائم
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
قسمت 4⃣6⃣
حسین منتظری و منصور جلالی که گردانشان در تیپ ۲۸ صفر اندیمشک بود؛ خود را به جزیره رسانده بودند و آرپیجی به دوش مقابل تانکها ایستادگی میکردند.
انگار آنها هر کدام یک گردان بودند که برای کمک به ما خود را به صحنهی نبرد رسانده بودند. آمدنشان به بچهها روحیه داده بود. در تکاپو بودم بچهها را به درستی مستقر کنم که چشمم به حسین افتاد. حسین روی زمین نشسته بود و نفسنفس می زد. فریاد زدم:
« پا شو حسین چرا نشستی؟ »
دستی به گوشش کشید و به من نشان داد. دستش خونی بود. لبخندی زد و گفت:
« از بس آرپی جی زدم از گوشام داره خون میاد. یک نفس بگیرم بلند میشم. »
با عجله از کنارش گذشتم و در طول خاکریز شروع به حرکت کردم. داشت غروب میشد. از گردان کسی باقی نمانده بود جز سه چهار نفر. هر که آرپیجی میزد بلافاصله هدف قرار میگرفت. من هم بی نصیب نماندم. به علت شدت جراحت و خونریزی توانی برایم نمانده بود. باید عقب میکشیدیم اما حسین و منصور مانده بودند تا نگذارند عراقیها جلو بیایند. باید طول خاکریز را به سمت عقب طی میکردم که اگر کسی مانده بود یا توان حرکت داشت به عقب هدایت کنم. چند قدمی حسین بودم. روی خاکریز داشت آرپیجی می زد. آخرین موشکش را که شلیک کرد ناگهان دستش را روی صورتش گذاشت و سرش را خم کرد. همان لحظه تیر دیگری به کمرش خورد و او را به زمین انداخت. حسین در خون خود غوطهور بود و لبهایش به گفتن شهادتین میجنبید.
📝 راوی رمضانعلی استادحسینی
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
📝 فرازی از وصیتنامهی شهید 🥀
بسم الله الرحمن الرحيم افوض امري الى الله ان الله بصير بالعباد
حمد و ستایش معبودی را که به ما هستی بخشید و زمین و تمام ابعاد وجودی و سراسر از نعماتش برای ادراک انسان به کمال و نشانههای روشن در پی بردن به عظمت و بی همتایی خالقش فرستاد. خداوند ناظر است که زبان و عمل من یکی نیست و به توکل خدا امیدوارم که بتوانم آنچه را مینویسم خود عامل باشم؛ إن شاء الله
و لیک چون این انقلاب صدها هزار شهید و معلول و لالهگونه تقدیمش شده است و هر لحظه یادی از شهیدان و معلولین است پیامی جز پیام شهدا نمیتوان اعلام نمود. آری شهیدان میگفتند و بر جامعهای که امام و ولیفقیه فرمان و خطاب دارد ما همه فرمانبَر و سخنپذیر هستیم..
مردم مسلمان برادران و خواهران شهید دادهی قلعه نو خرقان، اکنون این انقلاب که به ما واگذار شده دیگر انقلاب مقطع خاصی نیست؛ این انقلاب با خون هزاران شهید آبیاری گردیده و هزاران مجروح و معلول مانند آیات روشن به آن زیت و اعتبار بخشیده است. بر ماست که فقط دنبالهرو روحانیت متعهد و تحت زعامت رهبر عالیقدر و مرجع شیعیان باشیم و در هر برههای از زمان و در هر مسألهی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دینی آنان را الگوی خود قرار دهیم.
برادارانم و عزیزانم! اگر ما ذرهای حب وطن دوستی و احساسات قومی و محلی را در خود زنده کنیم و بخواهیم مثلاً برای پیشرفت خود کوشش کنیم و روابط اسلامی را فراموش کنیم و اخوت اسلامی و برادری خود را فدای این خوی غیراسلامی قبیلهگرایی کنیم، بدانیم که ریشههای حرکت بسوی شیطان در قلب ما رشد میکند و قلب ما از حقیقت بسوی ظلالت و گمراهی سقوط میکند و عزت اسلامی جای خود را به تعصب قومی میدهد و دوران جاهلیت زنده میشود و اگر یکی از فامیل یا اقوام و قبیلهی ما دچار گناه و جرمی شود و از جانب حاكم الهی كيفر گردد آن خوی شرم و تعصب جا داده شده در قلبمان، ما را وادار به مخالفت با قانون اسلام و مجریان امور میکند.
این شروع، هر چند کوچک باشد بزرگترین و شدیدترین عقاب دنیایی و آخرتی را دارد.
خدایا! ترس از خود را در دل من جای ده و تقوا بر ما ارزانی دار و ما را آن طور بساز که اگر برادر تنی و یا فرزندانمان از خط اسلام جدا شد توان طرد او را پس از هدایت نشدن داشته باشیم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
📝 متن نامهی شهید به همسرش در ارتباط با تولد فرزندشان 🌹
« وَ لئِن شكرتُم لأزيدَنكم و لئن کفرتُم إنّ عذابي لَشديد 🌺 اگر شکر نعمت خداوند را بجا آورید بر نعمت شما می افزایم و اگر کفران کنید، بعذاب شديد گرفتار می شوید. »
خدمت همسر گرامی و مهربانم!
بالاخره لطف بی پایان پروردگار و آن رب بخشنده و مهربان شامل حال ما گناه پیشگان گردید و در حالی که یأس و ناامیدی و بیاعتقادی به لطف ایزدی سراسر وجودمان را گرفته بود و وسوسههای شیاطین درونی ما را به امداد طلبیدن از غیر خدا امر مینمود و در آستانهی سقوط از مرتبههای انسانی بودیم؛ آن معبود و خالق یکتا، آن دادار مهربان و آفرینندهی جهانیان به عمق گناه ما نگاه نکرد و دعاهای ما را مستجاب کرد و فرزندی به ما عطا نمود که این عطیهی الهی نه تنها آزوی ما را بر آورد بلکه ما را بر آن وا داشت که به گوشههایی از الطاف الهی و راز خلقت بشر پی ببریم! و بر نفس سرکش خود فریاد کنیم که جز او هیچ دری در امید نیست و اوست که قادر بر همه چیز است و هر کس از بندگان را خواهد روزی وسیع و تنگ روزی میگرداند؛ همانا او به صلاح همه خلایق آگاه.
همسر مهربانم! آن گونه که فریاد زدی:
« یارب هب لي من لدنك ذرية طيبه؛ خدایا از جانب خودت ذریهی طیبهای به من هدیه کن! »؛ خداوند ما را به شکر گزاری این نعمت موفق بدارد.
« رب اجعلني مقيم الصلاة ومن ذريتي ربنا وتقبل دعاء؛ پروردگارا من و ذریهی مرا نماز گزار گردان! پروردگارا دعای مرا قبول فرما. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🔴 #از_انتظار_بسوخت
🥀 زندگینامه و خاطرات
#شهید_حسین_منتظری
📝 سفارشات شهید به همسرش 🌷
همسرم! ای هدیه و امانت خدا به منِ گناهکار! ای هدیهی معصوم و پاک! ای آرامش روح پریشانم در امور زندگی! و ای پرستار منِ بیمار که درد دلها بسیار داشتم و فریادهای سنگین و فراوان بر تو سر دادم.
اینک زمان وداع با توست. با تو که شاید هنوز در انتظار بازگشتم بودی و امید داشتی که سکون و حُسن اخلاق را ملاحظه کنی و زندگی با سعادتی در کنار هم سپری کنیم.
ببخش مرا که نتوانستم به وعدهام وفا کنم! بر خود ببال که اجری مزید خواهی یافت و نکند آن قدر متاثر شوی که همیشه داغی ملکهی ذهن تو شود. اگر گریهای داری بر حسین ( علیه السلام ) و بر مظلومیت فاطمه ( علیهاالسلام ) و اسیری زینب ( علیهاالسلام ) و مظلومیت یاران کربلای حسین در ظهر عاشورا و کربلای ایران نثار کن!
سرانجام همهی ما به سوی خداست. آنچه مهم است چگونه زیستن، چگونه رفتن و چه چیزی اندوختن است؛ نه کِی رفتن!
با خدا راز و نیاز کن و فقط از او استعانت بجوی نه از غیر او، طوری حیات داشته باش که زیبندهی همسر پاسدار شهید باشد، بیشتر روی مبانی و احکام اسلام تأکید کن و از استعداد سرشار خود در راه نشر اسلام بهره گیر!
خداحافظ! خداوند یارت باد! التماس دعا همسرت حسین.
ساعت ۱۹:۳۰ مورخه۱۳۶۲/۱۲/۳
⬅️ پایان
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #طیب
(زندگینامه شهید طیب حاج رضایی)
کتاب #سفیر بیداری
( زندگینامه شهید سید مصطفی الحسینی)
کتاب #حسینپسرغلامحسین
( زندگینامه شهید محمدحسین یوسفالهی)
کتاب #ققنوس_فاتح
( زندگینامه شهید محسن وزوایی)
کتاب #شیرصحرا
( زندگینامه شهید حسن آبشناسان)
کتاب #قصهی_دلبری
( زندگینامهی شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی" )
کتاب #عمار_حلب
(خاطرات شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی " )
کتاب #از_انتظار_بسوخت
( زندگینامه و خاطرات #شهید_حسین_منتظری )
🔥 #داستان_سریالی_"ط"🔥
خون، آتش، دین ؛ آنچه نباید می گذشت و اما...
کتاب زیبای #سربلند
( روایتهایی از زندگی شهید محسن حججی )
کتاب #زیرتیغ
( خاطراتی از شهید محسن حججی )
کتاب #طیب
(زندگینامه شهید طیب حاج رضایی)
کتاب #سفیر بیداری
( زندگینامه شهید سید مصطفی الحسینی)
کتاب #حسینپسرغلامحسین
( زندگینامه شهید محمدحسین یوسفالهی)
کتاب #ققنوس_فاتح
( زندگینامه شهید محسن وزوایی)
کتاب #شیرصحرا
( زندگینامه شهید حسن آبشناسان)
کتاب #قصهی_دلبری
( زندگینامهی شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی" )
کتاب #عمار_حلب
(خاطرات شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی " )
کتاب #از_انتظار_بسوخت
( زندگینامه و خاطرات #شهید_حسین_منتظری )
🔥 #داستان_سریالی_"ط"🔥
خون، آتش، دین ؛ آنچه نباید می گذشت و اما...
کتاب زیبای #سربلند
( روایتهایی از زندگی شهید محسن حججی )
کتاب #زیرتیغ
( خاطراتی از شهید محسن حججی )
کتاب #تپهجاویدیورازاشلو
(زندگینامه شهیدمرتضی جاویدی)
کتاب #نیمه_ی_پنهان_ماه
(زندگینامه سردار شهید ناصرکاظمی)
کتاب #فوتبال_و_جنگ
(براساس زندگی و مبارزات شهید ناصرکاظمی)
کتاب #خداحافظ_سالار
(زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی)
کتاب #طیب
(زندگینامه شهید طیب حاج رضایی)
کتاب #سفیر بیداری
( زندگینامه شهید سید مصطفی الحسینی)
کتاب #حسینپسرغلامحسین
( زندگینامه شهید محمدحسین یوسفالهی)
کتاب #ققنوس_فاتح
( زندگینامه شهید محسن وزوایی)
کتاب #شیرصحرا
( زندگینامه شهید حسن آبشناسان)
کتاب #قصهی_دلبری
( زندگینامهی شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی" )
کتاب #عمار_حلب
(خاطرات شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی " )
کتاب #از_انتظار_بسوخت
( زندگینامه و خاطرات #شهید_حسین_منتظری )
🔥 #داستان_سریالی_"ط"🔥
خون، آتش، دین ؛ آنچه نباید می گذشت و اما...
کتاب زیبای #سربلند
( روایتهایی از زندگی شهید محسن حججی )
کتاب #زیرتیغ
( خاطراتی از شهید محسن حججی )
کتاب #تپهجاویدیورازاشلو
(زندگینامه شهیدمرتضی جاویدی)
کتاب #نیمه_ی_پنهان_ماه
(زندگینامه سردار شهید ناصرکاظمی)
کتاب #فوتبال_و_جنگ
(براساس زندگی و مبارزات شهید ناصرکاظمی)
کتاب #خداحافظ_سالار
(زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی)
کتاب #اینکشوکران
(زندگینامه جانباز شهید محمدعلی رنجبر)
کتاب #شهادتمادرمزهراافسانهنیست
( ماجرای شهادت حضرت زهراسلام الله علیها به روایت اهل سنت)
کتاب #یادت_باشه
(زندگینامه شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی مرادی)
#نیمهیپنهانماه
(عاشقانه های شهید محمداصغریخواه)
#رمان #دمشق_شهر_عشق
بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۸ درسوریه و با اشاره به گوشهای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی و سردار #شهیدحاج_حسین_همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت شد.