eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 6⃣0⃣1⃣ 🌷 رؤیای صادقه بیژن حاج رضایی اواسط دوران جنگ بود. خیلی دوست داشتم در خواب هم که شده از پدرم اطلاعی داشته باشم. این همه از او حرف‌های متفاوت می‌شنیدم. می‌خواستم بدانم این مرد چه عاقبتی داشت. او الان در برزخ چه می‌کند؟ تا اینکه یک روز با چند نفر از دوستان برای دیدار با علما راهی قم شدیم. قرار شد در میدان قیام جمع شدیم و از آنجا حرکت کردیم. یکی از آقایان روحانی همراه ما عازم قم بود. من ایشان را نمی شناختم. بعد از سلام و علیک، دوست ما، من را معرفی کرد. آن آقای روحانی تا شنید من فرزند طیب هستم خیلی من را تحویل گرفت! بعد هم از ارادت خودش به مرحوم پدر، خاطراتی بیان کرد. اما من ایشان را نمی‌شناختم. دوست ما حاج آقا را به من معرفی کرد و گفت: « ایشان آقای... نماینده‌ی حضرت امام در یکی از نهادها هستند. » حاج آقا ادامه داد: « خدا خواست من امروز با شما بیایم تا خوابی را که چند شب پیش دیده.ام بیان کنم. » با تعجب گفتم: « خواب؟! » و بعد نزدیک‌تر رفتم. حاج آقا گفت: « چند شب پیش در عالم رؤیا دیدم که راه کربلا باز شده من با خوشحالی و با سرعت وارد حرم شدم. عجیب بود که صحن آقا اباعبدالله (ع) شباهت زیادی به صحن عبدالعظیم داشت. من وقتی وارد حرم شدم متوجه شدم که یک راه به زیر زمین وجود دارد. گفتند محل اصلی مزار سیدالشهدا (ع) در پایین است. من هم به سرعت به سمت پایین حرکت کردم. قبر و ضریح در مقابلم بود. در حالی که به شدت اشک می‌ریختم به سمت ضریح رفتم. یک باره دیدم شخصی مانند خادمان حرم آنجا ایستاده. کت و شلوار زیبا و چهره‌ای نورانی و قامتی رعنا داشت. تا او را دیدم شناختم. طیب بود. پدر شما. با تعجب گفتم: " طیب‌خان، اینجا چه می‌کنی؟ " بلافاصله گفت: " ما سال هاست که اینجا نوکری ارباب رو می کنیم. " همان موقع یادم افتاد که پدرتان را تیر باران کردند. خواستم چیزی بپرسم که پدرتان دوباره با همان صراحت لهجه‌ای که داشت فرمود: " از روزی که شهید شدیم، ارباب، ما رو اینجا آورد." » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 7⃣0⃣1⃣ یک بار هم جناب حداد عادل را دیدم. ایشان از کودکی در محله‌ی ما بودند. پدر ایشان از مذهبی‌های به نام در آن محل بود و با حاج اسماعیل رضایی ارتباط داشت. آقای حداد عادل می‌فرمود: « در ایام تابستان ۱۳۴۲ رژیم شاه برای اینکه ذهن مردم را از روحانیت منحرف کند، دو تن از بازاریان میدان میوه را به عنوان عامل حوادث ۱۵ خرداد معرفی کرد. من تا قبل از اعدام این دو نفر اخبار آن‌ها را پیگیری می‌کردم. تا اینکه در سحر یازدهم آبان سال ۱۳۴۲ در عالم رؤیا مشاهده کردم که دو انسان نورانی سوار بر اسب‌های پر از جلال و شکوه به آسمان رفتند. صحنه ای که در خواب دیدم خیلی برایم عجیب بود. گویی می دیدم که آن‌ها به معراج رفتند و این اسب‌ها برای بردن آن‌ها به ملکوت بود. وقتی از خواب برخواستم تمام بدنم خیس عرق بود و هوا در حال روشن شدن. آن روز خوابم را برای پدرم تعریف کردم. عصر همان روز خبر شهادت این دو عزیز را شنیدیم. پدرم گفت: " این تعبیر همان خواب تو بود. این دو نفر همین دو شهیدی بودند که امروز به خاطر اسلام به شهادت رسیدند. " » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 8⃣0⃣1⃣ 🌷 زیارت سید ابوالفضل کاظمی¹ سه روز از ورود امام خمینی (ره) به ایران گذشت. من در آن روزها جزو نیروهای محمد بروجردی بودم. ما به همراه دیگر نیروهای انقلاب به صورت مسلّح در مدرسه‌ی رفاه و محل استقرار حضرت امام مستقر بودیم. هنوز دولت بختیار بر سر کار بود. شرایط امنیتی دشواری داشتیم. اما همه آماده‌ی جانفشانی در راه اهداف امام و انقلاب بودیم. غروب روز چهاردهم بهمن ۱۳۵۷ همه‌ی ما به صورت مسلح در کوچه‌های اطراف مدرسه مستقر بودیم. حاج مهدی عراقی به سراغ ما آمد. حاجی رو به محمد بروجردی کرد و گفت: « با یک سری از بچه‌ها بروید حرم شاه عبدالعظیم (ع) آقا میخوان امشب برای زیارت به حرم بروند. » حاج مهدی از نزدیک‌ترین یاران رهبر انقلاب بود. فقط او اجازه داشت به اتاق خصوصی امام برود. چند دقیقه بعد چند خودرو پر از نیرو شد. یک جیپ آهو و چند تا ماشین حرکت کردیم و خودمان را رساندیم به حرم مطهر. حدود بیست نفر مسلح در اطراف و داخل حرم مستقر شدیم. آن زمان در ساعات پایانی شب، درب حرم را می‌بستند. البته حرم مثل حالا گسترده نبود. یک صحن و شبستان اصلی بود و چندین قبرستان که در اطراف صحن قرار داشت. ساعت ده شب بود. حرم تقریباً خالی شده و سکوت همه جا را فرا گرفته بود. درست در همین موقع سه خودروی پر از نفرات، با عبور از خیابان‌های فرعی به سمت درب اصلی حرم از طرف بازار آمدند. نفرات خودروها پیاده شدند. من که جلوی درب بودم به استقبالشان رفتم. حاج مهدی عراقی و آقای خلخالی و حاج آقا صفا به همراه چند نفر دیگر از محافظین جلو آمدند. در میان آنها ناگهان چشمم به چهره‌ی نورانی حضرت امام افتاد. سیداحمدآقا هم در کنار امام بودند. این جمع حضرت امام را مانند نگین در بر گرفته بودند و راهی حرم شدند. برخی از افراد که از حرم خارج می‌شدند با ناباوری به چهره‌ی امام خیره می‌شدند. یک نفر از میان مردم دوید توی بازار و با شور و هیجان، فریاد می‌زد: « مردم، امام، مردم، امام... » حضرت امام بلافاصله وارد حرم و مشغول زیارت و نماز شدند. مردم و همسایگان حرم برای دیدار امام هجوم آوردند. ما هم درب سمت بازار را بستیم و اجازه ورود ندادیم. اما مردم از در و دیوار هجوم آوردند و وارد شدند! حضرت امام پس از پایان زیارت به سراغ مزار برخی علما که در حرم دفن شده بودند رفته و مشغول قرائت فاتحه شدند. جمعیت داخل محوطه بسیار شد. هر کسی از هر طریق خود را به داخل حرم می‌رساند تا چهره‌ی امام عزیز را ببیند. _____________________________ ۱- سید ابوالفضل کاظمی از جانبازان و فرماندهان دوران دفاع مقدس و از اهالی نزدیک میدان میوه بوده و طیب را کاملاً می‌شناخت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 9⃣0⃣1⃣ حاج مهدی عراقی و دیگر نزدیکان، تصمیم داشتند که هرچه زودتر امام را باز گردانند‌. ما هم تا جایی که امکان داشت جمعیت را متفرق کردیم و راهی را برای خروج امام باز کردیم. من دوباره رفتم و در جلوی درب حرم، ابتدای بازار مستقر شدم. یک باره دیدم فرمانده و مسئول گروه ما،( سردار شهید ) محمد بروجردی از سمت ایوان ورودی حرم به طرف درب حرم دوید! ترسیدم. یعنی چی شده؟! وقتی که ایشان به جلوی در رسید به سمت من آمد و گفت: « سید، می دونی قبر طیب کجاست؟! » با تعجب گفتم: « آره، پشت حرم توی باغچه علیجان، چطور مگه!؟ » بی معطلی گفت: « سریع بیا راه رو نشون بده، امام میخوان برن سر قبر طیب، هیچکدوم ما بلد نیستیم. » همینطوری که می‌دویدم گفتم: « امام خسته شده. راه قبر طیب برای امام زیاده. » وقتی رسیدیم جلوی درب حرم، حاج مهدی عراقی گفت: « بلدی قبر طیب کجاست؟ » گفتم: « آره، بچه محل ما بوده، چند بار اومدم سر قبرش. » من جلوتر از بقیه راه افتادم. آن موقع مثل حالا نبود. یک راه در پشت حرم امام زاده طاهر به سمت باغچه علیجان وجود داشت. از آنجا عبور کردیم. جمعیت محافظین و همراهان امام که حدود سی نفر می‌شدند از فاصله ده متری پشت سر من حرکت می‌کردند. کسانی که موقعیت آن دوره حرم شاه عبدالعظیم ( ع) را دیده‌اند و به خاطر دارند که پشت حرم، محوطه تاریک و پر از قبرهای کوچک و بزرگ قرار داشت. من از میان قبرها رفتم و در آن تاریکی، قبر طیب را پیدا کردم. حضرت امام با وجود خستگی زیاد این مسیر را آمدند و بالای قبر طیب ایستادند. من و بقیه‌ی محافظین، از حضرت امام فاصله گرفتیم و حلقه‌ی امنیتی ایجاد کردیم. فقط چند نفر از نزدیکان امام در کنار ایشان بودند. امام بعد از لحظاتی که به قبر طیب خیره شده بودند به حالتی شبیه رکوع خم شدند و دستشان را روی قبر طیب گذاشتند و مشغول قرائت فاتحه شدند. حاج مهدی عراقی درست کنار امام ایستاده بود. بعد از قرائت فاتحه، حضرت امام جمله ای به اطرافیان گفتند و آماده بازگشت شدند. ما هم مردمی که برای استقبال در مسیر امام قرار داشتند را متفرق کردیم و راه را برای بازگشت امام به سمت خودروها باز نمودیم. دقایقی بعد چند خودروی حامل حضرت امام و همراهان ایشان به سمت مدرسه رفاه حرکت کرد. ما هم بلافاصله نیروها را جمع کردیم و برگشتیم. صبح فردا حاج مهدی عراقی را دیدم ‌ مشغول صحبت با محمد بروجردی بود. جلو رفتم و پرسیدم: « حاج مهدی عراقی، ببخشید یه سوال؟ » حاج مهدی کلام خودش را قطع کرد و گفت: « بفرمایید؟ » من هم بی‌مقدمه گفتم: « حضرت امام بعد لز فاتحه سر قبر طیب چیزی گفتند؟ » حاجی نگاهی به صورت من انداخت و گفت: « بله، آقا جمله‌ی عجیبی گفتند که برای من جای تعجب داشت ! حضرت امام بعد از اینکه فاتحه خواندند به سمت قبر طیب اشاره کردند و گفتند: طیب، تو که عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر بشه. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 0⃣1⃣1⃣ 🌷 حب الحسین (ع) روز سوم محرم سال ۱۳۹۱ بود. رفته بودیم به جلسه اخلاقی حضرت استاد حاج آقا مجتبی تهران (ره). ایشان از جمله علمایی بودند که سخنانشان عالمانه و اخلاقی بوده و کمتر کلام عرفانی یا احساسی می‌گفتند. اما آن روز سخنان ایشان با همیشه فرق داشت. موضوع سخنان ایشان حب‌الحسین (ع) بود و در این زمینه سنگ تمام گذاشتند. من هم به سفارش دوستم همه کلام این بزرگوار را نوشتم. و این یادگار عجیبی برای من شد. چرا که آن شب آخرین منبر این استاد گرانمایه بود. ایشان بعد از این سخنرانی دچار بیماری سختی شدند و دیگر نتوانستند به منبر بروند و مدتی بعد راهی دیار باقی شدند. ایشان در آن جلسه آخر فرمودند: « اگر انبیا و اولیا حب‌الحسین(ع) نداشتند به این مقامات نمی‌رسیدند. حتی حضرت آدم (ع) به حب‌الحسین (ع) رسید. چون خدا توبه او را قبول نمی‌کرد. توبه‌ی او به حق حسین(ع) قبول شد. چکیده‌ی عالم وجود، حسین (ع) است. حسین چراغ هدایت است. بزرگان سر به دامان حسین گذاشتند و به آن مقامات رسیدند. به کوچکترین و مقامات معنوی که رسیدند از همین بود. ما قدر این را ندانستیم. » ایشان سخنان خود را اینگونه ادامه داد: « که هرکس به هرجا رسید حبالحسین (ع) در درونش نهفته بوده، حتی اگر خودش خبر نداشته باشد! و بعد مثال زهیر را زدند که او عثمانی مذهب بود اما حب الحسین(ع) او را چگونه تغییر داد. » من همانجا به یاد طیب افتادم. کسی که همه‌ی وجودش حب الحسین (ع) بود. او خودش را وقف مولایش کرد و خدا اینگونه او را نجات داد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 1⃣1⃣1⃣ از اوایل دهه‌ی هفتاد، مقام‌معظم رهبری در حسینه‌ی امام‌خمینی (ره) برنامه‌ی عزاداری در ایام محرم را آغاز کردند. آن زمان برخی شب‌ها، بچه های هیئت رزمندگان، میهمان حضرت آقا بودند و عزاداری می‌کردند. درست شب هشتم محرم بود. یادم هست که آن شب بعد از نماز سخنرانی آغاز شد. استاد گرانقدر حضرت آیت الله فاطمی‌نیا سخنران برنامه بود. ایشان ضمن بیان خاطراتی از کرامات جناب حر بن یزید ریاحی فرمودند: « بسیاری از بزرگان، در مشکلات خود متوسل به جناب حر می شدند و با این توسل گره از مشکلات خود می‌گشودند. » بعد ادامه دادند: « که مسیر حر در تمام تاریخ ادامه دارد و هر کس مانند او گناهانش را ترک کند و در کشتی نجات آقا اباعبدالله (ع) قرار گیرد، همین صفت را پیدا می‌کند. » بعد ادامه دادند: « آقا، همین کسی که حضرت امام به او لقب حر نهضت را دادند. همین جناب طیب حاج رضایی که در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) دفن شده. همین شهید هم مانند حر است. بنده شاهد بودم که برخی از بزرگان و علما سر قبر این آقا این آقا می‌آمدند و با حاجات روا شده باز می‌گشتند! » ایشان ادامه داد: « خود بنده وقتی از خدا چیزی می‌خواهم به زیارت مزار این بزرگوار می‌روم. از ایشان می‌خواهم که واسطه شود تا مشکلات ما برطرف شود و خدا شاهد است هربار که می‌روم با حاجات روا شده برمی‌گردم. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 2⃣1⃣1⃣ 🌷 سرانجام شعبان جعفری یکی از نام‌های جنجالی تاریخ معاصر ایران است. او از بازیگران کودتای ۲۸ مرداد بود. وی زورخانه‌دار و باستانی‌کار بود. اما بیشتر به خاطر حضورش در حرکات سیاسی به خصوص در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۴۲ و تبعیت بی‌چون و چرا از محمدرضاپهلوی شهرت داشت. شعبان در میان لات‌های آن زمان به " شعبان بی‌مخ " مشهور بود. او خود را از دوستداران محمدرضا شاه پهلوی می‌دانست. در درگیری‌های قدرت آن زمان، پشت شاه قرار گرفت و در مقابل دکتر مصدق و حزب توده ایستاد. خودش می گفت: « من در مدرسه بدون اجازه‌ی معلم از کلاس بیرون می‌رفتم و معلم به بچه‌ها می‌گفت این بچه مخ نداره! برای همین به من می‌گفتند: شعبون بی‌مخ! » آقای محسن رفیق‌دوست که از نزدیک کارهای او را در آن ایام دیده بود می‌گفت: « روز ۲۸ مرداد بر روی بیشتر دیوارها نوشته شده بود:" مرگ بر شاه خائن ". در یکی از خیابان‌های تهران شاهد بودم که شعبون بی‌مخ روی ماشین ایستاده بود و فریاد می زد: " درود بر شاه خائن ". شعبان، مدتی خود را از مریدان آیت الله کاشانی و از حامیان گروه فدائیان اسلام می‌دانست! البته عکس‌هایی نیز از او به همراه آیت الله کاشانی موجود است. او مدتی هم در کنار اعضای جبهه‌ی ملی بود. البته از شخصیت بی‌ثباتی مثل او این کارها بعید نبود. شعبان جعفری مدعی بود که در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، تا حدود ظهر در زندان شهربانی بوده، بنابراین نمی‌توانسته نقشی اساسی در به ثمر رساندن کودتای ۲۸ مرداد بازی کرده باشد. محمد رضا پهلوی پس از بازگشت از تبعید با دادن کمک مالی به شعبان‌جعفری به پاس خدماتش! یک باشگاه را به نام وی تأسیس کرد. به طیب هم گفته شد که چه چیزی از شاه می‌خواهی؟ اما طیب چیزی از شاه نخواست. منازعات مختلفی بین طیب و شعبان پیش آمد. در این درگیری‌ها مردم شاهد بودند که طیب طرف حق را گرفت اما شعبان... مانند انتخابات در صنف قهوه خانه دارها و... شعبان جعفری در کتاب خاطراتش ( که توسط خانم هماسرشار نویسنده یهودی مقیم آمریکا جمع‌آوری شده ) از اعدام طیب، اظهار تعجب می‌کند و آن را به عواملی به جز حضور در قیام ۱۵ خرداد نسبت می دهد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   اللّهم إجعَل عَواقِبَ أُمُورَنا خَیراً 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی، حرّ امام خمینی(ره) قسمت 3⃣1⃣1⃣ او در بخشی از خاطراتش می‌گوید: « رابطه‌ی ما با ارسنجانی خیلی خوب بود. خیلی به من علاقه داشت. من رفتم پیشش گفتم: " آقا، جریان اینه. تو روخدا یه کاری بکن. شما پیش اعلی حضرت برو، یه کاری بکن اینا رو اعدامشون نکنن. " خلاصه گفت: " بهت خبر میدم. " رفت و اومد و گفت: " حاج علی نوری رو یه درجه تخفیف بهش دادن، ولی طیب را نمیدن. چون نصیری پشت کارشه... " گفت: " نصیری پشت پرونده‌ی طیب هست... "» او در ادامه خاطرات خود گفت: « وقتی مجوز واردات موز را از طیب گرفتند علیه حکومت ناراضی شد! در صورتی که طیب از مدت‌ها قبل به صف منتقدان حکومت پهلوی پیوسته بود. به قول علی‌اصغر فرزند طیب، که در دادگاه انقلاب گفت: " پدرم در ۲۸ مرداد بین شاه و کمونیست‌ها، شاه را انتخاب کرد بخاطر اسلام. اما پدرم در ۱۵ خرداد بین اسلام و شاه قرار گرفت که اسلام را انتخاب کرد." » اما همه شاهد بودند که شعبان، همه جا پشت سر شاه بود و همین قضیه باعث شد که در پیشگاه مردم منفور باشد. علاقه‌ی او به محمدرضاپهلوی و شاه دوستی‌اش بر کسی پوشیده نیست، بعد از انقلاب اسلامی، نامش در لیست افرادی بود که تحت تعقیب قرار داشتند در نتیجه وی نیز از ایران فرار کرد‌. او مدتی در اسرائیل و سپس در آلمان زندگی کرد. نهایتاً هم در شهر لس‌آنجلس در ایالت کالیفرنیا در آمریکا مقیم شد. پایان کار شعبان جعفری در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ در سالگرد کودتای ۲۸ مرداد در شهر لس‌آنجلس آمریکا بود. زمانی که نام طیب و شعبان جعفری بر سر زبان مردم تهران بود، برخی نیز آن دو را مثل هم می دانستند. اما روزگار، سرانجامی متفاوت برای آن‌ها داشت. یکی از آن‌ها در گوشه‌ای از آمریکا بی‌نام و نشان به خاک سپرده شد. اما دیگری سر به عشق سیدی از اولاد امام حسین (ع) نهاد. او زیر بار ننگ نرفت و با پیکری خون آلود و با ردای شهادت در جوار حرم عبدالعظیم حسنی (ع) آرمید. مزار او زیارتگاه اهل یقین شد و نقل جوانمردی‌اش گوش به گوش و سینه به سینه در تاریخ آزادگی نقل می‌شود. این همان قانونی است که حر بن ریاحی را از عمر سعدها جدا کرد و آنچه در تاریخ می‌ماند رسم جوانمردی و آزادگی و در یک کلمه خوبی‌هاست. ⏹ پایان ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب (زندگینامه شهید طیب حاج رضایی) کتاب بیداری ( زندگینامه شهید سید مصطفی الحسینی) کتاب ( زندگینامه شهید محمدحسین یوسف‌الهی) کتاب ( زندگینامه شهید محسن وزوایی) کتاب ( زندگینامه شهید حسن آبشناسان) کتاب ( زندگینامه‌ی شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی" ) کتاب (خاطرات شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی " ) کتاب ( زندگینامه و خاطرات ) 🔥 "ط"🔥 خون، آتش، دین ؛ آنچه نباید می گذشت و اما... کتاب زیبای ( روایت‌هایی از زندگی شهید محسن حججی ) کتاب ( خاطراتی از شهید محسن حججی )
کتاب (زندگینامه شهید طیب حاج رضایی) کتاب بیداری ( زندگینامه شهید سید مصطفی الحسینی) کتاب ( زندگینامه شهید محمدحسین یوسف‌الهی) کتاب ( زندگینامه شهید محسن وزوایی) کتاب ( زندگینامه شهید حسن آبشناسان) کتاب ( زندگینامه‌ی شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی" ) کتاب (خاطرات شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی " ) کتاب ( زندگینامه و خاطرات ) 🔥 "ط"🔥 خون، آتش، دین ؛ آنچه نباید می گذشت و اما... کتاب زیبای ( روایت‌هایی از زندگی شهید محسن حججی ) کتاب ( خاطراتی از شهید محسن حججی ) کتاب (زندگینامه شهیدمرتضی جاویدی) کتاب (زندگینامه سردار شهید ناصرکاظمی) کتاب (براساس زندگی و مبارزات شهید ناصرکاظمی) کتاب (زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی)
کتاب (زندگینامه شهید طیب حاج رضایی) کتاب بیداری ( زندگینامه شهید سید مصطفی الحسینی) کتاب ( زندگینامه شهید محمدحسین یوسف‌الهی) کتاب ( زندگینامه شهید محسن وزوایی) کتاب ( زندگینامه شهید حسن آبشناسان) کتاب ( زندگینامه‌ی شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی" ) کتاب (خاطرات شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی " ) کتاب ( زندگینامه و خاطرات ) 🔥 "ط"🔥 خون، آتش، دین ؛ آنچه نباید می گذشت و اما... کتاب زیبای ( روایت‌هایی از زندگی شهید محسن حججی ) کتاب ( خاطراتی از شهید محسن حججی ) کتاب (زندگینامه شهیدمرتضی جاویدی) کتاب (زندگینامه سردار شهید ناصرکاظمی) کتاب (براساس زندگی و مبارزات شهید ناصرکاظمی) کتاب (زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی) کتاب (زندگینامه جانباز شهید محمدعلی رنجبر) کتاب ( ماجرای شهادت حضرت زهراسلام الله علیها به روایت اهل سنت) کتاب (زندگینامه شهید مدافع حرم حمید سیاهکلی‌ مرادی) (عاشقانه های شهید محمداصغری‌خواه) بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۸ درسوریه و با اشاره به گوشه‌ای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد و سردار در بستر داستانی عاشقانه روایت شد.