eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁 🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼 🍁🌼🍁              💠💠💠       🌼💠                     💠💠 🍁💠💠       💠       💠 🌼💠         💠💠 🍁🌼🍁  💠💠💠 🌼🍁🌼💠💠💠💠🍁🌼 💠💠💠💠💠💠💠💠💠 خیلی روزها دلتنگ فرزندم میشم  ؛        ودرتنهایی خودم در فراقش گریه می کنم ؛  احمد آقا سفارش کرده بود که اگر شهید شد به مادرم بگید در جمع گریه نکنه که دشمن شاد نشیم . و از طرف من بگید در خانه در تنهایی خودش گریه کنه که صدای گریه اش به گوش دشمنان اسلام  نرسه .چرا که اونها دلشاد میشند ؛ و نگذارید کسی بهتون تسلیت بگه چرا که من شهیدم و شهیدان زنده اند و نمرده ام . که کسی بخواهد تسلیت بگوید . و من هم حس می کنم که احمد زنده است و همیشه داره تو خونمون رفت و آمد می کنه و در منزل میچرخه  و داره باهام صحبت  می کنه . اما خوب برای ی مادر خیلی مشکله که بچه اشو به درد سر بزرگ کنه و دلتنگش نشه . نه اینا همش اشتباهه وآدم خواه یا ناخواه دلتنگ میشه و من موقعی که می رویم بهشت زهرا سر مزار احمد آقا باهاش کمی حرف میزنم آرامش پیدا می کنم . 🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼 🍁🌼💠💠💠🌼🍁 🌼🍁  💠💠   🍁🌼 🍁🌼     💠     🌼🍁 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کاش اسم تو آخرین کلامم باشد پروانه شدن حُسن ختامم باشد مانند کبوترانِ در خون خفته عنوان "شهید" قبل نامم باشد. شهیدعبدالرضامجیری ❄️☘🌼☘❄️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ ‍ 🍃روز به روز غرق می شویم در و تعلقاتش، آنقدر سرگرم که فراموش می کنیم در دنیا مسافریم و آخرِ هر دل بستن، دل کندن است... 🍃پویا ایزدی، مسافر دنیا بودن را خوب فهمید و رفت. برید از دل بستگی هایی که به دنیا وابسته اش کرده بودند. شهدا را واسطه قرار داد تا بتواند بگذرد حتی از و دخترش... 🍃داستانِ بابایی بودن دختر ها را همه بلدند. بگذریم از وداع ریحانه با پدرش. از دل برای بی تابی فرزندش. اما خداراشکر اگر بابا شد، مادری هست که او را در آغوش بگیرد. نه خار مغیلان هست که پاهایش را زخم کند و نه که در آن سیلی بخورد. اما امان از که لالاییِ هرشب دختران شهداست و شهادتِ پدر، تنها قصه ای است که هیچ وقت تکراری نمی شود. 🍃به قول : « عصر بود، موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل (ع)، از روی مرکب.....» 🍃عشاق دارند یکی یکی به قافله شهدا ملحق می شوند. ایزدی، حججی سردار دل ها ... ایم در دنیا. زمین گیر شده، نفس کم آورده ایم از این همه گناه. کاش را یاد بگیریم... 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد  : ۱ شهریور ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : اصفهان 🕊محل شهادت : حلب سوریه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد.... آخرین تصویر ❄️🌼☘🌼❄️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
‍ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🍃زائر حرم شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند. 🍃خواهر ارباب دست های خالی را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند به او هدیه کرد. برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید. 🍃قرار بود یک سالگی را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند. 🍃دلتنگی هایشان را در حرم تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد. 🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود. 🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت پدر به دلش ماند. 🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد حسین که چشم انتظار پدر بود و با بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد... 🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر.. 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : بوکمال سوریه •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
شهادت در جوانی قشنگ‌تر است.... شهید محمدحسین مرادی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای د
‍ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🍃چشم های یک دختر هرروز صبح به امید دیدن تکیه گاه زندگی اش باز می شود اما آنانی که یک تصویر کوچک در گوشه ذهنشان از به جا مانده و در دنیای بدون او می خواهند نفس بکشند و زندگی کنند، بزرگی را به جان می خرند. به گمانم غم بزرگتر وقتی است که جاده انتظار مقابل چشم های دختری باشد و فقط خبر مفقود شدن امید زندگیش را بشنود... 🍃شاید دعاهای و خواهرش سبب شد تا بعد از چند سال انتظار پیکر پدرش برگردد و کمی طعم آرامش را بچشند. یک سنگ مزار با نام مامن دلتنگی های زهرا و مادرش شد... 🍃فکر می کرد پایان سختی هاست اما هرکه در این بزم مقرب تراست جام بیشترش می دهند. شاید هرگز در رویاهایش به این باور نرسیده بود که پایان زندگی اش با در یک تابوت و یک پرچم سه رنگ که گوشه ای از آن نام نوشته شده خلاصه شود اما عمر زندگی مشترکش با محمد حسین مرادی هفت سال بیشتر نشد. 🍃دل نگرانی هایش برای شریک زندگی اش که راهی دفاع از حرم شده بود بی دلیل نبود. آخر رفته و همان روزها دخیل بسته بود به حرم تا نامه عاقبت بخیری اش امضاشود. 🍃اصلا خودش رفته بود پرچم حرم را عوض کرده بود. و مگر می شود خواهر کسی را دست خالی از برگرداند. شاید مادر ارباب هم برایش مادری کرده بود که همچون او بازو و مجروح شد و پس از چند روز شهد شهادت نصیبش شد. 🍃حال یک زهرا مانده و یک دنیا ... گاهی با دو رکعت نماز کنار مزار پدر دلش را آرام می کند و گاهی با یک سوره کنار مزار همسرش. آقا محمد حسین شهادتت مبارک باشد. مبارک زهرایت...💔 ♡برایمان دعا کن♡ 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده علی اکبر چیذر 🕊محل شهادت : سوریه، حرم بی بی زینب(س) •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بهشتَم حُسیـن .. میخواستم ڪھ مشقِ لیلے ڪنم نوشتم ...؛♥️🌱 ❤️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ای شهدا. . . ! شنیده ام شب جمعه، زانو به زانو می‌نشینید؛ مادر می‌آید و خودش برایتان روضه ی گودال میخواند چه محفلی‌ آنجا برپاست کاش برای ما هم دعا کنید... ...الحسین •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
اگر میخواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید... #شهیدمحمودرادمهر @shahedaneosve شاهدان اسوه،
‍ 🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟ 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد. 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود. 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت. 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم. ✍️نویسنده : منتظر 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری، آرامگاه مجدالدین 🕊محل شهادت : خانطومان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
جز خواستن تو هیچ نخواهد دل ما ...حــسـیـن جــــان !🌱 اللهم الرزقنا کربلا 💔 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🍃زائر حرم شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند. 🍃خواهر ارباب دست های خالی را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند به او هدیه کرد. برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید. 🍃قرار بود یک سالگی را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند. 🍃دلتنگی هایشان را در حرم تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد. 🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود. 🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت پدر به دلش ماند. 🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد حسین که چشم انتظار پدر بود و با بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد... 🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر.. 🌹به مناسبت سالروز 🔷تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷ 🔷تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ 🔷مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا 🔷محل شهادت : بوکمال سوریه •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
‍ راوی قصه های قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت رزم آوران را در دل تاریخ حک میکند♡ از آن روزی که پیکِ عدرا* برایش از هتک حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد ، رزم و را به تصویر کشید و ضمیمه کرد: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.* و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود ذکریا و . به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ و نیتشان بوی داشت. سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را ،حداقل برای الیاس اینگونه بود حلب مشتاقانه او را به آغوش کشیده بود .همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم مادر به قاب در خشک میشد فاطمه سه ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظه‌ای چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای همچنان می‌بارید، برای قاصدک از پدرش سخن می‌گفت تا بلکه به گوشش برساند یادم به خرابه‌ی شام افتاد ، دختری سه ساله که بهانه را می‌گرفت میخواست از و درد سیلی به پدر شکایت کند .به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله (ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان ، چه هایی که دلتنگ مهر پدری‌اند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند حالا بعد از پنج بهار با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم سرزمین است. میگویم بهار چون به قول شاعر: بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور مانده‌اند همچون الیاس. میکند و برگ هایش را سنگ‌فرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند پروازتان مبارک عباس های زینب(س) پ.ن: * مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در  که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. پ.ن:*سوره بقره آیه ۲۰۷ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴.حلب العیس @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم