پر کشیدن ؛
مجال می خواهـد
آسـمانی زلال می خــواهد
اشتیاقِ پرنده ، کافــی نیست
چون که پرواز ، بال می خواهد
#شهید_بی_سر
#شهید_مدافع_حرم_موسی_رجبی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبحتون_شهدایی
پر کشیدن ؛
مجال می خواهـد
آسـمانی زلال می خــواهد
اشتیاقِ پرنده ، کافــی نیست
چون که پرواز ، بال می خواهد
#شهید_بی_سر
#شهید_مدافع_حرم_موسی_رجبی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💐عشق است ،
بہ راهِ عاشقے سردادن
جان وتـنِ خود ، براے دلبر دادن❤️
🌷آمالِ تمام نوڪران ، این باشد
سر را ،بہ رهِ دخترِ حیدر دادن🕊
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_بی_سر
#سیدفاضل(مهدی)_موسوی_امین
#سالروز_شهـادت🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌴عملیاتی صورت میگیرد و نیروها در جریان آن عملیات مجبور به عقبنشینی میشوند،سید فاضل جزء نیروهایی که باید در آن عملیات شرکت میکردند نبود، منتها شرایط به گونهای میشود که نیروهای درگیر تحت محاصره قرار میگیرند،نیروهای پشتیبانی هم نمیتوانند خود را به آنها برسانند،سید فاضل که صدای کمک خواستن نیروهای در محاصره را میشنود طاقت نمیآورد و به همراه راننده ماشین به سمت آنها حرکت میکنند،با کمک تعدادی نیروهای دیگر محاصره را میشکنند و موفق به عقبنشینی میشوند،در مسیر برگشت سید فاضل در ماشین فرمانده عملیات که مجروح شده بود مینشیند،به علت شکسته شدن پل مجبور میشوند مسیر را دور بزنند و به دلیل سرعت زیادی که داشتند آمبولانس و ماشین سیدفاضل چپ میکنند، بعد از دو روز که نیروها به منطقه برمیگردند.
💐میبینند که داعشیها افراد داخل ماشینها را بیرون آورده و هر دو ماشین را آتش زدهاند، از طریق پهبادها متوجه میشوند که داعش دو پیکر شهید را از ماشین خارج کردهاند.خبر مفقود شدن سید فاضل را بهمن ماه و خبر قطعی شهادت ایشان را در ماه اسفند به ما دادند.خبر شهادت را به ما دادند؛اما خبری از پیکر شهید نبود.تا اینکه بعد از ۵ ماه پیکر بی سر شهيد به وطن بازگشت
✍راوی:پدر شهید
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_بی_سر
#سیدفاضل(مهدی)_موسوی_امین
#سالروز_شهـادت🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#خاطرات_شهید
آقارضا اسماعیلی داستان جالبی دارد. آقارضا یک جوان افغانستانی ساکن مشهد بود. یک جوان ورزشکار ونائبقهرمان وزن ۵۵کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود . اوحدودأ ۱۹ سال داشت ودر دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل بود. گذشت و گذشت و گذشت تا سوریه شلوغ شد. اوایل بیتفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کمکم توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کردهاند. گفتند خرابش میکنیم و جسارت میکنیم و تا نزدیکیهایش هم رسیدهاند. نمیدانم شاید سر ساختمان بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازهعروسش… اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت.
چه کار میکرد؟ مینشست و نگاه میکرد؟ هر روز خبرش را میشنید که حرم عقیله بنیهاشم را تهدید میکنند و دم نمیزد که سوریه به ما چه مربوط؟ آقارضا رفت به رزم. اما یک عادت داشت بدون این سربند «یا علی ابن ابیطالب» به رزم نمیرفت.عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند هم اسیرش کردند.
آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمتشان. مجتبی رفیق چندین و چند سالهاش بود. قرار بود بیاید به محلی که آنها منتظرش بودند. آمد اما آنها را پیدا نکرد، رد شد و رفت. رفت تو دل دشمن و زدندنش. آقارضا طاقت نیاورد. ناسلامتی رفیقش بود. زد به دل دشمن.
با همان سربند اسیرش کردند. دشمنان اهل بیت(ع). و اتفاق دوباره تکرار شد؛ «ذبحوا الحسین(ع) من قفاها»
#ذبیح_فاطمیون
#شهید_رضا_اسماعیلی🌷
#شهید_بی_سر
#سالروز_شهادت
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌴عملیاتی صورت میگیرد و نیروها در جریان آن عملیات مجبور به عقبنشینی میشوند،سید فاضل جزء نیروهایی که باید در آن عملیات شرکت میکردند نبود، منتها شرایط به گونهای میشود که نیروهای درگیر تحت محاصره قرار میگیرند،نیروهای پشتیبانی هم نمیتوانند خود را به آنها برسانند،سید فاضل که صدای کمک خواستن نیروهای در محاصره را میشنود طاقت نمیآورد و به همراه راننده ماشین به سمت آنها حرکت میکنند،با کمک تعدادی نیروهای دیگر محاصره را میشکنند و موفق به عقبنشینی میشوند،در مسیر برگشت سید فاضل در ماشین فرمانده عملیات که مجروح شده بود مینشیند،به علت شکسته شدن پل مجبور میشوند مسیر را دور بزنند و به دلیل سرعت زیادی که داشتند آمبولانس و ماشین سیدفاضل چپ میکنند، بعد از دو روز که نیروها به منطقه برمیگردند.
💐میبینند که داعشیها افراد داخل ماشینها را بیرون آورده و هر دو ماشین را آتش زدهاند، از طریق پهبادها متوجه میشوند که داعش دو پیکر شهید را از ماشین خارج کردهاند.خبر مفقود شدن سید فاضل را بهمن ماه و خبر قطعی شهادت ایشان را در ماه اسفند به ما دادند.خبر شهادت را به ما دادند؛اما خبری از پیکر شهید نبود.تا اینکه بعد از ۵ ماه پیکر بی سر شهيد به وطن بازگشت
✍راوی:پدر شهید
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_بی_سر
#سیدفاضل(مهدی)_موسوی_امین
#سالروز_شهـادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💐عشق است ،
بہ راهِ عاشقے سردادن
جان وتـنِ خود ، براے دلبر دادن❤️
🌷آمالِ تمام نوڪران ، این باشد
سر را ،بہ رهِ دخترِ حیدر دادن🕊
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_بی_سر
#سیدفاضل(مهدی)_موسوی_امین
#سالروز_شهـادت🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#خاطرات_شهید
آقارضا اسماعیلی داستان جالبی دارد. آقارضا یک جوان افغانستانی ساکن مشهد بود. یک جوان ورزشکار ونائبقهرمان وزن ۵۵کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود . اوحدودأ ۱۹ سال داشت ودر دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل بود. گذشت و گذشت و گذشت تا سوریه شلوغ شد. اوایل بیتفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کمکم توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کردهاند. گفتند خرابش میکنیم و جسارت میکنیم و تا نزدیکیهایش هم رسیدهاند. نمیدانم شاید سر ساختمان بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازهعروسش… اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت.
چه کار میکرد؟ مینشست و نگاه میکرد؟ هر روز خبرش را میشنید که حرم عقیله بنیهاشم را تهدید میکنند و دم نمیزد که سوریه به ما چه مربوط؟ آقارضا رفت به رزم. اما یک عادت داشت بدون این سربند «یا علی ابن ابیطالب» به رزم نمیرفت.عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند هم اسیرش کردند.
آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمتشان. مجتبی رفیق چندین و چند سالهاش بود. قرار بود بیاید به محلی که آنها منتظرش بودند. آمد اما آنها را پیدا نکرد، رد شد و رفت. رفت تو دل دشمن و زدندنش. آقارضا طاقت نیاورد. ناسلامتی رفیقش بود. زد به دل دشمن.
با همان سربند اسیرش کردند. دشمنان اهل بیت(ع). و اتفاق دوباره تکرار شد؛ «ذبحوا الحسین(ع) من قفاها»
#ذبیح_فاطمیون
#شهید_رضا_اسماعیلی🌷
#شهید_بی_سر
#سالروز_شهادت
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم