🌹🕊#لاله_های_زینبی
🌹هنگام اعزام به سوریه همه مایحتاج منزل به غیر از خرما را خریده بود،گفتم: حسن آقا فقط خرما نخریدید که آن را خودم تهیه میکنم،با هم خداحافظی کردیم و رفت،اما چنددقیقه بعد بازگشت، دو جعبه خرما خریده بود،گفت:فاطمه خانم،این هم آخرین خرید من برای شما و بچههایم.
📿قرآن آوردم و گفتم:حالا که بازگشتید، از زیر قرآن رد شوید،گفت:اول شما و بچهها رد شوید،رد شدیم،گفتم:حالا نوبت شماست،گفت:می ترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد،گفتم:به خاطر دل من از زیر قرآن رد شوید،از زیر قرآن ردشان کردم و همسفر زندگیام را به خداوند سپردم و گفتم:خدایا هرچه خیر است،برای من بفرست.
🌷همیشه میگفت:دوست دارم با زبان روزه و تشنهلب مثل آقا اباعبدالله(ع) شهیدشوم،همان شدکه ایشان میخواست، در ماه رمضان اعزام و با زبان روزه و بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد.😭
✍به نقل از:همسر شهید
🌹#تخریبچی_مدافع_حرم
#شهید_حسن_غفاری
#سالـروز_شهـادت......🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🕊#لاله_های_زینبی
🍃سال۱۳۴۲درچالوس متولد شد. همزمانی دوران جوانیاش باجنگ تحمیلی باعث شد درجبهههای نبرد حضور پیداکند وبه سپاهیان لشکر۲۵ کربلابپیوندد.او دراین دوران در عملیاتهای متعددی ازجمله عملیات والفجر۸و والفجر۲شرکت کرد.
🌴حمله تکفیریهابه سوریه باعث شد تاباردیگر این رزمنده کهنه کارتخریبچی عزم رفتن به جبهههای جهاد راکند،ازاین رو ازطریق تیپ۴۵جوادالائمه درسمت معاون هماهنگ کننده تیپ۴۵وتخریبچی حرفهای به سوریه رفت.اودرطی سالها جنگِ سوریه بارها برای نبرد باتروریست های تکفیری ودفاع ازحرم عمه سادات به این ڪشور رفت وازدیماه سال۱۳۹۵ چندین باربه به جبهههای سوریه اعزام شد.
🌹اوسرانجام درمرداد سال۹۶پس از پاکسازی سه منطقه درگیر جنگ درحین پاکسازی مقری که شهیدمحسن حججی در آن به شهادت رسیده بود،نزدیک مرز سوریه وعراق به درجه شهادت رسید. پیکرمطهر این شهیدِ اهل مازندران و ساکن گرگان پس ازتشییع در زادگاهش؛ درشهر گرگان به خاک سپرده شد.
🥀🕊#سردار_مدافــع_حـرم
#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
#شهید_حاجمصطفی_خوشمحمدی
#سالروز_شهادت🕊🥀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐یادم هست یک روز دیدم محمد نوروزی در منطقه با اضطراب و دوان دوان داخل اتاق میآمد.باعجله تجهیزات مربوط به پانسمان را برداشت و رفت. همراه او رفتم دیدم دو تا از بچههای کوچک سوری بیرون از مجموعه زمین خورده بودند و زیر زانوی یکی از آنها شیشه فرو رفته بود.چند نفر دیگر او را به زور نگه داشته بودند که با حرکت شیشه آسیب بیشتری به بدنش وارد نشود. محمد سریع رفت شیشه را از پای بچه بیرون کشید.جای آن را بخیه و پانسمان کرد.با حس پدرانه با این بچهها برخورد و آنها را نوازش میکرد.
🌷شهید محمد نوروزی آنقدر برای این بچهها نگران بود که انگار از خانواده خودش هستند.میگفت خدا را شکر که این توانایی را به من داده که بتوانم به وسیله آن به مردم خدمت کنم حالا چه سوری و چه ایرانی و همیشه شکرگزار این موضوع بود.
✍به نقل از:همرزم شهید
🥀با تمام معرفت . . .
می گویم اینڪ یا حسین"ع"
عاقبت این جان ناقابـل
فدای زینب "س" است🕊😔
🌹#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهـیدجانبازمحمدنوروزی
#سالـروز_شهـادت......🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌹#لحظه_شهادت🕊
💐با آغاز جنگ سوریه شهید حسین تابسته به آنجا رفت.آن زمان شناخت زیادی از جنگ سوریه نداشتیم. پیش از اعزام به من گفت:می خواهم ۴۵ روز به ماموریت بروم و اگر خبری از من نشد جای نگرانی نیست.شنیده بودم که ماموریت های سوریه ۴۵روزه است. ازش پرسیدم می خواهی آنجابروی؟انکارکرد اما شک داشتم.
🌷با بیان این که همسرم هشتم شهریور به سوریه اعزام شد و دو هفته بعد در تاریخ بیست و یکم شهریور ۱۳۹۳ به شهادت رسید، گفت: شهید حسین تابَسته در اولین اعزام شهید شد. محل شهادت ایشان در مکانی پشت حرم حضرت زینب (س) بوده است. آن طور همکاران شهید می گویند، ایشان پشت توپ بوده و ترکش به پهلویش اصابت می کند. پیکر مطهر شهید، بعد از ۲،روز به ایران آمد. شهید دوران سربازی را در جنگ تحمیلی گذراند و همیشه غبطه می خورد که چرا همراه با دوستانش به شهادت نرسیده است.🕊😔
✍راوی:همسر شهید
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید #حسین_تابسته
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌾حرفهایش به دل می نشست.حتی اگر هزار بار هم حرفی راشنیده بودےاما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلاسخنران قابلی بود.منبرهایش همه گل میکرد.قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق میکرد تاهمه حرف هایش سند داشته باشد.موضوعی انتخاب میکرد که کارایی داشته باشد ودردی ازمردم دوا کند.
💐یک روز دوستی تماس گرفت واز او برای سخنرانی درمجلس یک مداح اسم و رسم دار دعوت کرد.سخنرانشان نیامده بود ودنبال یک منبری خوب بودند.قبول کرد.کلی مطالعه کرد.منبرش حسابی سر وصدا کرد.خودش هم فکر نمیکرد بتواند آنقدر پرشور سخنرانی کند.
🌷ازطرف هیات بااو تماس گرفتند و میخواستند براےمراسمهای بعدی وسال بعد هم او سخنرانی کند.بااینکه کلی اصرار کردند،قبول نکرد.گفت:ازشهرت میترسم.من هنوز دراین قد وقواره نیستم.آن یک جلسه هم عنایت حضرت زهرا(س)بود.
✍به نقل از:همسرشهید
🥀🕊سرباز اسلام ڪہ باشی
گاه درحجرهٔ طلبگی با مباحثه
و گاه در معرڪہ جهاد با مبارزه
سرباختۂ اسلام ڪہ باشی،
#شهید میشوی . . .
🌹#روحانی_مدافع_حرم
#شهید_محمد_پورهنگ
#سالروز_شهادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💠طلبهای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ ناصر به او گفته بود: من زن، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق دادهام؛
❣فقط یک چیز هنوز در دلم مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد شهید میشوم.
💐هر چه اصرار کردیم قبول نکرد در موردش با ما حرف بزند تا شب عاشورا که ناصر با حالت خندان آمد و گفت: به خون امام حسین علیه السلام من فردا شهید میشوم. این در حالی بود که عملیاتی در پیش نبود.
🌷گفتیم: چی شده ناصر خواب دیدی؟ گفت: البته خواب هم دیدهام ولی آن چیزی که در دلم بود را طلاق دادم. گفتیم: حالا میتوانی بگویی چه بود که موجب دلمشغولی تو شده بود؟ گفت: بنیامین بود. ساعت ۱۰ و نیم صبح روز عاشورا، ۱۲ نفر بودند که ساختمان محل استقرارشان محاصره میشود و ابتدا به آنها تیراندازی میکنند ولی زنده بودند که آتششان میزنند و ساختمان را نیز منفجر میکنند و پیکرهای شهدا ۱۵ روز زیر آوار بودند. آرزویش بود در روز عاشورا شهید شود.
🥀در یکی از مراسمها یکی از مسئولین سپاه گفت: شهید ناصر مسلمی سواری، گمنامترین و مظلومترین شهید مدافع حرم است.
🌹#شهید_مدافع_حرم
#منصور(ناصر)_مسلمی_سواری
#سالروز_شهـادت🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#لاله_های_زینبی
💐مدافع حرم «علی اکبر زوار» در ۱۷ آذرماه ۱۳۵۶ در شهر مشهدمقدس دیده به جهان گشود.بسیار آرام و صبور بود و هرکاری را که شروع می کرد، حتما به اتمام می رساند.همچنین به آیت الله قاضی ارادت ویژه ای داشت و سفارش میکرد، که همه زندگینامه این عالم را مطالعه کنند.
🌴به عنوان دیده بان خدمت میکرد و
اجازه شرکت در عملیات را نداشت، اما به دلیل خوابی که دیده بود و اصرارش #فرمانده اجازه شرکت در عملیات را به او داد.
🌷در حین عملیات درتاریخ ۲ آذرماه ۱۳۹۴به فیض شهادت رسید و به جهت اینکه این شهید عزیز از ناحیه قفسه سینه به بالا دچار مجروحیت شده بود
و منطقه نیز در دست دشمن افتاده بود، امکان برگرداندن پیکرهای پاک شهدا وجود نداشت. سرانجام پس از گذشت یک سال مفقود الجسم بودن پیکر پاک این شهید والامقام شناسایی و در تاریخ ۳۰ آذرماه ۱۳۹۵ تشییع و در بهشت رضا(ع) قطعه ۱۵ به خاک سپرده شد.
🌹#شهید_مدافع_حرم
#علی اکبر_زوار
#سالروز_شهادت🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊🕊🌷🕊🕊🌹
🌷🕊#لاله_های_زینبی
💐یکی از دوستانش تعریف می کرد که الیاس روزهای اول خیلی سر به سر همه میگذاشت اما چند روز آخر خیلی ساکت شده بود.گفته بود:الیاس یا تو ترسیدی یا خیلی پیر شدی که آنقدر ساکتی، الیاس جواب داده بود نه پیر شدم،نه ترسیده ام،انشالله جلو که رفتیم می فهمیم. دوستش می گفت بعد از شهادتش متوجه حرف هایش شدم.
🥀دوستانش تعریف کردند:به خاطر شرایط بسیار سختی که در آن گرفتار شده بودیم به ساختمانی رفتیم،فرمانده پشتش را به نیروها کرد و گفت:هرکس می خواهد جلو بیاید دستش را روی دستم بگذارد و الیاس دستش را گذاشت. به همراه الیاس به خط زدیم.بین ما و الیاس خمپاره ای اصابت کرد اما الیاس همچنان پیش رفت تا اینکه خمپاره ای به نزدیکی اش خورد اما چون آتش زیاد بود نتوانستیم از جایمان بلند شویم لذا پیکر شهید به همان صورت در منطقه ماند.بعد از آن چند نفر از نیروها خواستند پیکرش را بیاورند اما موفق نشدند و پیکر شهید در همان محل شهادت ماند. ما از چیزی خبر نداشتیم،تنها،دخترم خواب دید که الیاس از او خداحافظی کرده است.خبر شهادت را که شنیدم خدارا شکر کردم.🕊😭
✍به نقل از:همسر شهید
🌹#ڪاش_اینبار_تو_برگردی
#پاسدار_جاویدالاثر_مدافع_حرم
#شهید_الیاس_چگینی
#ســـالروز_شهـادت🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢 #لاله_های_زینبی
در ۲۰ مرداد ۱۳۶۲ در خانوادهای مذهبی در منطقهی ماهور میلاتی در شهرستان ممسنی دیده به جهان گشود.
او مثل همهی دهه شصتیها چیز زیادی از دفاعمقدس و حالو هوای جبههها به یاد نداشت اما از همان کودکی محب اهلبیت و سرباز ولایت بود و حضور مستمرش در جمع بسیجیان پایگاه ، فرهنگ ایثار و شهادت را در او بوجود آورد.
مقاطع تحصیلی اش را از دوران ابتدایی تا متوسطه در شهر خومهزار گذراند و در سال ۱۳۸۱ موفق به اخذ دیپلم شد و در ادامه مدرک کاردانی رشتهی میکروبیولوژی را از دانشگاه کازرون کسب نمود ، در سال ۱۳۸۷ به عنوان سرباز معلم در آموزشوپرورش بخش دشت ارژن و مدرسه راهنمایی مهدیه شیراز بمدت ۱۶ماه خدمت مقدس سربازی را به اتمام رساند و مدت ۲سال در نهاد آموزش و پرورش در لباس مقدس معلمی خدمت کرد.
در آذر ماه سال ۱۳۸۸ مقارن با عید غدیرخم با دخترعموی خود ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دختری بهنام انیسا بود که در ۱۴شهریور۱۳۹۲ پدر بودن را به او نوید داد.
در تاریخ ۱۴شهریور۱۳۹۱ بعنوان بسیجی تکاور وارد تیپ تکاور امامسجاد(ع) کازرون شد و بعد از اتمام دوره های آموزشی و با عشق به ولایت و پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران چندین ماموریت به شمالغرب کشور «ارومیه» داشت و علاقه و عشق وصفناشدنیاش به آرمان جهانی حضرت امام خمینی و روحیه خاصی که در وی بوجود آمده بود او را در تاریخ ۲۷ آذر ۹۴ برای مبارزه با تکفیریها و دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) با انتخابی آگاهانه عازم سوریه کرد.
و سرانجام در ۱۴ دی ۱۳۹۴ بعد از نماز مغرب و عشا در اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر، سینه و پا به فیض شهادت نایل آمد و پس تشییع باشکوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
#تڪاور_مدافـع_حــرم
#اولین_شهید_ایل_قشقایی
#شهیـد_مهرداد_قاجاری
#سالروز_شهـادت......🕊🌹🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌴عملیاتی صورت میگیرد و نیروها در جریان آن عملیات مجبور به عقبنشینی میشوند،سید فاضل جزء نیروهایی که باید در آن عملیات شرکت میکردند نبود، منتها شرایط به گونهای میشود که نیروهای درگیر تحت محاصره قرار میگیرند،نیروهای پشتیبانی هم نمیتوانند خود را به آنها برسانند،سید فاضل که صدای کمک خواستن نیروهای در محاصره را میشنود طاقت نمیآورد و به همراه راننده ماشین به سمت آنها حرکت میکنند،با کمک تعدادی نیروهای دیگر محاصره را میشکنند و موفق به عقبنشینی میشوند،در مسیر برگشت سید فاضل در ماشین فرمانده عملیات که مجروح شده بود مینشیند،به علت شکسته شدن پل مجبور میشوند مسیر را دور بزنند و به دلیل سرعت زیادی که داشتند آمبولانس و ماشین سیدفاضل چپ میکنند، بعد از دو روز که نیروها به منطقه برمیگردند.
💐میبینند که داعشیها افراد داخل ماشینها را بیرون آورده و هر دو ماشین را آتش زدهاند، از طریق پهبادها متوجه میشوند که داعش دو پیکر شهید را از ماشین خارج کردهاند.خبر مفقود شدن سید فاضل را بهمن ماه و خبر قطعی شهادت ایشان را در ماه اسفند به ما دادند.خبر شهادت را به ما دادند؛اما خبری از پیکر شهید نبود.تا اینکه بعد از ۵ ماه پیکر بی سر شهيد به وطن بازگشت
✍راوی:پدر شهید
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_بی_سر
#سیدفاضل(مهدی)_موسوی_امین
#سالروز_شهـادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🕊#لاله_های_زینبی
✍شهید مهران خالدی متولد ۲۶ خرداد سال ۱۳۵۲ درتهران متولد شد پدرش متولد همدان و سرهنگ بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی و مادرش خانه دار است.یک برادر بزرگتر از خودش و برادری کوچکتر از خود داشت.شهید خالدی از همان سنین کم مشغول خدمت در گروه های جهادی بود از ۱۶ سالگی به عضویت جمعیت هلال احمر ایران در آمد و سال های متوالی درتعطیلات عید نوروز و ۳ ماه تعطیلات تابستانی بین شروع کلاس و درس و مدرسه به همراه دوستانش در هلال احمر به جاده ها رفته وبه مسافران خدمت می کردند.پدرش می گفت:علاقه زیادی به کار و فعالیت در هلال احمر و خدمت رسانی به مردم داشت و در تعطیلات عید و تعطیلات تابستانی که هم سن و سالانش مشغول تفریح و خوشگذرانی بودند او باشوق به ماموریت های جهادی هلال احمربه جاده های شمال اعزام می شد و به مسافران خدمت می کرد. وی در ماجرای زلزله سهمگین رودبار هم حضور داشت و همیشه از اتفاقات آن دوران صحبت می کرد برای سربازی به سپاه رفت و سپس هم در همان جا استخدام و مشغول به فعالیت شد در سال ۱۳۷۲ به استخدام رسمی سپاه پاسداران در قسمت سپاه قدس در آمدند در دانشگاه به آموختن مترجمی زبان انگلیسی پرداخت و بعد از دریافت کاردانی به دلیل مشغله های بالا کاری درس دانشگاه را رها کرد.سال ۱۳۷۵ ازدواج کرد و در پاییز ۱۳۷۷ صاحب فرزند دختر به نام فاطمه شد و ۸ سال بعد در زمستان سال ۱۳۸۵ برای بار دوم پدر شدند و صاحب پسری به نام محمدحسین شدند.
🌴با آغاز جنگ در سوریه عزم رفتن به میدان کرد و از سال ۹۰ بصورت مقطعی و چند روزه عازم سوریه میشدند تا اینکه مهر ماه سال ۹۵ بود که به مدت ۹ ماه برای دفاع از حرم عمه سادات و سه ساله اباعبدالله الحسین به سوریه رفت ودر شهر های حلب و تدمر مشغول جهاد شد. به دلیل شهادت دوستانشان به شدت بهم ریخته و ناراحت بودند.بعد از پایان این ۹ ماه به تهران بازگشتند.ایشان همش ناراحت بودند و بهم ریخته و می گفتند حتما یک اشکالی در من وجود دارد که رفتم و برگشتم و هیچ اتفاقی برایم نیفتاد. آرزوی شهادت در سر داشتند و ذکر همیشگی قنوتشان" اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک"بود.همیشه می گفتند که اول و آخر که همه قرار است بمیریم حیف نیست که همینطوری و بی معنی از دنیا برویم؟ به همسرشان همیشه می گفتند که برایم دعا کن شهید شوم تو اگر دعا کنی میشود.
🌾بعداز آن ۹ ماه که بازگشتند پوستشان دچار حساسیت شد به طوری که روی گردن و پاها تاول های بزرگ میزد و زخم میشد چندین بار به دکتر پوست مراجعه می کردند و آزمایش های مختلف دادند اما پزشکان تشخیص و علتی برای این زخم ها پیدا نمیکردند تا اینکه در سال ۹۸ بود که بعداز آزمایش های متعدد مشخص شد که به دلیل حضور در مناطق جنگی و بمب های شیمیایی گروه ملعون داعش شیمیایی شده اند و ۳۵ درصد از ریه شان از بین رفته است.تیر ماه سال ۹۹ مجدد به سوریه اعزام شدند و در دمشق مستقر بودند و به شهرای مختلف مثل بوکمال و دیر الزور و حماه ماموریت می رفتند در این مدت این زخم های پوستی شدت شان چند برابر شد اما بخاطر مشغله شدید کاری شون نتوانستند پیگیری کنند.
🌷هفته آخر بهمن ماه بود جراحت و زخم ها به اوج خود رسید و تنفسشان دچار مشکل شد در دمشق شروع به درمان و مداوا کردند اما بی اثر بود و حالشان به شدت وخیم و در نهایت در بامداد روز پنج شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ به علت مجروحیت ناشی از فیض رفیع شهادت نائل آمدند.
🌹#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهـید_مهران_خالدی
#سالروز_شهادت...🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🕊#لاله_های_زینبی
🌾سال ۹۴ که شهید محمدخانی شهید شدن، توی همون عملیات، حسن آقا هم یه تیر کنار قلبشون خورد. حسن آقا شب قبل عملیات، زنگ زدن با من صحبت کردن و تو حرفاش گفتن:
خانوم منو حلال کن...
من همون روزا مشهد، خونه خواهرم بودم. توی تماس بهشون گفتم:
مگه چیکار داری میکنی که میگی من حلالت کنم؟ (چون حسن آقا اون ماموریت برای آموزش رفته بود،برای همین من تعجب کردم)
بعد تماس دلشوره عجیبی سراغم اومد و حال عجیبی شدم. صبحش تصمیم گرفتم برم حرم و با امام رضا درد و دل کنم. چندین ساعت توی حرم نشستم و دعا کردم. خود حسن آقا هم توی خاطراتشون گفتن:
خانومم چون پدرشون رو هم از دست داده بودن، بعد حرف من خیلی دلشون گرفت و چون از ته دل از امام رضا خواست، من با وجود اینکه نزدیک قلبم تیر خورد اما موندم و برگشتم. حسن آقا اون عملیات شهید نشدن.😔
🌹اما سال ۱۴۰۰ ...
حسن آقا عادتی که داشتن توی همه ماموریت هاشون تا جایی که میشد روزانه تماس میگرفتن و با تک تک بچه ها و من صحبت میکردن، حتی با عباس که اون موقع نمیتونست حرف بزنه! ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، یک روز قبل شهادت که تماس گرفتن، با اینکه از صداشون کامل مشخص بوده خسته اند طبق معمول با تک تک بچه ها یک ربع حدودا حرف زدن. با عباس هم حتی حرف زدن و براش مداحی خوندن پشت تلفن. درست یادمه که شب موقع خواب، به تابلو " و ان یکاد " که روی دیوار خونه مون بود زل زدم و به دلم افتاد بگم:
خدایا به اون اسم الله که توی بسم الله تابلو هست قسم،من حسن رو از ته دلم حلال کردم،با اینکه آنقدر خسته اس، زنگ میزنه با صدای گرمش با بچه ها صحبت میکنه و وقت میذاره.
🌹این رو هم اضافه کنم روزهای عید سال ۱۴۰۰ بود که با هم رفتیم مقبره شهدای شهرک محلاتی. من به حسن آقا گفتم: دعاهای خوب بکن. مثلا اینکه با هم زندگی طولانی داشته باشیم. یه وقت دعا نکنی شهید بشی هااا !
حسن آقا هم بهم گفت:
من دعا میکنم خدا مرگ منو با شهادت قرار بده.
و که همینطور هم شد و خدا حسن آقارو خرید و به فیض شهادت نائل آمد.
🌹ولادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷ اهواز
🌹شهادت: ۱۴۰۰/۰۳/۱۳ تدمر،سوریه
🌹🕊با تمام معرفت . . .
می گویم اینڪ یا حسین"ع"
عاقـبت این جان ناقابـل
فدای زینب "س" است🕊🌹
🌹#پاسـدار(جانباز)_مدافع_حـرم
#شهـید_حسن_عبداللهزاده
#سالـروزشهـادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم