◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️
▪️ ▪️
🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀
▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️
🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀
▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️
🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀
▪️ ▪️
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️
#وابسته_ودلبسته
#ازلسان_همسرمعزز
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_مشتاقی
من خیلی به حسین آقا وابسته بودم، قبل از ازدواج خیلی با دختر عموهایم رابطه خوبی داشتم و هفتهای یکبار با هم بودیم اما بعد از ازدواج، همه چیز من حسین آقا شده بود. تنها خوشی من حسین آقا بود. من حتی یکبار به حسین آقا نگفتم که به ماموریت نرو ؛ آذر 94 که میخواست برای اولین بار به سوریه برود دلم آشوب بود اما اصلا نمیگفتم نه !! همهاش میگفت : خانم نمیدانی عمه سادات چقدر مظلومه .
#ارادت_به_عمه_سادات
اولین باری که به سوریه رفت 50 روز بود. اصلا سخت نگذشت. حسین آقا که دفعه اول از سوریه برگشته بود میگفت: خانم من دیگه نمیتونم اینجا بمانم .
یک زمانی دیدم دو روز عصبانی است. گفتم : حسین آقا من کاری کردم که ناراحتی؟ گفت : نه ؛ گفتم : خب یک چیزی بگو ؛ گفت : دیگر نمیخواهند نیرو به سوریه اعزام کنند ؛ گفتم : این ناراحتی دارد؟ گفت : تو نمیفهمی ؛ مگر من چه چیزیام از دیگران کمتر است که سیده زینب سلام الله علیها من را نمیخواهد .
#چرادعامیکنی_شهیدنشوم
این اواخر یک روز بعد از ظهر حسین آقا به من گفت : شما چرا دعا میکنی من شهید نشوم؟ تو هنوز شهادت را درک نکردهای . دعا کن من شهید شوم که آن دنیا شفاعت شما را بکنم ؛ من گفتم : مگر میشود یک زن برای شهادت شوهرش دعا کند؟ گفت : هنوز شما بهشت را درک نکرده اید . من گفتم : ان شاءالله همیشه باشی، نذر حضرت زینب سلام الله علیها باش . بروی مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها باشی . میگفتم من حاضرم یک سال تو را نبینم فقط زنگ بزنی بگویی من سالمم . من هم بگویم من سایه سر دارم. حسین گفت : میدانی اجر شهید گمنام چقدر است؟ زدم روی پایم و گفتم : تو را به خدا نگو !! حالا میخواهی شهید بشوی شهید شو اما شهید گمنام نشو دیگر !!
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️
▪️🍀🍃🍀🍃🌷
◼️🍃🍀🍃🕊
▪️🍀🍃🌷
◼️▪️◼️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم