🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
📚 #مجموعه_قصه_فرماندهان
🔴 #مردی_با_چفیه_سفید
زندگینامه #شهید_حاج_عباس_کریمی
قسمت 6⃣ بخش 2⃣
كريم گوشي را مي گيرد و يك انگشتش را در گوش ديگرش فرو مي كند تا صداي فرمانده را بهتر بشنود.
- «چه خبر كريم جان، صداي قارقار كلاغ شنيدم كمكي بفرستم؟»
كريم مي نشيند روي زانو و گوشي را بيشتر به گوش فشار مي دهد. صدا با خِش خِش شنيده مي شود.
- «... نگذاريد تانكها به جلو نفوذ كنند... مواظب هواپيماهاي دشمن هم باشيد.»
يكي از هواپيماهاي دشمن در سطح پايين حركت مي كند و ناگهان شيرجه مي رود. دوباره صداي ضدهوايي شنيده مي شود. كريم گوشي به دست به آسمان خيره مي شود. از پشت هواپيما مثل لوله بخاري دود بيرون مي زند. انگار چيزي را كه او مي بيند رزمنده هاي ديگر هم ديده اند، كه صداي الله اكبر به هوا بلند شده است.
- «آنجا چه خبر است كريم؟...»
كريم با خوشحالي از جا بلند مي شود و لبخند مي زند. ذوق و شوقش را نمي تواند پنهان كند:
+ «زديم. زديم. يكي از كلاغ ها را زديم. دارد سقوط مي كند، از نَفَسِ خيرِ شما بود حاج عباس.»
عباس جعبه ی خالي مهمات را نشان داد و گفت: «بفرماييد بنشينيد».
خلبان عراقي كه به عباس خيره شده بود، جلو آمد و نشست. جعبه ی مهمات كه حكم صندلي دفتر فرماندهي را دارد، زير سنگيني هيكل درشت خلبان به سر و صدا مي افتد.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
📚 #مجموعه_قصه_فرماندهان
🔴 #مردی_با_چفیه_سفید
زندگینامه #شهید_حاج_عباس_کریمی
قسمت 6⃣ بخش 3⃣
- «دست هايش را باز كنيد.»
فؤاد يك قدم جلو آمد و گفت: «خطرناك است، حاجي؛ اين بابا قَدّ هواپيماي خودش است يك دفعه ديديد هوايي شد و...»
عباس با ملايمت سرش را تكان مي دهد و لبخند مي زند:
- «نه، نگران نباش هيچ مشكلي پيش نمي آيد.»
يكي از بسيجي ها به آرامي دست هاي خلبان را از قيد دستبند آزاد مي كند. خلبان، مچ دستش را مالش مي دهد و هيكل گنده اش را روي جعبه مهمات جابه جا مي كند.
- «گرسنه نيستي؟»
فؤاد، حرف هاي عباس را ترجمه مي كند. خلبان عراقي دستش را روي شكمش مي گذارد و جمله اي را چند بار تكرار مي كند. فؤاد لبخند مي زند و هِي هي مي كند.
+ «از قرار معلوم حاضر است يك گاو را في الفور قورت بدهد.»
عباس از جا بلند مي شود و مي رود به طرف خلبان. فؤاد خودش را جمع و جور مي كند ومنتظر است تا خلبان دست از پا خطا كند. عباس دستش را روي شانه ی خلبان مي گذارد و ميگويد:
«مي داني روي چه كساني بمب مي ريزي؟»
فؤاد بلافاصله ترجمه مي كند.خلبان به نقطه اي زل ميزند.جوانك بسيجي منتظر است تا فرمانده دستور آوردن غذا را بدهد. عباس منتظرش نمي گذارد.
- «برو براي اين بنده خدا غذا بياور، از قول من بگو جيره ده نفر بدهند.»
فؤاد به عربي چيزي مي گويد و خلبان لبخند ميزند. عباس دست خلبان را مي گيرد و مي گويد:
«ما، ادعا نداريم كه مي خواهيم با عدل علي عليه السلام با تو رفتار كنيم، اما دست نقد با جنگي كه شما راه انداختيد دشمن براي ما دشمن است و وقتی اسیر شد به حکم مولا با او خوش رفتاری می کنیم. »
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
📚 #مجموعه_قصه_فرماندهان
🔴 #مردی_با_چفیه_سفید
زندگینامه #شهید_حاج_عباس_کریمی
قسمت 6⃣ بخش 4⃣
بعد از ترجمه ی حرف هاي عباس، خلبان صورتش را در دستهايش پنهان مي كند. عباس روي جعبه ی خالي مهمات مي نشيند و در حالي كه به خلبانِ عراقي خيره شده است مي گويد:
«من مي خواهم با اين اسير تنها باشم. فكر مي كنم عمل ما بيشتر از حرف و شعار تأثير داشته باشد.»
فؤاد به چشمان خيس از اشك خلبان نگاه مي كند و بيرون مي رود.
حالا ديگر هيكل گنده ی خلبان باعث تعجب كسي نمي شود. عباس دستور داده كه بگذارند او آزادانه در ميان نيروها رفت و آمد كند. خلبان مثل بچه هاي كوچك از رفتار نيروهاي ايراني ذوق زده مي شود. وقتي كريم او را ديد كه پشت يكي از خاكريزها نشسته و فكر مي كند، مشكوك شد. فؤاد كه هميشه آماده بود با كريم همراه شد. خلبان زانوي غم در بغل گرفته بود و اشك مي ريخت. فؤاد كنارش نشست خلبان فقط به روبه رو نگاه مي كرد و حرف ميزد:
- «از روزي كه به دنيا آمدم چيزهاي خيلي عجيب و غريبي ديدم. اما نديدم آدم هايي كه شب و روز با گلوله سر و كار دارند تا اين حد با دوست و دشمن مهربان باشند. ارتش عراق هيچ وقت به ما نگفت كه به جنگ چه كساني مي رويم. من تو اين بيست روز با اعتقادات شما آشنا شدم. همين سربازي كه با من زندگي مي كند چيزهاي خيلي بزرگي از شرف و مردانگي به من ياد داد...»
+ «كدام سرباز را مي گويي؟ منظورت حاج عباس است؟»
خلبان گفت:« بله، سرباز عباس كريمي را مي گويم».
فؤاد لبخندي زد و گفت:
«درست؛ او هم سرباز است و هم فرمانده ی تيپ. يعني فرمانده ی همه ی كساني كه در اين منطقه می جنگند. »
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
📚 #مجموعه_قصه_فرماندهان
🔴 #مردی_با_چفیه_سفید
زندگینامه #شهید_حاج_عباس_کریمی
قسمت 6⃣ بخش 5⃣
خلبان كه فكر مي كرد فؤاد شوخي مي كند لبخندي زد، اما وقتي به چهره ی فؤاد چشم دوخت ناگهان از جا بلند شد. فؤاد، دانه هاي درشت عرق را روي پيشاني او ديد. كلمات به درستي در دهان خلبان نمي چرخيد و صدايش به زور از گلويش بيرون مي آمد:
«يعني؛ اين جوان لاغر اندام، با آن شهادت لباس هاي ساده و بي درجه، فرمانده ی تيپ است؟ چطور مي شود فرمانده ی تيپ با يك ستوان، چند شبانه روز زندگي كند، تو حقيقت را نمي گويي، فؤاد!»
فؤاد دوباره لبخند زد و گفت:
«حاج عباس در جنگ، سابقه ی طولاني دارد. حتّي وقتي در كردستان مي جنگيد ضدانقلاب و عراقي ها براي سرِ او جايزه گذاشته بودند...»
خلبان صبر نكرد تا بقيه ی حرف هاي فؤاد را بشنود و به راه افتاد. فؤاد نمي دانست او چه خيالي دارد. خلبان حالا ديگر مي دويد و تا فؤاد برسد او خودش را به سنگر عباس رسانده بود. عباس با تعجب به قيافه ی آشفته ی خلبان نگاه كرد.
فؤاد رسيد و ديد كه خلبان زانو زده است. عباس از حرفهاي او سر درنمي آورد. خلبان، مي گفت و گريه مي كرد.
فؤاد به طرف عباس رفت و گفت: «وقتي گفتم شما فرمانده ی تيپ هستيد يك دفعه قاطي كرد. بنده ی خدا به خيالش هم نمي رسيده كه با يك فرمانده ی تيپ دل بدهد و قلوه بگيرد. فكر مي كرده شما يك چيزي بالاتر از نگهبان هستيد».
عباس زير بغل خلبان را گرفت و او را از جا بلند كرد.
فؤاد گفت:
«راستي چه كارش كرديد، حاج عباس؟»
عباس در حالي كه اشك هاي خلبان را
پاك مي كرد گفت:
«چه كار بايد مي كردم؟ همان رفتاري را با او داشتم كه همه ی بچه هاي جنگ با اسرا دارند».
چند روز بعد فؤاد در حالي كه خوش و سرحال به نظر مي رسيد به سنگر فرماندهي رفت و گفت:
«حاج عباس، خلبان عراقي حاضر نيست او را به اردوگاه اسرا بفرستيم. مي گويد مي خواهم مثل يك سرباز در اختيار فرمانده ی شما باشم».
در روزهاي بعد، عباس خبر خوشي را به نيروهايش داد:
«برادران عزيز، با اطلاعات ارزشمندي كه اسرا با ميل و رغبت در اختيار ما گذاشتند خودتان را براي عمليات والفجر پنج، آماده كنيد».
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📢 آریایی، یونانی، عرب یا مغول⁉️🤔
باز توی پارک نشسته بود و برای یه عده از نژاد آریایی میگفت. یک پسر نوجوان ازش سوال کرد:
آقا بابک ما آریایی هستیم درسته⁉️🤔🙄
بابک: بله پسرم، ما نژاد برتریم، ما ایرانی اصیلیم. 😊😎
پسر: مگه آریاییها از جنوب سیبری به ایران نیومدن⁉️🙄😕
بابک: بله ولی اینجا دیگه سرزمین ما هست. از وقتی اینجا اومدیم اینجا سرزمین ما شد. 🙂
پسر: یونانیها هم مثل ما به ایران اومدن درسته⁉️🤔
بابک: بله درسته، یونانیها به ایران حمله کردن و بیشتر از ۲۵۰ سال هم در ایران حکومت کردن.
پسر: پس توی این مدت اقوام زیادی از یونانیها توی ایران زندگی کردن و مثل ما آریاییها در ایران موندن⁉️ 🙄
بابک: درسته یونانیها هم ساکن ایران شدن و عده زیادیشون در ایران موندنی شدن. 🙁😒
پسر: چندین سال بعدش اعراب هم به ایران حمله کردن. بعدش هم مغولها درسته⁉️🤔
بابک: بله، اونا حمله کردن به ایران و خیلی از قبایل عرب توی این جریان به ایران کوچ کردن. مغولها هم که به ایران حمله کردن، سالها تو ایران حکومت کردن و عده زیادی از اونا هم به ایران کوچ کردن 😤😏
پسر: پس یه عده زیادی از اعراب و مغولها هم تو ایران موندنی شدن⁉️
بابک: بله همین طوره 😒
پسر: پس با این اوصاف اقوام مختلفی به ایران آمدن و زندگی کردن، الان ما جزء کدوم گروهیم⁉️🤔
ایرانیای قبل از آریایی⁉️ آریایی⁉️ یونانی⁉️ عرب⁉️ یا شاید مغول⁉️🙄
بابک: نخیر ما آریایی اصیل هستیم 😠
پسر: چهطور⁉️ از کجا اینقدر مطمئن هستید⁉️🤔
بابک: 😤😤😤😡😡😡
#پاسخ_به_شبهات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
@emam_asr_402.mp3
4.62M
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
🔴داستان تشرف بانوی ایرانی
🎙️#ابراهیم_افشاری
#مهدویت
او ایستاد پای امام زمان خویش...
🌺 امروز ۲۹ آبان سالروز شهادت شهید مدافع حرم #حمیدرضاضیایی گرامی باد.
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
♨️ ... نگذارید که دشمن چه از راه جنگ سخت⚔️ چه راه جنگ نرم📱، دین و کشورتان را از شما بگیرد !.
#شهید_مرتضی_ابراهیمی ↑.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
وشہادٺرحمٺخاصِخداسٺڪھ
بࢪهرڪسےنمیبارد(:🕊🌿
{شهیدی که در فتنه و اغتشاش آبان ماه سال گذشته فدایی حق ولایت شد🕊🍃}
#شهید_مدافع_امنیت.🇮🇷.
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#در_محضر_معصومین
🔰حضرت زهرا سلام الله علیها:
✍اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه
🔴همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
📚امالی(صدوق)،ص۱۸۲
#حدیث_روز
°•♡
🥀 شهیدانه 🕊
از شخصـے پرسیدند :
تا بهشت چقدر راه است ؟
گفت : یڪ قدم
گفتند : چطور ؟!
گفت : مثل #شهیدان یڪ پایتان را ڪہ
روے نفس شیطانـے بگذارید
پاے دیگرتان در بهشت است .
#شهید #علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀کارت عروسی یک شهید
شهید کمیل ایمانی - فرماندهی واحد تخریب لشکر ویژه ۲۵ کربلا
.
متن کارت عروسی:
" بسم الله الرحمن الرحیم
به نام معبودی را که حق است. حمد معبودی را که به ما بینایی و آگاهی داد تا ره حق و حقیقت را دریابیم و در عمل به آن در حد توان کوشا باشیم. و حال عمل به یکی از احکام الهی که هم نعمت الهی می باشد بنده حقیر را به اجرا واداشت و از همان ابتدا هم از خالقم خواسته بودم که الها تو رهنما باش و شکر معبودی را که به سوی نور هدایت نمود و زن نمونه ای تقدیم نمود. از خداوند کریم می خواهم که دو تایمان نور الله در قلب عنایت فرماید و در این روز گرانقدر و پر نشاط که روح مسلمین خندان در این روز می باشد ، حقیر به حجله عروسی رفته و از خدای بزرگ صداقت در زندگی را می خواهم. روز 9 آذر 64 برابر با روز میلاد خاتم الانبیاء و هفته وحدت و یکی از ایام هفته بسیج می باشد و خدا را شکر که این چنین روزی به ما عنایت فرمود و همان طور که این روز آخرین پیغمبر به دنیا آمد و ما هم از دین او بهره مندیم، امیدوارم که در دنیا و آخرت مورد لطف یغمبر و خداوند باشیم. والسلام."
#شهید_کمیل_ایمانی
#تخریب_لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨محمودرضا
همیشه #معطر بود...
همیشه #شیک میپوشید...
بسیار چهره ی دلنشینی داشت و همین چهره و #اخلاق پسندیدهاش برمحبوبیتاش میافزود.
✨همیشه مورد توجه دوستانش بود ، انقدری که حتی زمانی که #خوابیده بود از او عکس میگرفتند!!!
✨گاهی وقت هاکه بچه ها کسل یا بیرمق یا غمگین بودند؛ میآمدند و با محمودرضا هم صحبت میشدند و اصلا انگار تماااام غمهاشون رو #فراموش میکردند...
💢به نقل از همرزم شهید
#شهید #محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#خاطرات_شهید
💠برادر شهید میگوید:
ایشان اهل تجملات دنیا نبود، اما بار آخرکه میخواست به جبهه برود، به من گفت:می خواهم لباس نوبخرم وبه جبهه بروم...
●طلبه ای که با لباس نو به سوی جبهه ها قدم نهاد، عطش شهادت نیزکامش را تشنه کرده بود.چنانکه در وصیت نامه اش میگوید:اگر ان شاءالله شهید شدم که این آرزوی قلبی من است، بدانید که به کام خود رسیدم.امیدوارم که برای من گریه وزاری نکنید.
●آنگاه که جنگ تحمیلی آغاز شد، این طلبه مجاهد رفتن را به ماندن ترجیح دادو تکلیف را در جنگیدن وجبهه دید، ایشان درعملیات محرم براثر اصابت ترکش به پا و قلبش، به مقام عند ربهم یرزقون نائل آمد.
#شهید_سید_هاشم_بردبار
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔴نبود آب و برق در زمان پهلوی
منبع:کتاب خاطرات اسدالله علم،جلد چهارم ، ص ۶۹،شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۵۳
📖عرض دیگر این بود که در جلسه خانه های فرهنگ روستایی معلوم شد که روستاهای ایران فقط ۴% برق و ۱% آب آشامیدنی مطمئن دارند و این به کلی مغایر نظرات شاهنشاه است.
📖ما دو هزار خانه فرهنگ روستایی داریم و فقط در ۱۳۶ خانه برق هست.فرمودند: میدانم عرض کردم:پس چرا اقدامی نمیفرمایید؟فرمودند :آخر باید شبکه برق به تمام ایران برسد.عرض کردم: در بعضی جاها هم که رسیده برای انشعاب هر ده ، وزارت آب و برق ۳۰ هزارتومان حق انشعاب مطالبه میکند.این کار که مضحک است،آن هم با این همه پول و مقدرات.به علاوه ۳ ریال کیلووات مطالبه می کنند.
#واقعیت_های_عصر_پهلوی
🔴حرمسراها نشانه اهانت به زنان
🔖از حرمسراهای پادشاهان ساسانی مطالبی شنیده اید. حرمسراداری یعنی چه؟
حرمسراداری یعنی همان #اهانت به زن. یک مرد چون قدرت دارد، به خودش حق می دهد که هزار نفر زن در حرمسرای خودش نگهدارد!!
اگر همهٔ ملتِ آن پادشاه هم همانطور قدرت داشتند، هر کدام به قدر خودشان هزار نفر ، پانصد نفر، چهارصد نفر یا دویست نفر زن نگه می داشتند! این حاکی از چه نگرشی به زن است؟!
✍سید علی خامنه ای
#پویش_حجاب_فاطمے
انتظار یعنی;
دائم در حال آماده باش باشیم✌️🏼
#رهبرانہ💚
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دل هوای روی ماه یار دارد جمعهها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
اللّهم عجل لولیک الفرج ..
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سرِ صبحے هوسِ ڪرب و بلا ڪردم و دل
از سر عادٺ هر روزه ی خود گفٺ حسین
صلے الله علیڪ یا ابا عبدالله
روزتان_ڪربلایے❤️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دارم هـوایِ
صحبتِ یاران رفته را
یاری ڪن ای اجل
ڪہ به یاران رسانیم ...
#شهیـد_رضا_چراغی
#یاد_شهدا_باصلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#کلام_شهید
#همســــرم ...
💢به دخترم #زینب بگو که پدر، #هرشبِ_جمعه با جمیع شهدا🌷 به دیدار حضرت اباعبدالله الحسین(ع) خواهد رفت.
💢و اگر می خواهد در فضای نورانی✨ و پر از معنویت، من هم در نزد #اباعبدالله بنشینیم و فخر کنم
♨️باید #زینب باشد ...
🌷 شهید #غلامرضا_ادبی_مهذب
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #مردی_با_چفیه_سفید
از سری کتاب های #قصه_فرماندهان
زندگینامه #شهید_عباس_کریمی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم