eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
دنبال ِ   میگــــــــردد ... به دنبال ِ  ... ! برای این روزهای   ِ مآ !!! لیکن خودش هم جا ماند!!! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
نبودن تو فقط نبودن تو نیست نبودن خیلی چیزهاست کلاه روی سرمان نمی‌ایستد شعر نمی‌چسبد. پول در جیبمان دوام نمی‌آورد نمک از نان رفته خنکی از آب.. "ما بی تو فقیر شده‌ایم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دلمان پر میکشد که مردنی از جنس شهادت داشته باشیم... دلمان تنگ شده برای دیدارتان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
°•♡ 🥀 شهیدانه 🕊 از شخصـے پرسیدند : تا بهشت چقدر راه است ؟ گفت : یڪ قدم گفتند : چطور ؟! گفت : مثل یڪ پایتان را ڪہ روے نفس شیطانـے بگذارید پاے دیگرتان در بهشت است . @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
من و علی خیلی به هم وابسته بودیم وقتی زنگ می زد من یک چیزی را می گفتم میگفت مامان می دونی ما تله پاتی داریم منم می خواستم همینو بگم ما همیشه ذهن همدیگرو می خوندیم وابستگی شدیدی به هم داشتیم اما وقتی گفت می خوام بروم سوریه پا روی دلم گذاشتم بدون هیچ مکثی گفتم برو چون توی روضه ها همیشه می گفتم اگر بچه های ما در کربلا بودند حسین(ع)تنها نمی ماند و حالا که حرم حضرت زینب در خطر هست وقت امتحان من هست بدون هیچ مکثی گفتم برو علی چنان برقی چشمانش زد گفت مامان غیر از این ازت توقع نداشتم اما علی رفت و همچنان چشمم به در و گوشم به زنگ تلفنش هست. مادر شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹صبح آمد و خاطرات شادت اینجاست 🔹عطر تن و خنده‌های نابت اینجاست 🔹در باورِ من نیست نباشے دیگر 🔹تصویرِ رخِ پُر تب وتابـت اینجاست.. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹صبح آمد و خاطرات شادت اینجاست 🔹عطر تن و خنده‌های نابت اینجاست 🔹در باورِ من نیست نباشے دیگر 🔹تصویرِ رخِ پُر تب وتابـت اینجاست.. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢درفتنه ۸۸ شب و روز در صحنه حضور داشت تا خود را سپر ولایت کند دوبار در درگیری ها توسط آشوبگران مجروح شد، موتورش را آتش زدند ولی هر بار مصمم تر حضور داشت. 🥀 مدافع حرم حاج 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی خانه ما از درون ابر است و بیرون آفتاب @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ✍📜 🌺همسر شهید نقل می کند:بهمن ماه سال ۹۱ با معرفی یکی از اقوام با خانواده علی آشنا شدیم.در مراسم خواستگاری علی آقا تاکید به دواصل داشتند.یکی کمک برای برپایی و حفظ اسلام تا مرز شهادت و دومی داشتن استقلال در زندگی.روز ولادت حضرت زینب(س)خطبه ی عقد رسمی ما خونده شد. 🌸علی خیلی اهل سفر و تفریح برد.در مدت کوتاه زندگی مشترکمان سفرهای زیادی رفتیم.به دیدار و رفت آمد با اقوام و حتی دوستانش علاقمند بود. در کارهای منزل خیلی کمک میکرد بخصوص در خیاطی خیلی صبور بود برای انجام امور منزل حتما از نظرات همدیگه استفاده میکردیم. بدلیل حس مشترکی که داشتیم امیر حسین خیلی زود به جمع خانواده ما آمد.انجام فرایض دینی مثل خمس براش مهم بود. 💐با تولد امیرحسین علی از حجم کارها و ماموریتهاش کم کرد.باتمام خستگی که داشت وقتی از راه میرسید خودش را سرگرم بازی با امیرحسین میکرد.با شروع بحث سوریه پیگیر کارهای اعزامش شد و همیشه میگفت:دعا کن خدا صلاح من را در این راه قرار بده.۲۲ آذرماه بود که به سوریه رفت.بخاطر دلتنگی که من داشتم زیاد تماس میگرفت اما تاکید داشت که حرف خاصی پشت تلفن زده نشه. آخرین تماس ایشان ۲۲ دی ماه بود کلی در مورد امیرحسین صحبت کردیم به شوخی میگفت:اینبار بیام باید بریم خواستگاری.این آخرین تماس علی بود.بعد از این ما چند روزی در انتظار بودیم.روز ۳۰ دی خبر شهادتش از طریق محل کار تایید شد.😭پیروی از ولایت فقیه و حفظ حجاب از سفارشات همیشگی علی بود. 🌷 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مرد میخواهد... اینکه بگذری از آرزوهایت... زنجیرهای دلبستگی را ازخود رهاکنی گفتنش آسان است.🍃 اگرعمل کردن به آن هم سهل بود به خیلی هامان واژه شهید اضافه میشد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🕊🌹🌹🕊🌹🌹🕊🌹 🌷روز اعزام علی، پدر تک پسرش را تا محل اعزام بدرقه می کند. وقایع آن روز خیلی خوب در ذهن محمد آقا عبداللهی پدر شهید ماندگار شده است. 💐او می گوید: نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه! روز اعزام علی، من از صبح با او بودم.😔 اول من را سوار موتورش کرد و با هم به خیابان جمهوری رفتیم تا کار بانکی اش را انجام بدهد. بعد با دوستش رفت دنبال کارت ملی و شناسنامه اش که برای اعزام لازم بود.😔 🌷همسر و فرزندش خانه ما بودند که بردم و آنها را رساندم و بعد علی را تا محل اعزامش همراهی کردم. 😔 نمی دانم چه حسی از درون به من می گفت این آخرین باری است که علی را می بینم و رفتنش را بازگشتی نیست.🕊😭 🌹🕊تا ڪی‌ دل‌ِ من‌ چشم‌ به در داشته باشد ؟ ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته باشد 💔 🥀 🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم