eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⌛ در روز هفدهم شهريور۵۷ رهبرانقلاب در كدام شهر بودند | ماجرای نامه ايشان به يكی از افراد قم ✏️من از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطره‌ای در ذهن دارم. قبل از آن که این حادثه خون‌بار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. ✏️این، نکته خیلی قابل توجّهی است که امروز مثل آیینه‌ای، همه عبرتها را به ما درس میدهد. کسی که روزنامه‌های آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند. عدّه‌ای را که طرفداران و علاقه‌مندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، به عنوان تندرو و افراطی و متعصّب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقه‌مند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آن‌طور خیال میکرد اینها جدیّتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این احساس خطر را کردم. ✏️آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز میخواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. ✏️روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفده شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطّلع شدیم. ✏️من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود. ۷۶/۶/۱۹ 🗓 سالروز قضیه ۱۷ شهریور ۵۷ و کشتار مردم توسط عوامل رژیم پهلوی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
40.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻تنها سند تصویری از فاجعۀ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ 🔹این فیلم قابل توجه کسانی‌که می گویند شاه رفت چون نمی‌خواست مردم رو بکشه! پهلوی_خائن @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔴 خاطره رهبرمعظم انقلاب از کشتار هفده شهریور ♦️آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز 14 یا 15شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه‌ای نوشتم و سیاست رژیم (مبنی بر تقسیم مبارزان و به تبع آن ملت ایران به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل) را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت‌آمیز میخواهند بهانه‌ای برای سختگیری بر مخلصان و عشاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون این‌که خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم. ♦️روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامه‌ها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطلع شدیم. من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله‌ی مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونه‌اش کشتار هفدهم شهریور بود. بیانات در دیدار جمعی از پرستاران ۱۳۷۶/۰۶/۱۹ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شبکه ۱۲ رژیم صهیونیستی: [آیت‌الله] خامنه‌ای همه‌جا هست عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسم به ماه دو نیمه به وقت تنهایی قسم به زلزلة القلب و عشق و شیدایی... قسم به آیه ی چشمت به معجزه به غزل تو را قسم به خدایت چه وقت می آیی؟ ‌ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❤️ـــــ هیچی ...( فقط میخواستم بگم... فطرس آمد ڪه : پرش خوب شود، عاشق❤️ شد ... ❤️ منم... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو قفس دیدی و رفتی و منِ خسته زِ بامَت به خدا باغ و چَمن دیدم و پَرواز نکردم ...💔 شهیدجهادمغنیه🖤 ✨ صبــحــتون شهــــدایی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
: « زیارت را بخوانید و از طرف من به ارباب ابراز ارادت کنید. حتما هر کجا باشم خود را در کنار شما خواهم رساند.» 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگینامه شهید مدافع‌حرم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مقدمه کتاب زیبای مهمان شام
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 1⃣ 🇮🇷 زندگینامه در يکی از روزهای زيبای بهاری در سال ۱۳۶۵ در شهرستان بهار متولد شد. نامش را در شناسنامه سيدمحمد گذاشتند. اما ميلاد صدايش می‌كردند. دوران کودکی و نوجوانی را تحت تربيت پدری زحمتکش و مادری دلسوز و مهربان گذرانيد. مادر سيد ميلاد، معلم قرآن و مسئول هيئت بانوان محل بود. او بسيار در تربيت دينی فرزندانش کوشا بود. سيد، علاقه‌ی بسيار عجيبی به مادر داشت. سيد، عاشق سينه سوخته‌ی امام حسين عليه السلام بود. هر سال روز عاشورا نذر داشت با پای برهنه توی دسته‌های عزاداری باشد. سيد، خيلی زود اهل ورزش شد. ابتدا کشتی‌ را انتخاب کرد. سپس به ورزش جودو علاقمند شد و خيلی زود پله های ترقی را در اين ورزش طی کرد و قهرمانی‌های بسياری را در کارنامه‌ی ورزشی خود ثبت کرد. مقام دومی و سومی كشوری از افتخارات اوست. همزمان با جودو در ورزش باستانی هم کار کرد. در زورخانه‌ی هيئت غلامان آل حيدر، بسيار فعال بود. سيد، ورزش ومعنويت را در کنار هم خيلی خوب ادامه داد. در زورخانه نه تنها جسمش بلکه روحش را تقويت کرد. به دوستان سفارش می‌کرد: « هر وقت وارد گود می‌شويد به نيت يک شهيد ورزش کنيد تا ورزش ما نيز برای رضای خدا باشد و شهدا اثری در زندگی ما داشته باشند. » در زمينه‌ی درسی هم سيد الگو بود. در دبيرستان در رشته رياضی به عنوان يكی از دانش آموزان نمونه مدرسه بود. بعد به دانشگاه ملاير رفت و سال ۸۹ در رشته‌ی مهندسی عمران فارغ التحصيل شد. بعد از اتمام تحصيل بلافاصله به سربازی رفت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 2⃣ دوران سربازی‌اش را در منطقه‌ی مرزی گذراند. دوران سربازی سيد مصادف با اوج فعاليت گروهک‌های تروريستی در زاهدان، بود. سيد خيلی دوست داشت دوران سربازی‌اش را در سيستان خدمت کند. حتی يک‌بار پيش فرمانده‌اش رفت و گفته بود: « من رو جهت ادامه‌ی خدمت به سيستان اعزام کنيد. » گفته بودند: « نمی‌شود! مثلا شما مهندس مملکت هستيد! » بعد از خدمت سربازی مدتی رو در يکی از ادارات دولتی مشغول به کار شد. اما نتوانست دوام بياورد و استعفا داد. بعدها فهميديم آنجا ناظر يکی از پروژه‌های راه سازی بود. يکی از پيمانکاران پيشنهاد رشوه‌ی سنگين به سيد داده بود. او در مقابل آنها ايستاده بود و زمانی که متوجه شده بود نمی‌تواند اثرگذار باشد از آنجا بيرون آمد. سال ۹۲ در شورای اسلامی شهر بهار کانديدا شد. برخی سيد رو به خاطر سن کمش از اين کار منصرف کردند. اما سيد می‌گفت: « چرا زمان جنگ فرماندهان ما با سن بسيار کم توانستد جنگ را اداره کنند؟ همت‌ها و باکری‌ها و زين‌الدين‌ها الگوی ما هستند و... ما هم بايد مثل شهدا از هيچ کاری نترسيم. من هم فقط برای خدمت به مردم و محرومين جامعه اقدام به اين کار کرده‌‌ام. » سيد در اين امتحان هم سربلند بيرون آمد. با اين که جزو اعضای شورای شهر برگزيده نشد، اما تنديس اخلاق‌مداری، صداقت، شجاعت و... شد. زندگی سيد با شهدا بسيار عجين بود. داستان ابراهيم هادی که برای فرار از گناه، موهايش را کچل کرده بود و لباس مندرسی پوشيده بود را خيلی تعريف می‌کرد. می‌گفت: « ببينيد اين‌ها کی‌بودند و به کجاها رسيدند! » به شهيد محمد رحيمی بسيار علاقمند بود. دائم به منزل اين شهيد رفت و آمد داشت. عاشق شهدای گمنام بود. آرزو داشت مثل آنها شهيد شود و اثری از او نباشد. از سال ۸۲ تا ۹۳، سيد، هر سال به مدت يک‌ماه به عنوان خادم در مناطق عملياتی حضور پيدا می‌کرد. بيشترين حضور سيد را می‌توان در پادگان شهيددرويشی شوش عنوان کرد. سيد، بسيار به شهيد درويشی علاقه داشت. خاطرات عجيبی دراين دوران از سيد در ذهن دوستانش نقش بسته است. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 3⃣ سيد ميلاد در كنار كار مهندسی در كار خريد و فروش محصولات كشاورزی بود. اين كار او هم الگوی ديگر دوستانش شد. خداوند به كار او بركت خاصی داد. درآمد خيلی خوبی داشت. دوستانش می‌گفتند: « درآمد سيد ميلاد بسيار خوب و عالی بود. اما بيشتر اين پول را در راه خدا و كمك به ديگران هزينه می‌كرد. » اما عاشورا و محرم ۹۳ عجيب بود که سيد حتی پيراهن مشکی نپوشيد! روز عاشورا گفتم: « سيد جان ما خيلی چيزها از شما ياد گرفتيم، از جمله ادب نوکری به اهل‌بيت و... چرا امسال پيراهن مشکی کمتر می‌پوشيد؟! » سيد با بغض جوابم را داد و گفت: « مادرم مريض‌احواله، دکترها جوابش کردند. من رو با اين وضع ‌ببينه ناراحت ميشه. فقط و فقط به عشق مادرم اين کار رو کردم وگرنه، هيچکس و هيچ چيز من رو نميتونه از امام حسين عليه السلام جدا کنه. لباس نوکری‌ام رو با تمام عالم عوض نمی‌کنم. » زمانی که مادرش مريض بود، خيلی به شهدا توسل کرد تا مادر خوب شود، حتی يک‌بار به تنهايی تا مناطق عملياتی جنوب رفت و در پی تدارک سفری زيارتی آقا سيد الشهداء علیه السلام برای مادر بود که فرصت نشد و تقدير چيز ديگری را رقم زد. مادر سيد آبان ۹۳ از دنيارفت و سيد را در غمی بزرگ فرو برد. سال ۹۴ سال سرنوشت سازی برای سيد بود، تابستان بود که زمزمه‌های اعزام بسيجيان جهت دفاع از حرم عمه سادات به گوش سيد رسيد. ديگر هيچ چيز مانع رفتن سيد به اين مأموريت الهی نبود. او پس از سال‌ها انتظار و شوق رفتن، همراه با کاروان مدافعان حرم عمه سادات، راهی سوريه شد و بالاخره چهارده روز پس از اعزام و در سومين روز از محرم سال ۹۴ روح ملکوتی‌اش به عرش رفت و مهمان ملائکه الهی شد. مدتی گمنام بود، اما دعاهای پدر پيرش بالاخره اثر كرد. انتظارها به سررسيد. پيکر مطهرش با تنی چاک‌چاک به ميهن بازگشت. عاشق روضه‌ی علی اکبر علیه‌السلام بود. بدن پاره پاره سيد ميلاد در کنار مزار آيت الله بهاری وده‌ها شهيد گلگون کفن دفاع مقدس به خاک سپره شد تا چراغ راهی باشد برای آيندگان... ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 4⃣ 🇮🇷 ادب پدر بزرگ ما در شهرستان بهار خيلی نفوذ داشت. همه‌ی اهالی، ارادت ويژه‌ای به او داشتند. سيد اسماعيل، عمامه‌ی سبزی بر سرش می‌بست و مشغول كار و تلاش بود. خيلی از مردم می‌آمدند پيش سيد اسماعيل تا برايشان دعا كند. يه شب بچه‌ی خانواده‌ای آروم نمی‌شده، می‌آيند درب منزل سيداسماعيل، می‌بينند نميشه در زد، همه خوابند. از روی درب يه تيکه چوب برمی‌دارند، می‌گذارند دهان بچه و بچه ساکت می‌شود. يک بار هم خانمی بچه‌اش تقريبا از هوش رفته بود، مادرش او را آورد و پرت کرد بغل سيد اسماعيل و گفت: « تو رو به جدت قسم ميدم که بچه‌ام رو زنده کن! » سيداسماعيل به جدش متوسل می‌شود و باعنايات خدا، حال بچه مساعد شد. اوايل دهه ۵۰ بود که سيد اسماعيل از دنيا رفت. اين رسم هنوز هم بين مردم شهر هست و براي عرض دعا پيش فرزندان سيد اسماعيل می‌آيند.‌ بعضی وقت‌ها نيمه شب يا اول صبح درب خانه را می‌زنند و درخواست نوشتن دعادارند... * يادش بخير با سيدميلاد در دوران کودکی شيطنت‌های خاصی داشتيم. سيدميلاد خاک بازی رو خيلی دوست داشت. شايد همين بود که سال‌ها بعد مهندس عمران شد! طبقه‌ی پايين منزل ما نيمه کاره بود. با ميلاد می‌رفتيم با آجر و ماسه‌هايی که آنجا بود خونه سازی‌ می‌کرديم. ميلاد خيلی با سليقه بود. با وسواس خاصی اين کارها رو انجام می داد. خيلی هم با هم دعوا می‌کرديم. هميشه هم من بهش زور می‌گفتم! تا دوران دبيرستان هر چی‌ من می‌گفتم گوش می‌داد. روی حرف من حرف نمی‌زد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 5⃣ رابطه‌اش با مادرم خيلی صميمی و معنوی بود. بعضی شب‌ها با هم مباحث مذهبی و معنوی رو شروع می كردند و مطالب خوبی از همديگر ياد می‌گرفتند. اما يکی از بارزترين ويژگی‌های سيد، احترام فوق العاده‌اش به والدين بود. هر سال اسفند که بحث راهيان‌نور پيش می‌اومد می‌گفتيم: « سيد امسال هم رفتنی هستی؟! » می‌گفت: « معلوم نيست!؟ بايد مادرم اجازه بده. اگر کارهای مادرم تموم شد من هم رفتنی هستم. » تمام کارهای مربوط به خانه‌تکانی و... را انجام می‌داد و بعد می‌رفت. هر وقت هم پيش ما به مادرش زنگ می‌زد می‌گفت: « سلام مامان جان ... » بچه ها مسخره می‌کردند می‌گفتند: « چقدر بچه ننه‌ای!! اين حرف‌ها مال بچه سوسول‌هاست نه شما؟! » می‌گفت: « من کوچيکشم! نوکرشم! احترامش برام واجبه. » خادم‌الشهداهم که‌ می‌شد روزی چند بار تلفنی با مادرش حرف می‌زد. هميشه می‌گفت: « مامان جون دعا کن ما اينجا موفق باشيم. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔻 خیلی از تشرفات باید از یک فیلتری رد شود. باید نگاه، نگاه پخته و عمیقی به تشرفات باشد. 🔸 دراین کتاب‌های فارسی متأخرین متأسفانه در قضیه تشرفات مقداری بی‌مبالاتی و خلط شده است. از بعضی نواحی ظلم شده است ولی اصل تشرف غیر قابل انکار است؛ بوده و هست و خواهد بود. 🔹 در تشرفات ممکن است موردی از آن بوده باشد که شخص خدمت یکی از اصحاب حضرت رسیده باشد و فکر کند خدمت خود حضرت بقیت الله روحی له الفداء رسیده است. 🔸 تشخیص‌هایش خیلی سخت است. طبیعتاً باید مقرون به قرائن و شواهد متعدد باشد. همین‌طور فله‌ای و بی‌حساب و کتاب که پذیرفته نمی‌شود. این هم حساب و کتاب مهمی است. باید ملاحظه شود. 🔹 یک نفر مثلاً خواب دیده است [اما بصورت تشرف نقل می کند]. وقتی کسی نیست که همان‌وقت مچش را بگیرد یا ضرری مادی به او نمی‌خورد، در این زمینه یک چیزی می‌گوید و همین ظلم به اعتقادات است. 🔸 مگر مواردی که مؤیَّد به شواهد و قرائنی است که اطمینان بخش است و از نظر بزرگان پذیرفتنی است. علائم صدق در آن هست. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 رسول خدا صلی‌الله عليه وآله: ✍ اِنَّ اللّه َ يُحِبُّ مِنَ الْخَيْرِ ما يُعَجَّلُ؛ 🔴خداوند، كار خيرى را كه به آن شتاب شود، دوست دارد. 📚 كافى، ج۲، ص۱۴۲، ح۴ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
📸 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد... ۱۸ شهریور ماه سالروز شهادت سربازان لشکر صاحب الزمان(عج) شهید مدافع حرم شهید مدافع حرم 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مادرشهید: تا به حال زحمت او را نکشیده‌ام. او اربابم، سرورم، مشاورم و معلم قرآن بود. پسرم بلبل (ع) بود و از بسیج وارد سپاه و بعد هم تکاور شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفت و شهید شد که همه این‌ها لطف خداوند است. خیلی مهربان بود، من را به فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند راهیان نور هم من را می‌برد و همیشه می‌گفت مامان برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم شهید شود، چون مادر هستم، اما می‌گفتم پسرم هر چه لیاقت داری و صلاح است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینه‌ام بگذارم و دست بر سرش بکشم، او سر من را روی سینه‌اش می‌گذاشت و روی سرم دست می‌کشید و می‌گفت مادرم زحمتکش است. 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🖋 اوایل زندگی اوضاع مالی مناسبی نداشتیم به کسی هم این مسئله رو عنوان نمیکردم سعی میکردم خودم بیشتر تلاش کنم واسه اینکه منّت کسی رو نکشم خودم کار میکردم..... یه روز یکی از همسایه ها کباب پخته بود بوی غذا همه جا پیچیده بود اصغر گفت مامان چه بوی خوبی میاد ... گفتم مامان جان بوی همیشگی غذا هستش .... گفت نه این یه چیز دیگه ست..... با کلی بغض شروع کردم به سرخ کردن پیاز ....حسابی که بو در منزل پیچید ... با لبخند گفتم دیدی مامان جان اون بو هم مثل همین بود.... اصغر هم باور کرد و دیگه کنجکاوی بوی غذای همسایه رو نکرد...... اصغر قلب مهربان و دلی بزرگ داشت و با سختی بزرگ شد ... ✍ راوی مادر شهید 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم