eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.6هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|شهید محمدرضا دهقان💚🍃 پَرکشیدی...🕊 و نِگاهـَت بر دِلم هَسـت هَنوز...🌙🌸 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
#یاصاحب_الزمان❤️ بیا که بی #تو به جان آمدم زِ تنهایی... اللهم عجل لولیک الفرج🍃 #جمعہ_هاے_دلتنگے #بہ_یاد_شهید_محمدرضا_دهقان 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
•┄══❁🌸❞ #قرار‌هرشب‌ما❝🌸❁══┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ •┄═━❝🌸❞━═┄• @shahid_dehghan •┄═━❝🌸❞━═┄•
دوسٺ مے دارم من این نالیدن دلسوز را ٺا بہ هر نوعے کہ باشد، بگذرانم روز را ... #شبتون_شهدایے🌙 #التماس_دعاے_شهادٺ❤️ •═•••◈🌙◈•••═• @shahid_dehghan •═•••◈🌙◈•••═•
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز شنبه: یا رب العالمین 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
🍃📽| گفت وگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با 🌹 👇
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃📽| #مصاحبه #قسمت_نهم گفت وگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با #خواهر_و_مادرشهید🌹 👇
🍃📽| تسنیم : وقتی خبر را شنیدید و به معراج شهدا رفتید چه حسی‌داشتید و در اولین دیدارتان با پیکر به او چه گفتید؟ : آن روز که این خبر را به ما دادند گذر ساعت را اصلا احساس نکردم و به معراج شهدا رفتیم. آن لحظه دوست داشتم دوستان محمدرضا را ببینم برای اینکه یک عشق و علاقه خاصی بین محمدرضا و دوستانش بود وبرای من خیلی جذاب بود و در این جمعیت دنبال دوستان محمدرضا می‌گشتیم و همش دوست داشتم آنها را ببینم و آماده‌شان کنم و بیشتر از اینکه بخواهم محمدرضا را ببینم دوست داشتم عکس‌العمل دوستانش را ببینم. ما با محمدرضا خیلی کوچه معراج می‌رفتیم و هر شهیدی را که می‌آوردند می‌رفتیم و می‌دیدیم. آن روز جای خالی محمدرضا مشخص بود وقتی وارد شدیم دیدیم دوستان محمدرضا ایستاده‌اند و حالت‌های خیلی ناراحتی دارند که من احساس می‌کردم که همه آنها از درون در حال منفجر شدن هستند و یک حالت عجیب و غریبی دارند. پیکر را که آوردند من نگران این بودم که پیکر بی‌سر باشد و به یاد آن حرفی که گفته بود دعا کن من بی‌سر برگردم افتادم و به خودم می‌گفتم حتما الان بدون سر است... وقتی صورتش را دیدم ,خیالم راحت شد و در اولین جمله به او گفتم: «محمدرضا چرا با سر آمدی!» در صورتی که وقتی فرماندهان نحوه شهادت محمدرضا را توضیح دادند فهمیدیم که محمدرضا واقعا بی‌سر بوده و فقط یک لایه صورتش را آورده و همانطوری که خودش می‌خواسته شهید شد و فقط صورتش را برای ما آورده که با دیدن صورتش آرامش بگیریم. ... 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
#حاج_حسین_یکتا بچه‌ها بیایید یه کاری کنید که امام زمان برنامه‌های خودشو روی ما پیاده کنه؛ ما اون مأموریتِ خاصِّ آقا رو انجام بدیم! این یه رابطه خصوصی با امام زمان میخواد. این یه نصفِ شب گریه کردن‌های خاص میخواد... 🍃🌹 @Shahid_dehghan 🌹🍃
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
﴾•°﷽°•﴿ #حرف_هاے_خودمانے یکی از آموزنده ترین انیمیشن های دهه شصت، #سفرهای_میتی_کومان بود.شخصیتای ا
﴾•°﷽°•﴿ تازه مد شده بود.یه جعبه بود که یه قلم لیزر داشت و چهارتا سر متفاوت که شکل نور های لیزر رو عوض میکرد.کاربرد جاسوئیچی هم داشت.برای پسر بچه ها خیلی جذاب بود.وسیله ی تفریح توی دور همی ها شده بود. یکی نشسته بود و فاتحانه،قلم لیزر رو دستش گرفته بود و با دکمه ای که روش بود،نور لیزر رو مینداخت روی دیوار و درحالی که یه لبخند رو لب داشت،" هل من مبارز" می طلبید! توی همون هنگام،دست کم چهار،پنج تا بچه قدونیم قد می دیدی که تلاش می کنن نور روی دیوار رو بگیرن.اوضاعی بود.گهگاهی فرد لیزر به دست اجازه میداد برای چند ثانیه هم که شده،یکی از این بچه ها نور رو توی مشتش بگیره؛همین که میخواست لبخند پیروزی بزنه،نور از توی دستش سُر میخورد و می رفت... صحنه،صحنه ی آشناییه!مثل حال این روزای . سرگرم ها شدن و رو فراموش کردن." اللهُ نور السماوات و الارض" رو فراموش کردن و غرق سایه ها و نور های اعتباری شدن. می دویم،خیال میکنیم رسیدیم. میگیریم و هنوز دل خوش نکردیم که از دستمون میره. همه چیز مثل همون نور لیزری روی دیوار،رفتنیه. نور روی دیوار که از دیوار نیست!باید بچه زرنگی باشیم که رو میگیره و همه ی نور هارو مال خودش میکنه.نه اینکه تا ابد دنبال گرفتن نور روی دیوار باشه... روز هامون ظلمانی شده.خیال میکنیم نور رو پیدا کردیم؛ اما دریغ از سایه هایی که نور میپنداریم.کاش بچه زرنگ باشیم.منبع نور رو پیدا کنیم... ✋ 🔴 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
شب بخیر گفتن ما، محض اداے ادب است! ورنہ چون شب برسد؛ اول بیدارے ماست! #شبتون_شهدایی🌙 #التماس_دعاے_شهادت❤️ 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز یکشنبه: یا ذی الجلال و الاکرام 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
🌹یا اباعبدالله الحسین(ع) درد بے درمان شنیدے؟ حال من یعنے همین... بے #تو بودن درد دارد مے زند من را زمین... #اللهم_الرزقنـــا_حــــــرم 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
•┄══❁🌸❞ #قرار‌هرشب‌ما❝🌸❁══┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ •┄═━❝🌸❞━═┄• @shahid_dehghan •┄═━❝🌸❞━═┄•
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃📽| #مصاحبه تسنیم : وقتی خبر را شنیدید و به معراج شهدا رفتید چه حسی‌داشتید و در اولین دیدارتان با
🍃📽| گفت وگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با 🌹 مادر شهید : تمام نگرانی من در آن لحظه این بود که حضرت زینب(س) این هدیه را ما نپذیرد و در آن لحظه به یاد مصیبت‌های حضرت زینب در حادثه کربلا بودم... به محمدرضا گفتم پاشو بشین چرا خوابیدی؟ تو که اینقدر بی‌ادب نبودی؟ من به آن یک دیدار بسنده نکردم و فردا هم رفتم و پیکر محمدرضا را دیدم چون محمدرضا دو امانت نزد ما گذاشته و من دوست داشتم حتما امانتی‌هایش را به او بدهم... به همراه دخترم‌ امانتهایی را که گفته بود دستش کردیم. محمدرضا سفارش کرده بود که برایش یک انگشتر عقیق یمن که رویش کلمه یا زهرا حک شده است را بگیریم که ما این کار را کردیم و رفتیم کفنش را باز کردیم و انگشتر را دستش کردیم و شال عزایش را که از کودکی برایش خریده بودم و سفارش کرده بود که من به این شال عزا نیاز دارم برایش بردم و دور سرش پیچیدم. ... 🍃🌹 @shahid_dehghan
#تو💚 نداشتہ منی... وقتےتو نباشے بہ چہ ڪارم مے آید این همہ آسمان... #شبتون_شهدایی🌙 #التماس_دعا💕 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
نہ براے دیده شدن کار کنید... نہ براے دیده نشدن...!! فقط برای خدا کار کنید...! 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
4_5807633478908379232.mp3
8.86M
کجایی رفیقم؟!😭 رفیقم کجایی؟!😭 خبر داری رفیق نیمه راهت...😔💔 تنگه دلش برای روی ماهت...😔💔 ✋ #ا 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
•┄══❁🌸❞ #قرار‌هرشب‌ما❝🌸❁══┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ •┄═━❝🌸❞━═┄• @shahid_dehghan •┄═━❝🌸❞━═┄•
هنوز هم برای #شهادت دیر نیست دل💕 را باید صاف کرد... #شبتون_شهدایی🌙 #التماس_دعا❤ 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🌸
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز سه شنبه: یا ارحم راحمین 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃📽| #مصاحبه #قسمت_دهم گفت وگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با #خواهر_و_مادرشهید🌹 مادر شهید : تمام نگران
🍃📽| از گفت وگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با 🌹 تسنیم: حس و حال شما از لحظه دیدار پیکر محمدرضا چه بود؟ : من همیشه به برگشت امیدوار بودم و مطمئن بودم به خاطر وعده‌هایی که می‌دهد برمی‌گردد. وقتی پدر آمد و گفت تیر خورده خیلی امیدوار شدم و گفتم چیزی نیست اما وقتی خبر شهادتش را دادند یادم هست فقط در خانه راه می‌رفتم و زیر لب «الا بذکرالله تطمئن القلوب» را با خود تکرار می‌کردم. زمانی که برای دیدنش به معراج شهدا رفتیم من مطمئن بودم که ایستاده و منتظر ما است. وقتی وارد معراج شهدا شدیم و دوست‌هایش را یکی یکی می‌دیدم مطمئن شدم که محمد ایستاده است. وقتی پیکرش را دیدم خیلی مات و مبهوت شدم و مانند یک غریبه به او نگاه می‌کردم و احساس کردم که ا و را نمی‌شناسم. احساس کردم که دارم کم می‌آورم سرم را نزدیک صورتش بردم و گفتم «تو همان یا نه؟» کم کم باورم شد و برایم اثبات شد که این محمدرضاست. با همان تیپ خواهر بزرگتری تهدیدش می‌کردم و گفتم: «حالا که رفتی بالا این کار را بکنی و اینجاها بری‌» دوست داشتم انگشترش را به او بدهم و خیلی ذوق داشتم خودم این انگشتر را دستش کنم. یادم هست انگشترش را نزدیک صورتش بردم و ازش پرسیدم: انگشترت قشنگ است؟ می‌پسندی؟ دیدارمان از نظر کلامی دیدار صمیمی بود اما فضای سنگینی داشت.... ... 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
هدایت شده از قم خبر
🍃🌹| ۲۰_سالگے کنار اسمش نوشته بودند طلبۀ دانشجوی شهید محمدرضا دهقان امیری... جوانی که در 20 سالگی شهید مدافع حریم اسلام شد ... عدد سن و سالش ما را بیاد جوانهای دوران دفاع مقدس می انداخت با این تفاوت که این روزها گرفتن برگۀ اعزام به جبهه کار ساده‌ای نیست........ 🔺خواندن ادامه مطلب در کانال 👇 http://eitaa.com/joinchat/3835625474C3f8ed38c35
🍃❤| #عاشقانه_به_سبک_شهدا روایتی بسیار زیبا از همسر شهید سید منوچهر مدق 👇 #برگرفته_ازکتاب_اینک_شوکران📚