eitaa logo
به یاد شهید دهقان
439 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
همش دلم میگیره هوای حرم.mp3
5.41M
همش دلم میگیره برا حرم شب جمعه بیشتر😭💔 💛| @shahid_dehghanamiri
چه تصور زیبایی😍😍😍😍😍 💛| @shahid_dehghanamiri
اللهم الرزقنا حرم😔 💛| @shahid_dehghanamiri
شب جمعست😢 التماس دعای شهادت🙏 شبتون حسینی🌙 یاعلی مدد✋
یه روزی یه لره... یه روزی یه ترکه... یه روزی یه عربه... یه روزی یه قزوینیه... یه روزی یه آبادانیه... یه روزی یه اصفهانیه... یه روزی یه شمالیه... یه روزی یه شیرازیه... . . . . ...مثل مرد جلودشمن وایسادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمون نکنه ♡♥♡ . . لره...........بروجردی بود ترکه......... مهدی باکری بود عربه......... علی هاشمی بود قزوینیه...... عباس بابایی بود آبادانیه....... طاهری بود اصفهانیه..... ابراهیم همت بود شمالیه....... شیرودی بود شیرازیه...... عباس دوران بود و.............. ♡ مرد واقعی اینا بودن ♡ "شادی روح همه مردای بی ادعای وطنمون صلوات"‌ @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
💛| @shahid_dehghanamiri
🍃🌹| اوایل شیطنت های دبیرستانش من رو از رفاقت باهاش میترسوند.. من اونموقع نسبت بهش خیلی آروم تر بودم... و فکر میکردم اینکه بخوام صمیمیتم رو باهاش علنی کنم من رو از چشم مدیر و معاون و مشاور مدرسه میندازه.. واسه همین بیشتر ارتباطمون بیرون مدرسه بود چه دورانی بود!! وقتایی که بیرون مدرسه با هم گشت و گذار داشتیم شبها تا اخر وقت به هم پیامک میدادیم ولی تو مدرسه انگار نه انگار که رفیقیم.. ولی بعد از مدتی وقتی مرام و معرفت و پاک بودنش رو درک کردم خیلی قضیه فرق کرد.. دیگه اواخر دوران دبیرستان بود و با خودم میگفتم آیا ارتباطمون بعد از فارق التحصیلی هم ادامه داره؟؟ تا اینکه وقتی فهمیدیم با هم دانشگاهی و هم رشته ای هستیم جور دیگه واسه رفاقتمون برنامه ریختیم.. عید غدیر 92 بود که عهد بستیم هرجا هستیم با هم باشیم... (بماند که یکبار عهد شکنی کرد و رفت و ... دیگه برنگشت..) روز ثبت نام دانشگاه محمد خیلی ذوق داشت.. یادم نمیره اون روزی رو که 8 صبح قرار داشتیم و من تا 10 خواب بودم.. محمد کارهای ثبت نام اولیه ش رو انجام داده بود و تا ساعت 11نشسته بود سر قرار دم مترو بهارستان منتظر من.. بدون اینکه حتی بهم زنگ بزنه😐 وقتی دیدمش اول فکر کردم تازه اومده نگو به خاطر من فقط منتظر مونده.. من رو برد کافی نت برای ثبت نام اینترنتی.. شناسنامه و مدارکم رو گرفت خودش شروع کرد به تکمیل مراحل ثبت نام... شاید نشنیده باشید که محمد حافظه خیلی خوبی داشت و بعد از اون جریان واسه همیشه شماره شناسنامه و کد پستی تلفن منزل و حتی کد سریال شناسنامه من رو حفظ بود... حتی از اون سال تمام انتخاب واحد های من رو محمد اول وقت برام انجام میداد که با هم تو یک کلاس باشیم😄 ترمای بعد از رفتنت خیلی دیر انتخاب واحد کردم... و خیلی کلاس ها رو غیبت خوردم... و خیلی روز ها رو بدون تو.... ♦️نقل شده از 💛| @shahid_dehghanamiri
🌺🍃| شب چهارم ماه مبارک رمضانِ ۹۴ بود که زنگ زدم به بهش گفتم بریم بیرون؟ گفت : موتورم خرابه فردا میخوام برم درستش کنم. گفتم: موتور چیه بیا با تاکسی پیاده ای چیزی میریم. گفت: باشه یه رب دیگ سر کوچمون باش. رسیدم سر کوچشون گفتیم: کجا بریم؟؟ محمد گفت: بریم حدادیان نزدیکه من گفتم: نه بریم حاجی(منصور) گفت: باشه بریم.. سوار تاکسی شدیم خلاصه رسیدیم حاجیـ.. اون شب زیاد حوصله نداشت.. یه کم که نشستیم روضه و مناجات رو گوش دادیم. گفت: پاشو بریم.. گفتم: تازه اومدیم گفت: پاشو بریم حال ندارم بشینم.. گفتم: باشه بریم.. چون وقت زیاد بود تا سحر گفت:تا آزادی پیاده بریم منم که پایه گفتم: بریم یادمه گفت ساعت ۲ونیم میرسیم حالا ساعت ۲ بود گفتم: بشین تا برسیم گفت:هر کی نرسه 😂 طرفای دانشگاه تهران بودیم ساعت نزدیک ۲ونیم بود.. بهش گفتم ۲ونیم داره میشه ها گفت: یه تاکسی بگیر ۲ونیم هر کی نرسه😅 خلاصه نشستیم توی تاکسی و ۲ونیم آزادی بودیم😃 دیگ بماند ار ارگ تا انقلاب انقدر خندیدیم که من واقعا عضله های دلم درد گرفته بود... که محمد گفت: یکی مارو ببینه میگه اینا یه چیزی زدن انقدر میخندن🙈😂 پ.ن 😢😭 یادمه چن باری میخواستم ازش بگیرم گفت هدیس و برام عزیزه.. پ.ن۲: زنجیرهِ اتصال نیست. پ.ن۳: اونموقع تو از من التماس دعا میخواستی حالا من باید از تو همه چیزم رو بخوام ♦️ پست اینستاگرامی 💛| @shahid_dehghanamiri
توبه نامه شهید ۱۳ ساله👇👇 💛| @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
توبه نامه شهید ۱۳ ساله👇👇 💛| @shahid_dehghanamiri
‌ 👇👇👇 💕💞علیرضا محمودی‌پارسا نوجوان رزمنده‌ای است که اسلحه‌اش را به آغوش کشیده و کنار «شنی» تانک، آرام خوابیده ‌است. او توبه‌نامه‌ای دارد که برای همه مردم و مسئولین قابل تأمل است.💕💞 متن بخش‌هایی از صدای ضبط شده در این نوار کاست: پناه می‌برم از این که... ❣از این که حسد کردم... ❣از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی‌دانستم. ❣از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم. ❣از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم. ❣از این که مرگ را فراموش کردم. ❣از این که در راهت سستی و تنبلی کردم. ❣از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم. ❣از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم. ❣از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند. ❣از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم. ❣از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده‌دارتر از همه هستم. ❣از این که لحظه‌ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم. ❣از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع‌تر نبودم. ❣از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم. ❣از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید. ❣از این که نشان دادم کاره‌ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند. ❣از این که ایمانم به بنده‌ات بیشتر از ایمانم به تو بود. ❣از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می‌نویسی و با حافظه تری. ❣از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم. ❣از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند. ❣از این که از گفتن مطالب غیرلازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم. ❣از این که کاری را که باید فی سبیل‌الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم. ❣از این که نماز را بی‌معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود،در نتیجه دچار شک در نماز شدم. ❣از این که بی‌دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم. ❣از این که " خدا می‌بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم. ❣از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم. از اینکه از دیگران توقع بیجا داشتم از اینکه ادب را نسبت به دیگران رعایت نکردم و ...» ما کجای کاریم!!!😔😰 💛| @shahid_dehghanamiri
💛 خـٰواندے تمامـِ دوستانم را حَرَمْـ جز مـنـ🙋♂💔] باشَد..✨ خیٰالے نیست[] نازت را خریـدارمـ🍃 💛| @shahid_dehghanamiri
مـنـم یـہ روزے مـهمـونـ ایـنـ تابـوتـ مـیشـمـ دعـا ڪـنـیـد شـهـ💔ــیـد بـشـمـ ...😔 @shahid_dehghanamiri
دلم رفاقتی این چنینی می خواهد که سربند یا زهرایم ببندد😍 .... که خاکی باشـد؛✨ دلم❤️رفاقتی می خواهد که شهــــیدم کند؛ رفاقتی تا بهشت...🌹 😭 💛| @shahid_dehghanamiri
🌺بسم رب الشهدا🌺 نحوه شهادت شهید محمدرضا دهقان : روز آخر ماه محرم مصادف با 21 آبان سال 94 شب جمعه ساعت 7 شب در عملیات روستای العیس از روستاهای حومه حلب و در یک جنگ نابرابر و  تن به تن با داعش از فاصله نزدیک حدود ده متری با گلوله توپ 23 که به ناحیه سر و کتف چپش اصابت کرد به  شهادت رسید. او به همراه سه هم رزمش معروف به شهدای اربعه حلب شدند که در یک شب از یگان فاتحین به شهادت رسیدند
ای مرد مدافــع حرم هـای دمشـق !🎈 در سنگر و سجادہ دعا کن ما را . . ❣ 🌹 ❤️ 💛| @shahid_dehghanamiri
❣ داشت اون سال تو مناطق برامون می گفت! _بچه ها!نگید حضرت زهرا حرم نداره...یه یا زهرایی یا فاطمه ای بنویسید بزنید به اتاقتون،به خونتون!بگید مادر من میخوام ازاین به بعد اینجا حرمت باشه...اونوقت هرکاری میکنین نیت کنید ...ظرفم می شورید به نیت ظرفای حرمش،هیئتش بشورید.. ازون وقت مراقب باشید...مبادا تو حرم هر حرفی ...گناهی...! 😊 💛| @shahid_dehghanamiri
⚠️تلنگر هواست هست؟؟؟؟؟ 💛| @shahid_dehghanamiri
🌹 🍃 اگر دلت را داده ای به ؛ پَسَش مگیر.. بگذار در این روزگار دل بماند.. . ..!! 💛| @shahid_dehghanamiri
🌺بسم رب الشهدا و قلوب الصابرین 🌺 وصیت نامه شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری : «و فدیناه بذبح العظیم» او را به قربانی بزرگی باز خردییم. سوره مبارکه صافات آیه 107 اینجانب محمدرضا دهقان امیری فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت می‌دهم و به یگانگی حضرت حق و شهادت می‌دهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء. حضرت محمد (ص) و امامت امیرالمومنین حیدر کرار علی ابن ابی طالب (ع) و یازده فرزند ایشان که آخرینشان حضرت حجت قائم آل محمد (عج) بر پا کننده عدل علوی در جهان و منتقم خون مادر سادات خانوم فاطمه الزهرا (س) می‌باشد (الهم عجل لولیک الفرج) با سلام بر همه دوستان، آشنایان و اقوام و ... این حقیر از همه شما عزیزان تقاضای حلالیت دارم و تشکر می‌کنم از پدر و مادر عزیزتر از جانم که تمام تلاش خود برای نشان دادن راه سعادت به فرزندشان انجام دادند و این حقیر حتی نتوانستم قدر کوچکی از این فداکاری‌ها را پاسخ دهم از این دو بزرگوار حلالیت می‌خواهم و از صمیم قلب نیازمند دعایشان هستم. و تشکر می‌کنم از برادر عزیزم و امیدوارم که شهادت و روحیه جهادی را سرلوحه خود قرار دهی و همچنین خواهر عزیزم و حامی همیشگی من که نهایت لطف را بر من داشته است و من فقط با بدی پاسخش را دادم امیدوارم هم اکنون نیز  دعایت را برای برادرت دریغ نکنی و همیشه به یادش و زینب گونه پایداری کنی.  از همه دوستان دانشگاه و مسجد و استادان و مربیانم و ... درخواست حلالیت دارم و از شما دوستان می خواهم این حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید و اگر کوتاهی کردم در حق شما عزیزان به بزرگواری‌ خود عفو کنید و از حقی که بر گردنم دارید در گذرید. براساس آیه مبارکه 156 سوره بقره «الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا الله و انا الیه راجعون» آن ها که هرگاه مصیبتی به آنها رسد صبوری کنند و گویند ما از آن خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. صبر را سرلوحه خود قرار دهید و مطمئن باشد که هر کسی از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می‌ماند خداوند متعال است اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام الصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک قرار است روضه ابا عبدلله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دلها آرام می‌گیرد. قال الحسین (ع) «إن کان دین محمّد لم‌یستقم الاّ بقتلی فیاسیوف خذینی» اگر دین محمد تداوم نمی‌یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا در بر گیرید. بال هایم هوس با تو پریدن دارد بوسه بر خاک قدم‌های تو چیدن دارد من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد غالبا آن گذری که خطرش بیشتر است می‌شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است قیمت عبد به افتادن در سجادست سنگ فرشی حرم دوست  زرش بیشتر است خانه‌ای است در این جا که کریم از همه سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت هر که اینگونه نباشد ضررش بیشتر است بی سبب نیست که آواره هر دشت شدیم هر که عاشق شود اصلا سفرش بیشتر است هر گدایی برسد لطف که دارد اما به گدایان برادر نظرش بیشتر است ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺧﺪﯾﺠﻪ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺭ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﻛﻪ ﺟﻼ‌ﻝ ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ وسعت روح بدن را به فنا می‌گیرد غیر زینب چه کسی درد سرش بیشتر است و من الله توفیق محمدرضا دهقان امیری 94/6/14 تهران 🍃✨🍂 💛| @shahid_dehghanamiri 🍃 🍃✨🍂
💛🍃| یادمه یه روز تو دانشگاه نشسته بودیم که گفت پاشو بریم.. کجا؟! شهرک چرا؟! ماشین باباتو بردار بریم قیطریه.. چه خبره؟! بریم حالا.. ما هم که نمیتونستیم نه بگیم.. رفتیم قیطریه نگو میخواسته وسایل جهاز خواهرشو بگیره.. خلاصه از اونجا به ما گفت بریم میدون خراسون.. منم گفتم میریم اونجا بعدم یک ناهار میزنیم و بعد دانشگاه.. رفتیم میدون خراسون با کلی دردسر.. باز یک تیکه دیگه جهاز برداشتیم از اونجا هم رفتیم منزلشون سمت آزادی که این وسایل رو بزاریم.. آخرش هم 5 هزارتومن بهم داده میگه بیا اینم پول بنزین دمت گرم خدافظ..😐 حالا خودش دو قدم کسی رو با موتور میبرد 20 تومن پول بنزین میگرفت😂.. با خودم میگفتم دمش گرم عروسیمون جبران میکنه میترکونه... الان کجایی؟! دقیقا کجایی؟! ما کجاییم!!. البته انصافا ده برابرش تو خیلی جاها جبران کرد.. مشکل اینجاست که جای خالیش هر روز بیشتر از دیروز حس میشه... ♦️ نقل شده از .... 💛| @shahid_dehghanamiri