🌸#قصه_زندگی_مدافعان_حرم #شهید_هفتم #هادی_جعفری 🌸
🌺گفتگوی اختصاصی با #همسر_شهید_هادی_جعفری
✅قسمت ششم
🔷حماسه بانو : آغاز زندگی مشترک چطور بود؟
🔶همسر شهید: اولش که من وسایلام رو نبرده بودم تهران. چون دانشگاهم آمل بود. بعد از مراسم عروسی که رفتیم تهران یک هفته موندیم. بعدش اومدیم آمل. چون عید بود. بعدش هم شنبه ها تا دوشنبه آمل میموندم برا دانشگاه. بعدش بدو میرفتم تهران. یعنی پر میکشیدم برا دیدن هادی..! دوباره تا پنج شنبه تهران میموندیم. پنج شنبه باهم راه میفتادیم میومدیم آمل.!
اقا هادی دوس نداشتن روزای تعطیل تهران بمونن و خیلی هم آمل و رئیس اباد رو دوست داشتن. میگفتن من تا 7_8سال تهران میمونم بعد انتقالی میگیرم میام آمل. دانشگاه من که تمام شد و اقا هادی هم ماموریت میرفت و میومد و من دیگه رفته بودم تهران.
🍂 شهریور بود که به همه همکاراشون گفتن که یه سفر ماموریتی به عراق هست. میرید یا نه؟ که همه همکاراشون گفته بودن نه. به اقا هادی که گفتن،راحت قبول کرده بود. ازش پرسیده بودن: خانومت راضیه؟ که ایشون بدون اینکه به من بگه گفته بود اره. بعد به من زنگ زد، گفت: خانم اماده شو که بریم آمل. من قراره برم ماموریت. گفتم: کجا؟ گفتن عراق!! گفتم برا چی میخوای بری اونجا؟ گفتن: نه نگران نباش. جای ما امن هست ..
🍂 اون شبی که فردا صبحش قرار بود بره تهران و پرواز داشتن من به اقا هادی گفتم : من خسته شدم از دوری. من نمیتونم تحمل کنم. " منو اروم میکرد، میگفت قول میدم بهت این سفر رو رفتم و اومدم دیگه ماموریت نرم. منم گفتم باشه! جلوشو نگرفتم. فقط بهش میگفتم خسته شدم از این همه دوری. چون واقعا هم از هم خیلی دور بودیم. گفتن جای ما امن هست. یه کارگاهی تو عراقه. ما اصلا جنگ نمیریم. قبل رفتنش بهم گفت که شاید نتونم هر روز بهت زنگ بزنم چون میدونست چقدر وابسته م و نمیتونم ازش بیخبر باشم!
#ادامه_دارد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/96
🌷اجتماع بزرگ مدافعان حرم آمل🌷
🔹با مداحی کربلایی سید رضا نریمانی
زمان: دوشنبه ۱۱ تیر، ساعت ۲۱
مکان: #مسجد_امام_رضا(ع)، آمل
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/96
آقا سلام میدهـم از جان و دل به تو ...
تا اینکه بشنوم 🌹و علیک السلام🌹را
🍃🌺السـلام علیک یا بقیة الله🌺🍃
🍃🌺اللهم عجل لولیک الفرج به حق خانم حضرت زینب سلام الله علیها🌺🍃
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/107
🌸#قصه_زندگی_مدافعان_حرم #شهید_هفتم #هادی_جعفری 🌸
🌺گفتگوی اختصاصی #همسر_شهید_هادی_جعفری
✅قسمت هفتم
🔷حماسه بانو: این سفر اولشون به عراق بود؟
🔶همسر شهید: بله...قرار هم بود که اصلا وارد منطقه جنگی نشوند ولی وقتی رسیده بودن عراق، محل کارشون عوض میشه و میبرنشون جایی که جزء منطقه جنگی بوده. جالب اینه که صبحی که رسیدن، اقا هادی زنگ زد گفت خانم خیالت راحت جای ما امن هست. فرداش زنگ زد گفت دعا کن زنده برگردم!!
البته خود اقا هادی و دوستاشون اصرار کرده بودن که حالا که تو منطقه جنگی هستیم اجازه بدید ما هم بجنگیم. اجازه رو میگیرن ولی چون اینا بعنوان مهندس رفته بودن و اسلحه نداشتن برمیگردن عقب که اسلحه بگیرن که بهشون خبر میدن همونجایی که اونا بودن گرفتار کمین داعش شدن. اقا هادی میگفت اون لحظه بیست دقیقه ایستاده بودم و به آسمان خیره شده بودم که همه چی دست خداست...
🔷حماسه بانو: خب الحمدلله که اون موقع اتفاقی براشون نیفتاد..
🔶همسر شهید: بله . من همش میگفتم خدا هادی رو نگه داشت که شش ماه برا من باشه!😔 اون یک هفته ای که اونجا بود من قلبم داشت از جاش در میومد. بخاطر من روزی یک بار زنگ میزد. یه شب زنگ نزد. خودم زدم. همکارشون جواب دادن. یه ذره مکث کرد گفت اقا هادی. .. رفتن بیرون.. کار دارن... بعد گفتن نه خوابن! اینجوری که گفتن خیلی نگران شدم گفتم خب باشه خداحافظ! فکر میکردم الکی میگن. انگار دنیا رو سرم خراب شده بود. چند بار دیگه زنگ زدم کسی جواب نداد. همینطور من استرسم بیشتر شد. گفتم حتما یه اتفاقی براش افتاده. دوباره زنگ زدم، همکارش جواب داد،گفتن که اقا هادی خوابن. گفتم بیدارشون کنید! گفتن واقعا بیدارشون کنم? گفتم اره بیدارشون کنید ؛ یادم نمیره وقتی گوشی رو گرفتن انگار دنیا رو بهم دادن گفتم اخه تو منو کشتی. گفت چی شده خانم? گفتم هیچی برو بخواب! خیالم راحت شد دیگه.😔
خیلی سخت بود. خیلی نگران بودم. وقتی پیام داد که الان پروازمون نشست فرودگاه تهران، گفتم خداروشکر ک زنده برگشتی! اصلا فکرش رو نمیکردم که دیگه زنده ببینمش؛ وقتی که صدای در خونه اومد، من سجده شکر کردم! ..
#ادامه_دارد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/107
#یازینب...
دنیای ما چیزی به غیر از خارو خس نیست
مارا نیازی به وفای هیچکس نیست
تنها کس و کارم تویی،سالار زینب
عشق بجز عشق شما غیر ازهوس نیست
#لبیک_یازینب...
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/107
❤️✨🌿🌹
#شهیدان_زنده_اند....
🌷بسم رب الشهدا و الصدییق 🌷
قبل کنکورش هادی روخواب دیدوازش پرسیدمن پزشکی قبول میشم هادی هم بهش گفت نه......
اونم تاتقی به توقی میخوردمیگفت اقای هادی گفت که پزشکی قبول نمیشم منم میگفتم مگه هادی خداست وتقدیرادمهاباتلاششون تغییرمیکنه.....
گذشت تابعدازاعلام نتیجه اول کنکوردوباره هادی روخواب دید ودوباره ازش پرسیدمن پزشکی قبول میشم وهادی گفت نه
گفت دندانپزشکی چی؟هادی گفت اره......
ازروزانتخاب رشته تابه امروزنگران بودم که متوجه شدم همونی که آقا هادی گفت شد محمد حسین برادرم دندانپزشکی قبول شد
دعای من وهادی همیشه پشت وپناهته یکی یدونم...
شهدا زنده اند و مارو می بینند.
#راوی_همسر
🌷شهید مدافع حرم آل الله مهندس هادی جعفری🌷
هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐
ا🌷للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷
🌿🌹
✨🌿🌹
❤️✨🌿🌹
#یازینب...
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari
تـ❤️ـو نیستی❗️ ...
که ببینی ؛
چگونه عطر تـ❤️ـو ...
در عمق لحظه ها ؛
جاری است❗️...
سلام معطـ🌸ـرترین ...
کجایی مولا جان⁉️
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/115
▪️۱۵ شوال
سالروز شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا و حضرت عبدالعظیم حسنی علیهماالسلام تسلیت بادhttps://eitaa.com/sh_hadi_jafari/115
4_5880906544396107802.mp3
5.75M
🏴#وفات_حضرت_عبدالعظیم...
🏴داغ از دل دو عزا شدی
🎤کربلایی جواد مقدم
.
#التماس_دعا
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/115
چشم مڹ با دیدڹ روي تو روشڹ میشود
ای همیشه باعث لبخند من، روزت بخیر 🌹🍃
🌹به یاد شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری🌹
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/115
🌸 #قصه_زندگی شهید_هادی_جعفری 🌸
🌺گفتگوی اختصاصی با #همسر_شهید_هادی_جعفری
✅قسمت هشتم
🔷حماسه بانو: این رابطه عمیق عاطفی از کجا نشات میگرفت؟ از اول، دستور العملی داشتید؟
🔶همسر شهید: اول ازدواجمون، پدرم به هردوتامون گفت که الان نباید دو تا "من" باشید. باید بشید" ما " و پدرم به من گفت :" این نصف شدن و شکستن منیت، باید بیشتر از طرف تو باشه. چون مرد غرور داره. اما زن بیشتر میتونه از من بودن خودش کم کنه." یعنی با اینکه پدر من بود، این حرفا رو زد. ...
همیشه هم اقا هادی میگفتن :" اون لحظه که من دارم یه حرفی رو بهت میزنم، تو بگو #چشم!! من خوشم میاد. بعد تو با اون زنانگی خودت حرفت رو به کرسی بشون. مثلا بگو اگه اینجوری بشه من بیشتر دوست دارم.. میگفت من اونجوری بیشتر دوست دارم و همون کاری که تو میگی انجام میدم!" میگفت زن خوب یعنی این!!
🍀حالا جالب اینه که من با اینکه بهش چشم نمیگفتم اما همیشه کاری که من میگفتم انجام میداد! اونم همیشه میگفت:" تو چشم نمیگی، من دارم کاری که تو میخوای انجام میدم. اگه چشم بگی دیگه برات چیکار میکنم!"
🔷حماسه بانو: خیلی جالبه! خانم جعفری! این حرفی که اقا هادی بهتون گفتن دقیقا همون دستورالعملی هست که سالهاست اساتید حوزه تربیت خانواده میدن. "کلید طلایی چشم"
🔶همسر شهید: بله دقیقا ..جوونای الان مثل خودم دوست دارن لجبازی کنن. الان که برمیگردم به گذشته، به دلخوریهای کوچکی که تو زندگیم بوده، فکر میکنم، میگم خب چرا لجبازی میکردم؟ باید وقتی یه چیزی میگفت، میگفتم چشم. بعدش کاری رو که من میخواستم انجام میداد! منم الان به جوونا میگم: لجبازی نکنید زندگی خودتونه!
پدرم همیشه میگفتن 'گربه رو دم حجله بکش' یعنی همون لحظه بگی چشم.. واقعا چشم گفتن معجزه میکنه! یعنی چشم بگی در حقیقت داری پادشاهی میکنی و هر چی خودت بگی انجام میشه! در حالیکه بعضیا مثل خودم فکر میکنن منظور از "گربه رو دم حجله بکش" یعنی اینکه لجبازی کنم و با همه چیز مخالفت کنم! درصورتیکه آقایون بخاطر غرورشون دوست دارن چشم بشنون ولی در حقیقت همشون بچه هستن و خیلی راحت میتوانید آنها را مثل موم تو دستتون داشته باشید..
#ادامه_دارد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/96
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
در بند نخواهد ماند آنکه پرواز آموخته است... 🌷شهید خلبان شجاعت علمداری 🌷 #مدافع_حرمین_عسکریین #
❤️✨🌿🌹
#مدافعان_سامرا...
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
در دوم تیـر مـاه ۱۳۴۵ در روستای مورجان از توابع بخش میمند شهرستان فیروزآبـاد چشم به جهـان گشـود.
دوران کـودکی خـود را در همـین روسـتا و در کنـار خانوادهای مؤمن و مذهبی سپری کـرد و سپس راهی دبستـان شد. او از همـان کـودکی در کارهـای کشـاورزی و دامـداری به خانواده کمک می کرد . پس از گذراندن مقطع ابتـدایی به دلیل نبودن مدرسه ی راهنمـایی در روستا برای ادامه ی تحصیـل به فیروزآبـاد رفـت. با موفقیت دوران راهنمایی و متوسطه را سپری و سپس در آزمون ورودی دانشـگاه شـرکت کرد و پس از طی مراحل مصاحبه و معاینهی پزشکی، در رشته ی خلبـانی دانشـگاه امام حسیـن (ع) اصفهـان شروع به تحصیل کـرد.
او پس از اخذ مـدرک لیسانس ، لباس مقـدس پاسـداری را بر تن کـرد و به عنوان پاسداری نمونه به سپاه پاسداران انقلاباسلامی پیوست. سپس بعد از گذرانـدن چندیـن دوره ی تخصصی خلبـانی ، بـه عنـوان خلبـان بـالگرد در نیـروی هوانیروز سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد.
با ورود فنـاوری نوپای پهپـاد به هوا فضـا، به همراه چند تن از خلبانـان برتر انتخاب شدند تا دوره های لازم را آموزش ببینند. ایشان در سال ۱۳۸۲ ازدواج کردند و صـاحب سه فرزند شدند.
سرانجام در نهم تیرماه ۱۳۹۳ و در نبرد با داعش و القاعده، به هنگام دفـاع از حریـم اهل بیت (ع) در سامرای عـراق و در جوار بارگـاه ملکـوتی امام حسن عسکری (ع) بر اثر ترکش خمپـاره به به فیض شهـادت نائل آمد . و پیکـر مطهرش با مشایعت امت خداجـو در روستـای خانه خمیس منطقه سیاخ دارنگون شیراز به خاک سپرده شد.
🌷 کار شهیـد و همکارانش در عـراق، کنترل هواپیماهـای بـدون سرنشین در جوار ملکـوتی حـرم امام حسن عسکـری (ع) بوده است .
🌷سرهنگ خلبان شهید شجاعت علمداری 🌷
#سالـروز_شهـادت 🕊
هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐
ا🌷للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷
🌿🌹
✨🌿🌹
❤️✨🌿🌹
#یازینب...
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari
🌸#قصه_زندگی شهیدهادی_جعفری 🌸
🌺گفتگوی اختصاصی#همسر_شهید_هادی_جعفری
✅قسمت نهم
🔷حماسه بانو: این حالت عاطفی اقا هادی در خارج از رابطه دو نفره تون هم وجود داشت؟
🔶همسر شهید: بله...بسیار زیاد..اقا هادی خیلی دلسوز بودند. اصلا خدا شهادتش رو بخاطر قلب مهربونش بهش داد. اگه خودش هم دستش خالی بود ولی اگه یکی نیاز داشت، حاضر بود بهش کمک کنه . یه روز با هم بیرون بودیم یهو دیدم اقا هادی با یه بادگیر داره میاد..گفتم اینو چرا خریدی؟ نه لازم داریم نه پول اضافه داریم. گفتن:" یه دستفروشی اومد. دیدم پول نداره و دستش خالیه. گفتم بخرم ازش.! "یا اینکه ماه محرم پدرشون نذری میدادن. با اینکه نداشتیم اما حتما میگفتن که یه بخشی رو ما بدیم تو راه امام حسین خرج بشه و به پدرشون کمک میکردن. !
🍀یه بار رفته بودیم مشهد. اونجا ناهار دعوت حضرت شدیم. رستوران حرم جوریه که فقط کسایی راه میدن که فیش دارن. دم در رستوران حضرت خیلی شلوغه که همه میخوان برن داخل. اما نمیذارن. اونجا یه خانم بچه بغل ایستاده بود و التماس میکرد که بذارن بره داخل. اقا هادی رفت فیش خودش رو داد به این خانم. اونم با خوشحالی رفت داخل رستوران. و هادی دیگه فیش نداشت. همه باهاش دعوا کردن. اونم گفت عیب نداره من و خانمم با هم غذا میخوریم..
🍀هادی خیلی قلب مهربون و دلسوزی داشت سعی میکرد تو کارا به همه کمک کنه حتی اگه خودش توانش نداشته باشه!
ما پنج شنبه ها میرسیدیم امل. اگه میومد میدید پدرش تو باغ داره کار میکنه با همون خستگی راه، سریع میرفت کمکشون. یعنی دوش به دوش پدرشون کمک میکردن هم قبل ازدواج هم بعد ازدواج ؛ پدر و مادرشون کاری رو بدون ایشون انجام نمیدادن....همیشه حرفشون این بود که میگفتن پدر و مادرم حق دارن. من الان اگ بهشون کمک کنم بعدا بچه های منم به من کمک میکنن. همان طور که پدرم همیشه به پدرشون کمک میکردن، این شده که منم الان به پدرم کمک میکنم!...
#ادامه_دارد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128
دارد زمان آمدنت دیر مے شود
دارد جوان سینہ زنت پیر مے شود
این کشتے شکستہ ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست کہ تعمیر مے شود
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128
🌺#رفیق_شهید
شهید بہ قلبتـ نگاه میڪند
اگر جایـے برایش گذاشته
باشےمـےآید،مـےماند
[°تا شهیدٺــ ڪند°]🌺
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128
وصیت نامه#شهید_مدافع_حرم#مهندس_هادی_جعفری:
بخشی از وصیت نامه شهید
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
خطاب به خانواده عزیزم:
شادوخوشحال باشیدکه فرزندکوچکتان توانست دراین راه قدم بگذاردوازشماخواستارم که درنبودمن گریه وزاری مکنیدوسرهای خودرابالابگیریدکه فرزندتان درجایی ازدنیارفت که مولای عالمتان عزیززهرا(س)درآن خاک به شهادت رسیدکه شایدمولایم علی(ع)وفرزندش امام حسین(ع)وآقاابوالفضل درآن دنیاشفاعت خواه من گنهکارشودتاخداوندمتعال نیزازگناهان من بگذرد.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
کانال شهیدمهندس هادی جعفری
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128
#اولینسالروزآسمانیشدنترسید...🌷
زمان : جمعه ۲۲ تیر
مکان : شهرک ولیعصر عج میدان شهید رجایی خیابان سجادی جنوبی خیابان شهید عمرانی #حسینیه_سیدالشهدا علیه السلام
#منتشرکنیدhttps://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128
#شهیدهادی_جعفری 🌸
🌺گفتگوی اختصاصی باهمسر_شهید_هادی_جعفری
✅قسمت دهم
🔷حماسه بانو: سفر اول به عراق شهریور 93 بود. بعد از ان 6 ماه پیشتون بودن؟ تهران بودید دیگه؟
🔶همسر شهید: بله. این 6 ماه اخر پیش هم بودیم. البته گاهی ماموریت داخلی میرفتن. ولی چون من هم دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات تهران بودم، بیشتر پیش هم بودیم ولی هردومون درس میخوندیم. یادمه یه ماه برا امتحانات قرار گذاشته بودیم من توی هال، اونم تو اتاق بمونه، درس بخونیم. یادم میاد یه دفعه که داشتیم درس میخوندیم، یه دفعه از اون طرف صدام کرد فاطمه فاطمه.... من بدو رفتم گفتم چه خبر شده ؟چی شده؟ هادی کتاب رو از دستم گرفت، انداخت اون طرف. گفت :" ولش کن درس رو . بیا هر دوتامون انصراف بدیم. خسته شدیم. بیا زندگیمون رو بکنیم..." با خنده گفتم:" مسخره، من ترسیدم. گفتم اتفاقی افتاده" گفت نه بیا بریم انصراف بدیم...! یعنی انگار از اینکه از هم دور بودیم، اون تو اتاق خواب و من تو پذیرایی و اینجوری داشتیم زندگی میکردیم، اعصابش خرد شده بود. یعنی دوست داشت من کنارش باشم. اون اوایل هم که خونه تهران گرفته بودیم ولی خالی بود و هادی تنها زندگی میکرد، بهم پیام داد، پیامش رو هنوز دارم. بهم گفته بود:" الان دارم عکس های تو رو تو لپ تاپم میبینم و بعد خونه رو نگاه میکنم.. میگم کی میشه فاطمه ی من بیاد داخل این خونه!
🔷حماسه بانو: گاهی آدمها، فرصت کنار هم بودن رو بخاطر چیزایی از دست میدن که اصلا ارزشش رو نداره! اقا هادی از رهبری هم حرفی میزدن؟
🔶همسر شهید: همیشه میگفتن که رهبرمون تنهاست ما وظیفمونه بهشون کمک کنیم...خیلی ارادت داشتن به رهبر! از طرف محل کارش هم 2 بار بردنش نماز پشت سر اقا ؛ اولین باری که رفت و اومد با ذوق برا همه تعریف میکرد. وقتی بهم زنگ زد. چنان با ذوق بهم گفت خانم اگه بدونی کجا بودم . گفتم کجا؟ گفت رفته بودم نماز پشت سر اقا. دومین صف بودم پشت سرشون، نماز میخوندم ؛ میگفت دلم میخواست بپرم بغلشون کنم اما مخافظاشون اجازه نمیدادن, خیلی ذوق داشتن برا همه تعریف میکردن!
#ادامه_دارد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128
#آقامونه🌹🍃
°غــــــــــیر رویتـــ🌕ـــــــ
❤️
°هر چــــہ بیــــنمـــ°
💛
°نـــور چشممــ°
❤️
°ڪم شود°
#مولاناhttps://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128
#فداییسیدعلـی✋😌
🌺گفتگوی اختصاصی #همسر_شهید_هادی_جعفری
✅قسمت یازدهم
🔷حماسه بانو: با شما درمورد این مسائل صحبت میکردن؟ اصلا در حال و هوای شهدا و شهید شدن بودن؟
🔶 همسر شهید: اره اوایل ازدواجمون همیشه میگفتن من زیاد عمر نمیکنم. بعد هم که رفتن تو قرارگاه خاتم و اون محیط رو دیدن گفتن من شهید میشم.اقا هادی همیشه میگفتن رییس اباد شهید نداره من شهید رییس اباد میشم. من میگفتم این چه حرفیه؟ شهادت لیاقت میخواد. هر کسی که نمیتونه شهید بشه . این اواخر خیلی فیلم شهدای مدافع حرم رو دانلود میکرد مثلا کلیپ شهید باغبانی و شهید بیضایی. این فیلم ها رو نشونمون میداد و ما گریه میکردیم. کلیپ شهید باغبانی و خانمش رو که نشونم میداد میگفت خانم ببین مثل این خانم صبور باشیدا، یاد بگیر!
🍂بنر یکی از شهدای مدافع حرم رو در سطح شهر زده بودن. میگفتن ببین خانم یه روزم عکس منو میزنن ..بار اولی که داشت میرفت چیزی نگفت. وقتی که برگشت دوستاش به شوخی و مسخره میگفتن اقا هادی لیاقتت رو ثابت نکردی؟ بار آخری که میخواست بره گفت اگ من ایندفعه لیاقتم رو ثابت نکردم بهتون! وقتی میخواست بره پسر عموم به شوخی میگفتن بیا ازت عکس بگیرم که اگ شهید شدی عکس پوسترت بشه! بعد از شهادتشون هم دوستشون یه عکس تو همون منطقه ازش گرفته بودن با لباس نظامی و سربند "یاحسین" یا "یا فاطمه الزهرا" . که به دوستشون گفته بودن بگیر که این عکس شهادته . جالب اینجاست که ما اون عکس رو ندیده بودیم. روزی که خبر شهادتشون رو دادن، داشتیم برا بنر دنبال عکس میگشتیم، دوستشون اون عکس رو آوردن نشونمون دادن گفتن این عکس رو من ازشون گرفتم که واقعا هم شد عکس پوسترش.
🔷حماسه بانو: با اون همه استرسی که در سفر اول داشتید،چطور راضی شدین که دوباره بره؟
🔶همسر شهید: وقتی که سری اول برگشته بودن همش میگفتن من دو سه بار دیگه میرم . من میگفتم حرف الکی نزن. من دیگه نمیذارم بری. حق نداری بری. من دیگه خسته شدم. بعد برگشت بهم گفت خانم! امام حسین تنهاست و نیاز به کمک داره! مثل زنهای کوفی نباش!!
اینو که گفت، دیگه من هیچوقت نگفتم که نرو!
ضمن اینکه اگه من جلوشون رو میگرفتم، اینجا هادی زنده میموند؟ تقدیر و مرگ و زندگی دست خداست. اگ من جلوش رو میگرفتم و اینجا با تصادف از دنیا میرفت،من هیچوقت نمیتونستم تحمل کنم. ولی شهادت فرق داره. شهدا زنده اند..
#ادامه_دارد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
https://eitaa.com/sh_hadi_jafari/128