eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
239 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 پاسدار بود، اما یک محله او را خطاط ماهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف می دانستند. کسی خبر نداشت او امین و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروه های تکفیری است... 🎊 بر آقامصطفی و شهدای مهندس مبارکباد @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
التماس دعا 🌹🌱 شبتون شهدایے 🦋☕️🍫
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 دیروز شهدا در شوقِ زیارت کربلا بودند و امروز ما در انتظار نیابت از آنها... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💞🌱💞🌱💞 🌱💍 💞 (۴۵) 🔹اطلاعات من از جنگ سوریه محدود به اخبار و صحبت‌های همسرم می‌شد اما با همان حد از اطلاعات هم زندگی کردن در کنار مردمی با فرهنگ، زبان و رسوم متفاوت آن هم در شرایط جنگ سخت به نظر می‌رسید. 👌علاوه بر این نگرانی دست تنها شدن و ازدست دادن کمک‌های خانواده‌ام در بزرگ کردن دخترها را هم داشتم. 🍃اما با همه این‌ها تصور بودن در کنار همسرم جرأت رفتن و تجربه یک زندگی جدید را به من می‌داد. به علاوه اینکه خودم هم روحیه حضور بیشتر و مؤثرتر در شرایط موجود را داشتم... ادامه دارد... 🦋روایت همسر @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم #قسمت_سی_و_هشتم خودروی شاسی بلند سفید رنگی با سر و صدای فراوان ترمز
💠 | از صدای دستی که به در میزد، چشمانم را گشودم. خواب بعد از ظهر یک روز گرم آن هم در خنکای کولرگازی حسابی دلچسب بود و به سختی میشد از بستر نرمش دل کَند. ساعت سه بعد از ظهر بود و کسی که به در میزد نمیتوانست مجید باشد. با خیال اینکه آمده تا سری به من بزند، در را گشودم و دیدم عبدالله پشت در ایستاده که لبخندی زدم و با صدایی خواب آلود گفتم: "ببخشید دیر باز کردم، خواب بودم." و تعارفش کردم تا داخل شود. همچنانکه قدم به اتاق میگذاشت، با گرفته گفت: "ببخشید بیدارت کردم." سنگین روی مبل نشست و من با گفتن "الان برات میارم." خواستم به سمت آشپزخانه بروم که صدایم زد: "چیزی نمیخوام، بیا بشین کارت دارم." و لحنش آنقدر جدی بود که بی هیچ مقاومتی برگشتم و مقابلش روی مبل نشستم. مثل همیشه سر حال به نظر نمی آمد. صورتش گرفته و چشمانش بود که نگاهش کردم و پرسیدم: "چیزی شده عبدالله؟" به چشمان منتظرم خیره شد و آهسته شروع کرد: "الهه تو بهترین کسی هستی که میتونی کمکم کنی، پس تو رو آروم باش و فقط گوش کن." با شنیدن این جملات پر از اضطراب، جام نگرانی در جانم پیمانه شد و عبدالله با مکثی کوتاه ادامه داد: "من امروز جواب آزمایش مامانو گرفتم." تا نام مادر را شنیدم، تنم به افتاد و باقی حرفهای عبدالله را در هاله ای از ترس میشنیدم که میگفت: "هنوز به خودش چیزی نگفتم... یعنی نکردم چیزی بگم... دکتر میگفت باید زودتر اقدام میکردیم، ولی خُب هنوزم دیر نشده... گفت باید سریعتر درمان رو شروع کنیم..." نمیدانم چقدر طول کشید و عبدالله چقدر مقدمه چینی کرد تا سرانجام به من فهماند درد کهنه مادر، بوده است. مثل اینکه جریان خون در رگهایم زده باشد، لرز عجیبی به تنم افتاده بود. نفسهایم به سختی بالا می آمد و شاید رنگم طوری پریده بود که عبدالله را به آشپزخانه بُرد و با یک لیوان آب بالای سرم کشاند. زبانم بند آمده بود و نمیتوانستم چیزی بگویم یا حتی قطره ای آب بنوشم. به نقطه ای روی دیوار روبرویم خیره مانده و تنها به مادر فکر میکردم که حدود ده ماه این و رنج را تحمل کرده و خم به ابرو نمی آورد و همین تصویر مظلومانه اش بود که را آتش میزد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ درحریمت به خدا از دو جهان آزادم از همان کودکیم عاشق گوهرشادم دلِ بیمار من از روز ازل دستِ تو بود جای دیگر نروم، با تو رضا آبادم... ✋😔 🌷به یاد محب و محبوب (ع)، @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✨🕊 حاج محمد خیلی دوست داشت فاطمه و ریحانه اون رو باباحاجی صدا کنند اما این کوچولوها تا اون موقعی که حاجی بود نمی تونستند درست بگند، ۱ سال و چندماهه بودن...، می گفتند باباجی...💔 🦋باباجیِ فاطمه و ریحانه روزت مبارک 🎊 بر تمامی پدران 🎊 و پدر مرحومِ حاج محمد، آقا رجب مبارک🎊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 جگرها خون شود تا یک پسر مثل گردد... 🎊 بر 🎊 و پدر نازنینش، آقا عزیزاله مبارک🎊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹شعرخوانی صابر خراسانی وقت پیکار شیرِ میدان است او که همبازی یتیمان است... 🎊ولادت (ع) مبارکباد🎊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
یاعلی✋🌹 التماس دعا 🌼🌱 شبتون شهدایے☕️🍰
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین