شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#خاطرات_شهدا
#روایت_همسر_شهید
#شهید_سید_ابراهیم_تارا
وقتی من و ابراهیم بعد از عقد به مشهد رفتیم، در آنجا وصیتنامه اش را به من داد. آن موقع من ۱۹ ساله و یک دختر بسیار عاشق و احساساتی بودم. بدون اینکه وصیتنامه را بخوانم آن را پاره کردم. با توجه به اینکه ابراهیم من را خیلی دوست داشت، دیگر وصیتنامه ننوشت، اما همیشه به من می گفت «فراموش نکن بعد از من بگویی بچه ها در کردستان چه زجری کشیدند.»
آن زمان ابراهیم «مسئول امور قضایی واحد اطلاعات منطقه ۷ کشوری» بود. با این مسئولیت سخت به شدت روی مسئله بیت المال حساس بود. ما در کردستان بودیم که جنس قاچاق در آنجا می فروختند. خیلی از مردم این جنس ها را می خریدند. من یک بار گفتم «از این زیر استکانی ها بخریم»، ابراهیم موقع ناراحتی، چشمانش سرخ می شد. او با ناراحتی و چشمانی سرخ شده به من گفت «دیگر اصلاً این حرف را نزن».
من به همراه ابراهیم در کردستان به عنوان پاسدار کار می کردم. هر کدام از ما ۲ هزار تومان حقوق می گرفتیم و آن را تا آخر ماه باید مدیریت می کردیم.
دخترمان سمیه یک ساله بود. او برای من و خودش و دخترمان فقط یک غذا می گرفت. غذا را من و دخترم می خوردیم اگر چیزی از آن می ماند، ابراهیم با نان می خورد. اگر هم غذا نمی ماند، فقط نان می خورد. با اینکه من همکارش بودم سهم غذای من را نمی گرفت. با مأموریت سخت و سرمای منهای ۲۰ درجه باز هم به همین غذا راضی بود. آن موقع غذای سپاه، تن ماهی یا عدس پلو بود. هیچ وقت گوشه های نان را دور نمی ریخت و می گفت گناه دارد. آن زمان واقعاًَ رعایت می کردند از یک خودکار و یک ورق کاغذ تا مسائل بزرگ تر. مواظب بود که هیچ کدام از این ها هدر نرود.
در واقع اگر رزمنده ها توانستند با دستان خالی مقابل آن همه امکانات دشمن بایستند، به خاطر همین اعتقادات بود. به قدری پاک و مخلص بودند که توانستیم پیروز شویم.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
#استاد_پناهیان:
همانطور که میدانید انحراف خیلی بدتر و خطرناکتر از اشتباه است. گاهی از اوقات، انحراف به این نیست که یک کسی حرف غلطی بزند، بلکه به این است که بهطور نابجا بر یک حرف درست #تأکید کند؛ در زمانی که زمانِ تأکید بر این حرف نیست. اصلاً این روال #ابلیس است، مخصوصاً در آخرالزمان!
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سلام
مهمانان عزیز شهیدان پاشاپور و پورهنگ شبتون بخیر🌹
باتوجه به اینکه سه شنبه ماه رمضان شروع خواهد شد، اِن شاءالله از فرداشب، مجموعه سه دقیقه در قیامت رو خدمتتون تقدیم می کنم
التماس دعا 🤲💐
خیال انسان در اصل لطیفه ای از لطایف الهی است که می بایست جایگاه فرشته باشد ولی وقتی انسان به دست خود زمینه حضور فرشتگان را در آن از بین می برد، به طور طبیعی و ناخودآگاه جولانگاه شیطان میشود. پس این خود ما هستیم که بستر حضور شیطان یا فرشته را در وجودمان فراهم میکنیم با حضور شیطان در خیال انسان، مدیریت آن از دست وی خارج شده و در اختیار شیطان قرار میگیرد و او هر کجا که بخواهد مرغ خیال انسان را به پرواز در می آورد.
حضرت امیرالمومنین علی (ع) میفرمایند: بپرهیزید از آن دشمنی که به طور پنهانی در سینه ها نفوذ میکند و آهسته در گوش ها افسون می دمد.
امام صادق (ع) میفرمایند شیطانهای اطراف مؤمنان بیشتر از زنبورهای پیرامون گوشت است.
#معرفی_کتاب
#هدیه_دوست🌱
📘 کتاب #تنها_راه_رسیدن_به_آرامش_بامدیریت_خیال
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
هرجا میرفتیم، مردم دورمان جمع میشدند. در کنار همه اینها، بساط شوخی و خنده هم به راه بود. یادم هست که یکی از رفقا ناجی غریق بود. کنار اروند که رسیدیم، حاجاصغر و محمد پورهنگ شوخیشان گل کرد. دست و پای آن بنده خدا را گرفتند و گفتند: «مگه نگفتی شنا بلدی؟! برو نشونمون بده.»
همگی فکر کردیم شوخی میکنند ولی جدیجدی از روی سکو پرتش کردند تو آب.
تکتک لحظات آن سفر برای من شد خاطره. بعد از آن، حاجاصغر را خیلی کم دیدم. همان سال درگیریهای سوریه شروع شد و حاجاصغر جزو اولینها بود که به سوریه رفت و تا شهادتش، بهندرت و برای زمان کمی به ایران میآمد...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#به_روایت_حمید_برادر_شهید (برادر حاج اصغر)
📲جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💭دکترعلی شریعتی:
نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگی کردن، آدمی را مسئول جهاد می کند...
و "حسین" مَثَلِ اعلایِ
«انسانیت زنده ی عاشق و آگاه» است.
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌹 حضور سحرگاهی امام خامنهای(مدظلهالعالی) در شهر ری
امام خامنهای، سحرگاه شنبه ۱۹ اسفندماه با حضور در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) در #شهرری این مضجع مبارک را زیارت کرده و نماز صبح را آنجا اقامه کردند.
همزمان با این تشرف، تغییر سنگ مزار محمد آقازاده خراسانی از مجاهدین و مبارزین ضد طاغوت در حریم آستان سیدالکریم (علیه السلام) نیز بعد از توصیه رهبری که لازم دانسته بودند لفظ "شهید" به ایشان اطلاق شود، انجام گرفت.
محمد آقازاده خراسانی فرزند آخوند خراسانی از علما و مراجع تقلید بزرگ شیعه است.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
نقل است از امام رضا (ع) که هرگاه در شدتی واقع شدی، بسیار بگو یا رئوف و یا رحیم
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#گذر_ایام
#فصل_اول
#قسمت_اول
پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. در دوران مدرسه و سال های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. سال های آخر دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند سرانجام توانستم برای مدت کوتاهی حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبههها را تجربه کنم.
راستی من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک اصفهان زندگی می کردم دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند اما از آن روز تمام تلاش خود را در راه کسب معنویت انجام میدادم. میدانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم وقتی به مسجد می رفتم سرم پایین بود تا که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.
یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتیها گناهان نشوم بعد با التماس از خدا خواستم که مرگ مرا زودتر برساند گفتم من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید.
چند روز بعد با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم با سختی فراوان کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند.
روز چهارشنبه با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم قبل از خواب دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کار خوبی می کنم نمی دانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین دعایی نکردهاند آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند.
خسته بودم و سریع خوابم برد نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده از هیبت و زیبای او از جا بلند شدم با ادب سلام کردم. ایشان فرمود : با من چه کار داری چرا انقدر طلب مرگ می کنی هنوز نوبت شما نرسیده....
ادامه دارد...🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ماه مهمانی خدا بر شما عزیزان مبارک باد🌙
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 خدایا! همین شب اوّل دستمان را بگیر...
آیت الله حاج آقامجتبی تهرانی:
حالا یک سؤال مطرح است؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم، ما مهمان خدا هستیم. امشب شب اوّل این مهمانی است؛ تازه وارد این خانه شده ایم، تازه داخل خانهٔ مهمانی خدا پا گذاشته ایم. سؤال من این است: اگر مهمان تقاضایی از میزبانش داشت، وقتی همان ابتدای ورود به خانهٔ میزبان به صاحبخانه بگوید: من چنین گرفتاری یی دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟ آیا این طور اقتضا می کند که مهمان بدون روا شدن حاجتش از خانه اش برود، یا همین که وارد خانه شد، همانجا خواسته اش را بدهد؟
خدایا! امشب، شب اوّل است و ما پایمان را داخل خانهات گذاشته ایم؛ مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن! نگذار تا آخر ماه طول بکشد
بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همهٔ حاجتهایمان را بگیریم و برویم. کرامتت همین را اقتضا میکند؛ آقاییات این است؛ ربوبیّتت این است؛ حاجات ما را همین الآن به ما بده.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
زینب(س) هـزار بار،
خودش هـم شهـید شد
از بس ڪہ از ڪنار شهـیدان
گذشتہ بود . . .
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
4_539177528481284529.mp3
3.7M
🍃قدر سحرها رو بدونید...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊🌺🍃
#ماه_رمضان
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
✨فراز اول✨
إِلٰهِى لَاتُؤَدِّبْنِى بِعُقُوبَتِكَ، وَلَا تَمْكُرْ بِى فِى حِيلَتِكَ، مِنْ أَيْنَ لِىَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَلَا يُوجَدُ إِلّا مِنْ عِنْدِكَ؟ وَمِنْ أَيْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلّا بِكَ؟ لَا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنىٰ عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ، وَلَا الَّذِى أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ
خدایا، مرا به کیفرت ادب منما و با نقشهای با من نیرنگ مکن،
پروردگارا از کجا برایم خیری هست، درحالیکه جز نزد تو یافت نمیشود و از کجا برایم نجاتی است، درحالیکه جز به تو فراهم نمیگردد، نه آنکه نیکی کرد از کمک و رحمتت بینیاز شد و نه آنکه بدی کرد و بر تو گستاخی روا داشت و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت...
💔پروردگارا
💔پروردگارا
💔پروردگارا...
🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor
🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
یک خیابانکرده مجنـونم
تو میدانی کجاست....؟!
آن خیابان کوی جانان
قطعهای از کربلاست....
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃برشی کوتاه از مستند #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
نشر به مناسبت ۲۲ اسفند، #روز_شهید
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #گذر_ایام #فصل_اول #قسمت_اول پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#گذر_ایام
#فصل_اول
#قسمت_دوم
فهمیدم که ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم اما با خودم گفتم اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او میترسند می خواستند بروند که با التماس جلوی رفتن او را گرفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماس های من بی فایده بود با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم راس ساعت ۱۲ ظهر بود...
موقع زمین خوردن هواروشن بود نیمه چپ بدنم به شدت درد گرفت خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد میکرد. خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود. واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم ایشان چقدر زیبا بود؟!
روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم که رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتن سریع موتور را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم در مسیر برگشت سر یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و از پشت پیکان روی زمین افتادم نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد.
راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید فکر کرد من حتما مرده ام با خودم گفتم پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد. آنقدر تصادف شدید بود فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ۱۲ ظهر بود نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
یکباره یاد خوابم افتادم با خودم گفتم این تعبیر خواب دیشب من است. من سالم میمانم حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا(علیه السلام) منتظرن باید سریع بروم از جا بلند شدم راننده پیکان گفت شما سالمی گفتم بله.
موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم راننده پیکان داد زد : آهای مطمئنی سالمی؟ بعد با ماشین دنبال من آمد او فکر می کرد هر لحظه ممکن است که زمین بخورم.
کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دوهفته ادامه داشت. بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد اما همیشه دعا می کردم که مرگ ما باشهادت باشد..
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
در عالم کار شهدایی اتفاقات جالبی می افته. ظهری داشتم برای یک شهیدی متنی حاضر میکردم دستم خورد و به جای برش متن ترجمه رو زدم و متنی که اومد عجیب بود!
متنی که زدم
"ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست..."
اما ایتا از اونجایی که ترجمش روی عربی فعال بود، متن من رو عربی حساب کرد و به فارسی متن جالبی رو ترجمه کرد!!
اون متن این بود:
فراموش نکنید که با من در مورد آنچه می خواهید و آنچه می خواهید صحبت کنید...
واقعا شگفت انگیز بود....
اِن شاءالله شهدا دستگیر همه ی ما باشند.
همه خاطرات از حاج اصغر آمیخته به خنده و شوخی است. همیشه دنبال خوب کردن حال دیگران بود. محال بود مسئولیتی قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روزهای آخر هم منطقه ای که فرماندهان دستور آزاد شدنش را داده بودند، به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی آخرین ماموریت خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
نشر به مناسبت #روز_شهید🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
در عالم کار شهدایی اتفاقات جالبی می افته. ظهری داشتم برای یک شهیدی متنی حاضر میکردم دستم خورد و به ج
بنده خدایی خوابی در مورد شهید مهدی حسینی دیده بود، توی خواب شهید گفته بود ما دست از سر مخاطبین خود برنمیداریم....
شهید مهدی حسینی از دوستان و همرزمان شهید حاج محمد پورهنگ بود.
اتفاقا همون سالی که ایشون شهید شد، آقامهدی هم شهید شد. ۱۲ مهر ۱۳۹۵ اول محرم...
شهید به دوستشون می گفتن یه چیزی دلم رو می سوزونه من به حاج محمد قول داده بودم شیرینی داغ دمشقی براش بگیرم.
حتما در آن سرا حاج محمد به استقبالش رفته....
خوش به سعادتشون💔
Ramazan 1402.01.08 - Shab 07 - H-Sarollah.Rasht - 02 - Abozar Biukafi - Monajat.mp3
17.82M
🔉 #مناجات | چنان آوارهای در یک کویرم
خدایا اگر کارت نداشتم این وقت شب نمیومدم...
🎙 بانوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
@AbozarBiukafi_ir🌹🕊
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊🌺🍃
#ماه_رمضان
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
✨فراز دوم✨
💫بِكَ عَرَفْتُكَ وَأَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَدَعَوْتَنِى إِلَيْكَ، وَلَوْلا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِى وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِى، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِى وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلاً حِينَ يَسْتَقْرِضُنِى، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أُنادِيهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتِى وَأَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّى بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِى لِى حاجَتِى؛
❤️تو را به تو شناختم و تو مرا بر هستی خود راهنمایی فرمودی و به سوی خود خواندی و اگر راهنمایی تو نبود، من نمیدانستم تو که هستی،
💖سپاس خدای را که میخوانمش و او جوابم را میدهد، گرچه سستی میکنم گاهی که او مرا میخواند
💝و سپاس خدای را که از او درخواست میکنم و او به من عطا مینماید، گرچه بخل میورزم هنگامی که از من قرض بخواهد
❤️و سپاس خدای را که هرگاه خواهم برای رفع حاجتم صدایش کنم و هر جا که خواهم برای رازونیاز با او بیپرده خلوت کنم و او حاجتم را برآورد...
🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor
🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺