💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_نود_و_یکم
عبدالله میگفت هرچه اصرار کرده تا مجید به خانه #مجردی او برود، نپذیرفته و شبها در استراحتگاه پالایشگاه میخوابد. بعد از عبدالله چه زود نوبت مجید شده بود تا از این #خانه آواره شود و میدانستم همین روزها نوبت من هم خواهد رسید.
در این دو سه روز، چند بار درِ این #خانه به ضرب باز شده و #پدر با همه کوه غیظ و غضبش بر سرم آوار شده بود تا طلاقم را از #مجید بگیرم و زودتر نوریه به این خانه برگردد و من هر بار در دریای اشک دست و پا #میزدم و التماس میکردم که مجید همه زندگی ام بود.
چند بار هم به سراغ #نوریه رفته بود تا به وعده #طلاق من هم که شده، او را به این خانه بازگرداند، ولی آتش #کینه نوریه جز به یکی از سه شرطی که پدرش گذاشته بود، #خاموش نمیشد. پدر هم به قدری از مجید #متنفر شده بود که حتی به سُنی شدنش هم رضایت نمیداد و فقط مصمم به #گرفتن طلاق دخترش بود.
دیشب هم که بار دیگر به اتاقم #هجوم آورده بود، تهدیدم کرد که فردا صبح باید کار را تمام کنم و حالا تا ساعاتی دیگر این #موعد میرسید.
نماز #صبح را با بارش اشکی که لحظه ای از آسمان دلتنگ #چشمانم بند نمی آمد، خواندم و باز خسته به #رختخوابم خزیدم که احساس کردم چیزی زیر بالشتم میلرزد.
از ترس پدر، #موبایل را در حالت ساکت زیر بالشتم پنهان کرده بودم و این لرزه، خبر از #دلتنگی مجیدم میداد و من هم به قدری هوایی اش شده بودم که موبایل را از زیر #بالشت بیرون کشیدم و پاسخ دادم: "جانم..."
و در این #صبح تنهایی، نسیم نفسهای همسر نازنینم از هر عطری خوش رایحه تر بود: "سالم الهه جان! #خوبی عزیزم؟ گفتم موقع نمازه، حتماً بیداری."
بغضی که از سر شب در #گلویم سنگینی میکرد، فرو خوردم و با مهربانی #پاسخ دادم: "خوبم! تو چطوری؟ دیشب خوب خوابیدی؟ جات راحته؟"
و شاید میخواست بغض صدایش را #نشنوم که در جوابم لحظه ای #ساکت شد، سپس زمزمه کرد: "جایی که تو نباشی برای من #راحت نیس..."
و من چه خوب میفهمیدم چه میگوید که این #شبها خانه خودم برایم از هر زندانی تنگتر شده بود، ولی در #جوابش چیزی نگفتم و سکوتم نه از سرِ بیتفاوتی که از منتهای #دردمندی بود و نمیدانستم با همین سکوت ساده با دل #عاشقش چه میکنم که نفسهایش به تپش افتاد و با دلواپسی پرسید: "میخوای چی کار کنی الهه جان؟ عبدالله بهم گفت که بابا پاشو کرده تو یه کفش که باید #طلاق بگیری..."
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊