eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
237 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مجلس آقا امام حسین(ع) و حضور حضرت زهرا (س) استاد عالی🎙 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
از دوستان حاضر که گفتن محله سیروس هستند، اگر امکانش بود به نیابت از امامزاده سید اسماعیل تشکر کنید یعنی سلامم رو بهشون برسید. قرار بود اون هفته درست شه بیام تشکر کنم فرصت نیست. البته اِن شاءالله برگردم حتما خدمت آن امامزاده عظیم الشان میرسم🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
از دوستان حاضر که گفتن محله سیروس هستند، اگر امکانش بود به نیابت از امامزاده سید اسماعیل تشکر کنید ی
سلام وعرض ادب چشم نائب الزیاره میشم و عرض تشکر و ارادت شمارو ابلاغ میکنم . امام زاده هفت دختران هم میرم هر چند نشد داخل حرم مشرف بشید ظاهراً ولی اونجا هم میرم بشرطی که شماهم دعا گو و نائب الزیاره باشید نجف کربلا سامرا کاظمین. خوش بسعادتتون . از بعدظهر دارم میگم فلانی چرا کارات درست نمیشه کار زیارت وووو التماس دعا . ✉️ ------------------ علیکم سلام و رحمت الله و برکاته خیلی خیلی ممنونم لطف میکنید. بله متاسفانه نشد زیارت هفت دختران برم. ولی به کسبه ی مسنی که اونجا بود سپردم گفتم رفتید التماس دعا. چشمتون بی بلا کربلا💐 حتما شک نکنید ویژه دعاگوی شما که دارم زحمت میدم خدمتتون، هستم. خداکنه که خودتون هم مشرف بشید و اتفاقا برای منم دعاکنید. من برای همه موقع دعاکردن دعامیکردم که نصیب شه. دعامیکنم تمامی مشکلات شما برطرف شه و همینطور راهی بشید و حاجت روا🌹🌹 ارتباط ناشناس با کانال🌹👇 daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 تشرف دانشمند یمنی/شیعه شدن عالِم زیدی با عنایت حضرت مهدی(عج) #قسمت_دوم دانشمند یمنی و پسرش پذیرفت
💠 تشرف دانشمند یمنی/شیعه شدن عالِم زیدی با عنایت حضرت مهدی(عج) (پایانی) گفتم: «چگونه سید امام عصر (علیه السلام) را به شما نشان داد؟!» پاسخ داد: «دوست من! هنگامی كه پس از نیمه شب از خانه خارج شدیم ما نمی دانستیم كه سید ما را به كجا می برد او از پیش و ما در پی او رفتیم تا به وادی السلام نجف وارد شدیم در آنجا و در همان نقطه ای كه به مقام ولی عصر (علیه السلام) مشهور است، آیت الله سید ابوالحسن ایستاد، چراغ را از مشهدی حسین گرفت و آنگاه دست مرا در دست خویش قرار داد و با هم وارد مقام شدیم در آنجا تجدید وضو كرد و در حالی كه پسرم سید ابراهیم خارج از مقام به كار او می خندید به نماز ایستاد. چهار ركعت نماز در آنجا خواند و آنگاه دست نیاز به بارگاه آن بی نیاز برد، نمی دانم چه گفت و چه زمزمه و نیایشی با آن بی نیاز كرد، همانقدر می دانم كه به ناگاه فضای آن مكان مقدس نور باران شد و من دیگر از خود بیگانه و از هوش رفتم.» پسرش سید ابراهیم افزود: «در این هنگام من خارج از مقام ایستاده و پدرم همراه سید ابوالحسن داخل آن مكان مقدس بودند كه پس از چند دقیقه صدای صیحه پدرم را شنیدم. به سویش شتافتم كه دیدم او غش كرده و آیت الله برای به هوش آمدن او شانه هایش را ماساژ می دهد. پدرم به خود آمد و گفت كه وجود گرامی امام عصر (علیه السلام) را دیده است و آن حضرت او را به مذهب خاندان وحی و رسالت مفتخر ساخته و بیش از این از ویژگیهای دیدار، سخن نگفت.» بدینسان بحرالعلوم یمنی آن عالم زیدی مذهب به وجود امام عصر (علیه السلام) ایمان آورد و به یمن بازگشت و چهار هزار نفر از ارادتمندان خویش را به مذهب شیعه هدایت ساخت و سال بعد با اموال فراوانی كه مریدان و دوستانش به عنوان خمس به او داده بودند، وارد نجف اشرف گردید و همه را به عنوان وجوهات به آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تقدیم داشت. او پس از چند روز به یمن برگشت و چهار هزار نفر از مریدانش را شیعه دوازده امامی كرد. او تا آخرین لحظات بر عقیده سخت و استوار خویش پای فشرد و در قلمرو دعوت تبلیغی خویش از مرزهای فكری و عقیدتی و اخلاقی و انسانی مكتب اهل بیت (علیهم السلام) قهرمانانه مرزبانی كرد. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
ای خـاک درت قبـله‌ی آمـال دو عـالم گـردی برسان چشم حزیـنِ نگـران را @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#سفر_عشق #قسمت_اول اولین بار بود که مشرف می شد. بی تاب دیدن حرم بود. دوست داشت زودتر برسد. آن سال ه
جایی که اجاره کرده بودیم، یک انباری کوچک داشت که وسایلمان را داخلش گذاشته بودیم. تقریبا ده متر بود و حتی جایی برای نشستن نداشت. گفت : بیا همین جا استراحت کنیم. بااینکه سخت بود اما وسایل را جابجا کردیم و آن شب را گذراندیم. مرز هنوز باز نشده بود و ما هم جایی برای رفتن نداشتیم. هوا هم سردتر و سردتر می شد. شب دوم فرا رسید. در حال استراحت بودیم که صدایی شنیدیم. به دنبال صدا رفت بیرون. یکی از زوار عراقی با بچه ۴ ساله اش توی سرما ایستاده بود و دنبال جایی برای استراحت بود. عربی بلد بود. کمی با هم حرف زدند. تا دید آن بچه از سرما میلرزد، طاقت نیاورد. برگشت و رو به من گفت : این مرد و خانواده اش جایی برای موندن ندارن. تا صبح که مرز باز بشه باید منتظر بمونن. چون عراقی هستن راحت میتونن رد بشن، فقط مشکلشون امشبه. اگه موافقی امشب جامونو بدیم بهشون. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
نمیشه از قهوه تا سبزیجات اسرائیلی هارو تأمین کنی،بعد از اونور بخوای لشکر کشی کنی به اسرائیل! انشاءالله همگی خواهیم دید ترکیه چجوری در باتلاق گیر میکنه،روزی میرسه ترکیه نه در جهان اسلام تحویلش میگیرن و نه غربی ها استخون میندازن جلوش،این وعده الهیه... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
enc_17239328477577742778755.mp3
4.32M
اِنّا لله و اِنّا اِلیه راجعون.... مجلس ترحیمی از طرف بازماندگان زینب رباب نجمه لیلا سکینه امام سجاد.... چرا اسم رقیه کنار این اسامی نمیاد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظاتتان سرشار از عشق و پر از امواج مثبت دلتون گرم و خالی از غم عمرتون باعزت لحظاتتون شاد عصرتون بخیر🍎🍏 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #متاسفم #قسمت_هفتاد_و_چهارم حرفش که تموم شد، هنوز توی شوک بودم. ۲ سال از بحثی که بی
📖 مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم. حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم. اما فاصله ما فاصله زمین و آسمان بود و من در تصمیمم مصمم و من هر بار، خیلی محکم و جدی و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم اما حالا… به زحمت ذهنم رو جمع کردم. - بعد از حرف هایی که اون روز زدیم فکر می کردم... دیگه صدام در نیومد. - نمی تونم بگم حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم، حرف های شما از یک طرف و علاقه من از طرف دیگه داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد. تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت. گاهی به شدت از شما متنفر می شدم و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم خودم رو لعنت می کردم اما اراده خدا به سمت دیگه ای بود. همون حرف ها و شخصیت شما و گاهی این تنفر باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم. اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش؛ شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم. دستش رو آورد بالا، توی صورتش و مکث کرد. - من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم و این نتیجه اون تحقیقات شد من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم و امروز پیشنهاد من، نه مثل گذشته که به رسم اسلام از شما خواستگاری می کنم. هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم حق با شما بود و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست. عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم. و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم در کنار تمام اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم و شما صبورانه برخورد کردید من هرگز نباید به پدرتون اهانت می کردم. ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊