eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
273 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
969 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو دست هم دستاشون میمونه اِن شاءالله عروس شده ذکرش یا علی ولی الله... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝تجربه یکی از خوانندگان کتاب بعد از چاپ این کتاب چند ماه گذشت و من هم این ماجرا را فراموش کردم. تا اینکه یک روز عصر وقتی ساعت کاری تمام شد، طبق روال همیشه سوار ماشین شدم و از درب اصلی اداره بیرون آمدم. همین که خواستم وارد خیابان اصلی شوم، دیدم یک خانم چادری از پیاده رو وارد خیابان شد و دست تکان داد! توقف کردم. ایشان را نشناختم ولی ظاهراً او خوب مرا می شناخت! شیشه را پایین کشیدم جلوتر آمد و سلام کرد و گفت: مرا شناختید؟ خانم جوانی بود. سرم را پایین گرفتم و گفتم: شرمنده، خیر. گفت: خانم دکتری هستم که چند ماه پیش، یک روز صبح لطف کردید و مرا به بیمارستان رساندید. چند دقیقه ای با شما کار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفی شاید خیلی هم خوب نبود که یک خانم غریبه، آن هم در جلوی اداره وارد ماشین شود. ماشین را پارک کردم و پیاده شدم و در کنار پیاده رو، در حالی که سرم پایین بود به سخنانش گوش کردم. گفت: اول از همه باید سؤال کنم که شما راوی کتاب سه دقیقه هستید؟ همان کتابی که آن روز به من هدیه دادید؟ درسته؟ میخواستم جواب ندهم ولی خیلی اصرار کرد. گفتم: بله بفرمایید، در خدمتم. گفت: خدا رو شکر خیلی جستجو کردم. از مطالب کتاب و از مسیری که آن روز آمدید حدس زدم که شما اینجا کار می کنید. از همکارانتان پیگیری کردم الان هم یکی دو ساعته توی خیابان ایستاده و منتظر شما هستم.... ادامه دارد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
لحظه هایتان سرشار از آرامش و دلخوشـی امیدوارم امـروز خدا زنــدگـی پــراز عـشــق روزی فراوان، لبی خندان و دلی مهربون براتون رقم بزنه روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا هـرچـی آرزوی خـوبـه مـال تو😉 عصرت بخیر🍎🍏 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه. پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام. می رفتم و سریع برمی گشتم. مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت. با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد بهم زل زده بود. همون وسط خیابون حمله کرد سمتم موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو. اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم. حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه. به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم. هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم. چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم. اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود. بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت وسط حیاط آتیشش زد. هر چقدر التماس کردم نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت. هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند. تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم خیلی داغون بودم. بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود و بعدش باز یه کتک مفصل علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم. ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج نکنم. تا اینکه مادر علی زنگ زد. ادامه دارد.... ---------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃 سلام و عرض ادب خدمت شما الان سمت شهرری بودم. یهو دلم واسه محلو کوچه و خونه ی قدیممون تنگ شد گفتم برم یه سر بزنم. قبل اینکه به خونه قدیمه خودمون برسم خونه عزیز آقا پدر بزرگوار اصغر جان و دیدم که اصغر لوازم منزلش زمان سوریه تو اونجا بود. به نیابت از همه دوستان فاتحه ای به روح پاک اصغر جان و حاج محمد پورهنگ یادشون گرامی.‌... من واقعا فکر کنم یکی از کسایی هستم که اگر ده درصد غصه میخورم که اصغر نیست ۹۰ درصد خوشحالم که الان تو بهترین جایگاه که واقعا مستحق اون جایگاهه قرار داره. عشق میکنم با خاطراتی که با اصغر جان داشتم. ✉️ 🍃 --------------------------- ارتباط ناشناس باکانال👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
💫دردهایم اکثرش روزی به درمان می‌رسد 🍃یوسف گم گشته هم روزی به کنعان می‌رسد 👌هر که می‌آید حرم، اول فقیری بیش نیست ✨بعد از آن فقر و تهی دستی، به عرفان می‌رسد ✍رضا باقریان 📸حسنین شرشاحی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃محمد که آمد همه آنچه در ذهنم ردیف کرده بودم، به هم ریخت؛ حتی ظاهرش. من انتظار داشتم او با عبا و عمامه بیاید، اما او لباس ساده ی مردانه پوشیده بود؛ پیراهن سفید یقه آخوندی و پلیور سرمه ای. صدای مردانه اش ام برایم جذاب بود. 🍃توی دانشگاه استادی داشتیم که همیشه می گفت : توی خواستگاری همان جلسه اول به صورت طرفتان نگاه نکنید. تا پیش از شنیدن حرف هایش، از روی ظاهرش تصمیمی نگیرید. 🍃جلسه ی اول من سرم پایین بود، اما صدای آهنگین و مردانه اش همان بار اول دلم را لرزاند و گوش هایم را نوازش کرد. شنیدن صدایش آنقدر آرامم کرد که دلم می خواست تند تند از او سوال بپرسم و او با حوصله و مفصل جوابم را بدهد... نشر به مناسبت ایام حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) 📖برشی از کتاب بی تو پریشانم @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 تایید صلاحیت‌ شدگان ریاست جمهوری : ۱- محمدباقر قالیباف ۲- سعید جلیلی ۳- مسعود پزشکیان ۴- علیرضا زاکانی ۵- امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی ۶- مصطفی پور محمدی 🗳 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قابل توجه کاندیدهای محترم.... مراقب باشیم که رفتارمان، قلب آقایمان را نرنجاند 🎞خاطره جناب آقای مخبر 🌹رحمت خداوند بر @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وقتتون بخیر همیشه شما بااین تصاویر زیبا و خواستنی حال مارو خوب میکنید گفتم این بار ما بفرستیم برای شما *براتون بهترین هارو آرزو می کنم همان بهترین هایی که فقط خدا می‌داند و بس ✉️ ------------------- علیکم سلام عصرتون بخیر خیلی ممنونم از لطف شما و توجهتون، بعد کلی خستگی کار و.... سرناهار با دیدن پیام شما لذت بردم. خستگیم رفت.☺️💐 ارتباط ناشناس باکانال👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📝تجربه یکی از خوانندگان کتاب بعد از چاپ این کتاب [خانم دکتر گفت:] از همکارانتان پیگیری کردم الان هم یکی دو ساعته توی خیابان ایستاده و منتظر شما هستم.... گفتم: با من چه کار دارید؟ گفت: این کتاب روال زندگی ام را به هم ریخت. خیلی مرا در موضوع معاد به فکر فرو برد اینکه یک روزی این دوران جوانی من هم تمام خواهد شد و من هم پیر میشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل دینی رو رعایت نمی کردم، اما در یک خانواده معتقد بزرگ شده ام. یک هفته بعد از خواندن این کتاب، خیلی در تنهایی خودم فکر کردم. تصمیم جدی گرفتم که توبه کامل کنم. من نمیتوانم گناهانم را بگویم اما واقعاً تصمیم گرفتم که تمام کارهای گذشته ام را ترک کنم. درست همان روز که تصمیم گرفتم، تصادف وحشتناکی صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود دیدم! کاملا مشاهده کردم که روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما، ملک الموت مهربان و بهشت و زیبایی ها را ندیدم! دو ملک مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هیچکس با من مهربان نبود. من آتش را دیدم حتی دست بندی به من زدند که شعله ور بود. اما یکباره داد زدم من که امروز توبه کردم. من واقعا نیت کردم که کارهای گذشته را تکرار نکنم. ادامه دارد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سفر شما توسط راننده لغو شد ... پ.ن: یه جوری ارتفاع گرفت بزرگوار که.... یاد پرتاب توی برنامه کودک شو افتادم. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم التماس می کردم خدایا! تو رو به عزیزترین هات قسم، من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده. هر خواستگاری که زنگ می زد، مادرم قبول می کرد. زن صاف و ساده ای بود. علی الخصوص که پدرم قصد داشت هرچه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه تا اینکه مادر علی زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت. شب که به پدرم گفت رنگ صورتش عوض شد. طلبه است؟ چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ترجیح میدم آتیشش بزنم اما به این جماعت ندم. عین همیشه داد می زد و اینها رو می گفت. مادرم هم بهانه های مختلف می آورد. آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره. اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون. ولی به همین راحتی ها نبود. من یه ایده فوق العاده داشتم. نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم به خودم گفتم خودشه هانیه این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی. از دستش نده… علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود… نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت. کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه. یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم. وقتی از اتاق اومدیم بیرون مادرش با اشتیاق خاصی گفت به به چه عجب، هر چند انتظار شیرینی بود اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا… مادرم پرید وسط حرفش: حاج خانم، چه عجله ایه اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد - ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته. این رو که گفتم برق همه رو گرفت. برق شادی خانواده داماد رو، برق تعجب پدر و مادر من رو! پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی لب هام بود بهش نگاه می کردم. می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده‌... ادامه دارد.... ---------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
به کویَت گر چنین آشفته می‌گردم، مکن منعم دلی گم کرده‌ام اینجا و می‌جویم نشانش را.... 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🔺مسافر مترو! سوار مترو بودم یهو زنی با شوهرش دعوا کرد و در اولین ایستگاه گذاشت رفت. یه پیرمردی دست گذاشت رو شونه‌ مرد و گفت: تا دیر نشده برو دنبالش نذار بره!! طرف گفت: رابطه ما دوتا واسه‌ت مهمه؟ پیرمرده گفت: نه اصلا مهم نیست ولی میخوام تو بری تا من سرجات بشینم!!!!! 🔹بعضی از انتقادات و دعوای‌های کاندیداها در آستانه‌ی انتخابات، برای دفاع از حقوق مردم نیست، بلکه فقط میخوان جای همدیگر رو بگیرند. التماس تفکر و اندیشه ✉️ ----------------------- ممنونم از پیامتون💐 اِن شاءالله همه ی ما مردم فرد اصلح رو انتخاب کنیم. آن کسی که راه شهیدان خدمت را می‌روند نه غربگداهای کدخدا طلب.... کسی که دلش برای مردم بسوزه و واقعا برای خدمت بیاد نه که به خدمت مردم برسه....😅 و بيت المال رو حیف کنه و مال البیتش کنه!!! ارتباط ناشناس باکانال👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
مردم دلشون خون شده از شهادت آقای رئیسی، با تهمت و حرف های ناخوشایند مردم رو آزار ندهند اِن شاءالله. و بااخلاق حاضر شوند در مناظره ها....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 بیانات رهبر انقلاب درباره انتخابات ریاست جمهوری پیش‌رو ▫️انتخابات پیش روی ما، یک پدیده پر دستاورد است ▪️ حماسه انتخابات، مکمل حماسه‌ی بدرقه‌ی شهیدان است ▫️احتیاج دارد به یک به رئیس‌جمهور فعال، پرکار، آگاه، معتقد به مبانی انقلاب ▪️در رقابت‌های انتخاباتی بین نامزدها اخلاق حاکم باشد ▫️لجن پراکنی کردن به آبروی ملی لطمه میزند ▪️ان‌شاءالله یک رئیس‌جمهور شایسته برای ملت ایران تعیین خواهد شد 🔹️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی: انتخابات پیش روی ما، یک پدیده پر دستاورد است؛ اگر ان شاءالله با خوبی و شکوه و عظمت برگزار بشود، یک دستاورد بزرگ برای ملت ایران است. بعد از این حادثه تلخ، مردم جمع بشوند، با آرای بالا، مسئول بعدی را انتخاب کنند، این در دنیا انعکاسش انعکاس فوق العاده‌ای است. لذا این انتخابات بسیار مهم است. این حماسه انتخابات، مکمل حماسه‌ی بدرقه‌ی شهیدان است. این کار، مکمل کاری است که قبلاً کردید در بدرقه‌ی شهیدان. ملت ایران برای اینکه بتواند در معادلات پیچیده‌ی بین‌المللی منافع خودش را حفظ کند و عمق راهبردی خودش را تثبیت کند و ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی خودش را به مرحله بروز و ظهور برساند و کام مردم را شیرین کند و همچنین بتواند حفره‌ها و رخنه‌های اقتصادی و فرهنگی را پر کند احتیاج دارد به یک به رئیس‌جمهور فعال، پرکار، آگاه، معتقد به مبانی انقلاب. در این حرکت عظیمی که انجام میگیرد در رقابتهای پیش روی انتخابات، بین نامزدها اخلاق حاکم باشد. بدگویی کردن، تهمت زدن، لجن پراکنی کردن کمکی به پیشرفت کارها نمیکند به آبروی ملی هم لطمه میزند. صحنه انتخابات صحنه عزت و حماسه است، صحنه رقابت برای خدمت است، صحنه کش و واکش برای به دست آوردن قدرت نیست. برادرانی که وارد میدان مبارزه و رقابت انتخاباتی میشوند، این را به عنوان یک وظیفه بدانند. آن‌ها به وظیفه‌شان عمل کنند، خدای متعال هم دل‌های مردم را ان‌شاءالله هدایت خواهد کرد به بهترین گزینه، ان‌شاءالله یک رئیس‌جمهور شایسته برای ملت ایران تعیین خواهد شد. /۱۴ خرداد ۱۴۰۳ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
این چند وقت توی این فضای انتخاباتی و بعد از شهادت آقای رئیسی، یاد خاطره ای از دوره اولی که کاندید شدن ایشون افتادم..... یادمه همه دعا میکردیم که ایشون رئیس جمهورمون بشوند. یادمه اون شب شمارش آرا یه تسبیح دستم بود و مدام ذکر می گفتم. یک دفعه ای تسبیح توی دستم پاره شد. واقعا بحث خرافات و اینا رو نمیگم. ولی اون شب با پاره شدن تسبیح دلم ریخت و دلم گواهی داد رای نمیاره و اینستا پر بود از حرفای بیهوده زیر پیج شهید رئیسی. یادمه اون سال اینستاگرام رو پاک کردم. حرف های مفتی رو به این سید طلبه میگفتن با اینکه روحانی هم یک طلبه بود.... اما این کجا و آن کجا سید ما زمین جایش نبود در بهشت ماوایش دادند.... آقای رئیسی موهبتی بود از جانب خدا به ما در این چندسال....