فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 خدایا! همین شب اوّل دستمان را بگیر...
آیت الله حاج آقامجتبی تهرانی:
حالا یک سؤال مطرح است؛ به حسب ظاهر، ما مؤمن هستیم، ما مهمان خدا هستیم. امشب شب اوّل این مهمانی است؛ تازه وارد این خانه شده ایم، تازه داخل خانهٔ مهمانی خدا پا گذاشته ایم. سؤال من این است: اگر مهمان تقاضایی از میزبانش داشت، وقتی همان ابتدای ورود به خانهٔ میزبان به صاحبخانه بگوید: من چنین گرفتاری یی دارم، کرامت او چه اقتضا میکند؟ آیا این طور اقتضا می کند که مهمان بدون روا شدن حاجتش از خانه اش برود، یا همین که وارد خانه شد، همانجا خواسته اش را بدهد؟
خدایا! امشب، شب اوّل است و ما پایمان را داخل خانهات گذاشته ایم؛ مهمانت هم هستیم؛ همین دَمِ در بیا دستمان را بگیر و کار را تمام کن! نگذار تا آخر ماه طول بکشد
بگذار امشب که ما از اینجا میرویم، همهٔ حاجتهایمان را بگیریم و برویم. کرامتت همین را اقتضا میکند؛ آقاییات این است؛ ربوبیّتت این است؛ حاجات ما را همین الآن به ما بده.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
زینب(س) هـزار بار،
خودش هـم شهـید شد
از بس ڪہ از ڪنار شهـیدان
گذشتہ بود . . .
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
4_539177528481284529.mp3
3.7M
🍃قدر سحرها رو بدونید...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊🌺🍃
#ماه_رمضان
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
✨فراز اول✨
إِلٰهِى لَاتُؤَدِّبْنِى بِعُقُوبَتِكَ، وَلَا تَمْكُرْ بِى فِى حِيلَتِكَ، مِنْ أَيْنَ لِىَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَلَا يُوجَدُ إِلّا مِنْ عِنْدِكَ؟ وَمِنْ أَيْنَ لِىَ النَّجاةُ وَلا تُسْتَطاعُ إِلّا بِكَ؟ لَا الَّذِى أَحْسَنَ اسْتَغْنىٰ عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ، وَلَا الَّذِى أَساءَ وَاجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ
خدایا، مرا به کیفرت ادب منما و با نقشهای با من نیرنگ مکن،
پروردگارا از کجا برایم خیری هست، درحالیکه جز نزد تو یافت نمیشود و از کجا برایم نجاتی است، درحالیکه جز به تو فراهم نمیگردد، نه آنکه نیکی کرد از کمک و رحمتت بینیاز شد و نه آنکه بدی کرد و بر تو گستاخی روا داشت و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت...
💔پروردگارا
💔پروردگارا
💔پروردگارا...
🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor
🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
یک خیابانکرده مجنـونم
تو میدانی کجاست....؟!
آن خیابان کوی جانان
قطعهای از کربلاست....
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃برشی کوتاه از مستند #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
نشر به مناسبت ۲۲ اسفند، #روز_شهید
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #گذر_ایام #فصل_اول #قسمت_اول پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#گذر_ایام
#فصل_اول
#قسمت_دوم
فهمیدم که ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم اما با خودم گفتم اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او میترسند می خواستند بروند که با التماس جلوی رفتن او را گرفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماس های من بی فایده بود با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم راس ساعت ۱۲ ظهر بود...
موقع زمین خوردن هواروشن بود نیمه چپ بدنم به شدت درد گرفت خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیدا درد میکرد. خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود. واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم ایشان چقدر زیبا بود؟!
روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم که رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتن سریع موتور را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم در مسیر برگشت سر یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و از پشت پیکان روی زمین افتادم نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد.
راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید فکر کرد من حتما مرده ام با خودم گفتم پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد. آنقدر تصادف شدید بود فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ۱۲ ظهر بود نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
یکباره یاد خوابم افتادم با خودم گفتم این تعبیر خواب دیشب من است. من سالم میمانم حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا(علیه السلام) منتظرن باید سریع بروم از جا بلند شدم راننده پیکان گفت شما سالمی گفتم بله.
موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم راننده پیکان داد زد : آهای مطمئنی سالمی؟ بعد با ماشین دنبال من آمد او فکر می کرد هر لحظه ممکن است که زمین بخورم.
کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دوهفته ادامه داشت. بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد اما همیشه دعا می کردم که مرگ ما باشهادت باشد..
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
در عالم کار شهدایی اتفاقات جالبی می افته. ظهری داشتم برای یک شهیدی متنی حاضر میکردم دستم خورد و به جای برش متن ترجمه رو زدم و متنی که اومد عجیب بود!
متنی که زدم
"ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست..."
اما ایتا از اونجایی که ترجمش روی عربی فعال بود، متن من رو عربی حساب کرد و به فارسی متن جالبی رو ترجمه کرد!!
اون متن این بود:
فراموش نکنید که با من در مورد آنچه می خواهید و آنچه می خواهید صحبت کنید...
واقعا شگفت انگیز بود....
اِن شاءالله شهدا دستگیر همه ی ما باشند.
همه خاطرات از حاج اصغر آمیخته به خنده و شوخی است. همیشه دنبال خوب کردن حال دیگران بود. محال بود مسئولیتی قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روزهای آخر هم منطقه ای که فرماندهان دستور آزاد شدنش را داده بودند، به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی آخرین ماموریت خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
نشر به مناسبت #روز_شهید🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
در عالم کار شهدایی اتفاقات جالبی می افته. ظهری داشتم برای یک شهیدی متنی حاضر میکردم دستم خورد و به ج
بنده خدایی خوابی در مورد شهید مهدی حسینی دیده بود، توی خواب شهید گفته بود ما دست از سر مخاطبین خود برنمیداریم....
شهید مهدی حسینی از دوستان و همرزمان شهید حاج محمد پورهنگ بود.
اتفاقا همون سالی که ایشون شهید شد، آقامهدی هم شهید شد. ۱۲ مهر ۱۳۹۵ اول محرم...
شهید به دوستشون می گفتن یه چیزی دلم رو می سوزونه من به حاج محمد قول داده بودم شیرینی داغ دمشقی براش بگیرم.
حتما در آن سرا حاج محمد به استقبالش رفته....
خوش به سعادتشون💔
Ramazan 1402.01.08 - Shab 07 - H-Sarollah.Rasht - 02 - Abozar Biukafi - Monajat.mp3
17.82M
🔉 #مناجات | چنان آوارهای در یک کویرم
خدایا اگر کارت نداشتم این وقت شب نمیومدم...
🎙 بانوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
@AbozarBiukafi_ir🌹🕊
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊🌺🍃
#ماه_رمضان
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
✨فراز دوم✨
💫بِكَ عَرَفْتُكَ وَأَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَدَعَوْتَنِى إِلَيْكَ، وَلَوْلا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِى وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِى، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِى وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلاً حِينَ يَسْتَقْرِضُنِى، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أُنادِيهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتِى وَأَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّى بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِى لِى حاجَتِى؛
❤️تو را به تو شناختم و تو مرا بر هستی خود راهنمایی فرمودی و به سوی خود خواندی و اگر راهنمایی تو نبود، من نمیدانستم تو که هستی،
💖سپاس خدای را که میخوانمش و او جوابم را میدهد، گرچه سستی میکنم گاهی که او مرا میخواند
💝و سپاس خدای را که از او درخواست میکنم و او به من عطا مینماید، گرچه بخل میورزم هنگامی که از من قرض بخواهد
❤️و سپاس خدای را که هرگاه خواهم برای رفع حاجتم صدایش کنم و هر جا که خواهم برای رازونیاز با او بیپرده خلوت کنم و او حاجتم را برآورد...
🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor
🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺
🍃
همه دلخوشی ما،
ز جهان است حسین(ع)
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حیرت آور است؛
نیست؟
اینکه این همه شهید
بر سر تمام کوچههای شهر ایستادهاند...!
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترها عاشق یادگاری جمع کردن هستند...
پ.ن: دختران چادری که روسری خرگوشی به سر دارند، نازدانه های #شهید_حاج_محمد_پورهنگ هستند.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #گذر_ایام #فصل_اول #قسمت_دوم فهمیدم که ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم ام
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#گذر_ایام
#فصل_اول
#قسمت_سوم
در آن ایام تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوند اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غائب از نظر است تلاشهای من بعد از چند سال محقق شده پس از گذراندن دورههای آموزشی در اوایل دهه ۷۰ وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم.
این را هم باید اضافه کنم که من از نظر دوستان و همکاران یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم یعنی سعی میکنم کاری که به من واگذار شده را درست انجام دهم اما همه رفقا میدانند که حسابی اهل شوخی و بگو بخند و سرکار گذاشتن هستم.
رفقا میگفتند که هیچ کس از همنشینی با من خسته نمی شود در مانورهای عملیاتی و در اردوهای آموزشی همیشه صدای خنده از چادر ما به گوش میرسید.
مدتی بعد ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدم خلاصه اینکه روزگار ما مثل خیلی از مردم به روزمرگی دچار شد و طی می شد روزها محل کار بودم و معمولاً شبها با خانواده برخی شبها نیز در مسجد و یا هیئت محل حضور داشتیم.
سالها از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت یک روز اعلام شد که برای ماموریت جنگی آماده شوید سال ۱۳۹۰ بود تروریستها و مزدوران وابسته به آمریکا در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر مردم مظلوم منطقه را به خاک و خون کشیده بودند آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نیروهای نظامی حمله میکردند هر بار که سپاه و نیروهای نظامی برای مقابل آماده میشدند نیروهای این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار می کردند.
شهریور همان سال و به دنبال شهادت سردار جاننثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه نیروهای ویژه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای بازسازی کل منطقه تدارک دیدند.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃
پادشاهان همه مبهوت مقامَت گویند
این چه شاهی است مگر این همه نوکر دارد؟
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊🌺🍃
#ماه_رمضان
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
✨فراز سوم✨
🌹الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاأَدْعُو غَيْرَهُ وَلَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لِى دُعائِى،
🌹وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاأَرْجُو غَيْرَهُ وَلَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجائِى،
🌹وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى وَكَلَنِى إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِى وَلَمْ يَكِلْنِى إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِى،
🌹وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى تَحَبَّبَ إِلَىَّ وَهُوَ غَنِيٌّ عَنِّي،
🌹وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يَحْلُمُ عَنِّى حَتَّىٰ كَأَ نِّى لَاذَنْبَ لِى، فَرَبِّى أَحْمَدُ شَىْءٍ عِنْدِى وَأَحَقُّ بِحَمْدِى
💫سپاس خدای را که غیر او را نمیخوانم که اگر غیر او را میخواندم دعایم را مستجاب نمیکرد
💫و سپاس خدای را که به غیر او امید نبندم که اگر جز به او امید میبستم ناامیدم مینمود
💫و سپاس خدای را که مرا بخویش واگذاشت، ازاینرو اکرامم نمود و به مردم وانگذاشت تا مرا خوار کنند
💫و سپاس خدای را که با من دوستی ورزید، درحالیکه از من بینیاز است
💫و سپاس خدای را که بر من بردباری میکند تا آنجا که گویی مرا گناهی نیست!
😍پروردگارم ستودهترین موجود نزد من بوده و به ستایش من سزاوارتر است...
🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor
🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊#پرواز روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ قسمت بیستم 🍃فردای آن شب، خانمی آمد و خو
🕊#پرواز
روایت شهادت روحانی فدائی حرم، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
قسمت بیست و یکم
🍃مناظر زیبا و طبیعت بکر منطقه برای ما که در دل دود و ترافیک و سروصدا زندگی می کردیم، بسیار دلنشین و جذاب بود. نادیا خانم برایمان گفت که در سال های قبل از جنگ این منطقه، یک منطقه توریستی به حساب می آمد که افراد زیادی از کشورهای مختلف برای بازدید یا تفریح به آنجا سفر می کردند و گاهی آن قدر شلوغ می شد که تمام خانه ها و اتاق های موجود اجاره داده می شد. اما پس از جنگ دیگر خبری از آن شلوغی نبود و به جز ساکنان منطقه، افراد زیادی به آنجا رفت و آمد نداشتند.
منطقه تقریبا ساکت و امن بود و با منطقه نظامی هم فاصله داشت اما صدای تحرکات و تیراندازی ها به وضوح به گوش می رسید.
🍃دوقلوهای نادیا خانم برای دیدن دوستشان به منزلش رفته بودند و مادرشان از ما خواست که آن ها را هم سر راه سوار کنیم. مسیرمان را تغییر دادیم و به طرف بازار رفتیم. چون دخترهایم دوقلو بودند، دوست داشتم دوقلوها را ببینم. از بازار رد شدیم و به سمت منطقه مسکونی رفتیم.
🍃توی مسیر هر کس محمدآقا را می دید، او را می شناخت و اظهار لطفی می کرد. برخی ها با اصرار می خواستند برای صرف قهوه او را به منزلشان ببرند. او هم تشکر می کرد و می گفت در فرصت مناسبی به دیدارتان می آیم. دیدن این صحنه ها بیشتر از اینکه برای من جالب باشد، نادیا خانم را متعجب کرده بود. رو کرد به محمد آقا و گفت: انگار مردم شما را بیشتر و بهتر از مایی که اینجا ساکن هستیم، می شناسند. شما خیلی شعبی (مردمی) هستید!
🍃ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊