eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
256 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #نامحرم #فصل_چهاردهم #قسمت_دوم در سال هاي اولي که موبايل آمده بود براي دوستان
📖 خوب آن ايام را به خاطر دارم. اردوي خواهران برگزار شده بود. به من گفتند: شما بايد پيگير برنامه هاي تداركاتي اين اردو باشي. اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري ميكنند، فقط برنامه تغذيه و توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن. من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو ميرفتم و غذا را ميكشيدم و روي ميز ميچيدم و با هيچ كس حرفي نميزدم... شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به سلام و احوالپرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سلام را دادم. روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و خنديد و حرف هايي زد که... من هيچ عكس العملي نشان ندادم. خلاصه هربار كه به اين اردوگاه مي آمدم، با برخورد شيطاني اين دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم. در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار ميشدي، به جز آبرو، كار و حتي خانواده ات را از دست ميدادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب اينگونه در زندگي روزمره دارد... يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم و شوخي ميكرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو بايد بروي با مادر فلاني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج كنيد فلاني هم پسرت ميشود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز شد. اين رفيق را پسرم صدا ميكردم و... هر زمان به منزل دوستم ميرفتيم و مادر اين بنده خدا را ميديديم، ناخودآگاه مي خنديديم. در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي ميكرديم. ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم و يك انسان اينطور شوخي كنيد؟ ادامه دارد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
❤️🍃 باز آینه و آب و سینیِ چای و نبات باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات 🌷مزار مطهر و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 و شهدا عندربهم یرزقون هستند.... چقدر توی زندگی هامون مسلم "خداحافظ رفیق" بودیم و هستیم....😔 پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات💔 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حاجـت‌ کہ زیـاد اسـت‌ وَلـی چَـنـد صبـاحی سـت.... دآغ‌ سـفَـرِ ڪَربُ بلا بَـر دلمـان‌ اَسـت.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🕊 روایت شهادت روحانی فدائی حرم، قسمت سی و یکم 🍃در مسیر بازگشت از بازار عبور کردیم. محمدآقا جلوی در رستورانی توقف کرد. پسری لاغراندام از رستوران بیرون آمد و خیلی گرم سلام و احوالپرسی کرد. تا چشمش به ما افتاد، با خواهش از محمدآقا خواست کمی بیشتر توقف کند تا کسی را از داخل صدا بزند. 🍃او ابراهیم بود. یکی از سربازهای محمدآقا که قبلا عکس او و خانواده اش را دیده بودم. چند لحظه بعد خانم مهربانی که لبخند به لب داشت، سراسیمه بیرون آمد. بعد از سلام، به طرف من و بچه ها آمد. مرا به گرمی در آغوش گرفت و بوسید. نام بچه ها را هم می دانست. او را شناختم. ام ابراهیم بود. زنی فداکار که در کنار همسرش روزها در رستوران کار می کرد و من از دستپخت او بسیار شنیده بودم. برای بچه ها یک بشقاب پر از سیب زمینی سرخ شده آورد. اصرار داشت تا به منزلش برویم. محمدآقا اما عجله داشت و باید برای کاری می رفت. تشکر کرد و قول داد که حتما یک شب به منزلشان برویم. او هم تا مطمئن نشد که ما حتما به خانه شان می رویم از جلوی ماشین کنار نمی رفت. 🍃توی این چند روز محبت مردم سوریه را با تمام وجود لمس کرده بودم. اگرچه ما برای کمک به کشورشان رفته بودیم اما ان ها هم مردم قدرشناسی بودند. اما توی شرایط جنگی نمی شد به هر کسی اطمینان کرد. محمد آقا می گفت توی تمام این منطقه با اینکه تقریبا با همه صمیمی است اما فقط به منزل چند خانواده می رود و با چند نفر رفت و آمد دارد که یکی از آن ها همین ابراهیم و خانواده اش بودند. قرار شد یک شب حتما به منزلشان برویم تا هم من با آن ها آشنا شوم و هم آن ها بچه ها را ببینند. ادامه دارد.‌‌‌.. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📌گزارش خبرگزاری مهر به نقل از وبگاه العهد، «ایتمار بن گویر» وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی در واکنش به حمله ادعایی رژیم صهیونیستی به داخل ایران گفت: مسخره است! وی ضمن انتقاد از این حمله که گفته می شود با ریز پرنده ها انجام شده، آن را ضعیف توصیف کرد. البته اظهارات وی که به نوعی موید نقش رژیم صهیونیستی در این حملات است، باعث نگرانی دوایر امنیتی اسرائیلی شده است. منابع عبری گزارش دادند که این اظهارات در شرایطی مطرح شده که اسرائیل به طور رسمی نقش خود در این حمله را برعهده نگرفته است. بامداد امروزسه شبکه تلویزیونی رژیم صهیونیستی با قطع برنامه متداول خود مدعی حمله گسترده به اهدافی در داخل ایران شدند که دقایقی بعد مشخص شد مرتبط با هدف قرار گرفتن برخی ریز پرنده ها در مناطق مرکزی ایران است! در همین ارتباط، یک منبع آگاه در گفت‌وگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: سه ریزپرنده حوالی ساعت ۴ بامداد در آسمان اصفهان و در اطراف منطقه زردنجان مشاهده شده است. وی افزود: به دنبال مشاهده این ریزپرنده‌ها پدافند هوایی عمل کرده و این ریزپرنده‌ها را در آسمان منهدم کرده‌اند. این منبع آگاه تصریح کرد: هنوز در خصوص این ریزپرنده‌ها اطلاعی در دست نیست و در حال پیدا کردن لاشه‌های آن هستیم. وی تصریح کرد: در پایگاه هشتم شکاری اصفهان حادثه‌ای رخ نداده است. منبع خبر www.mehrnews.com/news/6082351 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
وضعیت عجیب و زیبای آسمان پردیس - دماوند دم غروب آفتاب 🌱 ۱۴۰۳.۰۱.۳۱ غروب اخرین روز فروردین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #نامحرم #فصل_چهاردهم #قسمت_سوم خوب آن ايام را به خاطر دارم. اردوي خواهران برگ
📖 از ديگر اتفاقاتي كه در آن بيابان مشاهده كردم، اين بود كه برخي بستگان و آشنايان كه قبلا از دنيا رفته بودند را ديدار كردم. يكي از آنها عموي خدا بيامرز من بود. او در بيمارستان هم كنار من بود. او را ديدم كه در يك باغ بزرگ قرار دارد. سؤال كردم: عمو اين باغ زيبا را در نتيجه كار خاصي به شما دادند؟ گفت: من و پدرت در سنين كودكي يتيم شديم. پدر ما يك باغ بزرگ را به عنوان ارث براي ما گذاشت. شخصي آمد و قرار شد در باغ ما كار كند و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد. اما او با چند نفر ديگر كاري كردند كه باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را بين خودشان تقسيم كردند و فروختند و... البته هيچكدام آنها عاقبت به خير نشدند. در اينجا نيز تمام آنها گرفتارند. چون با اموال چند يتيم اين كار را كردند. حالا اين باغ را به جاي باغي كه در دنيا از دست دادم به من داده اند تا با ياري خدا در قيامت به باغ اصلي برويم. بعد اشاره به در ديگر باغ كرد و گفت: اين باغ دو در دارد كه يكي از آنها براي پدر شماست كه به زودي باز ميشود. در نزديكي باغ عمويم، يك باغ بزرگ بود كه سر سبزي آن مثال زدني بود. اين باغ متعلق به يكي از بستگان ما بود. او به خاطر يك وقف بزرگ، صاحب اين باغ شده بود. ادامه دارد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سخنان تکان دهنده آیت الله جاودان 🎞 برشی از سخنرانی پنجشنبه ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ 🕌 مسجد امام خمینی(ره) بازار تهران @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- حمله به اصفهان به گونه‌ای طراحی شده بود که ایرانی‌ها از خنده زیاد کشته بشن. 😅 - در نیویورک از امیر عبداللهیان سوال شد که آیا ایران به حمله رژیم صهیونیستی پاسخ می‌دهد؟ و دستیار امیر عبداللهیان با طعنه می‌گوید: کدام حمله؟ - وزیر امور خارجه آمریکا : ما در هیچ عملیات هجومی علیه ایران شرکت نکردیم. (وی در ادامه گفت من مادر ندارم😅) 🇮🇷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃❤️ من گدایی درت را دوست می‌‌دارم حسین سائلان محضرت را دوست می‌‌دارم حسین دست‌بوس نوکرت‌بودن برای من بس است نوکری نوکرت را دوست می‌‌دارم حسین... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
زمین جایِ تو نبود آرے تو آسمان نشین بودی اما فراموش نڪن عدہ اے در زمین چشم یارے از آسمان دارند... / تولدت مبارک🍰 ۱ اردیبهشت سالروز ولادت🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #باغ_بهشت #فصل_پانزدهم #قسمت_اول از ديگر اتفاقاتي كه در آن بيابان مشاهده كردم
📖 همينطور كه به باغ او خيره بودم، يكباره تمام باغ سوخت و تبديل به خاكستر شد! اين فاميل ما، بنده خدا باحسرت به اطرافش نگاه ميكرد. من از اين ماجرا شگفت زده شدم. باتعجب گفتم: چرا باغ شما سوخت؟! او هم گفت: پسرم، همه اينها از بلايي است كه پسرم بر سر من مي آورد. او نميگذارد ثواب خيرات اين زمين وقف شده به من برسد. اين بنده خدا با حسرت اين جملات را تكرار ميكرد. بعد پرسيدم: حالا چه ميشود؟ چه كار بايد بكنيد؟ گفت: مدتي طول ميكشد تا دوباره با ثواب خيرات، باغ من آباد شود، به شرطي كه پسرم نابودش نكند. من در جريان ماجراي او و زمين وقفي و پسرناخلفش بودم، براي همين بحث را ادامه ندادم... آنجا مي توانستيم به هر كجا كه مي خواهيم سر بزنيم، يعني همين كه اراده ميكرديم، بدون لحظه اي درنگ، به مقصد ميرسيديم. پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهيد شده بود. يك لحظه دوست داشتم جايگاهش را ببينم. بلافاصله وارد باغ بسيار زيبايي شدم. مشكلي كه در بيان مطالب آنجاست، عدم وجود مشابه در اين دنياست. يعني نميدانيم زيبايي هاي آنجا را چگونه توصيف كنيم؟! كسي كه تاكنون شمال ايران و دريا و سرسبزي جنگلها را نديده و هيچ تصوير و فيلمي از آنجا مشاهده نكرده، هرچه برايش بگوييم، نميتواند تصور درستي در ذهن خود ايجاد كند. حكايت ما با بقيه مردم همينگونه است. اما بايد طوري بگويم كه بتواند به ذهن نزديك باشد. من وارد باغ بزرگي شدم كه انتهاي آن مشخص نبود. از روي چمن هايي عبور ميكردم كه بسيار نرم و زيبا بودند. بوي عطر گلهاي مختلف مشام انسان را نوازش ميداد. درختان آنجا، همه نوع ميوه اي را در خود داشتند. ميوه هايي زيبا و درخشان... ادامه دارد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊