#استاد_شهید_مرتضی_مطهری
#قسمت_دوم
مردی به نام مسلم ـ که بنّا و گچکار بوده و علیالظاهر آدم غریب و بیخبری بوده ـ میگوید :
«در دارالاماره کوفه مشغول گچکاری بودم که ناگهان دیدم در شهر غلغلهای شد.» از کسی که زیر دستش کار میکرده میپرسد: «چه خبر است؟»
میگوید: «تو عجب مرد بیخبری هستی! یک خارجی خروج کرده و لشکریان خلیفه او را کشتهاند و اکنون خاندان او را وارد شهر میکنند. مردم به استقبال آنها شتافتهاند و شادی میکنند.»
میپرسد: «این خارجی چه کسی بوده؟» جواب میدهد: «حسین بن علی بن ابی طالب.»
این مرد منقلب میشود و با مشتهای پر از گچ به سر خودش میزند و میگوید: «سبحانالله، کار دنیا به کجا رسیده؟! فرزند پیغمبر را شهید میکنند و بعد میگویند یک طغیانگر و خارجی را از بین بردیم.»😭😭💔
بعد میگوید: «کار را رها کردم، آمدم ببینم چه خبر است. به نقطهای رسیدم که دیدم مردم چیزی را با اشاره به یکدیگر نشان میدهند. وقتی خوب نگاه کردم دیدم سر مقدس اباعبدالله را به یکدیگر ارائه میکنند.»
در اینجا تعبیرش این است: «هُوَ رَأسٌ قَمَری زُهَری.» یعنی سری بود ماهمانند و درخشان.
در ادامه میگوید: فَاِذآ بِعَلی بْنِ الْحُسَینِ عَلی بَعیرٍ یضْلَعُ بِغَیرِ غِطاءٍ. ناگهان چشمم افتاد به علی بن الحسین، دیدم او را سوار بر شتری کردهاند که جهاز ندارد در حالی که یک پایش هم میلنگد.
وقتی مردی غریب، مانند مسلم، از دیدن این اوضاع اینچنین منقلب میشود، پس زینب سلامالله علیها از دیدن سر برادر چه حالی پیدا میکند که این اشعار را میخواند :
😭یا هِلالا لَمَّا اسْتَتَمَّ کمالا غالَهُ خَسْفُهُ فَاَبْدی غُروبآ....
[ای هلال ماه نو که تا بسر حد کمال رسید، خسوف اورا غافلگیر کرد و غروب نمود]
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌱
#مردی_مثل_کوه
#قسمت_دوم
✨وقتی آمد خواستگاریام، من دانشجوی سال دوم بودم و ابوالفضل تازه دوره کاردانیاش را تمام کرده بود و مشغول کار شده بود. همان جلسه اول، حرفهایمان را زدیم. مسائل کلی برای جفتمان مشخص و روشن بود. بیشتر راجع به جزییات صحبت کردیم.
🔹گفت: من با توجه به شرایط شغلیام ممکنه همیشه در ماموریت باشم یا حتی مجبور باشیم برای زندگی به شهر دیگهای بریم. من آدمِ پشت میز نشستن نیستم.
🔸گفت: خیلی راجع به جزئیات شغل من سوال نکن. شغل من یک سری قوانین و خطوط قرمز داره که تابع اون هستم، نمیخوام این قوانین رو زیر پا بذارم. راجع به شرایط زندگیمان هم کمی صحبت کرد و البته مادرش.
✔️برایم دور از انتظار نبود. اصلا ابوالفضل به همین احترام به مادرش در تمام فامیل شهره بود.
#مدافع_حرم
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد به روایت همسر مکرم
🖥جنات فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹
به یاد شهید محسن حججی
✨🌱✨🌱✨ 🌱✨ ✨ ماجرای دیدار سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی با خانواده #شهید_محسن_کمالی_دهقان 🌸محسن کمالی
✨🌱✨🌱✨
🌱✨
✨
ماجرای دیدار سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی با خانواده #شهید_محسن_کمالی_دهقان
✔️در یک مراسمی که قرار بود سردار سلیمانی آنجا سخنرانی کند ما هم حضور داشتیم. خودم را به یکی از نزدیکان او رساندم و گفتم حرفی دارم. سردار سلیمانی تاکنون منزل شهدای مدافع حرم در شهرهای مختلف رفته، اما تا به حال به خانه هیچ یک از شهدای استان البرز نیامده است. از او خواستم پیام مرا به حاج قاسم برساند.
🔹مدتی گذشت تا اینکه ۸ فروردین سال ۹۸ مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمیشد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم.
😇به فرزندانم و عروسها و دامادها زنگ زدم و گفتم فردا چنین مهمانی داریم هر کدام دوست دارید بیایید او را ببینید.
#قسمت_دوم🔸
#روایت_پدر_معزز_آقا_محسن🌱
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
به یاد شهید محسن حججی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿 🌿🌷🌿 🌷🌿 🌿 #جلال شهیدی که یک روستا را به نام خود زد 🕊خبر آزادی موصل که رسید؛ شادیاش توی کوچه
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
🌿🌷🌿
🌷🌿
🌿
#جلال
شهیدی که یک روستا را به نام خود زد
ساده و آرام بود تا دردسری نداشته باشد. امن بود تا هوای خواهر و برادرهایش را داشته باشد. وقتی به راه رفتن افتاد پدرش از پا مجروح شد تا از همان کودکی جنگ و جبهه را با درد پدر چشیده باشد. برای همین نوجوان که شد پا جای پای پدرش گذاشت تا تفریح و سرگرمیاش همیشه بوی خاکریز و سنگر و جبهه بدهد و خلق و خویَش هم همانطور خاکی باشد.
#قسمت_دوم
#شهید_محمد_جلال_ملک_محمدی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
🌿🌷🌿
🌷🌿
🌿
#ایرلو_فرزند_اسلام
تنها دختر شهید میگفت. از اینکه چقدر پدرش به #حاج_قاسم ارادت داشتند. سالها در معیت حاج قاسم بودند. در سوریه و لبنان. از اینکه بارها خود سردار سلیمانی به دختر شهید ایرلو گفتند که: «شما فرزند شهید میشوید و از جرگه فرزندان شهدا.»
دخترشان میگفت: «از بس حاج قاسم حرف شهادت بابا را برایمان زده بود ما باور داشتیم عاقبت بابا شهادت است اما از خداوند میخواستیم که این اتفاق هرچه دیرتر بیفتد.
بابا بعد از شهادت شهید سلیمانی تا مدتهای زیادی هر شب و بعد از آن هم مداوم خواب ایشان را میدیدند و به ما میگفتند که حاج قاسم در خواب به من میگوید که: «ما شما را اینور نیاز داریم فلانی..!» پدرم در جواب میگفتند که «حاجی! شهادت لیاقت میخواهد. ما لیاقتش را نداریم که..!»
#قسمت_دوم
#شهید_حسن_ایرلو
Mehrnews📲
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
به یاد شهید محسن حججی
🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺 ❄️🌺 🌺 🎉 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد 🔷 نحوه ی آشنایی خانم عباسی با همسرشان #شهید_محسن_ح
🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺
❄️🌺
🌺
🎉 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
من همیشه از خدا میخواستم که کسی را در مسیر زندگی من بگذارد که حضرت زهرا (س) تائیدش کرده باشد، این آرزوی قلبیام بود و وقتی محسن را دیدم، با تمام وجودم حس کردم که دلش یک جور خاصی با اهل بیت است، حس کردم اگر یک نفر باشد که حضرت زهرا (س) در این دوره و زمانه بخواهد تائیدش کند، همین محسن است، همین طور هم شد حالا میبینم که حضرت زهرا (س) هم ایشان را تایید کرد.
#راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein🌺🍃
💌 خاطرات برگرفته از :
🌐 khaterenegari.com
#قسمت_دوم
🌺
❄️🌺
🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺