eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🌸 🌸وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ 💠جزع و بى تابى به حوادث دردناک زمان کمک مى کند» ✍اشاره به این که گذشت زمان قواى انسان را تدریجاً تحلیل مى دهد و هر نفسى قدمى به سوى مرگ است; ولى جزع و بى تابى سبب تشدید آثار آن مى شود اى بسا عمر هفتاد ساله را به نصف تقلیل مى دهد، بنابراین همان گونه که صبر و شکیبایى با حوادث تلخ مى جنگد و انسان را در برابر آنها استوار مى دارد جزع و بى تابى به کمک آن حوادث مى شتابد و آثار آن را در وجود انسان عمیق و عمیق تر مى سازد. 📚 ۲۱۱ @shahid_mostafasadrzadeh
💌 | قهرمان زندگی ما @shahid_mostafasadrzadeh
CQACAgQAAx0CVqk2ggACAj1fHRUCIsGgHFjbnC_VSI0CPmkiwQACsgoAAnDkwFDc2_cbgjZuNBoE.mp3
1.73M
؟❣📝 📝 « صلاة در قرآن یعنی اقامه ولایت امام زمان وقت » ‼️ مقام امامت اصلا درک نشد، توسط بشریت 🔊 👤استاد @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌀 به اخلاق خودمان هم برسیم. اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است. فضای جامعه را فضای برادری، مهربانی، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم با اینکه فضای جامعه را فضای سوءظن و فضای بدگمانی قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم. اینکه متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاه‌های گوناگون ارتباطی - که امروز روزبه‌روز هم بیشتر و گسترده‌تر و پیچیده‌تر می‌شود - روشی را در پیش گرفته‌اند برای متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبی نیست؛ دل ما را تاریک می‌کند، فضای زندگی ما را ظلمانی می‌کند. ۵۷ @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصطفی آدم خاصی بود و روی بچه ها کار میکرد. ✅ دو تا ویژگی خاص داشت: یکی این که مال دنیا براش مهم نبود، اون زمان که کسی ضبط صوت و موبایل نداشت مصطفی داشت و همیشه گوشی و ضبطش دست همه بود به جز خودش.😊 دوم این که مصطفی آدم فرهنگی ای بود. یادمه اون زمان که کسی کلاس نمیذاشت،ما به عنوان کار فرهنگی کلاس های تابستانه ی طرح میثاق را گذاشتیم. البته اون کلاس ها بیشتر برای من و مصطفی برکت داشت تا بچه ها. آقا مصطفی خودش هم کلاس داشت و با بچه ها بود، ولی چون مسئول کار بود، قائدتا بیشتر، کارهای حاشیه ای و اردو ها رو انجام میداد. از امشب باخاطرات دوستان شهید همراه ما باشید🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ✅ کانال (با نام جهادی ) @Shahid_mostafasadrzadeh
ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ١٩٧١ ﭘﺰﺷﻜﻰ ﺍﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﻗﺎﺑﻞ ﺷﺮﺏ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻛﻌﺒﻪ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺩﺭﻳﺎ ﭘﺎﻳﻴﻨﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺮﻛﺰ ﺷﻬﺮ ﻣﻜﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﻓﺎﺿﻼﺏ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﺟﻤﻊ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ . ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻠﻚ ﻓﻴﺼﻞ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭﻗﺖ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺻﻼﺣﻴﺖ ﺷﺮﺏ ﺑﻪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﻮﺩ . ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺳﻰ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺧﺬ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺁﺏ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺟﻮﺷﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻗﺒﻮﻝ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﻛﻪ ﺁﺏ ﻛﻮﭼﻜﻰ ﻛﻪ ﻃﻮﻟﺶ ﺍﺯ ١٨ ﻗﺪﻡ ﻭ ﻋﺮﺿﺶ ﺍﺯ ١٤ ﻗﺪﻡ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ ، ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﮔﺎﻟﻦ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻴﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻔﺮ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺗﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﻴﺮﻱ ﺍﺑﻌﺎﺩ ﭼﺎﻩ ﻛﺮﺩ . ﻭ ﺍﺯ ﻛﺴﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻋﻤﻖ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ . ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻏﺴﻞ ﻛﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺑﺮﻛﻪ ﺭﻓﺖ . ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺁﺏ ﺗﺎ ﻛﺘﻒ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﻛﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻣﺤﻠﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺏ ﺑﻴﺎﺑﺪ ﻭﻟﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺎﻓﺖ . ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻓﻜﺮﻱ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺧﻄﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﻜﺶ ﺁﺏ ﭼﺎﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﻮﺩ . ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻜﻨﺪﻩ ﻯ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﺑﻮﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﭼﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﺯﻧﻰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺁﺏ ﻛﻢ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻣﻜﺶ ﺁﺏ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻴﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﺪﺩﺍً ﻭﺍﺭﺩ ﺁﺏ ﺷﻮﺩ . ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺮﺩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩ ﺷﻨﻬﺎﻯ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺶ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﺕ ﭼﺎﻩ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻜﺶ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﺮﺗﺒﺎً ﺍﺯ ﻻﻱ ﺷﻨﻬﺎ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﻯ ﺁﺑﻬﺎﻯ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻛﻨﺪ . ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﺁﺏ ﺑﺎ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻣﻜﺶ ﺁﻥ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺁﺏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﻜﺶ ﻣﻜﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﺮﻙ ﻣﻜﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺆﻻﻥ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﭼﺎﻫﻬﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﭘﺮﺳﻴﺪ ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻛﺜﺮ ﺍﻳﻦ ﭼﺎﻫﻬﺎ ﺧﺸﻚ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻬﺎﻯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻰ ﺑﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯﻯ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩ . ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﺑﻬﺎﻯ ﺷﻬﺮ ﻣﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻣﻼﺡ ﻭ ﻛﻠﺴﻴﻢ ﻭ ﻣﻨﻴﺰﻳﻮﻡ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﻠﺖ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺷﺪﻥ ﺣﺠﺎﺝ ﺧﺴﺘﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﻴﺪﻥ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﻲ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺣﺎﻭﻯ ﺗﺮﻛﻴﺒﺎﺕ ﻓﻠﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺑﺮﺩﻥ ﻣﻴﻜﺮﻭﺑﻬﺎ ﻣﻴﺸﻮﺩ . ﻭ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻬﺎﻯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﻛﺎﻣﻼً ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ . ﺷﺎﻳﺎﻥ ﺫﻛﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﺍﺯ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺗﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﺧﺸﻚ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺁﺏ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﺩﺭ ﻛﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺼﺮﻑ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺣﺠﺎﺝ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﻧﺸﺎﻁ ﺁﻭﺭ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺍﻻ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﻛﺎﻣﻼً ﻃﺒﻴﻌﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻴﺎﺯﻯ ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺳﺎﺯﻯ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﻓﺰﻭﺩﻥ ﻛﻠﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻏﺎﻟﺒﺎً ﺩﺭ ﺁﺏ ﭼﺎﻫﻬﺎ ﻗﺎﺭﭺ ﻭ ﺟﻠﺒﻚ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻃﻌﻢ ﻭ ﺑﻮﻯ ﺁﺏ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﻉ ﻗﺎﺭﭺ ﻭ ﺟﻠﺒﻜﻰ ﻧﻤﻰ ﺭﻭﻳﺪ ﺍﺑﺘﮑﺎﺭﯼ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭآله و ﺳﻠﻢ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻭﺩﺭﻭﺩ ﺑﻔﺮﺳﺖ .. ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ .. ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻟﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﭘﺴﺖ ﺑﮑﻦ ﺩﺭﻣﺪﺕ ﯾﮑﺴﺎﻋﺖ .. ⌚⌚⌚⌚ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻭﺩﺭﻭﺩ ﺩﺭﻣﯿﺰﺍﻥ ﺣﺴﻨﺎﺗﺖ ﺛﺒﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪﺷﺪ ⌛⏳⌛⏳⌛⏳⌛⏳ @shahid_mostafasadrzadeh
❗️می گویند: مردم عصر رسولخدا (ص)، واقعه و قول و قرارشان را فراموش کردند ، چطور ممکن است حادثه ای به این اهمیت در هفتاد روز بعد چنین فراموش شود؟ ✅ پاسخ قرآنی : 👈 واقعه غدیر خم بصورت سهوی فراموش نشد،👌 بلکه عامدانه به فراموشی سپرده شد. به عبارت دیگر مردم آن عصر، زیر قولشان زدند نه اینکه یادشان رفت❗️ چرا چنین کردند؟ مگر ممکن است؟ ✅ قرآن پاسخ میدهد که بله ! ممکن است و قبلاً هم مردمانی بوده اند که چنین کرده‌اند. 1⃣ فرزندان یعقوب که پیامبرزاده هم بودند، صبح با یعقوب قول و قرار گذاشتند که یوسف را به صحرا می‌برند و عصر برمی گردانند، اما عصر چشم در چشم یعقوب زیر قولشان زدند.❗️ ↩️ مردم عصر رسولخدا که هم پیامبرزاده نبودند و هم پیامبر ، دیگر زنده نبود که از نگاهش شرم کنند و هم فاصله صبح تا عصر نبود ، هفتاد روز گذشته بود !! 2⃣ حضرت موسی از قومش تعهد گرفت که تحت نظر هارون مشغول خداپرستی باشند تا سی روز بعد که خودش برگردد. وقتی سی روز تبدیل به چهل روز شد، در این ده روز 👈 چون حب گوساله پرستی در دل داشتند، دوباره فریب سامری را خورده و زیر قولشان زدند و دوباره گوساله پرست شدند!❗️ ↩️ ، هفتاد روز بعد دچار «خودفراموشی» شد ، اما قوم موسی تنها ده روز بعد، خداپرستی را به گوساله پرستی تبدیل کردند !! ☝️آنهم درحالیکه هنوز پیامبرشان زنده بود و مردم هم کینه ای از هارون و موسی در دل نداشتند. ↩️ اما مردم عصر رسولخدا که نه تنها حب علی در دلشان نبود ، بلکه سرشار از کینه علی(ع) بودند ، کینه جنگ های بدر و احد و.....⚠️ علی(ع) بسیاری از پدران و بستگان مشرک آن مردم را در جنگها کشته بود، و به اصطلاح با او پدرکشتگی داشتند ⚠️ ✅ و چنین کینه ای موجب شد تا مردم عصر رسولخدا (ص) عامدانه، را فراموش کنند !!! 📢❗️ هشدار❗️ اگر بواسطه شک و شبهه هایی که سامری های این زمان، درباره مقام ولایت فقیه ایجاد می کنند ذره ای حب ولیّ فقیه در دل هایمان کمرنگ شود، عارضه «خودفراموشی عامدانه» اما ناخواسته، یقه ما را هم خواهد گرفت⚠️❗️ @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
🌴 خطبه غدیر ⬅️ قسمت هجدهم 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَیتَ بِکَمالِ الدّینِ و َالتَّفَقُّهِ، و
🌴 خطبه غدیر ⬅️ قسمت نوزدهم 💌 أَلا وَإنّی أُجَدِّدُ الْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ و َآتُوا الزَّکاةَ وَ اْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ. 🔸 من سخن خود را تکرار می‏‌کنم: نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و به کار نیک امر کنید و از منکرات نهی نمایید. 💌 أَلا وَانَّ رَأْسَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا الی قَوْلی و َتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّی وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، 🔸 بدانید که بالاترین امر به معروف آن است که سخن مرا بفهمید و آن را به کسانی که حاضر نیستند برسانید و او را از طرف من به قبولش امر کنید و از مخالفتش نهی نمایید، 💌 فَانَّهُ أَمْرٌ مِنَ اللّه‏ِ عَزَّ وَجَلَّ وَمِنّی. وَلا أَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَلا نَهْی عَنْ مُنْکَرٍ الاّ مَعَ امامٍ مَعْصُومٍ. 🔸 چرا که این دستوری از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هیچ امر به معروف و نهی از منکری نمی‏‌شود مگر با امام معصوم. 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ یعَرِّفُکُمْ أنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُکُمْ أنَّهُمْ مِنّی وَمِنْهُ، 🔸 ای مردم، قرآن به شما می‏‌شناساند که امامان بعد از علی فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم که آنان از نسل من و از نسل اویند. 💌 حَیثُ یقُولُ اللّه‏ُ فی کِتابِهِ: «وَجَعَلَها کَلِمَةً باقِیةً فی عَقِبِهِ»، وقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما». 🔸 آنجا که خداوند در کتابش می‏‌فرماید: «آن امامت را به عنوان کلمه باقی در نسل او قرار داد»، و من نیز به شما گفتم: «اگر به آن دو (قرآن و اهل بیت) تمسک کنید هرگز گمراه نمی‏‌شوید». 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، التَّقْوی، التَّقْوی، و َاحْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ اللّه‏ُ عَزَّ وَجَلَّ: «إنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیءٌ عَظیمٌ». 🔸 ای مردم، تقوی را، تقوی را. از قیامت بر حذر باشید همان‌گونه که خدای عزوجل فرموده: «زلزله قیامت شیئ عظیمی است». 💌 اذْکُرُوا الْمَماتَ وَالْمَعادَ وَالْحِسابَ وَالْمَوازینَ وَالْمُحاسَبَةَ بَینَ یدَی رَبِّ الْعالَمینَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. 🔸 مرگ و معاد و حساب و ترازوهای الهی و حسابرسی در پیشگاه رب العالمین و ثواب و عقاب را به یاد آورید. 💌 فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثیبَ عَلَیها وَمَنْ جاءَ بِالسَّیئَةِ فَلَیسَ لَهُ فِی الْجِنانِ نَصیبٌ. 🔸 هر کس حسنه با خود بیاورد طبق آن ثواب داده می‏‌شود، و هر کس گناه بیاورد در بهشت او را نصیبی نخواهد بود. ⬅️ ادامه در قسمت بیستم @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
  #قسمت شصتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: من عمل توئم از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود ب
شصت و یکم داستان دنباله دار فرار از جهنم: تو کی هستی؟  این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد … خواسته بودم چیزی در مورد علت اون اتفاق به حسنا نگن… نمی خواستم روی تصمیمش تاثیر بزاره … حقیقت این بود که خدا به من لطف داشت اما من لایق این لطف نبودم… رفتیم توی حیاط تا با هم صحبت کنیم … واقعا برام سخت بود اما اون حق داشت که بدونه … . همه چیز رو خلاصه براش گفتم … از خانواده ام، سرگذشتم، زندان رفتنم و … حرفم که تموم شد هنوز سرش پایین بود … بدجور چهره اش گرفته بود … سکوت عمیقی بین ما حاکم شد … اونقدر عمیق و طولانی که کم کم داشت گریه ام می گرفت … سرش رو آورد بالا و گفت: الان کی هستید؟ … یه تعمیرکار که داره درس می خونه بره دانشگاه … سرم رو پایین انداختم و ادامه دادم … البته هنوز دبیرستان رو تموم نکردم … - خانواده انتخاب ما نیست … پدر و مادر انتخاب ما نیست … خودتون کی هستید؟ … الان کی هستید؟ … . تازه متوجه منظورش شدم … یه نفر که سعی می کنه، بنده خدا باشه و تمام تلاشش رو می کنه تا درست زندگی کنه … دوباره مکثی کرد و گفت: تا وقتی که این آدم، تلاشش رو می کنه؛ جواب منم مثبته … از خوشحالی گریه ام گرفته بود … قرار شد یه مراسم ساده توی مسجد بگیریم و بعدش بریم ماه عسل … من پول زیادی نداشتم … البته این پیشنهاد حسنا بود … . چند روز بعد داشتیم لیست دعوت می نوشتیم … مادر حسنا واقعا خانم مهربانی بود … همین طور که مشغول بودیم یا تعجب پرسید: شما جز حاج آقا و خانواده اش، و خانواده حنیف هیچ دعوتی دیگه ای نداری؟ @shahid_mostafasadrzadeh
شصت و دوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: مادر برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم … اون شب، تمام مدت چهره اش جلوی چشمم بود … پیداش کردم … 60 سالش شده بود اما چهره اش خیلی پیر نشونش می داد … کنار خیابون گدایی می کرد … با دیدنش، تمام خاطراتم تکرار شد … مادری که هرگز دست نوازش به سرم نکشیده بود … یک بار تولدم رو بهم تبریک نگفته بود … یک غذای گرم برای من درست نکرده بود … حالا دیگه حتی من رو به یاد هم نداشت … اونقدر مشروب خورده بود که مغزش از بین رفته بود … . تا فهمید دارم نگاهش می کنم از جا بلند شد و با سرعت اومد طرفم … لباسم رو گرفت و گفت … پسر جوون، یه کمکی بهم بکن … نگام نکن الان زشتم یه زمانی برای خودم قشنگ بودم … اینها رو می گفت و برام ادا در میاورد تا نظرم رو جلب کنه و بهش کمک کنم … . به زحمت می تونستم نگاهش کنم … بغض و درد راه گلوم رو گرفته بود … به خودم گفتم: تو یه احمقی استنلی، با خودت چی فکر کردی که اومدی دنبالش … . اومدم برم دوباره لباسم رو چسبید … لباسم رو از توی مشتش بیرون کشیدم و یه 10 دلاری بهش دادم … از خوشحالی بالا و پایین می پرید و تشکر می کرد … . گریه ام گرفته بود … هنوز چند قدمی ازش دور نشده بودم که یاد آیه قرآن افتادم … و به پدر و مادر خود نیکی کنید … همون جا نشستم کنار خیابون … سرم رو گرفته بودم توی دست هام و با صدای بلند گریه می کردم … . اومد طرفم … روی سرم دست می کشید و می گفت: پسر قشنگ چرا گریه می کنی؟ گریه نکن. گریه نکن … سرم رو آوردم بالا … زل زدم توی چشم هاش … چقدر گذشت؛ نمی دونم … بلند شدم دستش رو گرفتم و گفتم: می خوای ببرمت یه جای خوب؟ @shahid_mostafasadrzadeh
شصت و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: پسر قشنگ دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم … تمام روز رو دنبال یه خانه سالمندان گشتم … یه جای مناسب و خوب که از پس قیمت و هزینه هاش بربیام … بالاخره پذیرشش رو گرفتم و بستریش کردم … با خوشحالی، 10 دلاریش رو دستش گرفته بود و به همه نشون می داد … اینو پسر قشنگ بهم داده … پسر قشنگ بهم داده … دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و اونجا بایستم … زدم بیرون … سوار ماشین که شدم از شدت ناراحتی دندون هام روی هم صدا می داد … . - تمام عمرت یه بار هم بهم نگفتی پسرم … یه بار با محبت صدام نکردی … حالا که … بهم میگی پسر قشنگ … نماز مغرب رسیدم مسجد … اومدم سوئیچ رو پس بدم که حسنا من رو دید … با خوشحالی دوید سمتم … خیلی کلافه بودم … یهو حواسم جمع شد … خدایا! پولی رو که به خانه سالمندان دادم پولی بود که می خواستم باهاش حسنا رو ماه عسل ببرم … نفسم بند اومد … . حسنا با خوشحالی از روزش برام تعریف می کرد … دانشگاه و اتفاقاتی که براش افتاده بود … منم ناخودآگاه، روز اون رو با روز خودم مقایسه می کردم … و مونده بودم چی بهش بگم … چطور بگم چه بلایی سر پول هام اومده؟ … . چاره ای نبود … توکل کردم و گفتم ... @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 🔅وَلاَتَحَاسَدُوا، فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْکُلُ الاِْيمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ 🔹حسد نورزيد که حسد ايمان را نابود مى کند، آن گونه که آتش هيزم را مى خورد و خاکستر می سازد. 📚 ۸۶ @shahid_mostafasadrzadeh
💌 |ما کجای تاریخ ایستاده ایم؟ @shahid_mostafasadrzadeh
❣📝 ♦️همه‌ی دانشجویان در سرتاسر کشور، متوجه باشید که یکی از بزرگترین وظایف شما، خودسازی اخلاقی است. اخلاق خود را تکمیل کنید؛ شما جوانان این فرصت را دارید. دوران، دوران شماست؛ شما در دوران خوبی زندگی می‌کنید؛ در سایه‌ی حکومت قرآنی و فرهنگ اسلامی زندگی می‌کنید. بنابراین، از لحاظ روحی و معنوی، فرصت برای والا و شایسته شدن دارید؛ این فرصت را مغتنم بشمارید. علم باید در کنار اخلاق، و پیشرفت صنعتی و علمی و مادّی در کنار رشد اخلاقی باشد. توجه به خدا هم مایه‌ی اصلی رشد اخلاقی به حساب می‌آید. ۱۳۷۰/۸/۱ @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف‌های جالب دیشب پمپئو در مورد قرارداد ایران و چین؛ قرارداد استراتژیک ایران و چین باعث به خطر موقعیت افتادن اسرائیل، عربستان و امارات در منطقه میشود! ایران نباید سلاح بفروشد! بهترین دلیلی که باید این قرارداد امضا بشه همین ناراحتی شیطانه که نگران امنیت خودش تو خاورمیانه است 😏 @shahid_mostafasadrzadeh
خاطرات (شاعر آئینی و دوست شهید) 🌹با شهید صدر زاده هم هجره بودیم. حدودا یازده سال پیش بود که با شهید صدر زاده مرحوم حاج مهدی ضیایی و لقمان یداللهی و شهید سید رضا بطحایی که چند سال پیش توسط داعش در نزدیکی سامرا به شهادت رسید هم هجره بودیم و فقط من وآقای یداللهی جا موندیم. خوشحالم که رفیق هایمان عاقبت به خیر شدند و سرنوشت خوبی داشتند. (حاجی از من آخوند در نمیاد) 🌹من 2 سال از مصطفی بزرگتر بودم و سید تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین میکردم. مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود ناگهان قاطی کرد و گفت:حاجی از من آخوند در نمی آید. گفتم: پس چرا اومدی حوزه؟ باید تمرین کنی... تازه شروع کردی برادر. گفت: می دانم اما من دنبال گمشده ای میگردم و با این هدف آمده ام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم باید راه خودم را پیدا کنم ... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ✅ کانال (با نام جهادی ) @Shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
🌴 خطبه غدیر ⬅️ قسمت نوزدهم 💌 أَلا وَإنّی أُجَدِّدُ الْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ و َآتُوا ا
🌴 خطبه غدیر ⬅️ قسمت بیستم 💌 مَعاشِرَ النّاسِ، انَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونی بِکَفٍّ واحِدٍ فی وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِی اللّه‏ُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الاْقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِی أَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الاْئِمَّةِ مِنّی وَمِنْهُ، عَلی ما أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیتی مِنْ صُلْبِهِ. 🔸 ای مردم، شما بیش از آن هستید با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مأمور کرده است که از زبان شما اقرار بگیرم درباره آنچه منعقد نمودم برای علی امیرالمؤمنین و امامانی که بعد از او می‌‏آیند و از نسل من و اویند، چنانکه به شما فهماندم که فرزندان من از صلب اویند. 💌 فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: «إنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّکَ فی أَمْرِ إمامِنا عَلِی أَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َمَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الاْئِمَّةِ. 🔸 پس همگی چنین بگویید: «ما شنیدیم و اطاعت می‏‌کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می‌‏آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندی درباره امر امامتِ اماممان علی امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا می‏‌آیند. 💌 نُبایعُکَ عَلی ذلِکَ بِقُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَیدینا. 🔸 بر این مطلب با قلب‏‌هایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می‏‌کنیم. 💌 عَلی ذلِکَ نَحْیی وَعَلَیهِ نَمُوتُ وَعَلَیهِ نُبْعَثُ. وَلا نُغَیرُ وَلا نُبَدِّلُ، 🔸 بر این عقیده زنده‏ ایم و با آن می‌‏میریم و روز قیامت با آن محشور می‏‌شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی‏کنیم 💌 وَلا نَشُکُّ وَلا نَجْحَدُ وَلا نَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلانَنْقُضُ الْمیثاقَ. 🔸 و شک و انکار نمی‌‏نماییم و تردید به دل راه نمی‏‌دهیم و از این قول بر نمی‏‌گردیم و پیمان را نمی‏‌شکنیم. 💌 وَعَظْتَنا بِوَعْظِ اللّه‏ِ فی عَلِی أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالاَْئِمَّةِ الَّذینَ ذَکَرْتَ مِنْ ذُرِّیتِکَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَالْحُسَینِ وَمَنْ نَصَبَهُ اللّه‏ُ بَعْدَهُما. 🔸 تو ما را به موعظه الهی نصیحت نمودی درباره علی امیرالمؤمنین و امامانی که گفتی بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند، یعنی حسن و حسین و آنان که خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است. 💌 فَالْعَهْدُ وَالْمیثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَضَمائِرِنا وَأَیدینا. 🔸 پس برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد، از قلب‏هایمان و جان‏هایمان و زبان‏هایمان و ضمائرمان و دستهایمان. 💌 مَنْ أَدْرَکَها بِیدِهِ وَإلاّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغی بِذلِکَ بَدَلاً وَلا یرَی اللّه‏ُ مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. 🔸 هر کس توانست با دست بیعت می‏نماید و گرنه با زبانش اقرار می‏کند. هرگز در پی تغییر این عهد نیستیم و خداوند (در این باره) از نفسهایمان دگرگونی نبیند. 💌 نَحْنُ نُؤَدّی ذلِکَ عَنْکَ الدّانی وَالْقاصی مِنْ أَوْلادِنا وَأَهالینا، وَنُشْهِدُ اللّه‏َ بِذلِکَ وَکَفی بِاللّه‏ِ شَهیدا وَأَنْتَ عَلَینا بِهِ شَهیدٌ». 🔸 ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان می‏رسانیم، و خدا را بر آن شاهد می‏گیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت می‏کند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستی». ⬅️ ادامه در قسمت بیست یکم @shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#قسمت شصت و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: پسر قشنگ دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم … تم
شصت و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: خدای رحمان من - حسنا! منم امروز یه کاری کردم. می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم … قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم … اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم … دیگه ندارمش … . به زحمت آب دهنم رو قورت دادم … خنده اش گرفت … شوخی می کنی؟ … یه کم که بهم نگاه کرد، خنده اش کور شد … شوخی نمی کنی … - چرا استنلی؟ … چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ . ملتمسانه بهش نگاه می کردم … سرم رو پایین انداختم و گفتم: حسنا، یه قولی بهم بده … هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت دروغ بگم … مکث عمیقی کرد … شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ . - برای من گفتنش … خیلی سخته … اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته … بدجور بغض گلوش رو گرفته بود … پس تو هم بهم یه قولی بده … هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی … کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه … به زحمت بغضش رو قورت داد … با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم … تا بعد خدا بزرگه… اون شب تا صبح توی مسجد موندم … توی تاریکی نشسته بودم … - خدایا! من به حرفت گوش کردم … خیلی سخت و دردناک بود … اما از کاری که کردم پشیمون نیستم … کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطفت نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم … اما نمی دونم چرا دلم شکسته … خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود … به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن … به ما کمک کن تا من رو ببخشه … و به قلبش آرامش بده … @shahid_mostafasadrzadeh
شصت و پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: ماشاء الله نمی دونستم چطور باید رفتار کنم … رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست … اون اولین خانواده من بود … کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه … خیلی می ترسیدم … نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم … بالاخره مراسم شروع شد … بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن … چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند … هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود … عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد … کنارم نشست… و خوندن خطبه شروع شد … . همه میومدن سمتم … تبریک می گفتن و مصافحه می کردن … هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم … بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند … حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود … حتی اگر بهشتی وجود نداشت … قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم …  دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد… دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد … داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود … پیشانیم رو بوسید و گفت … ماشاء الله … گیج می خوردم … دست کردم توی پاکت … دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود … . @shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔱فریاد ابلیس در روز غدیر 🔴 اگر با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستید قطعا سرباز شیطان هستید 🎤حجت الاسلام و المسلمین 🦋کانال نهج البلاغه 🦋 @shahid_mostafasadrzadeh
❣ همه باهم دعای فرج به نیت فرج مولامون 🤲 هرکس هر کانالی هر گروهی داره اصن هر رفیقی که دوسش داره اینو براش بفرسته... @shahid_mostafasadrzadeh
❣🌸 🔔سعادتمند کيست⁉️ ✨وَ السَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ 💠سعادتمند آن کسى است که از سرنوشت ديگران پند و اندرز گيرد.» ✍بى شک، حوادث تلخ زندگى و تجربه هاى دردناک، وسيله هوشيارى و مايه پند و اندرز انسان است; ولى چه بهتر اينکه انسان به جاى آنکه خودش اشتباهات را تجربه کند و به نتايج تلخ آن برسد، از سرنوشت ديگران که وضع مشابهى با او داشته اند، عبرت گيرد و تجربه بيندوزد. 📚 ۸۶ @shahid_mostafasadrzadeh