eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
578 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
همه جور آمدنےرفتن دارد، الا #شهادت! شهادت تنها آمدن بدون بازگشت است. #شهید ڪ شدے مےمانے یعنےخدا نگهت مےدارد تا ابد... ♥️| #و‌من‌الله‌التوفیق 😻| #محمدکامران 🎈| #مدافع_حرم 💙| #هرروزباشهدا کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
💠بِسمِ رَبِّ الشُهَداء وَالصِّدیقین...💠 👆👆👆 ♥️🍃| بسیار زیبا و تاثیرگذار : با سلام و صلوات به ساحت مطهر حضرت ولی‌عصرعج و نایب برحقش امام خامنه‌ای و امام خمینی ره و شهدای گرانقدری که با خون‌های ریخته شده خود در راه اسلام و حقانیت، راه روشن و هموار را به ما نشان داده‌اند. همیشه از خداوند خواسته‌ام که مرا در پیدا کردن راه درست، همان راهی که قسم خورده که بندگانت را از این راه گمراه می‌کنم... کمک و راهنمایی کند و در این راه ثابت قدم قرار دهد؛ خدا را شاکر هستم که مصداق آیه‌ای که می‌فرماید: 🌹| وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ 🌹| وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ (سوره بقره آیه ۲۱۶) شده‌ام. خیلی وقت‌ها شده است که چیزی را دوست داشته‌ام و از آگاه نبوده‌ام و خداوند آن را از بنده کرده است، و خیلی وقت‌ها هم شده است که چیزی را دوست نداشته‌ام و از خیر آن آگاه نبوده‌ام و خداوند رحمان آن را به حقیر رسانده است؛ خداوند رحمان را شکر گذارم که همیشه صلاح مرا خواسته است.... خدایا به شکلی پیش شما بیایم که دوست دارید، خدایا از من بگذر و مرا نزد امامانت در ساکت کن. خدا را شاکرم که مرا خلق کرد و شاکرم که سایه را بر سرم قرار داد. خدا را شاکرم که رهبرم است. خدا را شکر می‌کنم که خداوند قرآن را به ما هدیه کرد و مرا با این کتاب راهنمایی کرد. خدایا مرا در سرافراز کن. خدایا مرا به فیض برسان که از رفیقانم . اما پدر و مادر عزیز؛ از شما ممنونم که راه حسین(ع) را به من نشان دادید و مرا در مجالس حسین(ع) برده‌اید و مادرم مرا با اشک بر حسین(ع) شیرداده و سیراب کرده است... پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب وارد شوید. همیشه برای همدیگر طلب دعای کنید، زیرا دعا در حق برادر و خواهر دینی زودتر به اجابت می‌رسد. در پایان هم از تمامی همکاران و برادران و خواهران دینی خود درخواست دارم که نکند مانند مردم کوفه پشت رهبری را بگذارید و او را تنها بگذارید که گرگ‌های درنده آماده این چنین موقعیت‌هایی هستند.... از تمامی کسانی که بنده را می‌شناسند درخواست عاجزانه دارم و امیدوارم برایم دعا کنند. از می‌خواهم که با خود سرخی خونم را هدر ندهند و از نیز خواهانم که خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. بنده خونم و شاهرگم را می‌دهم که تا مردم ایران و تمامی شیعیان و مسلمانان جهان در آرامش و آسایش زندگی کنند و جانم را فدای امر و دستور امام خامنه‌ای و سردار و سرلشگرم می‌کنم، ان‌شاء‌الله خداوند حافظ مملکتم باشد. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته 💐| حقیر محمد کامران 🌺| ۱۵/۹/۱۳۹۴ شادی روحشان صلوات🌹 ♥️| 👇👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
😻🎈 مائیم و تو اے جان ڪ جِگر گوشه مایے.... 💕| #شهیدمدافع_حرم_محمدکامران کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
😻👇👆🎈 مختصری از : ❤️| تاریخ تولد: ١٣۶٧/٢/٩ 💚| تاریخ شهادت: ١٣٩۴/١۰/٢۵ 💛| مزار ایشون: بهشت زهرا س قطعه مدافعان حرم ردیف ۱۱۵ شماره ۱۸ روز ۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ پا بر خاکدان هستی نهاد. اهل روستای جرقویه استان اصفهان بود. مثل همه کودکان به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم درس خواند. سپس در دانشگاه، علوم نظامی خواند و سال ها بعد به دفاع از حرم اهل بیت(س) برخاست و راهی سوریه شد.   او در روز ۲۳ دی ماه سال ۱۳۹۴ در سن ۲۷ سالگی در حلب سوریه شاهد شهادت را در آغوش کشید و آسمانی گشت.  ایشان ، ، و بود. پاسدار فرزند مهدی، اعزامی از تهران، در حلب سوریه به شهادت رسید و پیکر پاکشان به میهن اسلامی باز می گردد... پاسدار شهید محمد کامران متاهل و اصالتا از دستجرد جرقویه علیا است... پس از تشییع در حرم حضرت فاطمه معصومه س در قطعه ۵۰ گلزار شهدای تهران در جوار سایر مدافعین حرم به خاک سپرده شد.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
💛🍂| ❤️🍁| 💚🍃| 😝| صبح روز بعد از خواستگاری، برای بردن شناسنامه‌ها و رزرو زمان محضر به خانه ما آمد. حتی شناسنامه‌ام عکس‌دار نبود! محمد شناسنامه‌ام را عکس‌دار کرد و بعد از آن به همراه پدر مادر من و او برای آزمایش خون رفتیم. در آزمایشگاه خانم‌ها طبقه بالا بودند و آقایان پایین. محمد چندین مرتبه به بهانه‌های مختلف به طبقه بالا آمد. نگرانم بود. می‌خواست اگر چیزی نیاز دارم برایم تهیه کند. من اما خیلی خجالت می‌کشیدم، هنوز روز اول آشنایی ما بود! دائم می‌پرسید: آب یا خوردنی دیگری نمی‌خواهید؟ آنقدر آمد و و رفت که یک‌بار به او گفتم: اینجا آب‌سردکن هست. اگر کار دیگری دارید بفرمایید! خنده‌ام گرفته بود از دست‌پاچگی او. با این‌حال بهانه دیگری پیدا کرد و گفت آزمایش من انجام شد. گفتم: کار من تمام نشده هنوز، شما بروید.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
🎈| 💛| 💚| : وقت عقد به من گفت: الآن وقت دعاکردن است، برای من هم دعا کن. لحظه عقد برای هر عروس و دامادی، لحظاتی استثنایی و شیرین است. با ذوق گفتم: چه دعایی؟ گفت: دعا کن شهید شوم! شوکه شدم. با خودم می‌گفتم: اگر برآورده می‌شد چی؟ سکوت کردم. گفت: سادات یادت نره‌ها! بغض کردم و گفتم: باشه دعا کردم هرچه دل محمد می‌خواهد همان شود.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
❄️🎈| شهید محمد کامران سر مزار شهید مدافع حرم مهدی عزیزی... کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
بیشترین تفریحات ما حرم شاه‌عبدالعظیم بود و گلزار شهدای مدافع حرم. « » و« » دوستان صمیمی محمد بودند. زیاد به سر مزار آن ها می‌رفتیم. سرش را روی سنگ قبرشان می‌گذاشت و با گریه می‌گفت «شما بی‌معرفت نبودید پس چرا تنها رفتید؟»  واقعاً مثل ابر بهار گریه می‌کرد... من فقط نگاهش می‌کردم. به دوستانش می‌گفت«ببینید خانم‌ام این جاست. هیچ گلایه‌ای ندارد که شهید شوم. ناراحت هم نمی‌شود. پس مرا ببرید.»  برای این که آرام شود می‌گفتم «محمد، این چه حرفی است که می زنی؟ اگر همه شما شهید شوید، کی از حرم دفاع کنه؟ باید بمونید و به اسلام خدمت کنید.» واقعاً تحمل دیدن اشک‌هایش را نداشتم. اصلاً تا مزار آن ها را می‌دید چشم‌هایش خیس می‌شد. بعد از شهادت« » دیگر محمد کاملاً هوایی شده بود. @shahid_sajad_zebarjady
♥️| 🎈| 💛| نشستم و برای هزارمین‌بار و شاید بیشتر، عکس‌هایش را نگاه کردم. آنقدر دقیق عکس‌ها را می‌دیدم که حتی جزئیات آن‌ها را هم می‌دانستم اما خاطرات محمد تمام شدنی نبود. خودش که کنارم نبود، گلایه‌هایش را به عکس‌هایش می‌گفتم؛ گاهی می‌خندیدم و گاهی اشک می‌ریختم.  فکر می‌کنم از سر بی‌خوابی و بی‌خبری، خواستم با خودم شوخی کنم؛ روی صفحه جستجوی اینترنت تلفن همراهم با خنده نوشتم: تا بازشدن صفحه، با عکسش هم حرف می‌زدم که: بی‌معرفت از تو که خبری نشد، بگذار ببینم شهید نشده باشی! و می‌خندیدم. ناگهان صفحه باز شد! قرار نبود جستجوی اینترنتی‌ام نتیجه‌ای داشته باشد. وحشت کردم! فقط می‌خواستم تنهایی‌ام را طوری پُر کنم و وقتی محمد برگشت برایش تعریف کنم، سر به سرش بگذارم و یک دل سیر بخندیم. شوخی خوبی نبود. محاسباتم اشتباه از آب درآمده بود... اصلاً صفحه را نگاه نکردم. سریع لباس پوشیدم و خودم را به طبقه پایین رساندم. ساعت حدود ١٢ شب بود. نمی‌دانم در زدم یا زنگ یا هر دو؛ شاید هم با مشت می‌‌کوبیدم. فقط تا در باز شد، گفتم: تو رو خدا گوشی مرا ببینید. من اسم محمد را زده‌ام، و صفحه باز شد! شما ببینید محمد است؟ ناله می‌کردم... برادر شوهرم گفت: این‌طور نیست. شما هر اسمی را جستجو کنید، یک صفحه باز می‌شود. اصلاً بنویسید حسین کامران یا عباس کامران. با همه اسم‌ها صفحه باز می‌شود. این‌ حرف ها را به من می‌زد اما در عین حال با فرمانده محمد و دیگر افراد مرتبط تماس می‌گرفت. گفتم : اگر خبری نیست چرا این وقت شب با همه‌جا تماس می‌گیرید؟ آن قدر حالم بد بود که مرا به بیمارستان بردند... ♥️| کانال 👇🏻👇🏻👇🏻 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
♥️| 🎈| 💛| محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم... می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر این که همسرت دختر حضرت زهرا س است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
🎈💛| #شهیدمحمدکامران: از #خواهرانم می‌خواهم که با #حیای خود سرخی خونم را هدر ندهند و از #برادرانم نیز خواهانم که #غیرت_علوی خود را حفظ کنند و به دنیا نفروشند. ♡| #وصیت ☆| #چادر ●| #حجاب ✾| #غیرت_علوی ♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
❄️💙| گـَر ببینـی تـو طبیـبِ دل مجروح مـرا گـو : گـذر کـن تـو بدین گـوشه که بیمـار بسـوخـت ... 🎈| #شهیدمحمدکامران ♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
💢💢مظلومیت در هیاهوی جام جهانی ، عاشوراست.. 💢این روزها به مدد شعبده تلویزیون،همه نگاه های دنیا به بازی های است، بازی های جام جهانی ، جهانی را به بازی گرفته و سرگرم کرده است ! اما در این سوی عالم هم یک جام جهانی برپاست، در سکوت کامل ؛ تمام دنیای استکبار همه توانش را به میدان آورده ، یک جبهه زر و زور و تزویر تشکیل داده و در تیم مقابلش یک ملت محروم ، تحریم شده ، مظلومانه ایستاده است ! یمن عاشوراست ، ست ؛، صهیونیستی و آمریکایی در فضایی که بازی های جام جهانی ایجاد کرده ، به شدت در حال کشتار مردم یمن است تا شاید مقاومت سرافراز یمنی تسلیم شود . وجدانهای جهانی در خواب ، ام القرای امت اسلام گرفتار دولت و سازمان های بین المللی هم همراه جانیان .. مقاومت در یمن روزهای سختی را می گذراند ؛ تشنه ، گرسنه ، بی سلاح و تنها در میدان.. یک تکه نان خشک ، یک جرعه آب گرم ، یک قبضه کلاش کهنه و چند خشاب گلوله همه داشته های آنهاست .. تمام وجودم داغدار مظلومیت رزمندگان یمنی است .. یمن را دعا کنید ، جداً دعا کنید ، برای پیروزی مظلوم ترین سربازان جبهه حق صدقه بدهید و دعا کنید .. روزها خیلی سخت می گذرد ..مجاهد مردان صبور یمنی همچون گل های بهاری دارند پرپر می شوند.. اما حدای یاور مظلومین بر عهد خود استوار است که : (( اِن تَصرُوا اللّه یَنصرکم و یثبت اقدامکم)) ... @shahid_sajad_zebarjady
قابل توجه کسانی ڪہ در #حسرت_شهادتند‼️ از: #شهیدجوادمحمدی به: #جاماندگان_قافله_شهدا این راه تا نابودی اسرائیل ادامه دارد! به یاد شهید آقا جواد محمدی ... @shahid_sajad_zebarjady #عمار
💚| #یا_صاحب_الزمان_اغثنا 🍃| نفس بریده صدا می زنیم در همه حال ... به دادمان برس ای میم و حاء و میم و دال.... 🎈| #انتظار 💛| #موعود ♥️| #به_اضطرار_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها_عجل_لولیک_الفرج کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
🎈💛 دلمان تنگ؛ زمین ننگ؛ زمان پر حسرت! تو دلت شاد چ آرام در آغوش خدا ... 🍃| #هرروزباشهدا 💚| #شهیدمدافع_حرم_جوادالله_کرم ♥️| #کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
👆👆👆 💠بِسمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِدیقین....💠 مختصری از : زندگینامه : 💛| تاریخ تولد: ۶۰/۴/٢ محل تولد: تهران ♥️| تاریخ شهادت: ٩۵/٢/١٩ محل شهادت: جنوب غرب حلب تحصیلات: لیسانس 🍃| تاریخ اعزام: از آغاز جنگ سوریه، ١٣٩۰ عنوان نظامی: فرمانده 🎈| وضعیت کنونی: ✨| متولد ٢ تیر ماه سال ١٣۶۰ و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که برای دفاع از حرم عمه سادات داوطلبانه به سوریه اعزام شد و در جریان حمله نیروهای تکفیری به خان‌طومان در زمان آتش‌بس در تاریخ ١٩ اردیبهشت سال ٩۵ به شهادت رسید. پیکر وی در منطقه و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار گرفت.... اردیبهشت ماه سال ٩۵ در پی نقض آتش‌بس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به ، تعدادی از نیروی مستشاری کشور به شهادت رسیدند. رزمنده مدافع حرم که داوطلبانه در راه دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب س از تهران به سوریه اعزام شده بود، در حملات گروه‌های تکفیری به شهرک خان‌طومان در جنوب غرب حلب، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به جمع کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. پیکر این شهید جاویدالاثر، همچنان مفقود است... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
🌸🍃| ادامه👇👆👆 🍂| پدرم می گفت: نشود به این بچه بدون وضو شیر بدهی، مادرم هم خیلی مراعات می کرد. روحیه آرامی داشت. مادرم هیچ وقت دغدغه جواد را نداشت همیشه راه های خوبی را انتخاب میکرد. پایش که به خیابان باز شد رفت به مسجد، زندگی و تفریحش شد بسیج و مسجد. اوج جوانیش را در خانه خدا گذراند. 💐| بسیار مهربان بود از همان کودکی همینطور بود، همینطور بزرگ شد، در هر جمعی که می نشست دوستی و محبتش جمع را تحت تاثیر قرار می داد. 🌺| خودش را موظف می دید برای هر نعمتی که خدا بهش داده شکر بجا آورد خیلی وقت ها سجده شکرش هم بجا می آورد. هربار که باران می آمد سجده شکر می رفت. از نعمت های خدا بدون شکر نمی گذشت. 🌻| روز اول خواستگاری گفت اخلاق برای من مهمترین چیز است می گفت کسی که اخلاق ندارد ایمان ندارد. 🌷| یک بار درخت پر باری دید حسابی رفت تو فکر محو درخت شده بود و در حال و هوای خودش بود همینطور که چشم از میوه ها برنداشته بود گفت: ... 💛| همیشه دست پدر و مادرش را می بوسید. طوری که ناگفته پچه هایش هم این را وظیفه خودشان می دانستند. این اخلاقش هم مثل مودب بودنش زبانزد بود هیچ چیز مانع احترام و عزت گذاشتن به پدر و مادرش نمی شد. ❤️| به همکارانش می گفت بچه ها نظام انقدر پول ندارد باید خیلی مراعات بیت المال را بکنیم. خیلی ناراحت بود از دست کسانی که دلسوزی نمی کردند. 💚| کار را بهش می سپردی خیالت راحت بود تمام و کمال انجام می دهد اگر مسئولیتی می پذیرفت جواب گو بود می گفت کار را باید با سختی و مسئولیتش پذیرفت. حتی هزینه تصمیمات اشتباه و خسارتش را هم شخصا خودش به گردن می گرفت. مسئولیت پذیری از توصیه های همیشگی جواد به پسرش بود... 💙| سعی می کرد بهترین راه و مفید ترین کار را انجام دهد قبلش حسابی فکر می کرد تا بهترین کار را با کمترین هزینه انجام دهد همه می دانستند پیشنهاد جواد از بهترین هاست. برای اجرایی کردنش هم خودش پیش قدم بود منتظر کسی نمی ایستاد یک تنه کار را پیش می برد. ❣| می گفت مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. خیلی برای کارش دل می سوزاند. حسابی خودش را سر کار خسته می کرد. هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از بهترین ها بود. 💜| با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیدند. همرزم هایش می گفتند در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشته. 💕| دو شب قبل از شهادت زنگ زد. مشهد بودم، گفتم چه خبر حالت چطوره؟ گفت سرم خیلی شلوغ است خیلی کار دارم، کمبود خواب دارم خیلی خسته ام درگیری ها خیلی زیاد است. گفت برگردم میریم کربلا، کربلا همه مشکلات برطرف میشه. 🍃| در اردوی راهیان نور، از یکی از تابلو ها عکس گرفته بودم که نوشته بود: حواسمان باشد اگر شهید نشویم میمیریم... به جواد که نشانش دادم تا ساعت ها رفته بود در فکر، می گفت واقعأ همینگونه است: شهید نشویم می میریم... ✨| قسم می داد ازش عکس نگیرند گفتم وظیفه من تهیه عکس است می گفت از کار ها بگیر از چهره من نه، شب بود همه جمع نشسته بودیم داشتیم شوخی می کردیم گفت بچه ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم گفتم جواد نکنه داری شهید میشوی گفت آره نزدیکه ،هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم همه لحظاتی در سکوت رفتند یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم گفت باشه نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فرداش جواد شد...🍃🎈 ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
🎈🍃|★ همسر شهید الله کرم: برایمان جا افتاده بود ک آقا جواد خانواده‌اش را دوست دارد اما تکلیف را مهمتر از خانواده می‌داند، برای همین هرگز مانع رفتنش به ماموریت نشدیم.... 💛| #شهیدمدافع_حرم_جوادالله_کرم ✨| #هرروزباشهدا ♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
✨| شهید همیشه دائم الوضو بودن وخیلی به وضو داشتن حساس بود. یه روز بهش گفتم یه انگشتر خوب میخوام گفت: من میدم برات درست کنن، اما شرط داره. شرطش اینه که همیشه با وضو باشی و بهم قول بدی با وضو باشی. روی شیطون رو کم کرده بود تو وضو گاهی هر روز ٢۰ بار وضـو میگرفت. روی انگشتر نوشته بود و روی دیگش ... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
💛🍃| : حدود١۵ سال بود میشناختمش، سر یه موضوعی چندسال پیش بحثمون شد و ی جورایی سرسنگین بودیم تا اینک داستان سوریه پیش اومد... جواد شد یه فرمانده ی کارکشته ی شجاع، چند بارم زخمی شد تو حلب هیچوقت یادم نمیره اون زمانی ک بنا به دلایلی العیس رو از دست دادیم، آقا نگید فقط حزب الله مقصر بود بخدا همه مقصر بودن، بگذریم... اون روزا ارتباطم با جواد خیلی بیشتر شده بود و خیلی صمیمی تر، جلسه ای بود دوسه روز قبل شهادتش برای بازپس گیری العیس، جواد لنگان لنگان اومد...! هنوز جای زخم جراحت قبلی روی پاش بود. خیلی بهم ریخته و پریشون گفتم چرا قیافت اینجوریه پسر گفت دیشب رفتم داخل تکفیری ها با همین پاهای داغونم تا صبح نخوابیدم گفت یه طرح خوب داره برای حمله... خودش رفته بود تا خون از دماغ کسی نیاد بیخودی، تو جلسه خیلیا طرح دادن بچه های مازندران، حزب الله ارتش و خلاصه خیلی ها یهو جواد پاشد گفت آقایون فرمانده! فرمانده ای ک هنوز از خط خودمون جلو تر نرفته و زمین دشمن رو نمیشناسه نمیتونه طرح بده و مطمئن باشه ک میتونه به نقاط هدف برسه همه ساکت شدند و... بگذریم، والله قسم یه نورانیتی عجیب تو چهره خاکی و خستش سوسو میزد. امان، امان... سه شنبه شب، با جوادالله کرم و سید شفیع و بقیه جلسه بود... پنجشنبه زدن به خان طومان جمعه سید شفیعمون رفت و فک کنم شنبه ... 😊| راستی شنیدیم هفتاد درصد حقوق مجلسی ها هم به سلامتی زیاد شد خداروشکر.... ♥️| کانال 👇🏻👇🏻👇🏻 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
هدایت شده از آقــاسَـجّــادٌ
#قرار_شبانه هر شب قبل از خوابمون خوندن #سوره_ی_واقعه شبيه #شهدا رفتار كنيم 🌷شهيد سجاد زبرجدي🌷 @shahid_sajad_zebarjady #عمار #يازينب
🎈💛 باورتان نیست اگر ڪ مے‌شود بود، ولے نبود مرا ببینید و اگر نبود، ولے بود #شهدا را ... ❤️| #شهید_مدافع_حرم_مهدی_عزیزی 💚| #هرروزباشهدا ♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady #عمار #مخلص_الشهداء
♥️👇👆♥️ زندگینامه مختصری از : 💠بِسمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَالصِدیقین...💠 🔅| تاریخ تولد: ١٣۶١/٧/١ 🔆| تاریخ شهادت: مرداد ماه سال١٣٩٢ 💛| ، مادر شهید مدافع حرم میگوید: مهدی با تولدش برکت را به خانه ما آورد و تحول بزرگی در زندگی ما و دیگر اقوام ایجاد کرد. از بچگی فردی خاص بود و هیچ وقت گریه نمی‌کرد، طوری بود که من گمان کردم مشکلی دارد که گریه نمی‌کند اما دیدم نه، او فقط لبخند می‌زند. خیلی زود راه افتاد و اولین کلامی که به زبان آورد، بود... طوری که مادربزرگش تعجب می‌کرد که زبانش با این کلمه باز شده است. 🍃| می‌گفت می‌خواهم بزرگ شوم جبهه‌کار شوم، پدرش چند سالی برای ماموریت به جزیره خارک رفته بود و مهدی با زبان بچگانه‌اش می‌گفت می‌خواهم بزرگ شوم جبهه‌کار شوم و خودم صدام را بکُشم! مهدی هوای ما را خیلی داشت و در نبود پدرش از ما مراقبت می‌کرد. از کودکی به کلاس قرآن می‌رفت و آموزش قرآن را فراگرفت. مهدی بچه من بود ولی معلم من هم بود زمانی که قرآن می‌خواندم می‌آمد غلط‌های من را می‌گرفت و با شیوه خیلی زیبا معنی آنها را می‌گفت و می‌گفت: قرآن نامه‌ای از طرف و باید معنی آن را بلد باشید... من خیلی دوست داشتم قرآن و دعا می‌خواندم مهدی برایم آنها را بخواند. بچه بسیار درسخوانی بود و در سال اول راهنمایی عضو بسیج شد و به خواست ما رشته تجربی را انتخاب کرد. مهدی همیشه می‌گفت می‌خواهم بروم سپاه خدمت کنم و برایم دعا کن. 💚| زمانی که پیش‌دانشگاهی‌اش را گرفت به سربازی رفت و بعد از دو ماه در دانشگاه امام حسین(ع) قبول شد. بعد مشوق برادرش شد و او نیز به ارتش رفت تا اینکه موقعیت بسیار خوب و از نظر امکاناتی کاملا بدون مشکل بود اما کارها و رفتارش طوری بود که هیچ چیزی را برای خودش نمی‌خواست به او می‌گفتم مادر عید شده برای خودت لباس نو بخر اما مهدی می‌گفت مادر عید روزی است که گناه نکنی نه آنکه لباس نو بپوشی.... 🎈| با ارتباط عاطفی زیادی داشت... هیچ وقت از خودش چیزی نمی‌گفت و ما نمی‌دانستیم او در کجا است. بسیار ولایتی به تمام معنا بود در زمان فتنه ٨٨ بود که ١۰ روز بود او را ندیده بودیم و بعد از ١۰ روز که آمد دیدیم که ١۰ کیلو لاغر شده به منزل آمد و با عجله عکس حضرت آقا را برداشت و گفت: این عکس‌ها را به موتورم می‌چسبانم تا ببینم چه کسی جرات می‌کند به حضرت آقا حرف بزند. یک عکس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده بود هر صبح که بیدار می‌شد اول به امام زمان سلام می‌کرد و بعد به حضرت آقا سلام می‌داد. عشق به ولایت او به گونه‌ای بود که اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش می‌شد همان موقع بلند می‌شد و می‌ایستاد. مهدی مال ما نبود، برای همه بود. روزهایی که زود از سرکار تعطیل می‌شد از همان طرف به خیریه‌ای می‌رفت و در آنجا به نیازمندان کمک می‌کرد این موضوع را بعد از شهادتش متوجه شدیم. از پولش چیزی برای خود پس‌انداز نمی‌کرد و همیشه آن را به دیگران کمک می‌کرد و با شهید هادی ارتباط عاطفی زیادی داشت. دو ماه مانده به شهادتش من و مادربزرگش را به حضرت عبدالعظیم برد سپس به حرم حضرت امام رفتیم و در نهایت ما را به برد و در آنجا به ما می‌گفت مادر هر چی از این شهدا بخواهید بهتان می‌دهند دعا کنید که عاقبت به خیر شوید. وقتی که به سر مزار می‌رفتیم به من می‌گفت: مادر این شهدا روزی مادر داشتند اما الان مادرانشان چشم‌انتظارشان هستند شما باید برای اینها مادری کنید. ✨| مهدی عادت نداشت منزل بماند ولی در بار آخری که می‌خواست به سوریه برود ٣ روز در منزل بود روزه گرفته بود و دائما با من صحبت می‌کرد و می‌گفت مادر خدا صبرت بدهد. بعد بحث امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) را مطرح می‌کرد و می‌گفت الان هم مانند آن موقع است که می‌خواهند به بی‌حرمتی کنند و ما باید برای دفاع از حرم حضرت زینب برویم. می‌گفت انتخابی است و اتفاقی نیست و آخر به آرزویش رسید. بار آخری که تماس گرفت با من صحبت کرد و بعد از آن با برادرش صحبت کرد و به برادرش کرد که دستمال اشکی که در کشویش است را به همراه تربت امام حسین(ع) کنار بگذارد و به برادرش گفت هر وقت دلتان گرفت به قطعه ٢۶ بهشت زهرا بیایید. صبح روز بعد از تماس به شهادت رسید. ❣| خیلی کار می‌کرد و دوست نداشت کارش را مطرح کنند و سرانجام به رسید و دستمزدش را گرفت..... 🌹| شادی روحشان صلوات... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
💚| عباس آقا خادم مسجدامام رضاعلیه السلام تعریف می کرد: یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد. مهدی آمد کنار من نشست. یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوارهای مسجد نصب شده بود. روبه من کرد و با حسرت گفت: یعنی می شه یک روز هم عکس ما را هم بزنند آن بالا پیش شهدا؟ گفتم: آنها برای زمان خوشان بودند. تو باید بروی زمان خودت را پیدا کنی. حال عباس آقا داشت دنبال عکس مهدی می گشت تا بزند آن بالا پیش شهدا.... ♥️| کانال 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady