eitaa logo
روایتگری شهدا
22.8هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚طهارت درونی❤️ ✨ 🍃 ✔️راوی: سید روح الله میر صانع 👈از بالاترين ويژگي هاي🌷 كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طي كند او بود. ♦️بر خلاف بسياري از انسان ها كه و يكساني ندارند،🌷 بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاكي بود.حرفش را مي زد و اگر اشكالي در كار خودش مي ديد، سعي در برطرف نمودن آن داشت. 🔹️يادم هست اواخر سال 1390 آمد و در حوزه ي☀️ مشغول شد.بعد از مدتي كار پيدا كرد و ديگر از استفاده نكرد. آن اوايل به🌷 گفتم: نمي خواي بگيري؟ مي خنديد و مي ً گفت: نه، فعلاً بايد به و برسم. 🔹️سال بعد وقتي درباره ي و با او مي كردم، كردم بدش نمي آيد كه بگيرد. چند نفر از طلبه هاي با🌷#متأهل شده بودند و ظاهراً در🌷 تأثير گذاشته بودند. 🍂يك بار سر شوخي را باز كرد و بعد هم گفت: اگر يه وقت مورد خوبي براي من پيدا كردي، من حرفي براي ندارم.از اين چند روزي گذشت. يك بار به ديدنم آمد و گفت: مي خواهم براي پياده روي به بروم و مسير طولاني تا را با پاي طي كنم. 🍂با توجه به اينكه كارت او هنوز هماهنگ نشده بود با اين كار مخالفت كردم اما🌷 تصميم خودش را گرفته بود.آن روز متوجه شدم كه💥🌷 به صورت خاصي شده، فكر مي كنم حالت داشت. او را ديدم اما چيزي نگفتم. 🌷 به رفت و ده روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت: امروز رسيديم به☀️، هستي بيام؟گفتم: با كمال ميل، بفرماييد. 🌷 به ما آمد و كمي كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد،با هم شروع به كرديم.🌷 از به و پياده روي تا☀️ تعريف مي كرد،اما من به🌷 بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود! 🔮صحبت هاي🌷 را قطع كردم و گفتم: اين براي چيه؟ خيلي وقته كه مي بينم. سوخته؟نمي خواست جواب بده و موضوع را عوض مي كرد. اما من همچنان مي كردم.بالاخره توانستم از زير او حرف بكشم! ⭐مدتي قبل در يكي از شب ها خيلي شده بود.مي گفت كه با به سراغ من آمده بود.من هم چاره اي كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم! 🍁من به🌷#نگاه مي كردم. درد دنيايي باعث شد كه🌷 از دور شود. را به جان خريد تا#آتش_جهنم نشود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷 سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست✋ 🖤 شهید علی باکری🌹 تاریخ تولد: ۱۳۲۲ تاریخ شهادت: ۳۱ / ۱ / ۱۳۵۱ محل تولد: میاندوآب محل شهادت: دادگاه پهلوی 🌹مردی که ترک آذربایجان بود سه فرزند شهیدش، شهیدان علی باکری💫 حمید باکری💫 و مهدی باکری بود💫 هر سه در راه خدا به شهادت رسیدند🕊️،که جنازه هیچکدامشان برنگشت 🥀 و پدری ماند بدون هیچ سنگ قبری از فرزندانش🥀، فرزندانی که با خدا معامله کردند🕊️ هِمّت این باکری ها غارت و سودا نبود. بین این برادران از علی کمتر یاد میشود🌹🕊️ علی باکری در سال ۱۳۴۱ با رتبه ۱ در مهندسی شیمی دانشکده فنی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول گردید و در سال ۱۳۴۵ با رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصیل شده و بلافاصله پس از آن به تدریس در دانشگاه پرداخت.💫 علی در شهریور ۱۳۵۰ به دام ساواک افتاد و پس از شکنجه های فراوان🖤 در دادگاه نظامی پهلوی به اعدام محکوم، و حکمش اجرا شد و اعدام گردید🖤 پیکر او به دست ساواک تکه تکه شد و پیکرش را پس نداد🖤 بدون هیچ سنگ قبری،🥀 بدون هیچ اثری از او🥀و شهید برای همیشه مفقود الجسد ماند🕊️🕋 🌷 شهید علی باکری 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📌 سال ۹۲برای به شلمچه رفته بودیم و توی آشپزخانه مسئول پخت و پز برای اردوهای راهیان نور شهدا شده بودیم... خلاصه‌ای چندروزی قبل از عید نوروز رفته بودیم و کار میکردیم.واقعا باتمام سختی و فراز و نشیبش،خیلی بهمون خوش میگذشت... از جلسه های شبانه که با حضور و بود تا دورهمی های دوستانه و شوخی ها و ... از فوتبال کردن ها تا دسته های عزاداری که توسط آشپزها با قابلمه و ملاقه بود... یادمه عید نزدیکای صبح بود،من و جواد و چندتا از رفقای دیگه راه افتادیم به طرف شلمچه برای اینکه کنار مزار شهدای گمنام عیدمون را با مدد و کمک شهدا شروع کنیم... وسط راه جواد رفت توی یه راه فرعی و خاکی.اصلا چشم چشم را نمیدید.بهش گفتم جواد پس اینجا کجاس؟ گفت بشین حالا میخوام ببرمتون یه جا تا یه عشق بازی درست و حسابی با بکنید... خلاصه رسیدیم به یه مقبره که شهدای تخریب اونجا دفن شده بودند... حس و حال عجیبی داشت وسط بیابان.اصلا هیچ کسی نبود. بودیم و . یه حال درست و حسابی با شهدا بردیم و را با کمک شهدا شروع کردیم... یادش بخیر هر موقع شلمچه میرفتیم، میرفتیم سرمزاراین شهدا...😔 [🎤راوی:دوست شهید] 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
پرده از چشمهایت ڪنار بزن تا خورشید بار دیگر🌱 در جغرافیاے من طلوع ڪند🌤 صبح من با چشمهای تو☺️ بخیر مےشود ای شهید🕊 ❤️ ╔═══ #ঊঈ⚘🕊 ═══╗ 🥀☞ @shahidabad313 ╚═══ #ঊ ঊঈ═══‌‌‌‌‌╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد ، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیت پیدا کند . خود را می ‌بازد ، خود را گم می ‌کند ، پس قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود ، خود را بسازید و اصلاح کنید… 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
به اهل بیت ارادت بسیاری داشت ؛ از همه بیشتر حضرت زهرا (س) . کمک به نیازمندان و افراد ناتوان را وظیفه همه می دانست. به همین خاطر ، گروهی از بچه های مسجد را جمع کرده بود تا این کار را تشکیلاتی و با نظم بیشتری انجام بدهد. مثلا بچه ها را تقسیم کرده بود و به هرکسی مسئولیتی داد ؛ مسئول شناسایی ، پشتیبانی ، مالی و... . گاهی پیش می آمد چند نفر کم کاری می کردند. آدمیزاد است دیگر. به هر حال احساس خستگی و بی انگیزگی سراغ آدم می آید. همه که یک اندازه ایمان و اعتقاد ندارند. اینجور که می شد سریع یک جلسه دورهمی می گذاشت و اجازه می داد بچه ها حرف هایشان را بزنند. با تمام شدن صحبت ها خودش خیلی کوتاه در مورد ارزش کمک به دیگران صحبت می کرد و بعد با کمک خود بچه ها ، مشکل ها را حل می کرد. می گفت ، در روایات هست که رسیدگی به بندگان خدا از هفتاد حج در پیشگاه خدا بالاتر است. آخر صحبت هایش همیشه می گفت ، اگر ما ذره ای از دستورات دین ، مخصوصا نماز و روزه ، کوتاهی کنیم و حواسمون به همسایه و نیازمندان نباشه ، فردا باید پیش حضرت زهرا (س) ، جواب پس بدیم. نکنه در محضر حضرت زهرا شرمنده بشیم. بعد از این حرف بچه ها جان دوباره می گرفتند و کارها با سرعت بیشتری پیش می رفت.... 📕 ماشال 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
پرواز پرستویی دیگر ... رزمنده مدافع حرم بعد از سه هفته اسارت ؛ بدست گروه تروریستی جبهة النصره در سوریه به فیض شهادت نائل آمد. 🥀 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
روایتگری شهدا
پرواز پرستویی دیگر ... رزمنده مدافع حرم #مهران_عزیزانی بعد از سه هفته اسارت ؛ بدست گروه تروریستی
فُـــرمـول شَـــهآدَت : کَـــمـی خـــلوص نیـــت + عمـــل پــیــش چــشـم خـــدا نــه فقــط جــلوی چشـــم خـــلق خـــدا ! همـــین ! اللــهم ارزقـــنا ... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
4_5816416583949485728.mp3
26.23M
🎤🎤 سید رضا نریمانی ◾️ نوحه زمینه بسیار زیبا ✍ مگه شهید می میره «اللهم عجل لولیک الفرج» 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷 سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علاء هست✋ ترجیح_داد💫 شهید علاء حسن نجمه🌹 تاریخ تولد: ۱۷ / ۶ / ۱۳۷۱ تاریخ شهادت: ۲۹ / ۷ / ۱۳۹۵ محل تولد: لبنان محل شهادت: سوریه 🌹یتیمی بود که برای خواهر و برادران یتیمش پدری می‌کرد.در کنار مادرش سرپرستی خواهر و سه برادرش را بر عهده داشت. 💫 به خاطر سیمای زیبایش بارها برای بازیگری در تلویزیون دعوت شده بود اما او راه و رسم دیگری در پیش گرفته بود؛ باید می‌رفت تا به گونه ای دیگر بدرخشد و ستاره باشد.💫 او داوطلبانه به حرم حضرت زینب(س) رفت🌷 آخرین نماز صبح «علاء نجمه» نماز وداع او بود، گویی دیگر دنیا برایش تنگ شده بود و فرصتی برای برآورده شدن آرزوی مادرش و دیدن او در لباس دامادی باقی نمانده بود🖤🌹 کسی فکر نمیکرد متنی را که در صفحه شخصی‌اش در فیسبوک نوشته است وداع آخر قبل از شهادتش باشد🕊️ او چند روز قبل از شهادتش نوشت: «اشک‌های جاری خود را آماده کنید». این جمله را درباره استقبال از عاشورای حسینی نگاشت🏴 «علاء» آماده شهادت بود، چه سخت بود وداع آخر مادر شهیدی که تنها آرزویش داماد کردن پسر یتیمش بود🎊 در حالیکه باید او را در لباس سفید و کفن بدرقه می‌کرد.🖤 او در ایام عزاداری اباعبدالله🏴 توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید و به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️🕋 🌷 علاء حسن نجمه 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انتشار پس از ۳۵سال 💠روایت منتشرنشده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بی‌سیم او با شهید کاظمی 🔹توصیه سپهبد درباره این صوت بی‌سیم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
حاج حسین یکتا .mp3
8.14M
🔊 | خودمون نخواستیم که شهید نشدیم 🎙به روایت حاج حسین یکتا 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🖼 | شیران روز ؛ عابدان شب 🔸 رهبر انقلاب: رزمندگان ما هم تدبیر داشتند، هم دلیری داشتند و هم فداکاری و عبادت. روز، به‌معنای واقعی کلمه، شیر غرّنده‌ی میدان و شب، به‌معنای واقعی کلمه، زاهد و عابد و تضرّع‌کننده و عبادتگر بودند. انتشار به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید آقامهدی باکری 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
36.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ڪلیپی زیبا از عزیز در حرم امام رضا علیه‌السلام ... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃🌷🕊 عاقبتِ خوش یعنی "شهادت" برای دل زارِ ما دعا کنید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
عروسی خوبان یک کارت دعوت برای امام رضا ( علیه اسلام ) نوشته بود که داده بود ببرن مشهد . یک کارت هم برای امام زمان ( علیه السلام ) که انداخت توی چاه مسجد جمکران . یک کارت هم .... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی قوم و خویش های شهرستانیمان گله می کردند که ، جناب صیاد ، هم وسیله دارن ، هم راننده. اون موقع ما باید با تاکسی از ترمینال و فرودگاه بیایم خونه تون. این درسته ؟ ما که تهران را خوب بلد نیستیم. به پدر که می گفتیم ، می گفت ، مسئله ای نیست ، فوقش دلخور می شن. اونا که نمی خوان جواب بدن ، من اون دنیا باید جواب بدم. راننده و ماشین که اموال شخصی من نیست..... صیاد دلها ، امیر سپهبد بسیجی ، 📕 ستارگان خاکی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم ؛ و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد ، مقداری غمگین هستم ؛ چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. اگر برای احیای اسلام نبود ، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی ، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 سخنان بغض آلود تولیت آستان قدس رضوی در خصوص توقف موقت حضور زائران در حرم امام رضا(ع): 🔻ما مسئوليت داريم/ امام رضا(ع) روز قیامت از ما مي پرسند چرا جان زائران مرا حفظ نکردید؟ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚احسان به خلق❤️ ✨ 🍃 ✔️راوی:حاج باقر شیرازی 👈حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما من با🌷 حتي همين حالا كه🌷 شده بسيار زياد است! روزي نيست كه من و خانواده ام براي🌷#فاتحه نخوانيم. از بس كه اين در ما و بيشتر خانواده هاي اين محل كرد. 🌷@shahidabad313 ☘من كنار🕌 هندي🏛 دارم. ما از آنجا آغاز شد كه مي ديدم يك در انتهاي🕌 مشغول و شده و اي روي سرش مي كشد!موقعي كه آغاز مي شد، اين بلند مي شد و به صف ملحق مي شد.نمازهاي اين هم بسيار بود. ⚘@pmsh313 🔹️چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه هاي با☀️ است. يك بار موقعي كه مي خواست بردارد با هم مواجه شديم و من كردم.اين خيلي با جواب داد.روز بعد دوباره كرديم. 🌷@shahidabad313 ♦️يكي دو روز بعد ايشان را دوباره ديدم. فهميدم است. گفتم: چطوريد، شما چيست؟ اينجا چه مي كنيد؟نگاهي به چهره ي من انداخت و گفت: يك بنده ي هستم كه مي خوام در كنار☀️ (علیه السلام) بخوانم. ⚘@pmsh313 🍂كمي به من برخورد.او جواب درستي به من نداد، گفتم:من هم مثل شما هستم، اهل و پدرم از علماي اين شهر بوده،مي خواستم با شما كه هم من هستي بشم. 🌷@shahidabad313 🍂لبخندي زد و گفت: من رو🌷 صدا كنيد. تو اين هم مشغول هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت.اين اولين ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها آنقدر رابطه ي ما نزديك شد كه🌷 رازهايش را به من مي گفت. 🌷@shahidabad313 🍁مدتي بعد به مغازه ي ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش مي گفتند اين طلبه ي سخت كوشي است، اما نمي گيرد.يك بار گفتم: آخه براي چي نمي گيري؟گفت: من هنوز به اون نرسيدم كه از☀️ (عج) استفاده كنم. گفتم: خُب چي كار مي كني؟ خنديد و گفت: مي گذرونيم... ⚘@pmsh313 💎يك روز🌷 آمد و گفت: اگه كسي كار داشت بگو من انجام مي دم، بدون. فقط تو روزهاي آخر.گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط لوله را بايد بپردازند.گفتم: خيلي خوبه، براي بيا خونه ي ما! 🌷@shahidabad313 ⭐ساعتي بعد🌷 با يك گاري آمد! وسايل را با خودش آورده بود.خوب يادم هست كه چهار شب در ما كار كرد و كار براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند. در اين مدت جز چند ليوان هيچ چيزي نخورد. 🔮هر چه به او كرديم بي فايده بود. البته بيشتر مواقع بود.اما🌷 يا همان كه ما او را به اسم🌷 مي شناختيم هيچ مزدي براي خانه ي مردم☀️ نمي گرفت و هيچ چيزي هم در آنها نمي خورد! ما با ايشان بعد از ماجراي بيشتر شد ... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔸نام و نام خانوادگی: علیرضا نوری 🔸محل زندگی: اصفهان/تیران و کروند 🔸تاریخ تولد:۵ مرداد ۱۳۶۶ 🔸محل شهادت: سوریه-شیخ هلال 🔸تاریخ شهادت:۲۹ اسفند ۱۳۹۳ 🔸گلزار: گلستان شهدای نجف‌آباد 🔸شهید ستوان دوم پاسدار «علیرضا نوری» یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر ۸ نجف اشرف در جنگ با تروریست‌های تکفیری در 29 اسفند سال 1393 در کشور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔸🔹 او هنگام شهادت دارای یک فرزند پسر 20 ماهه به نام «علی اکبر» بود. شادی روحش 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹شهید-اسماعیل-صادقی   سردار «حاج محمدحسین آل اسحاق» از همرزمان شهید اسماعیل صادقی با نقل روایتی از حالات و روحیات شهید قبل از عملیات چنین می‌گوید: «عملیّات بدر» که می‌خواست شروع شود دیگر دل توی دلش نبود. یادم هست که گردان‌ها و واحد‌ها به منطقه اعزام شده بودند و آقا اسماعیل هم آخرین امکانات عملیات را جمع و جور می‌کرد. در مقّر انرژی اتمی اهواز اتاقی داشتیم به نام «اتاق جنگ»، ساعت یازده، دوازده شب بود که گفت: «فلانی! اگر کسی سراغم را گرفت، توی اتاق جنگم؛ کاری دارم که باید انجام دهم.» این را گفت و در را پشت سرش بست. ساعتی بعد که از اتاق خارج شد، دیدم چشمانش از شدت گریه به قرمزی گراییده و صورتش نورانیّت خاصّی یافته. برخورد‌ها و سخنانش به گونه‌ای شده بود که من احساس کردم دیگر ماندنی نیست! از آنجا با خانواده‌اش تماس تلفنی گرفت و حرف‌هایی رد و بدل شد که من دیگر یقین کردم رفتنش بی بازگشت خواهد بود.هنگام حرکت به طرف خط... در بین راه نیز به حجت الاسلام ایرانی از فرماندهان سپاه قم گفته بود: «حاج آقا! من دیگر از این مأموریّت بر نمی‌گردم، جان شما و جان لشکر!» و همان شد که گفت... طبق روایت حجت‌الاسلام علی صادقی برادر شهید اسماعیل صادقی، این شهید بزرگوار در آخرین روز اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر در نتیجه اصابت ترکش به سرش مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستانی در تهران، همزمان با آغاز سال نو، هنگام حمله هوایی دشمن بر اثر قطع برق، زیر عمل جراحی به شهادت رسید. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸پوستر 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷 سلام دوستان مهمون امروزمون داداش حجت هست✋ 🕊️ شهید حجت فتوره چی🌹 تاریخ تولد: ۱۳۳۷ تاریخ شهادت ۲ / ۸ / ۱۳۶۲ محل تولد: خوی محل شهادت : پنجوین عراق 🌹شهید حجت فتوره چی ، فرمانده محور عملیاتی لشکر ۳۱ عاشورا مدت ها در کردستان با ضد انقلاب مبارزه میکرد.🌷 یک فرزند دارد که بعد از شهادت شهید به دنیا آمد و بنابر وصیتش نام او را حسین گذاشتند🌷 یکی از همرزمانش درباره شهید میگوید: شهید فتوره چی بارها میگفت خدا نکند حجت با گلوله یا ترکش شهید شود.. حجت باید با گلوله توپ شهید شود و اِلا آبرویم میرود.🥀 همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی تلقی میکردند. در مرحله دوم عملیات والفجر۴ بود که راهی منطقه عملیاتی ک حجت در آن جا بود شدیم سراغ وی را از حمید باکری گرفتیم و حمید اقا با دست به منطقه پر درخت🌳 اشاره کرد ک شاید آنجا باشد. چون بیسیمش📞 قطع شده بود❌ به جستجو منطقه دیگر پرداختیم،اثری از او نبود🥀گفتند پیکر شهید پیدا شده،رفتم نگاه کردم فریاد زدم یا ابا عبدالله🏴.... همانند مولایش امام حسین (ع) سرش از تنش جدا شده بود🖤 بدنش متلاشی شده بود🖤 و قابل جمع کردن نبود🖤 او در عملیات والفجر ۴ بود که تکه تکه شد و به آرزویش رسید🕋🕊️ 🌷 شهید حجت فتوره چی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📡پخش زنده‌ی روایتگری حاج حسین یکتا ⏱امشب ۲۹ اسفند ساعت ۱۹ 📍از پیچ اینستاگرام راوی مدیا instagram.com/raavi_media instagram.com/pelak.page 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊