eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی _________________________ 🍀قسمت چهارم 🔴میدوید تا شیطان را از خود دور کند در دوران تحصیل در ، روزی در بولتون خبری پایگاه ریس که هر هفته منتشر میشد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت دو بعد از نیمه شب می‌دود تا شیطان را از خودش دور کند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بی‌خوابی به سرم زده بود، رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن؛ از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمی‌گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می‌دوی؟ گفتم: خوابم نمی‌آمد خواستم کمی کنم تا خسته شوم گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من می‌گذرد که گاهی موجب می‌شود با وسوسه‌هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من تا دقایقی می‌خندیدند زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی‌توانستند رفتار مرا درک کنند. خلبان آزاده تیمسار اکبر صیادبورانی منبع: برگرفته از کتاب پرواز تا بی‌نهایت 🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀 🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹 @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
‍ 💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی _____________________ 🍀قسمت ششم 🔴خدایا دستت را روی سرم بگذار عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می‌خواند. در بعضی وقت‌ها كه فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» را هفت بار با چشمانی اشک‌بار تكرار می‌كرد. به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه‌اش را به طور كامل می‌گرفت. او به قدری نسبت به مقیّد و حساس بود كه مسافرت‌ها و مأموریت‌هایش را به گونه ای تنظیم می‌كرد تا كوچكترین لطمه‌ای به روزه‌اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می‌خواند و ما را نیز به اول وقت تشویق می‌كرد. فراموش نمی كنم، آخرین بار كه به خانه ما آمد، میگفت: وقتی اذان صبح می‌شود، پس از اینكه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار. به شوخی دلیل این كار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر دست خدا روی سرمان باشد، هرگز نمی‌تواند ما را فریب دهد. از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تكرار می‌شود. (راوی: اقدس بابایی) منبع: برگرفته از کتاب پرواز تا بی‌نهایت 🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀 🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹 @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷💕: شهید سجاد زبرجدی پر است از نکات کلیدی و کاربردی: 👇👇👇 سلام علیکم و رحمه الله خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! 🌷شما باشید خواهید دید که خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. 🌷 خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهاےخداوند در مقابل شما باز خواهد شد. 🌷 را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه از شما روی برمی گرداند. 🌷 اگر می خواهد به جایی برسد، می رسد. 🌷برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است. برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. 🌷از شما بزرگواران خواهشی دارم، از یومیه فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام دعای خیر شما است. 🌷 ما، مانند است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) 🌷 چیز را هر روز تلاوت کنید 1- زیارت عاشورا🌷 2- نافله🌷 3- زیارت جامعه کبیره🌷 اگر درد دل داشتید و یا خواستید بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند هستم. شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی و یکی با روی ، ان شالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید. خواندن و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید باعث جدایی ما بشود. والسلام علیکم 🌹شهید 🌹آرامگاه: قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران، چند قدم بالاتر از یادبود شهدای 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
این جمله را به یاد داشته باشید : اگر در راه خدا را تحمل نکنید! مجبور خواهید شد در راه رنج را تحمل کنید..... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💌#شعــر_نوشتـ: دورِ میدان اگر که می چرخیم با زن و بچه ها ، خوش و خندان به گذشته کمی رجوع کنیم زیرِ دِینیم ، دِینِ خونِ جــوان تا که از یادمان برون نشود اَمن بودن چقدر هست گران سندِ بیست سیِّ آلِ یهود خنجرش سَمتِ ما گرفته نشان و منافق در این خیالِ تهی که کند خاطرِ #شهید نهان گوشِ خود باز کن منافقِ پست ظاهرت نیک و باطنت #شیطان تا که خون در رگ و نَفَس باقیست #نشکنم با حسین ، من #پیمان 🔻برای شادی روح شهدا #صلوات🔻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍وقتی کار را شروع می کنیم ، با اولین چیزی که باید بجنگیم ، خودمان هست . 💠وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا به سراغتان می آید. 💠پس مراقب باشید وقتی به اوج رسیدید شیطان ضربه ی نهاییش را بهت نزند ، که چیزی جزء پشیمانی و ناراحتی برات ، به ارمغان نمی گذارد..... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
همیشه آیه‌ي #وَجَعَلْنا را زمزمہ میڪرد ‌گفتم: آقا #ابراهیمـ این آیہ براے محافظت در مقابل دشمنہ اینجا کہ دشمن نیسٺ! نگاه معنا دارے ڪرد گفٺ: دشمنے بزرگتراز #شیطان هم وجود داره؟ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_شهید 🌹 ✍دوستان با معرفت!همرزمان بسیجی ام! چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم: وقتی کار #فرهنگی را شروع می کنید، با اولین چیزی که باید بجنگیم، #خودمان هستیم ... 💠وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود، تازه اول مبارزه است؛ زیرا #شیطان به سراغتان می آید، اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای #حزب_الله نیرو جذب کنید، هرگز... 💠اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند، به خانواده #شهدا سر بزنید، زندگی نامه #شهدا را بخوانید، سعی کنید در روحیه خود #شهادت طلبی را پرورش دهید... سخنان #مقام_معظم_رهبری را حتما گوش کنید، #قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. #دعای_ندبه و هیئت چهارشنبه ها را محکم بچسبید. خود سازی دغدغه اصلی شما باشد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍از خواهران ميخواهم كه را حتما نگه دارند و گوش به اين تبليغ هاى ابرجنايتكاران شرق و غرب راجع انواع مد لباس و غيره ندهند كه انجام اين كارها بد و ناگوارى براى خود و به همراه خواهد داشت . 💠و هم چنين بعضى از جوانان ميهن كه گول خورده و دست به اعمال پست و ناشايست مى‌زنند ، ميخواهم كه به خود بيايند و كمى فكر و تامل نسبت به اعمالشان كنند و از راه شيطان به راه بيايند و خود را از ضلالت و گمراهى نجات بدهند.... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
خاطره از شهدا ✍در یك سرد سردار شهید محمدناصر ناصری به بیرجند آمد. چیزی از آمدنش نگذشته بود كه قرار شد برای انجام مأموریتی همراهش به قائن بروم. ماشینی از گرفتم و دونفری راهی آنجا شدیم. ♻️ چون وقت زیادی نداشت و می‌بایست دو - سه روز دیگر به منطقه برود، تصمیم گرفت در همان مأموریت سری به روستای گازار بزند و دوستان و اقوامش را ببیند. من هم چون در آنجا كاری داشتم، از آن تصمیم خوشحال شدم. آن روستا تقریباً در مسیر راه ما بود. در یكی از آبادیهای بین راه، درست موقعی كه می‌خواستم تغییر مسیر بدهم و بروم سمت گازار، دستش را گذاشت روی فرمان و گفت: چی كار داری می‌كنی؟ 💢حیرت زده گفتم: دارم می‌روم گازار دیگه حاج آقا! در آن آبادی یك پایگاه بسیج بود. از من خواست ماشین را آنجا ببرم. با همان حیرت و تعجب پرسیدم: برای چی؟ گفت: برای اینكه بتوانیم یك جای مطمئن پاركش كنیم. ☘پرسیدم: پارك برای چی حاج آقا؟ با خونسردی گفت: حالا به تو می‌گویم. در آن زمان هوا سرد و سوزناك بود و از آسمان برف می‌بارید. وقتی علت این كار را پرسیدم، گفت: این ماشین و بنزینش مال است و ما چون در گازار كار شخصی داریم، نداریم از آن استفاده كنیم. 📥به حرفش كردم. راسخی داشتم كه او آن قدر به گردن تشكیلات دارد كه حتی می‌تواند ماشین را جزء خودش به حساب آورد؛ ولی ایشان از آن طرز برداشت من ناراحت شد و گفت: ما برای و فقط داریم وظیفه مان را انجام می‌دهیم و نباید چنین نابجایی داشته باشیم. درحالی كه به طرف جاده می‌رفت، ادامه داد: اینها یك رخنه‌های به ظاهر كوچك است كه از همان جاها در وجود آدم می‌كند و كم كم كار را به جایی می‌رساند كه خدای ناكرده به اسم و واین حرفها، میلیون میلیون از را می‌كشد بالا و خم به ابرو هم نمی‌آورد. 💠آن روز حدود یك ساعت زیر بارش برف، در آن سوز و سرما كنار جاده ایستادیم تا ماشین رسید و سوارمان كرد. 📚منبع : راوی: محمدعلی پردل؛ ر. ك: كلید فتح بستان، صص 272 - 273 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍از برادرانم می‌خواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند در حال است دیگر طبیعی نیست الان دو در پیش داریم اول که واجب‌تر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می‌شود که اهل هستیم یا ، حتی در با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود ولی به حساب نیاید چون برای هوا نفس رفته و اگر برای هوای نفس رفته باشید یعنی برای رفتید و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن؟ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را تنها نگذارید. 📚منبع:وب سایت یادمان ایثار 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚طهارت درونی❤️ ✨ 🍃 ✔️راوی: سید روح الله میر صانع 👈از بالاترين ويژگي هاي🌷 كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طي كند او بود. ♦️بر خلاف بسياري از انسان ها كه و يكساني ندارند،🌷 بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاكي بود.حرفش را مي زد و اگر اشكالي در كار خودش مي ديد، سعي در برطرف نمودن آن داشت. 🔹️يادم هست اواخر سال 1390 آمد و در حوزه ي☀️ مشغول شد.بعد از مدتي كار پيدا كرد و ديگر از استفاده نكرد. آن اوايل به🌷 گفتم: نمي خواي بگيري؟ مي خنديد و مي ً گفت: نه، فعلاً بايد به و برسم. 🔹️سال بعد وقتي درباره ي و با او مي كردم، كردم بدش نمي آيد كه بگيرد. چند نفر از طلبه هاي با🌷#متأهل شده بودند و ظاهراً در🌷 تأثير گذاشته بودند. 🍂يك بار سر شوخي را باز كرد و بعد هم گفت: اگر يه وقت مورد خوبي براي من پيدا كردي، من حرفي براي ندارم.از اين چند روزي گذشت. يك بار به ديدنم آمد و گفت: مي خواهم براي پياده روي به بروم و مسير طولاني تا را با پاي طي كنم. 🍂با توجه به اينكه كارت او هنوز هماهنگ نشده بود با اين كار مخالفت كردم اما🌷 تصميم خودش را گرفته بود.آن روز متوجه شدم كه💥🌷 به صورت خاصي شده، فكر مي كنم حالت داشت. او را ديدم اما چيزي نگفتم. 🌷 به رفت و ده روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت: امروز رسيديم به☀️، هستي بيام؟گفتم: با كمال ميل، بفرماييد. 🌷 به ما آمد و كمي كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد،با هم شروع به كرديم.🌷 از به و پياده روي تا☀️ تعريف مي كرد،اما من به🌷 بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود! 🔮صحبت هاي🌷 را قطع كردم و گفتم: اين براي چيه؟ خيلي وقته كه مي بينم. سوخته؟نمي خواست جواب بده و موضوع را عوض مي كرد. اما من همچنان مي كردم.بالاخره توانستم از زير او حرف بكشم! ⭐مدتي قبل در يكي از شب ها خيلي شده بود.مي گفت كه با به سراغ من آمده بود.من هم چاره اي كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم! 🍁من به🌷#نگاه مي كردم. درد دنيايي باعث شد كه🌷 از دور شود. را به جان خريد تا#آتش_جهنم نشود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
(آخر) 💚وصیت نامه❤️ (🌷 با اينكه سه ماه در مناطق مختلف عملياتي حضور داشت اما فقط يك هفته قبل از🌷 دست بر برد و خود را اينگونه نگاشت) : ✍اينجانب🌷#وصيت مي کنم که من را در#دفن نکنند. اگر شد، ببرند🌟(علیه السلام)🔃 بدهند و برگردانند و در🌟 و🌟 و🌟 و🌟🔃 بدهند و در💥#دفن کنند. 🌷@shahidabad313 ⬅️دوست دارم نزديک🌟 باشم و همه ي انجام شود.در داخل و دور من بزنند و گريه ي و ... مثل بگذارند.داخل من مثل🌱 شود و اگر شد جايي که سرم مي خورد به، يک اسم☀️ (علیها السلام) بگذارند که اگر سرم خورد به آن، آخ نگويم و بگويم☀️(علیها السلام) ⚘@pmsh313 ⬅️بالاي سر من و بگيرند و موقع من، بالاي قبرم قرار بگيرد و در زير من را کنيد.زياد☀️(علیه السلام) بگوييد و براي من نگيريد، چون من به چيزي که مي خواستم رسيدم. براي☀️(علیه السلام) و☀️(علیها السلام) بگيريد و کنيد. 🌷@shahidabad313 ⬅️(من را) رو به صحيح کنيد... روي سنگ قبرم من را نزنيد و بنويسيد که اينجا يک است.يعني؛ و يا مثل اين. هم بگذاريد داخل. وصيتم به مردم و در بعضي از قسمت ها براي مردم اين است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشورم مي کنم، مشکلات بيشتر از است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر🌟 باشند. ⚘@pmsh313 ⬅️با باشند؛ چون همين🌟 است که باعث شده از بيرون بيايد.از مي خواهم که حجابشان را مثل🌟(علیها السلام) کنند، نه مثل حجاب هاي امروز، چون اين حجاب ها بوي🌟(علیها السلام) نمي دهد.از برادرانم مي خواهم که غير حرف کس ديگري را ندهند 🌷@shahidabad313 ⬅️ در حال است، ديگر طبيعي نيست، الان دو در پيش داريم، اول که واجب تر است؛ زيرا همه چيز لحظه ي آخر مي شود که🔥 هستيم يا🌴.حتي در با دشمن ها احتمال مي رود که طرف شود ولي🌷 به حساب نيايد، چون براي هواي نفس رفته و اگر براي هواي نفس رفته باشد يعني براي رفته و در اين حال چه فرقي است بين ما و! آنها هستند و ما هم. ⚘@pmsh313 ⬅️ خودتان را کنيد، چون اگر☀️(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بيايد دارد روبه روي🌟 باشيم و با#مخالفت کنيم.🌟(عج) را تنها نگذاريد.من که عمرم رفت و را از دست دادم. تا به خودم آمدم ديدم که خيلي کردم و پل هاي پشت سرم را شکسته ام و راه ندارم. 🌷@shahidabad313 ⬅️بچه هاي و، من دير فهميدم و خيلي و کارهاي بيهوده انجام دادم و يکي از دلايلي که آمدم🌟 به خاطر همين بود که پيشرفت کنم.🌟 شهري است که مثل است که گناه ها را به از آدم مي گيرد و جاي گناهان مي دهد. اين#خيلي_مهربان است. ⚘@pmsh313 ⬅️همچنين مي خواهم که مردم از و خودشان و مخصوصاً حرم ها کنند و به اين ندهند و مردم مخصوصاً🌟 در اين شرکت کنند، چون ديدم که هست لکن است، بايد شود.و مطمئنم که اين ها (دشمنان) هستند و فقط با يک با🌟(علیها السلام) مي شود اين مفسدها را کرد و _ظهور شويم. 🌷@shahidabad313 ⬅️بهتر است که همديگر دهيد و اين غده ي را از بين ببريد. براي من خيلي کنيد؛ چون خيلي و از همه بگيريد. من به اين است که اگر براي رضاي خدا مي خوانند و دارند،بخوانند. اگر اين طور نيست نخوانند.چون مي شود. بعد شهريه ي🌟 را هم مي گيرند؛ ديگر مي شود و دارد.اگر مي توانند بخوانند (و ادامه بدهند) البته همه اش نيست،🌱 هم هست بايد مقداري از خود را صرف کنند؛ چون طلبه اي با تقوا داريم اول تزکيه ي بعد. ⚘@pmsh313 🍁اي داد از. _گناه دارد، ديگر نمي توانم زنده بمانم. ان شاءلله☀️(علیه السلام) و☀️(علیها السلام) و☀️(علیه السلام) در مي آيند... ⚡⚡ 🍎 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
~🕊 🌿💌 وقتی را شروع میکنیم بااولین چیزی که بایدبجنگیم "خودمان" هستیم وقتی که کارتان میگیرد و دورتان شلوغ میشود، تازه اول مبارزه است؛ زیرا به سراغتان می‌آید. 🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
➣ 🌷شهـید ابراهــیم هــادی همیشه آیه‌‌ی «وَ جَعَلْنا» را زمزمه می ڪرد ‌گفتـــم: آقا ابراهیم این آیه برای در مقابـل دشمـنه اینجا ڪه دشمن نیست! 👌نـگاه معنا داری ڪرد و گفت: دشمنی بزرگتر از هم وجـــود داره!؟؟ 💌 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠(۱۴۷) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و چهل و هفتم:چرا قرآن ها را جمع می کردند؟ 🍂جمع آوری قرآن ها بعنوان، خود اعتراف تلویحی به این مسئله بود که خودشون رو همکار و همدست معرفی می کردن. چرا که تنها شیطانه که تلاش می کنه مؤمن رو از قرآن و معنویت دور کنه. خودمونیم این کار حقیقتا تنبیه سختی در حقمون بود. قرآن توی اون شرایط تکیه گاهی محکم و همنشینی مهربان و صمیمی بود که رو از افراد دور می کرد و پل ارتباطی بود بین اسرای بی پناه و خدایی که اونها رو دوست داشت و با آیات خودش با اونها همکلام و هم نشین شده بود. قرآنها که جمع می شد ناراحتی و حزن به سراغ بچه ها میومد ، خصوصا اونهایی که داشتن مرتب قرآن رو حفظ می کردن و نیاز داشتن روزانه مرور کنن. ♦️با رفتن قرآن هیات های مذاکره و حسن نیت شکل می گرفت و افراد شاخص هر آسایشگاه دست به دامن افسرها و فرمانده اردوگاه می شدن که دوباره قرآن ها رو برگردونن. چند روزی و گاهی چند هفته ای طول می کشید تا مذاکرات و خواهش و تمناها نتیجه بده و دوباره قرآنها رو با هزار شرط و شروط برگردونن به آسایشگاها. 🔹️یکی از بهانه ها برای جمع کردن قرآن مسئله تلاوت بچه ها در طول شب بود . هر وقت نگهبان رد می شد می دید یک یا چند نفر بیدارن و دارن قرآن میخونن. اونها می گفتن این کار ممنوعه و کسی حق نداره بیدار بمونه و قرآن و نماز بخونه. البته این بهانه بود. در آسایشگاهی که تمام لامپها روشن بود و دری قلعه مانند با قفلای بزرگ و نورافکن برجکها در اطراف و دهها ردیف سیم خاردار و موانع. واقعا چه مشکلی بود که اینها نگرانش باشن؟. 💥قضیه جمع کردن قرآنها در طول اسارت بارها و بارها تکرار شد.به هر حال سه ماه فاصله افتاد ، مدتی که قرآن نداشتیم و مدتی هم بخاطر جابجایی نتونستم حفظ کنم. ولی در طول این سه ماه و اندی برنامه مرور رو داشتم و پانزده جزء کاملا تثبیت شد. دور دوم حفظ سه ماه بعد و بعد از تبعید به بند یک شروع شد که در خاطرات بند یک به اون خواهم پرداخت... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت شصت و یک 📝مـوسیقی حــــــــرام♡   🌷جمعی از جوانان فامیل در خانۀ مادرم جمع شده بودند و در حقیقت حاضران از دوستان برادر  کوچکم بودند. آن زمان نوار کاست تازه در روستا رسم شده بود و ما تنها خانواده ای بودیم که  دستگاه ضبط و پخش داشتیم. 🌿فصل زمستان یعنی زمان پایان امور کشاورزی و اوقات فراغت مردم فرا رسیده بود، اهل محلّ نوبتی به منزل یکدیگر می رفتند تا با گرمای دور همنشینی سرمای زمستانی را بشکنند 🌷روزی که نوبت جلوس منزل ما بود در حین گپ و گفت جوانی از میان جمع برخاست و کاستی درون دستگاه ضبط و پخش گذاشت و آن را روشن کرد، ترانه ای پخش شد و غوغایی از شادمانی در اتاق بر پا شد 🌿 آخر هفته بود و محمّد تعطیلی دو روزه اش را به روستا آمد.او در حوزۀ علمیّۀ شهرمان درس طلبگی میخواند.چون که تهیّۀ سوخت برای مردم مشکل بود فقط یک اتاق را همه گرم میکردند و همۀ خانواده و فامیل همان جا گرد هم می آمدند. محمّد وارد اتاق شد، او مخالف جمع دوستانۀ گناه آلوده بود، در ابتدا قدری نشست و زیر لب میکرد 🌷 ولی گلویی صاف کرد و گفت: شما که مشغول حرف زدن هستید نوار را خاموش کنید در میان جمع جوانان، معلّم روستا که مستأجر مادرم هم بود به شوخی گفت: شیخ محمّد دست .بردار، بگذار جوانان خوش باشند. 🌿محمّد پاسخ داد: بنده هم از شادی دیگران خوشحال می شوم در صورتی که آن خوشی گناه آمیز نباشد. دوباره جوانان گفتند: یکشب که هزار شب نمی شود و باز به گفت وگو ادامه دادند. 🌷پس از چند دقیقه محمّد که زیر لب استغفار می کرد از جایش برخاست و گفت: برادران بدانید، شب اوّل قبر هم یک شب است، حتم دارم در این جلسه دارد 🌿‌پس دیگر مانع خوشی شما نمیشوم چرا که بنده با حرام مخالفم با اجازه و خداحافظ همین که دست بر دستگیرۀ در برد تا جمع گناه آلود را ترک کند و در آن هوای سرد به اتاق  مجاور برود، 🌷معلّم روستا از جایش برخاست و با احترام از محمّد پوزش طلبید، جمع حاضر نیز گفتۀ معلّم را تأیید کردند. تا دستگاهِ پخش خاموش شد محمّد لبخندی زد و تشکّری کرد و در جلسه  نشست 🌿 آنجا بود که از خودم خجالت کشیدم راستش من هم با نظر محمّد موافق بودم ولی رو در بایستی به من اجازه نمی داد تا به مهمانها تذکّری بدهم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هفتاد و دو 📝غیبت ممنـــوع♡   🌿هر وقت محمّدم از جبهه می آمد تمام اقوام و حتّی مردم روستا به دیدارش می آمدند. یک شب مثل همیشه مهمانان زیادی غریبه و آشنا در منزل مان جمع شده بودند و به جمع مهمانان، معلّم روستا هم وارد شد، معلّمی که چندین سال به همراه خانواده اش در مهمان خانۀ منزلمان زندگی می کرد و خیلی هم شوخ طبع بود. آن شب صحبت ها گُل انداخت و رفته رفته مسیر گفت وگوهای خودمانی طنزآلود شد و پس از چند دقیقه رسماً به تبدیل شد 🌷 محمّد چندین بار موضوع گفت وگوها را عوض کرد ولی نشد، دوباره و سه باره، تذکّرها راه به جایی نمی برد و مهمانان با بی توجّهی به صحبت های گناه آلودشان ادامه دادند، محمّد با چهره ای  برافروخته گفت: ممکن است، از شما خواهش کنم از این بحث خارج شویم. معلّم روستا گفت: شیخ محمّد دست.بردار، بگذار خوش باشیم  🌿چند دقیقه گذشت ولی موضوع صحبت تغییر نکرد و محمّد تاب نیاورد و با ناراحتی برخاست و از جمع عذرخواهی کرد و گفت: خانم ،ها و آقایان از اینکه به دیدارم آمدید از شما سپاسگذارم ولی دوستان بنده! در محفلی که حضور داشته باشد نمی نشینم، 🌷چندین بارخواهش کردم و تذکّر دادم ولی در گفت و گوها تغییری حاصل نشد، برخلاف میلم مجبورم اتاق را ترک کنم چون از غیبت کردن یا شنیدنش متنفّرم و نمی.خواهم شریک گناه دیگران باشم. از خجالتم لب گزیدم و سرم را پایین انداختم، در دلم می گفتم: مبادا حاضران برنجند. وقتی از اتاق رفت همه از رفتار او تعریف میکردند. 🌿معلّم روستا می گفت: زبان ناطق و بُـرنده،ای دارد چه خوب امر به معروف و نهی از منکَر می کند، طلبگی برازندۀ اوست چون نه تنها با علم بلکه با عمل راه عارفان را می.رود و قطعاً به کمال خواهد رسید... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯