♥️🇮🇷♥️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#کتاب_حاج_قاسم 📚
#قسمت_اول
🔸راه اول ...
استان کرمان، شهرستان «رابر»، روستان قنات ملک، خانواده هفت نفره حاج حسن سلیمانی!
قاسم فرزند سوم بود و با نان کشاورزی و لقمه حلال بزرگ شد.
"نوجوان روستازاده، جهانی شد چون نام بلندی داشت"
راهی کرمان شد، بنایی می کرد، درس می خواند، کاراته کار می کرد، برنامه و تدبیر داشت برای زندگیش، هوای برادر کوچکترش و دیگران را هم داشت.
مربی رزمی شد؛ مجاهد بود.
فرمانده شد، بنده بود.
سردار شد، انقلابی بود.
شهید شد، عاشق بود.
♥️♥️♥️
شهر و روستا ندارد. کشور و قاره ندارد. امکانات و... ندارد.
آن چه که انسان را می سازد،همتی است که خدا به همه داده است.
آن چه که زندگی ها را پیش می برد، عزم و اراده ای است که از لطف الهی سرازیر شده است.
آن چه که انسان را جاودانه می کند و مؤثر، بندگی خداست.
غفلت از خدا تمام آنچه که داریم را می برد.
و گناه مانع شهادت!
#علمدار_مقاومت ✌️
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
@shahidegheirat
╚════ ✾" ✾" ✾
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
دوست آسمانی من... 🌷مستند تلویزیونی #دعوت 💫#قسمت_دوم ⏱زمان: پنج دقیقه #شهید_علی_خلیلی #شهید_غیرت ═
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
💓♥️💓 شکوهشرا بنگࢪر :) حضرتآقا . . . ببخشیدکہخوبشمارانشناختہایم🍃" 🌸🍃 ღ @shahidegheirat ┗ ━⇱━ ღ
🌹🍃🌹🍃🌹
#کتاب_پرتوی_ازخورشید ♥️
#قسمت_اول📚
❣️دستاورد بزرگ انقلاب❣️
آیت الله خامنه ای در زمان ریاست جمهوری، سخنرانی بسیار زیبا، پر بار، و مهمی در مقر سازمان ملل ایراد فرمودند.
اگر ما تمام خسارتها و سختی هایی راکه در انقلاب متحمل شدیم، تحمل می کریدم و دستاورد آن تنها همین یک سخنرانی مقام معظم رهبری در سازمان ملل بود ارزش داشت.
در رژیم گذشته، اگر دانشمندی در جایی سخنرانی میکرد و در سخنان خود، گوشه ای از حقانیت اسلام را ذکر مینمود، ما در همه جا آن بیان را مطرح می کردیم و میگفتیم: اسلام دینی است که قلان دانشمند درباره آن، در سخنرانی خویش چنان گفته و یا در کتاب خود، چنین نگاشته است.
امروز به برکت انقلاب اسلامی،یک رو حانی در سازمان ملل، در مقر کفر، این گونه اسلام را معرفی میکند. این، دستاورد بسیار بزرگی است که باید آن را تبلیغ کنیم.
آیه الله مکارم شیرازی ✍️
💞ادامه دارد...
🌸🍃
ღ @shahidegheirat
┗ ━⇱━ ღ 🍃🌸
{☔️🍎}
🌱هشٺ ماه در بیمارستاݩ🏩
#قسمت_اول 1️⃣
:)
🍃محلول گاواژ را در سرنگ ریختم. قطره، قطره تا 50 سیسی شود و اما پیرزنی که آرام چشمهایش را بسته بود و من باید از طریق لولهای که به معدهاش ختم میشد غذا🥛🥣میدادم. چشمهایم را با نگرانی بر روی مانیتور دستگاهی که علائم حیاتی پیرزن را نشان میداد دوختم👀و با پایین آمدن اکسیژن پیرزن نگران شدم به طوری که سردی دستانم را حس میکردم، گاواژ بیمار تمام شد😌. سرنگ را شستم🚰🧴و داخل ظرفی که روی میز بیمار بود قرار دادم. ملافه و روسری بیمار را مرتب کردم.
به سمت ایستگاه پرستاری رفتم. دستکش قبلی را مچاله و دور انداختم و دستکش جدیدی بر دست کردم که انگشتان نحیفم در آن گم شده بود.
ترس و اضطراب😰😥در وجود بسیاری از بیماران موج میزد؛ وظیفه اصلی ما هم روحیه بخشی به این حال اسفناک بیماران بود. بیمارانی که میل خوردن غذا🍲را نداشتند و غذاهای🍱بستهبندی شدهای که روزی سطل زبالهها میشد و غذاهایی🍖🥘 که خانوادهها با هزاران شوق تهیه میکردند تا قوت جان بیمار شود و ما از پشت شیلد🥽و ماسک با لبخند☺️و هزار شیوه اشتهای از دست رفته بیماران را احیا میکردیم تا از گرسنگی حالشان وخیم تر نشود...
به اتاق دیگری رفتم...
🌹ادامه دارد °•••
⭐️🌙
ღ @shahidegheirat
┗ ━⇱━ ღ 🌙⭐️
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌸🌸بریده ای از کتاب نای سوخته...🌸🌸 پسر آنقدر نحیف شده بود که گویی تنها روکشی بر روی برانکارد کشیده ب
🌱بِسـمِ ࢪبِّ الشُہدا🌱
#ناے_سوختہ📕
#قسمت_اول
#پیشگُفتآر 🦋
صبح یک روز خنک پاییزی🍂 سال ۹۳، تهرانپارس، چهارراه سیدالشهداء.
همه چیز آرام بود جز دل🌊 سعید که تنها علت ناآرامی اش امتحان📝 بود؛ ولی حالا...
–مگه چی گفت؟ مگه حرف بدی زد؟ بد کرد از ناموس مردم دفاع کرد؟ حقش این بود؟
سرهنگ👮♂ دست های سعید را که مثل دو قالب یخ❄️ شده است در دست میگیرد. از سرمای دست های او، حرارت🔥 عصبانیت سرهنگ هم کم میشود.
سعی میکند معنی کار های او را بفهمد.😇 دستش را آرام روی شانه ی پسر میگذارد. شانه اش گرم میشود😌 و بغضش آرام آرام سر باز میکند.😭 کلماتش در لا به لای هق هق گریه به سختی شنیده میشود.
–آقا....! آقا....!
سرش را بالا میآورد. به صورت سرهنگ خیره میشود.👁👁 اشک پهنای صورتش را خیس💦 کرده است.
#اِدامـہ_دارَد...🎈
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@shahidegheirat
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....