eitaa logo
❮شـھیـد عـلـی خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹📘🌹📗🌹📙 ♥️ 📚 💟علاقه امام به رهبری💟 جضرت امام، اعتماد و علاقه زیادی به آیت الله خامنه‌ای داشتند و از نظر احساسی و عاطفی،‌ ایشان را دوست می‌داشتند. امام، اهل تعارف نبودند و خیلی خودمانی برخورد می‌کردند. به یاد دارم که آقای خامنه‌ای از مسافرت آمده بودند و من همراه ایشان، خدمت حضرت امام (ره) رفتیم. در آن جلسه، امام فرمودند:«وقتی که شنیدم هواپیمای شما در فرودگاه نشست، خیالم راحت شد»! چون در آن زمان، ناامنی بود و حضرت امام (ره) مضطرب بودند. این تعبیر اما، برای من خیلی جالب بود. این بیان، علاقه حضرت امام (ره)، به مقام معظم رهبری را نشان می‌داد. 💞ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌❀••••❈✿🌹✿❈••┈••❀ @shahidegheirat ❀••••❈✿🌹✿❈••┈••❀
❮شـھیـد عـلـی خلیلی❯
هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 #ناے_سوختہ📕 #قسمت_بیست‌وششم #فصل_سوم : زیارت کربلا «سال ۹۲ #علی رفت #کربلا،
🌙قࢪاࢪِ شبانگاھ 📚 : نقاهت اول🛏🥀 « رو زده بودن🔪 و ما همه تو شوک بودیم😳، تو ICU بود🏨 و حالش هم خیلی وخیم😰، هیچ واکنشی هم نشون نمی‌داد و تکون نمی‌خورد😱؛ رفتم پابوس (ع)کنار ضریح که بودم یاد کردم😍 و انگشتر شرف‌الشمسی که دستم بود به نیت شِفا به ضریح متبرک کردم😇 و برگشتم؛ انگشتر رو تو بیمارستان🏨 به مادر دادم، مادرش رفت تو اتاق🚪 وقتی برگشت بغض کرده بود و بی صدا اشک می‌ریخت.😭 گفتم: «حاج خانوم! چیزی شده!؟ واسه اتفاقی افتاده!؟😥» حاج خانوم گفت:«نه!! تا انگشتر تو دست✋🏻 کردم دستش رو تکون داد.» چنان رو به بهبودی رفت😍 که یه هفته نشده به زبون اومد و اولین کلمه‌اش «حلّه» بود، یعنی داشت می‌گفت بالاخره تونستم حرف بزنم.🙃💪🏻 بعد سراغ اون انگشتر رو که گرفتم مادرش گفت با دستمال اشک💧 و سربند و یکی دو تا انگشتر دیگر تو کفن آقا گذاشتن و دفن شده.» * * * خون زیادی از پسر رفته بود،😔 با حالی که او داشت از لحظه ضربت خوردن🔪 تا ساعتی که او را برای عمل وارد اتاق🚪کردند زمان زیادی گذشته بود🕓 و شاید این زنده ماندن او تنها یک معجزه💫 بود و مادر آنقدر مبهوت این معجزه💫 بود که از فکر عوارض پیش آمده برای به کلی غافل شده بود، حتی فکرش را هم نمی‌کرد.😌 در ICU فقط مادر اجازه داشت بالای سر بماند. –خانم خلیلی! آقا مهمان دارند. با دست‌های🖐🏻 لرزان به سختی اشک‌های صورتش را پاک کرد؛ لبخند ملیحی که بعد از عمل بر چهره اش نشسته و حک شده بود نگاه خسته اش را آرام‌تر نشان می‌داد.☺️ –کی؟! مهمان کیه!!؟🤔 –حاج آقا صدیقی اومدن. وارد ICU شدند؛ نسیم دلنشین🌬 کلام او دل مادر را نوازش می‌داد، عشق پدرانه💛 در نگاهش موج می‌زد، حضور او قوت قلبی برای مادر بود.💗 – قوی تر از اینه که اتفاقی براش بیفته.😊 و در حالی‌که مادر را دلداری می‌داد اشک‌های💦 خود را آهسته از گوشه چشمانش پاک می‌کرد.😇 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯