🌹📘🌹📗🌹📙
#کتاب_پرتوی_ازخورشید ♥️
#قسمت_بیستوهفتم📚
💟علاقه امام به رهبری💟
جضرت امام، اعتماد و علاقه زیادی به آیت الله خامنهای داشتند و از نظر احساسی و عاطفی، ایشان را دوست میداشتند. امام، اهل تعارف نبودند و خیلی خودمانی برخورد میکردند. به یاد دارم که آقای خامنهای از مسافرت آمده بودند و من همراه ایشان، خدمت حضرت امام (ره) رفتیم. در آن جلسه، امام فرمودند:«وقتی که شنیدم هواپیمای شما در فرودگاه نشست، خیالم راحت شد»! چون در آن زمان، ناامنی بود و حضرت امام (ره) مضطرب بودند.
این تعبیر اما، برای من خیلی جالب بود. این بیان، علاقه حضرت امام (ره)، به مقام معظم رهبری را نشان میداد.
💞ادامه دارد...
❀••••❈✿🌹✿❈••┈••❀
@shahidegheirat
❀••••❈✿🌹✿❈••┈••❀
❮شـھیـد عـلـی خلیلی❯
هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 #ناے_سوختہ📕 #قسمت_بیستوششم #فصل_سوم : زیارت کربلا «سال ۹۲ #علی رفت #کربلا،
🌙قࢪاࢪِ شبانگاھ
#ناے_سوختہ 📚
#قسمت_بیستوهفتم
#فصل_چهارم : نقاهت اول🛏🥀
«#علی رو زده بودن🔪 و ما همه تو شوک بودیم😳، تو ICU بود🏨 و حالش هم خیلی وخیم😰، هیچ واکنشی هم نشون نمیداد و تکون نمیخورد😱؛ رفتم #مشهد پابوس #آقا(ع)کنار ضریح که بودم یاد #علی کردم😍 و انگشتر شرفالشمسی که دستم بود به نیت شِفا به ضریح متبرک کردم😇 و برگشتم؛ انگشتر رو تو بیمارستان🏨 به مادر #علی دادم، مادرش رفت تو اتاق🚪 وقتی برگشت بغض کرده بود و بی صدا اشک میریخت.😭
گفتم: «حاج خانوم! چیزی شده!؟ واسه #علی اتفاقی افتاده!؟😥»
حاج خانوم گفت:«نه!! تا انگشتر تو دست✋🏻 #علی کردم دستش رو تکون داد.»
#علی چنان رو به بهبودی رفت😍 که یه هفته نشده به زبون اومد و اولین کلمهاش «حلّه» بود، یعنی داشت میگفت بالاخره تونستم حرف بزنم.🙃💪🏻
بعد #شهادت سراغ اون انگشتر رو که گرفتم مادرش گفت با دستمال اشک💧 و سربند و یکی دو تا انگشتر دیگر تو کفن #علی آقا گذاشتن و دفن شده.»
* * *
خون زیادی از پسر رفته بود،😔 با حالی که او داشت از لحظه ضربت خوردن🔪 تا ساعتی که او را برای عمل وارد اتاق🚪کردند زمان زیادی گذشته بود🕓 و شاید این زنده ماندن او تنها یک معجزه💫 بود
و مادر آنقدر مبهوت این معجزه💫 بود که از فکر عوارض پیش آمده برای #علی به کلی غافل شده بود، حتی فکرش را هم نمیکرد.😌
در ICU فقط مادر اجازه داشت بالای سر #علی بماند.
–خانم خلیلی! #علی آقا مهمان دارند.
با دستهای🖐🏻 لرزان به سختی اشکهای صورتش را پاک کرد؛ لبخند ملیحی که بعد از عمل #علی بر چهره اش نشسته و حک شده بود نگاه خسته اش را آرامتر نشان میداد.☺️
–کی؟! مهمان #علی کیه!!؟🤔
–حاج آقا صدیقی اومدن.
وارد ICU شدند؛ نسیم دلنشین🌬 کلام او دل مادر را نوازش میداد،
عشق پدرانه💛 در نگاهش موج میزد، حضور او قوت قلبی برای مادر بود.💗
–#علی قوی تر از اینه که اتفاقی براش بیفته.😊
و در حالیکه مادر را دلداری میداد اشکهای💦 خود را آهسته از گوشه چشمانش پاک میکرد.😇
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯