eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 #سیــــــــره_شهــــــدا👆 #شمــــــــــــــاره(2⃣1⃣)🔻🔻 ━━━━━💠🌸💠━━━━━ ▫️پدر #شهید می گفتند: زما
🍃🌹 👆 ( 3⃣1⃣)🔻 💠 اولین تظاهراتے بود که راه انداخته بودند. من و رحمت‌الله هم بودیم. می‌خواستیم شعار جمع را تغییر بدهیم. همه می‌گفتند: «قانون اساسی اجرا باید گردد». ▫️ما دوتایی داد زدیم «این شاه آمریکایی اخراج باید گردد» که یک پس گردنی محکم چسبید پشت گردنمان. رو برگرداندیم، بود. خندید و با تندی گفت: «هنوز زوده برای این شعارا. اینا باشه برای بعد» حالا مسیح، یا یه پس‌گردنی بزن و قصاص کن،‌ یا ببخش خیلی وقت بود ندیده بودمش. ▫️از وقتی جنگ شروع شده بود بیش‌تر می‌رفت جبهه و کم‌تر به شهرضا سر می‌زد. آرزو به دل مانده بودم که یکدفعه درست و حسابی بینمش. پریدم سفت بوسیدمش. دلم نمی‌آمد ولش کنم، تازه گیرش آورده بودم. گفتم «قصاص شد» بعد به بهانه‌ی این که یک‌بار دیگر هم ببوسمش گفتم «حالا یکی هم به جای رحمت‌الله که مفقود شده» 🌹 🍃🌹↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼‌┅═🕊═┅┅───
👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 و 💚 🔴✾||➼‌┅═🕊═┅┅───┄ 📃 📌 : «گمشده مجنون» 🎙 : دوستان و خانواده شهید 🔻زمستان سال ۱۳۳۴ در ارومیه به دنیا آمد. هنوز یک سال از تولدش نگذشته بود که مادرش را در یک سانحه رانندگی از دست داد. 🔻برادر بزرگتری داشتند به نام . او در تهران دانشجو بود بعدها استاد دانشگاه شد، هر بار می‌آمد ارومیه برای برادرانش کتابهای مذهبی می‌آورد. از نماز و مسائل دین میگفت بعضی وقتها هم برادرانش را به تهران میبرد. 🔻مدتی بعد علی راهی فرانسه شد، وقتی برگشت او را دستگیر کرد، هیچ خبری از او نشد. از علی فقط یک ساک و یک قرآن به خانواده برگشت! او اولین خانواده هاست. 🌷 @shahidane1 🌷 🔻 رشته ریاضی را به پایان رساند به سربازی رفت بعد هم رفت تبریز پیش آقا ، از آنجا بود که با نوارها و اعلامیه‌های امام و مبارزه آشنا شد. چند بار ساواکی‌ها او را با قصد کشت زدند. 🔻با یکی از اقوام صحبت کرد، برای ادامه تحصیل راهی ترکیه سپس به شهر آخن آلمان رفت. وقتی وارد فرانسه شد حمید آلمان را رها کرد و به پاریس رفت. مدتی در خدمت امام بود و از انجا هم برای آموزش نظامی و دوره راهی و شد. 🔻چند مرتبه سلاح و مهمات را از طریق مرز وارد ایران میکرد و تحویل برادرش میداد. یک بار هم توسط پلیس ترکیه دستگیر شد. با پیروزی انقلاب به ایران آمد ازدواج نمود و پیگیر مسائل انقلاب گردید. 🔻 استان را بنیانگذاری کرد، در کردستان حماسه آفرید‌ و در اوج ناامنی با یک فروند هواپیمای نظامی ۱۵۰ نیرو را به سنندج منتقل کرد و نزدیک به یک ماه درگیر مبارزه بود، بعد با شروع جنگ به آبادان رفت. 🔻خط مقدم مبارزه را در آنجا بنیانگذاری کرد. بعدها به تیپ نجف رفت و فرمانده گردان شد. 🔻 بسیار اهل خودسازی بود، بارها بعد از نماز سر سجاده می‌نشست و مشغول راز و نیاز میشد. در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه با نیروهایش محاصره شدند. اما با یاری خدا نجات پیدا کردند. در بیت المقدس حماسه تصرف خرمشهر پاکسازی آن را با نیروهای گردان به یادگار گذاشت. 🌷 @shahidane1 🌷 🔻فراموش نمیکنم در سنگر کمین نشسته بودیم، ماشین حامل غذا در راه مانده بود، بچه‌ها گرسنه بودند با بیسیم از مسئول تدارکات برای بچه‌ها غذاخواست، ساعتی گذشت اما خبری نشد. 🔻این بار را به آسمان برد از خدا درخواست کرد، دعایش شد! یک نفر بر عراقی راه را گم کرده بود، به خاطر مه آلود بودن هوا، اشتباها به سنگر نیروهای خودی رسید. راننده اسیر شد، بارِ نفربر چلوکباب و مرغ بود برای فرماندهان و نیروهای عراقی! 🔻مدتی بعد در جلسه فرماندهان برای اولین بار را دید با تعجب او را نگاه میکرد. حاجی هم همینطور، بعد با هم صحبت کردند، معلوم شد قبل از انقلاب هر دو در مرز بازرگان مشغول حمل سلاح به داخل کشور بودند فکر میکرده حمید است! هم فکر می‌کرده مامور دولت است، لذا در آنجا هر دو از هم فرار میکنند. 🔻زمستان ۶۲ رو به پایان بود، به خانه‌ای که در پشت جبهه برای آنها آماده شده آمد. از و خداحافظی نمود، پسرش لحظه‌ای از او جدا نمی‌شد، این آخرین دیدار آنها بود. 🌷 @shahidane1 🌷 🔻در عملیات خیبر کاری کرد بسیار عجیب. معاون لشکر بود اما با نیروهای یک گروهان سوار بر قایق را دور زد. راه عبور دشمن را به خوبی بست، بسیاری از نیروهای آنها را به اسارت درآورد. حمید خیره کننده بود. یک سرتیپ عراقی به اسارت درآمده بود. او از نیروها خواسته بود فرمانده ایرانیها را ببیند. وقتی مقابل قرار گرفت باور نمیکرد او فرمانده باشد. پرسید: ما همه راه‌ها را بسته بودیم شما از کجا وارد جزیره شدید؟ حمید هم به شوخی : ما از سمت اردن بصره را دور زدیم و آمدیم توی جزیره! 🔻عراق به هر وسیله ممکن میخواست جزیره را پس بگیرد، بمباران شیمیایی، بمبهای خوشه‌ای، و.... بالاخره حمید در عملیات پس از یک عمر مجاهدت در راه اسلام به آرزویش رسید. 🔻او برای همیشه در جزایر ماند سالهاست امانتدار خوبی برای خوبان این امت است، انها که فرمان را بر مصلحت خود ترجیح دادند و تا پای جان مقاومت کردند. 🔵 شادے روح صلوات ⇩↯⇩ ✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے" 🔴✾||➼‌┅═🕊═┅┅───┄ 👇👇 🆔 @Zahrahp http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
حاج #همت میگفت: هرگاه امتداد #گناهت به #حرام نرسد #شهیدی #نگاهت_راکنترل_کن #نگاهت #نگاهت #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼⇜مأموریتم که تموم شد، رفتم با حاج درباره‌ی برگشتنم صحبت کردم. شهید همت بهم گفت: یه خاطره برات بگم گفتم بگو 🌸⇜حاجی‌گفت: وقتی‌توی مأموریتم تموم شد ، به شهید ناصر گفتم: مأموریتم تموم شده و می خوام برم. ناصر پرسید: ؟ از سوالش تعجب کردم وگفتم: منظورت رو نمی فهمم، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده... 🌼⇜ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا کن و برو، اگر هم نبریدی بمان و کار کن، اینجا کار زیاده و بهت احتیاج داریم...منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم... ❣ ❣ شادی روحش @shahidane1