°•|🌿🌹
#شهید_محسن_فرامرزی_گرگانی
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۶۰/۴/۹
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۹۴/۹/۳۰
#محل_شهادت : سوریه
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #دلنوشته_دختر_شهید
◽️"سلام بابای خوبم. درست است دلم برات تنگ شده، درست است دوست دارم یکبار هم ببینمت همه اینها درست اما از یک چیز بسیار خوش حالم از اینکه به آرزویت رسیدی. شهادت مقام بالایی است که به آن دست یافتی. همانطور که گفتی سرم بالاست و حجابم حفظ میشود چون میدانم سرخی خونت را به سیاهی چادر من هدیه کردی. دوستت دارم. فاطمه"
🔻همرزمانش میگفتند شهید فرامرزی نامهای که فاطمه برای پدرش نوشته بود را در حرم حضرت رقیه با صدای بلند میخواند و اشک میریخت و میگفت به یاد آن لحظهای که حضرت رقیه با سر مبارک پدر خود نجوا میکردند من هم این نامه را بلند خواندم و تقدیم حضرت رقیه کردم.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_هادی_دلها ═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════ #قسمت_دوم من توسڪا اسفندیاری هستم سال دوم ت
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_هادی_دلها
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_سوم
🍀راوی زینب☘
_خانم عطایی فرد 🗣
به سمت صدا برگشتم
_داااااادااااااش😍
_جان دلم.. هیس آبرومونو بردی
_وای داداش کی اومدی کی رسیدی😍باورم نمیشه صحیح و سالم پیشمی
_زینبم آروم باش از مامان اجازتو گرفتم ناهار با هم باشیم
_آخجووووون هوووراا👏
وارد رستوران شدیم
_آبجی چی میل داری؟
_اوووم... چلوکباب...
عه داداش گوشیته📲
کیه؟؟
_یه خانم خیلی مهربون که چند ماهه دیگه باهاش آشنا میشی😊
برم جوابشو بدم بیام
_یعنی داداشم داره قاطی مرغا میشه😟 داشتم به خانواده چهارنفرمون فکر میکردم
بابام #جانباز_جنگ_تحمیلی و پاسداره
من و توسکا هم قبل نه سالگی خیلی با هم صمیمی بودیم اما با #بزرگ شدنمون دیوار بزرگی بینمون بود چون توسکا برخلاف مامان و باباش مذهبی نبود
داداشم بزرگتر که شد به انتخاب خودش پاسدار شد الان دوساله که #مدافع_حرم حضرت زینب (س) هست.
_زیاد فکر نکن ازت انیشتن درنمیاد
_عه داداش😬
داداش: والا
_خب بگو ببینم.. کی عروسما میشه؟
چند سالشه؟ خوشگله؟
داداش زد به دماغمو گفت:
_بچه من کی گفتم عروس!!! 😳 این خانم قراره حواسش به شما باشه.. حالا هم غذاتو بخور کم از من حرف بکش😉بعد از اعزام من میادخودش میگه بهت
_مگه بازم میری؟ کی؟😢
بله... ۲۵ روز دیگه ...
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_چهارم
بعد از خوردن ناهار رفتیم خونه، تا وارد خونه شدیم
مامان:
_چشم و دلت روشن زینب خانم
_وووووییی مامان... خیلی کیف داد😁
راستی یکی از شاگردات معلم دینی ماست
مامان:عه... فامیلش چیه؟
_ملیحه مقری☺️
مامان:
_"ای جانم... 😍 خیلی دختر خوب و مهربونیه زینب! یه دختر داره اسم اونم زینبه.. میاردش حوزه بچهها براش ضعف میکنن
_خداحفظش کنه
حسین:
_زینب جان برو بخواب درستم بخون شب بریم شهربازی
_چشمم😍
🍀راوےتوسڪا🍀
وقتی از مدرسه خارج شدیم دیدم زینب و داداشش باهم رفتن
داداشش خیلی خوشگله حیف که #پاسداره😕
منم رفتم خونه تا ۷:۳۰ شب خوابیدم😁
بعدم پاشدم یه مانتو کتی سیاه و شلوار دم پا و روسری ساتن مشکی پوشیدم .
خداروشکر وقتی رسیدم فک زدنای آخوندا و این پاسدارا تموم شده بود🙄
شام خوردیم و برگشتیم خونه
وقتی رسیدیم بابا گفت :
_فردا برای دو روز میرن بندر انزلی برای خرید زمین.
آخجووووون..
این دوروز خونه کویته.. فردا زنگ📱 بزنم آتوسا و بچهها بیان...
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو مینودری
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
💢 #دلنوشته
◽️یلدای ما تق تق شکستن آجیل و پسته نبود، تق تق قناسه بود و زوزه خمپاره ۶۰ و بس. چند ثانیه اضافه شب یلدا برابر بود با چند ساعت دیرتر خوابیدن.
◽️قرمزی دانه انار نبود خون بود و ترکش و سوز و گداز.
◽️قاچ هندونه نبود شکاف ترکش خمپاره بود.
◽️قصه سرایی بزرگترا نبود، نجوای رفتن مردان مرد بود.
◽️خنده و شادی نبود، آه بود و سوز و گداز رفتن بچههایی از جنس صداقت، غیرت و تعهد.
🔻همه این خنده و شادیها را مدیون شهدا هستیم، پس آنان را فراموش نکنیم.
#یلدای_جبههها
#یلداتون_شهدایی
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_امیرعلی_محمدیان
#مدافع_حرم
#جاویدالاثر
#ولادت : ۱۳۷۱/۹/۳۰
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۹۵/۱۲
#محل_شهادت : خانطومان - سوریه
🔹🔷💠🔷🔹
🔴 #شمرخوانی_که_مدافع_حرم_شد
◽️شهید محمدیان تعزیه خوان بود و در روز عاشورا نقش شمر را اجرا میکرد، اما وقتی خیمهها را آتش میزدند، گوشهای مینشست و اشک میریخت. شهید به جهت اینکه درشت اندام بود همواره در تعزیه ها نقش شمر لعنت الله علیه را اجرا میکرد.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_هشتم
📌 #عنوان : «سلوک سرخ»
🎙 #راوی : برادر شهید
🔻هنوز یکسال از تولدش نگذشته بود که مریض شد. خیلی حالش بد بود، رفته رفته حالش بدتر شد، آنقدر که قبل از طلوع آفتاب از دنیا رفت. جنازه بچه را داخل کفن پیچیدیم صبر کردیم تا پدر و مادر بیاید و او را کفن کند.
🔻پیرمرشدی در محل بود که همیشه ذکر امیرالمومنین بر لب داشت، آن روز قبل از ظهر جلوی خانه ما آمد، مادر بی صبرانه گریه میکرد، مرشد جلو آمد و به مادر ما گفت من دعا کردم برات عمر بچهات را گرفتهام، به بچه شیر بده.
🔻چه کسی باور میکرد بچه مرده زنده شده باشد، مادر بچه را به زیر سینه گرفت. لحظاتی بعد لبهای بچه تکان خورد.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻 #مصطفی اینگونه دوباره متولد شد. سالها بعد به قم رفت و #طلبه شد. روزهای آخر هفته را به کارخانه گچ میرفت، کار میکرد و با پولی که به دست میآورد به دیگران کمک میکرد. هر هفته سهشنبهها پیاده به سمت جمکران میرفت.
🔻عاشق بود خودش را وقف اسلام کرده بود، در ایام تبلیغ به سمت یاسوج میرفت و فعالیت میکرد. جمعی از طلبهها را با خود همراه کرده بود.
🔻بعد از پیروزی انقلاب فرمانده سپاه یاسوج شد.از منطقهای عبور میکرد که در کمین اشرار گرفتار شدند، همگی مسلح اطراف جاده را گرفته بودند، از ماشین پیاده شد، عمامهاش را در دست گرفت و جلو رفت؛ بزنید! بزنید! عمامه من #کفن است!
🔻برخورد خوب و منطقی داشت، با سرکرده اشرار صحبت کرد. فهمید مشکلی با انقلاب ندارند، همانجا از طرف دولت با آنها مذاکره کرد. مشکل با درایت او حل شد.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻مجلس عروسی برادرش بود، مشکلی پیش آمد، همه آمده بودند دو برابر غذای تهیه شده مهمانان آمده بود.
مصطفی با تعجب پرسید: چرا ناراحتی؟!گفتم: مگر نمیبینی! این همه مهمان را چه کنیم!؟
🔻رفت کنار دیگ برنج از دور او را نگاه میکردم، زیر لب چیزی گفت، لحظاتی بعد برگشت گفت: ناراحت نباش مشکلی نیست. آن شب نه تنها غذا کم نیامد بلکه یک مینیبوس طلبههای حوزه هم آمدند و شام خوردند!
🔻در همه جا حضور داشت. در اوج درگیری غرب کشور در کردستان به یاسوج برگشت یک گردان نیروی کمکی به کردستان اعزام کرد.
🔻با شروع جنگ جبهه دار خونئن را به همراه دوست عزیزش #حسین_خرازی راه اندازی کرد عملیاتهای این منطقه را فرماندهی میکرد.
🔻در یکی از عملیاتها دشمن موانع زیادی را بر سر راه بچهها ایجاد کرده بود. یا باید از مسیر رو به رو میرفتند یا از مسیر دیگری.
🔻توکل عجیبی داشت با استخاره مسیر عملیات را انتخاب کرد از پشت به دشمن حمله کردند، عملیات بسیار موفق بود.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻 #مصطفی عاشق #گمنامی بود دوست نداشت کسی او را بشناسد خدا هم خواستهاش را برآورده کرد، او سالهاست که گمنام و بینشان در ارتفاعات غرب مانده. #مصطفی_ردانیپور به راستی مصطفی بود او برگزیده خدا بود.
🔺شادے روح #شهید صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#دلنوشته_دختر_شهید
🔴 جملۀ دختر یک شهید مدافع حرم در یک مدرسه ابتدایی به عنوان زیباترین جمله انتخاب شد.
◽️«فاطمه دقیق» دختر خردسال «علی دقیق» رزمنده جاویدالاثر حزبالله و دانشآموز مدرسه ابتدایی المهدی لبنان در مسابقهای با نوشتن جملهای تأثیرگذار در "وصف رزمنده" تحسین همگان را برانگیخت.
🔻وی در وصف رزمنده نوشته بود:
«اگر شما گُلی را در صحرای حلب دیدید خاک آن را ببوسید ممکن است پدرم آنجا دفن شده باشد»
#شهید_علی_شفیق_دقیق
#مدافع_حرم
#جاویدالاثر
#حزبالله
#لبنان
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#یلدای_مهدوی
#مهدی_جان
کِی شود بیایی
تا شبهای یلدا را،
در زیرِ کرسیِ ولایتت
و با گرمای محبتت
عاشقانه به سخنانت گوش فرا دهیم...
تو از فضائل پدرت بگویی و ما جان دهیم!!
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#یلداتون_شهـدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#یکشنبـــــہ
☀️ ۱ دی ۱۳۹۸
🌙 ۲۵ ربیعالثانی ۱۴۴۱
🌲 22 دسامبـــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاذَالْجَـــــلاٰلِوَالاِڪْـــــرٰامْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امیرالمؤمنین علی (ع)
▫️حضرت فاطمة الزهرا (س)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_یداله_کلهر
#سردار
#ولادت : ۱۳۳۳/۶/۱۳
#محل_تولد : شهریار - تهران
#شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱
#محل_شهادت : شلمچه - عملیات کربلای۵
🔺قائم مقام لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع)
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #فرازی_از_وصیتنامه
◽️خدایا! من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شدهام و خواسته باشم خود را از دست این سختیها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم، بلکه میخواهم شهید شوم تا اگر زندهام موجودی نباشم که سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران کند و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند.
◽️میخواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان، حسین علیهالسلام گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بودهام.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
sina sina abas.mp3
1.39M
🎧🎧🎧
#فایل_صوتی
🎧 #صدای_ماندگار
💢سینا سینا عباس، به گوشی بابا
ندا ندا بابا جان به گوشی
آرزوی هر پدری، دیدن دخترش
در لباس عروسی است
ببخشید کنارتون نیستم
شب عروسی میام پیشت...
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_هادی_دلها ═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════ #قسمت_سوم 🍀راوی زینب☘ _خانم عطایی فرد 🗣 به س
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_هادی_دلها
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_پنجم
ساعت ۸ بود که قصد شهربازی کردیم😇 تا رسیدیم مامان و بابا زیرانداز انداختن و نشستن روش.
خودم و لوس کردم و گفتم :
_داداش.. نمیریم سوار این وسایل بشیم؟ با انگشت نشونش دادم..
بابا: زینب جان یکم بشینید میوه بخورین🍇🍐 بعد برین.. آخر شبم همه باهم چرخ و فلک🎡سوار میشیم
_باشه☹️
حسین: خخخخخخ چه لپهاشم آویزون شد😜
یکم که نشستیم هی سرجام وول خوردم
حسین: نخیرم این وروجک نمیتونه آروم بشینه پاشو بریم😁
دستمو تودستش گرفت
_داداش بریم سوار این سفینه بشیم
حسین: بریم
سوار شدیم من همش جیغ میزدم
_مااااااااآآاااان... مااااااااانیییییی...😰 جییییییغ... جییییییییییغ.. خداااااااااااااااآ
حسین: هیییس دختر آروم، زشته.. شهر بازیو گذاشتی روسرت😐
صبح قبل مدرسه...
به آتوسا پیام دادم که عصری با بچهها بیاید دور هم جمع بشیم😎
عصری یه پیراهن بلند با ساپورت پوشیدم، موهام و شونه کردم و رو شونههام انداختم🔥
پایه هشت نفر بودیم.. سه تا پسر.. پنج تا دختر..
وارد که شدن براشون گیتار.. زدم.. آخر شبم با بچهها رفتیم رستوران..
از رستوران داشتیم میومدیم بیرون، اشکان گفت:
_چه خوشگل شدی
رفتم جلو با یه قدم و بهش گفتم :
_تا بهت رو میدم پررووو نشو.. مفهوووم؟😠☝️
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_ششم
🍀داناے ڪل🍀
محرم به سرعت آغاز شد
حال و هوای خانواده عطایی فرد خیلی عجیب بود
رفتارهای حسین که از اتفاق جدید زندگیش خبر میداد😢
پدر که هر شب بهش میگفت :
_التماس دعا آقا😊
مادر که هر بار به قد و قامت حسین نگاه میکرد میگفت: فدای حضرت بشی ایشالا😍 و حسین همه دغدغهاش آماده کردن زینب برای اون اتفاق بود حالا از هر نوع که بود..
این میان دو حادثه سخت به پیکر و روح زینب وارد شد.. که دومی سختتر از اولی
خبر تفحص🌷🕊 ۱۰۰ شهید دفاع مقدس وقتی تو خونه عطایی فرد پیچید، پدر غمگین از جاموندگی و خوشحال از بازگشت رفیقاش و جملهای که حال زینب رو بد کرد....
فیلم ورود پیکر شهدا🌷 پخش میشد که حسین گفت:
_خدایا یعنی میشه یه روزی بعد سی سال پیکر #گمنام منم از سوریه وارد ایران بشه..😭
زینب برای فرار از جمله پدر و مادر داشت به اتاقش پناه میبرد که با جمله حسین وسط راه از حال رفت..
و شب مجبور شد تو بیمارستان🏥 بمونه...
جالب بود بین این ۱۰۰ شهید یک سری از شهدا شناسایی شدن که یکیش پسرخاله توسکا🌷 #محمد_زمانی🌷 بود... که این اتفاق واکنشات عجیبی داشت..
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو مینودری
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#شهید_سعید_مسافر_ماکلوانی
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱
#محل_تولد : تهران
#شهادت : ۱۳۹۵/۱/۱۴
#محل_شهادت : حلب - سوریه
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #در_محضر_شهید
◽️سعید چادرم را در دست گرفت و گفت به خاطر این چادرت میروم تا این چادر محکمتر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند.
◽️ایشان موقع اعزام گفت: من میروم ولی رسالت زینبی به دوش شما است.
راوی 👈 همسر شهید
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_محرم_ترک
#اولین_شهید_مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۵۷/۱۰/۱
#محل_تولد : ازنا - لرستان
#شهادت : ۱۳۹۰/۱۰/۲۹
#محل_شهادت : دمشق - سوریه
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #برگی_از_خاطرات
🔹یک شب بعد از هیئت فهمیدند که مسئول هیئت رفته و ممکن است دیگر هیئت برپا نشود.
🔹محرم گفت «چرا ناراحتید مسئول هیئت رفته که رفته، مهم #پرچم_حضرت_زهرا(س) است که باید بالا باشه، به نظرم پول روی هم بگذاریم و هر هفته خانه یکیمون هیئت بگیریم.»
🔹بچهها از خدا خواسته قبول کردند و گفتند «خودت باید مسئول هیئت بشی» قبول نمیکرد و میگفت من #خادم_هیئتم، هر هفته خودش پرچمها را میزد، چراغ هیئت را شروع میکرد، ایستگاه صلواتی راه میانداخت، نمایشگاههای مختلف برگزار میکرد.
🔹به حضرت زهرا (س) ارادت خاصی داشت، همیشه آخر هیئت سفارش میکرد #روضه_حضرت_زهرا (س) بخوانند تا روزی هیئت زیاد شود...
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #کتاب #شهید_گمنام 👈 ۷۲ روایت از شهــداے 💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚 🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───
﷽
#کتاب
#شهید_گمنام
👈 ۷۲ روایت از شهــداے
💚 #گمنــام و #جاویدالاثــــر💚
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
📃 #روایت_نهم
📌 #عنوان : «مصطفی»
🎙 #راوی : برادر شهید و کتاب یادگاران
🔻در فتح المبین به سختی مجروح شد. منتقل شد به بیمارستانی در تهران. وقتی حالش بهتر شد قصد بازگشت به جبهه داشت، اما هیچ پولی همراهش نبود، ولی میدانست چه ڪند.
🔻عصر جمعه بود، مشغول دعای فرج شد. از خود آقا تقاضای ڪمڪ ڪرد. بعد از نماز جمعه جمعیتی برای ملاقات با جانبازان به بیمارستان آمدند، سیدی از جمع خارج شد و به سراغ #مصطفی آمد، یڪ ڪتاب دعا به او هدیه داد و رفت.
🔻در میان صفحات ڪتاب چند اسڪناس بود، این پول هزینه ڪرایه و شام او را تامین ڪرد. به #جبهه ڪه رسید این پول تمام شد.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻برای بچهها مداحی میڪرد، صحبت میڪرد. ڪلام او بسیار موثر بود. سخنرانی او قبل از عملیات بیت المقدس آنچنان گیرا بود ڪه بچهها برگههای مرخصی را پاره ڪرده و ماندند. اولین گروهی ڪه وارد #خرمشهر شد نیروهای تحت امر او بودند.
🔻 #مصطفی فرمانده سپاه سوم صاحب الزمان(عج) بود، لشڪرهای ۲۵ ڪربلا، علی بن ابیطالب(ع)، ۱۰ سیدالشهدا(ع)، ۸ نجف و ۱۴ امام حسین(ع) تحت امر او بودند.
🔻از او خواسته بودند مسئولیت نیروی زمینی سپاه را بر عهده بگیرد اما قبول نڪرد، بعد از عملیات رمضان همه مسئولیتها را تحویل داد. چه شده بود، نمیدانیم. میگفت تا حالا تڪلیف بود مسئول باشم، اما حالا میخواهم بسیجی باشم.
🔻برگشت اصفهان. آماده شد برای #ازدواج، میخواست همسرش از سادات باشد. بخاطر علاقه به #حضرت_زهرا(س)، برای همین با همسر یڪی از شهدا که از سادات بود، ازدواج ڪرد.
🔻برای ازدواج یڪ ڪارت برد قم، به نیابت از حضرت زهرا(س) انداخت داخل ضریح حضرت معصومه. فردای عروسی در خواب دیده بود ڪه #حضرت_زهرا(س) و چندین بانوی بزرگوار در مراسم او شرڪت کردند.
🔻مجلس عروسی او بسیار ساده و باصفا بود. همه شاد و خوشحال بودند. در پایان مراسم خیلی با جدّیت گفت: فڪر نڪنید من با ازدواج به دنیا چسبیدهام، ازدواج وظیفهای بود، جبهه و جهاد هم وظیفه دیگری است.
🌷 @shahidane1 🌷
🔻سه روز بعد از ازدواج راهی شد. مرحله بعدی عملیات والفجر۲ در حال انجام بود. با گردان یازهرا(س) به جلو رفت. پیڪر بچههایی ڪه بر روی تپه برهانی مانده بود را به عقب منتقل ڪرد.
🔻 #مصطفی_ردانی_پور با سمت یڪ بسیجی به عملیات آمد و همانجا مشغول مبارزه شد. قبل از عملیات به برادرش گفت: میخواهم جایی بمانم ڪه نه دست شما به من برسد، نه دست دشمن.
🔻روز نیمه مرداد ۱۳۶۲ روز معراج مصطفی بود. پیڪرش همانجا ماند. مدتی بعد نیروها عملیات دیگری ڪردند. پیڪر دهها شهید به عقب منتقل شد.
🔻ده سال بعد بچههای تفحص چهارصد پیڪر شهید را از ارتفاعات پیرانشهر به عقب منتقل ڪردند. به همه سپرده بودیم اگر همراه #شهیدی #انگشتر_عقیق درشتی پیدا ڪردید خبر دهید، اما خبری از #مصطفی نبود.
🔻برای #مصطفی این فرمانده بزرگ جنگ کسی مراسم نگرفت و خبر شهادتش را هم ڪسی نگفت. شاید فڪر میڪردند جنازهاش به دست دشمن افتاده. شاید فڪر میڪردند اسیر شده. اما گویی #گمنامی صفتی است ڪه عاشقان #حضرت_زهرا(س) به آن آراستهاند.
🔺شادے روح #شهید صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#ڪاری_از ⇩↯⇩
✍ "گروه فـرهنگی شهید ابراهیم هادے"
🔴✾||➼┅═🕊═┅┅───┄
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#مدافع_حرم
#ولادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱
#محل_تولد : نکا - مازندران
#شهادت : ۱۳۹۵/۱/۲۱
#محل_شهادت : خانطومان - سوریه
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #وصیت_شهید_به_دخترش
🌸 زینب جان؛ امیدوارم در زندگیت به فکر آخرت هم باشی، یعنی هم زندگی کنی برای این دنیا و هم زندگی کنی برای آخرت..
🌸 اطرافیان (دوستان،جامعه و...) تأثیر زیادی بر روش زندگی و حالات اخلاق و رفتار آدم میگذارند سعی کن تأثیر منفی نگیری، سعی کن آدم خوبی باشی و تأثیر مثبت بر دیگران بگذاری، نگو چون فلانی دارد این جوری رفتار میکند یا این جوری لباس میپوشد من هم بپوشم و ..
🌸 تو خوب باش تو حجاب داشته باش بگذار دیگران از تو تأثیر بگیرند.. بگذار دیگران مثل تو باشند.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻مدافع حریم ولایت🔻
#شهید_امیرحسام_ذوالعلی🌷
[سالروز ولادت]
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#دوشنبـــــہ
☀️ ۲ دی ۱۳۹۸
🌙 ۲۶ ربیعالثانی ۱۴۴۱
🌲 23 دسامبـــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاقٰاضِـــــےَالْحٰاجٰاٺـــــ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام حســن (ع)
▫️امام حسین (ع)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#در_محضر_شهید
🔴 درخواست شهید مدافع حرم قبل از شهادت
🔸هر کی اذیت نمیشه و پیام من رو میشنوه، یه روز برا ما نماز بخونه، ممنون میشیم، انشاءالله اونور جبران میکنیم...
#مدافع_حرم
#شهید_سجاد_مرادی
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_ابراهیمعلی_معصومی
#سردار
#ولادت : ۱۳۳۷/۱۰/۰۲
#محل_تولد : همدان
#شهادت : ۱۳۶۲/۸/۱۳
#مـحل_شهادت : پنجوین - عملیات والفجر۴
🔺فرمانده گردان کمیل
🔹🔷💠🔷🔹
💢 #فرازی_از_وصیتنامه
◽️ای برادران و خواهران و ای یاران با وفای امام زمان(عج) امیدوارم که دنیای ابدی آخرت را به این ۲ روز زودگذر دنیا نفروشیم و با اطاعت از خدا و رسول و ائمه که نور هدایت بشر از جانب خدا هستند و اطاعت از رهبری آگاهانه حسین زمان که پیروزی ما فقط در گروی عمل کردن مو به موی دستور ایشان است؛ بتوانیم انشاءالله در آخرت در صف محمد و آلش قرار بگیریم و از شفاعت آنان که آبرومندان پیشگاه خداوند هستند محروم نشویم.
#سالروز_ولادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_هادی_دلها ═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════ #قسمت_پنجم ساعت ۸ بود که قصد شهربازی کردیم😇
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_هادی_دلها
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_هفتم
🍀راوےحسین🍀
روز تاسوعا، قرار بود یه عملیات تو سوریه انجام بشه.. ما خوب میدونستیم یه عملیات یعنی: #شهیدشدن.. #بی_پدر شدن.. یه گروهی از بچههای #ایران #افغانستان #لبنان #پاکستان و...
داشتم زینب رو میبردم هیئت..
_زینب بریم⁉️
_بله من حاضرم.. بریم..
نزدیک هیئت بودیم که گوشیم📲 زنگ خورد، از یگان....
_سلام.. باشه من تا یک ساعت دیگه #یگانم..😢
زینب: داداشی چیشده؟!! چرا گریه میکنی؟!😭😭
_چند تا از بچههای یگان #شهید شدن باید برم یگان..
زینب: وای😧😱
_تو رو میزارم هیئت زنگ میزنم بابا بیاد دنبالت
زینب: من خودم میتونم برگردم تو برو به کارات برس داداش
_نه عزیزم
وقتی رسیدم یگان حال همه بچهها داغون بود😭😭
یازده شهید از ایران 🇮🇷... تقدیم بی بی زینب(س) شده بود که هفت تن از این عزیزان از #یگان_ویژه_صابرین بود..
1⃣شهید مدافع حرم محمد ظهیری
2⃣شهید مدافع حرم ابوذر امجدیان
3⃣شهید مدافع حرم سیدسجاد طاهرنیا
4⃣شهید مدافع حرم سیدروحالله عمادی
5⃣شهید مدافع حرم پویا ایزدی
6⃣شهید مدافع حرم سیدمحمدحسین میردوستی
7⃣شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
8⃣شهید مدافع حرم محمدجمالی
9⃣شهید مدافع حرم حجت اصغری
🔟شهید مدافع حرم امین کریمی
1⃣1⃣شهید مدافع حرم روحالله طالبی اقدم
پیکر بعضیاشون خداروشکر برگشته بود عقب اونایی که از یگان ما بودند..
برای مراسمات...
زینب رو بردم وداع.. وقتی زینب فهمید شهید میردوستی عاشق #حضرت_عباس بوده و حالا مثل حضرت عباس شهید شده بود داغون شد😣
#اولین شهید دهه هفتادی که یه پسر یه ساله سیدمحمدیاسا ازش به یادگارمونده بود😞
یک هفته از شهادت سیدمحمدحسین میگذشت.
وارد اتاق زینب شدم..
_زینبم.. چته عزیز برادر؟
پشتشو بهم کرد و گفت:
_توهم میخوای شهید بشی؟😢
_زینبم.. مرگ مال همه است.. و چه بسا #شهادت بهترین مرگهاست.. وقتی یکی میره برای دفاع باید خودشو آماده کنه واسه شهادت.. اسارت.. جانبازی..
دومی سختتره عزیزدلم..
عصر کربلا امام حسین شهید شد ولی بی بی زینب #اسیر .. اسارت سخته جانبازی هم همینطور ..
#جانبازی میدونی یعنی چی؟
یعنی یه جوون صحیح و سالم میره #ناقص میشه.. و بقیه عمرشم که چقدر باید حرف بشنوه...😔😔
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#قسمت_هشتم
🍀 راوے داناےڪل 🍀
خانواده عطایی فرد دور هم نشسته بودند
مادر: حسین جان.. پسرم
حسین: جانم مادر
مادر:حسین جان بهمن ماه انشاءالله ۲۵ سالت میشه😍
حسین: خب!!
مادر: اگه نظرت مثبته برم خواستگاری فاطمه سادات😊
غذا پرید تو گلو حسین..
حسین: نه مادر من!! من اصلا ده روزه دیگه عازمم اجازه بدید برم اگه صحیح و سالم برگشتم چشم
زینب: مگه قراره نیایی داداش😢
حسین: بالاخره جنگه دیگه..😊
زینب دیگه ناهار نخورد.
حسین بعد از ناهار از خونه زد بیرون.
اول یه تابلو گرفت بعد شماره خانم ...گرفت
حسین: سلام خواهر بله من نیم ساعت دیگه پیش شمام😊
نیم ساعت بعد به محلی که معراج الشهدا بود رسید
همه بچههابودن، با تک تکشون خداحافظی کرد...
اما با خانم ...کاری داشت..
_سلام اخوی! زینب خوبه⁉️
حسین: براتون یه ویس تو تلگرام فرستادم اینم یه نامه و تابلو، شماره شما رو هم نوشتم که اگه #جانباز یا #اسیر شدم باهاتون تماس📲 بگیرن... خواهرم جان شما و جان زینب.. دوست دارم خیلی مراقبش باشید..
_انشاءالله شهید🌷 بشین
حسین: از زینب #دل_کندم.. ولی #نگرانشم😔
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو مینودری
═════ ✾❤️✾❤️✾ ═════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286