#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_ششم
#قسمت بیست و پنجم
نمیدانم کی بود و چه کاره بود. ولی افسرده و پریشان و کمحرف بود. ناکس کیانوش هم چیزی نمیگفت یا نمیدانست شیلان کیست و چهکاره است ولی دلبستهاش بود.
روز به روز به طرح فرار امیدوارتر میشوم. آمادگی روحی و اعتماد به نفسم را بالا میبرم ولی از نظر جسمی ضعیف شدهام. نمیدانم پاهایم توان فرار دارد یا بین راه متوقف میشوم. طرح فرار را با کیانوش در میان میگذارم. دودل است. اواسط زمستان شیلان خانم از محدودۀ زندان به مکان دیگری رفته بود. کیانوش همچنان منتظر و چشم به راه شیلان است. فکر کنم به خاطر او حاضر نباشد با من فرار کند. سر به سرش میگذارم و میگویم: «دل بکن از این زندانِ شیلان. یا خودش گازت میگیره یا سگاش!»
میخندد و میگوید: «به خدا نمیدونم اون کی بود و چی میخواست. بعضی وقتا برام نون روغنی میآورد.»
با رسیدن بهار، کیانوش از بازگشت شیلان ناامید میشود و موافقتش را برای فرار اعلام میکند. از صبح تا غروب داخل اتاق چهار متری راه میرویم و با نرمش و ورزش سعی میکنیم آمادگی جسمانیمان را بالا ببریم. هر کس میپرسد میخواهی چهکار کنی؟ به شوخی میگویم: «میخوام فرار کنم، کاری، چیزی لازم نداری؟»
این جوری میخواهم قضیه را لوث کرده و اگر توانستیم فرار کنیم داغی به دل کومله بگذاریم. ایمان دارم اگر بتوانیم یک لحظه از چشمشان گم شویم، دیگر نمیتوانند ما را پیدا کنند. سقف توالتهای داخل محوطه را برداشتهاند تا تعمیر کنند.
موقتی نایلونی رویش کشیدهاند تا باران اذیت نکند. سقف توالتها در زمستان چکه میکرد. شش توالت به صورت ردیفی و پشت به رودخانه احداث شدهاند.
بهار است و پیروزیهای رزمندگان اسلام در جبهههای جنوب، کومله را حیرتزده کرده است. قدرت مردمی نظام جمهوری اسلامی برای مردم پدیدار شده و رفتار دیکتاتوری گروهکهای ضد انقلاب، مردم منطقه را رنجانده است. فوج فوج افراد نادم و پشیمان راهی پیوستن به دولت شده و برای تأمین امنیت خود و خانوادهشان مسلح شده و علیه ضد انقلاب میجنگند. ریزش نیروهای کومله آنقدر فراوان شده که روز به روز پایگاههایشان را ازدست میدهند و روستاها را تخلیه میکنند. در مقابل قدرت جمهوری اسلامی، قدر و مقدار ناچیز کومله را میشناسم و تحرکات آنان را مانند وزوز مگس میدانم.
رزمندگان اسلام در جبهههای جنوب حملات گستردهای انجام داده و در حال پیشروی به سوی خرمشهر هستند. کومله سخت آزرده و پریشانخاطر شده است. آنها دریافتهاند اگر جنگ ایران و عراق به پایان برسد، رزمندگان اسلام به سوی کردستان گسیل خواهند داشت و غائله کردستان را به آسانی فیصله خواهند داد.
همه حواس نیروهای کومله به اخبار جنگ و پیروزی خرمشهر است. میدانم ساعت هشت شب، همۀ نیروهای کومله داخل مقر میروند و اخبار پیشرویهای رزمندگان اسلام را دنبال میکنند و وقایع روزانه را تجزیه و تحلیل میکنند. در این ساعت اسرا هم مشغول شنیدن خبرهای خوش پیروزی رزمندگان هستند و توجه چندانی به رفت و آمدها ندارند.
شب رادیو اعلام میکند رزمندگان به نزدیکی خرمشهر رسیدهاند. برنامه فرار را برای فردا شب تعیین میکنم. در زمان فرار لازم است چند نفر همزمان با ما وارد دستشوییها شوند و با رفت و آمد زیاد، محوطه را شلوغ کنند تا نگهبان نتواند آمار ورود و خروج افراد به توالتها را حفظ کند. باید مطمئن شویم کنار توالتی که قصد فرار داریم نیروها و طرفداران کومله حضور نداشته باشند. لازم است دو سه نفر از افراد مورد اعتماد همزمان با ما در توالتهای کناری مستقر شوند تا با سر و صدای ما مشکلی پیش نیاید و بتوانیم با خیالی آسوده از دیوار بالا برویم و داخل رودخانه بپریم. موضوع را با علیرضا امیریفرد درجهدار شیرازی و کاک امین بانهای در میان میگذارم. شجاعانه میپذیرند که همزمان با خروج ما، به داخل توالتهای بغلی بروند و هوای ما را داشته باشند.
برای فردا شب آماده میشوم و با خیالی راحت میخوابم. خواب میبینم لب رودخانۀ پر آب زاب نشسته و به وسعت رودخانه خیره شدهام. روی امواج رودخانه، با خط زیبایی آیات قرآنی نوشته شده و پیرمردی روحانی با لباسی سفید مانند ملائک روبهرویم ظاهر میشود و میگوید: «میخوای از این رودخانه عبور کنی؟»
با احترام میگویم: «بلی میخواهم. ولی شما کی هستید؟»
ـ من خمینی هستم. میخواهی تو را به آن طرف رودخانه ببرم؟
ـ بلی میخواهم!
دستم را گرفته و به آرامی به آن طرف رودخانه پرت میکند. رها و سبکبال داخل جنگل آن طرف رودخانه میافتم. ریشۀ درختان از خاک بیرون زده و با شاخهها درهم تنیده و به شکل آیات قرآنی تزئین شدهاند.
⬅️ ادامه دارد
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
همزمان با تخریب مزار شریف ائمه بقیع علیهم السلام
#مراسم_شبی_با_شهدای_اردیبهشت ماه
#شهیدان؛
#سردار شهید حاج محمد محمودی
#جانباز شهید ابراهیم مشهدی
#پاسدار شهید علی رضا زاده عسگری
#بسیجی شهید سید مرتضی شریفی
#شهید مدافع حرم احمد بیضون
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷
#سخنرانی دکتر ابوالفضل روحی
#مداح حاج حسن اسداللهی
زمان چهارشنبه ۱۴۰۰/۲/۲۹
#بعد از نماز عشاء
حضورتان گرمی بخش محفل شهدایی خواهد بود.
🕌 مسجد حضرت زینب علیها السلام
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
02.Baqara.130.mp3
1.12M
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
🌺 #درسهایی_از_قرآن
تفسیر قطره ای
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸 #سوره_بقره🌸
#آیه_یکصد_و_سی
🍀 #التماس_دعای_فرج 🍀
#انتخابات
#بصیرت
#مشارکت حداکثری
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#خاطرات_تفحص
#زیارت_عاشورا
ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. #شهدا خودشان را نشان نمی دادند.
شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری #شهدا بود نماز را خواندیم. سپس در حضور #شهدا یکی از برادران با حال عجیبی خواندن #زیارت_عاشورا را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت: "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی..." که یکباره پیکر یک #شهید به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود.
بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم. باورش سخت است. اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد:
#الله_اکبر ... #شهید... #شهید...
به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم. شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود. همه می گفتند: #زیارت_عاشورا کار خودش را کرد.
پیکر #شهید کاملا از خاک خارج شد. اما هر چه گشتیم از #پلاک او خبری نبود! او یک #شهید_گمنام بود. ما پس از پایان #زیارت_عاشورا همگی #شهدا را به حق سید و سالار #شهیدان قسم داده بودیم. حالا به همراه پیکر این #شهید_گمنام به جز سربند زیبای #یا_حسین_ع کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد. روی آن کتابچه نوشته شده بود:
#زیارت_عاشورا
کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹
جهت سلامتی و تعجیل در فرج
#حضرت_ولیعصر_عج
و شادی روح #امام_راحل و #شهداء
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
دوستےها تو جبھه ؛
طورے بود ڪه از میون گلوله ها
همدیگه رو بیرون مےڪشیدن
سعے ڪنید دوستانے داشته باشید ڪه
همدیگه رو از گناه نجاتـــــ بدید . . . !
حاجحسینیڪتا✨
سلام ✋
#عاقبتتون_شهدایی 🌸
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
🔷 احکام انتخاباتی
🔸حکم شرکت در انتخابات
س۱. آیا شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی ایران شرعا واجب و عدم شرکت، حرام است؟
ج. شرکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی برای افراد واجد شرایط، یک وظیفه شرعی، اسلامی و الهی است.
🔸واجب عینی بودن شرکت در انتخابات
س۲. آیا شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی ایران واجب عینی است یا کفایی؟
ج. واجب عینی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام مهم امام خمینی (ره) به مدیران حوزه علمیه خصوصا حوزه علمیه قم
#قابل_توجه_نیروهای_جهادی
#انتخابات
#مشارکت_حداکثری
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#السلام_علی_المهدی_عج
امروز #چهارشنبه برابر است با :
🗓 29 اردیبهشت 1400ه.ش
🗓 7 شوال 1442ه.ق
🗓 19 مِی 2021 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_حی_یا_قیوم
ای زنده ، ای پاینده
نثار ارواح طیبه#شهداء#امام شهداء
#اموات#صلوات
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
همزمان با تخریب مزار شریف ائمه بقیع علیهم السلام
#مراسم_شبی_با_شهدای_اردیبهشت ماه
#شهیدان؛
#سردار شهید حاج محمد محمودی
#جانباز شهید ابراهیم مشهدی
#پاسدار شهید علی رضا زاده عسگری
#بسیجی شهید سید مرتضی شریفی
#شهید مدافع حرم احمد بیضون
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷
#سخنرانی دکتر ابوالفضل روحی
#مداح حاج حسن اسداللهی
زمان چهارشنبه ۱۴۰۰/۲/۲۹
#بعد از نماز عشاء
حضورتان گرمی بخش محفل شهدایی خواهد بود.
🕌 مسجد حضرت زینب علیها السلام
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر امام(ره) امروز بود
#چی_می_گفت؟!
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#ارزشها
#اشخاص
#شهید_مظلوم
#دکتر_بهشتی
#ارزشها را بشناس
و اشخاص را با #ارزشها بسنج
حمایتها باید از #ارزشها باشد!
اول #ارزشها، بعد #اشخاص...
نه اول #اشخاص بعد #ارزشها!
یکی از مصیبت های زمان ما این است که #اشخاص دارند کم کم، جانشین #ارزشها می شوند .
#تا_انتخاب
#ما_ملت_شهادتیم
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🔰 یاد یاران
🌟 نصرت الهی ....
🔻 اوضاع وخیم بود. بالگردهای عراقی امان نمیدادند. یکی با ناراحتی گفت: «پس آنهایی که قرار بود ما را پشتیبانی کنند، کجایند؟»
🔅 صدای محسن در فضا پیچید: «الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل ...» بچهها شروع به خواندن کردند.
🚩 در همین لحظه یکی از بالگردها بهاشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو بالگرد دیگر با هم برخورد کردند!
شهید محسن وزوایی🌷
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_ششم
#قسمت بیست و ششم
از خواب میپرم و دلم قرص میشود فرارمان موفقیتآمیز است. خرمشهر آزاد میشود و شور و حال پیروزی رزمندگان در بین اسرا غوغا به راه میاندازد. مقر کومله به غمکدهای تبدیل میشود و پژمردگی و عصبانیت در چهرهشان بیداد میکند. و امیدواری شادابی در چهره اسرا موج میزند. عزمم را جزم میکنم و مقداری نان و حلوای ظهر در شالم میپیچم و برای راه قایم میکنم.
ساعت به هشت شب و وقت اخبار میرسد. بیرون محوطه زندان را دید میزنم و میبینم نگهبان تنهاست و بقیه در مقر حضور دارند. به کیانوش و امیریفرد و کاک امین اشاره میکنم و یکی یکی راه میافتند و به سمت توالتها میروند. قرار است کیانوش داخل توالت شمارۀ چهار برود و امیریفرد داخل توالت شمارۀ پنج و کاک امین داخل توالت سه برود تا اطرافمان اشغال شود و اتفاقی بیگانهای وارد آنها نشود. لحظاتی بعد راه میافتم و توالت اول و دوم و ششم را چک میکنم و میبینم خالی هستند. خیالم راحت میشود و پیش کیانوش میروم. با تیغ مشمای پلاستیکی را به صورت تی انگلیسی میبرم تا سرمان از قسمت تی عبور کند و پاهایمان از دسته تی بگذرد و گوشههای مشما آویزان نماند. سر طناب را به چوبی میبندم و درون گودال توالت فرو میکنم تا بتواند وزنمان را نگه دارد. با طناب بالای دیوار میروم و به کیانوش میگویم: «بیا بالا.»
او تعلل میکند و میگوید: «اگه بیام برادرم رو اعدام میکنن.»
میخواهم بازگردم و توجیهش کنم ولی فرصت نیست و کار از کار گذشته است. در این لحظات نفسگیر نمیتوانم به او بگویم برادرت را شهید کردهاند. میترسم پس بیفتد و کار را خرابتر کند. او میگوید: «برو به سلامت!»
از محمدرضا عظیمی شنیده بودم که برادرش و حسنمراد را تیرباران کردهاند. نمیتوانم خبر را به او بگویم و روحیهاش را خراب کنم. بالای دیوار گیر کردهام. فقط میگویم: «کیانوش جان جبران میکنم.»
ناامیدانه به طناب آویزان میشوم و به سوی رودخانه سُر میخورم. طناب کوتاه است و از فاصله ده پانزده متری دیواره بلند رودخانه میغلتم و داخل آب سقوط میکنم. فقط مواظبم تعادلم حفظ شود و سرم به سنگ نخورد. در حین سقوط و غلتیدنم، سگهای محوطه پارس کرده و به طرفم هجوم میآورند. تا میخواهند نزدیکم شوند، جریان تند بهاری رودخانه مرا از جا میکند و با خود میبرد. شدت حرکت آب اجازه شنا کردن نمیدهد. کنترلم ناممکن میشود. به سنگهای کف و دیواره رودخانه میخورم و مواظبم سرم به سنگها نخورد. سرمای طاقتفرسای رود به جانم میافتد. انگار خونم خشکیده و احساس خفگی میکنم. به زحمت روی آب میآیم و نفسی تازه میکنم. سعی دارم با مهارت صدای دست و پایم به گوش نگهبان نرسد. هرچند صدای امواج خروشان رودخانه اجازه رسیدن شلَپ و شولوپم را به نگهبان نمیدهد ولی احتیاط کرده و سر و صدا ایجاد نمیکنم. شاید بوی تنم در آب دفن شده و سگهای شیلان رهایم کرده و سراغم نمیآیند.
هر وقت کیانوش در محوطه زندان هیزم میشکست و کنده درختان را خرد و جابهجا میکرد، سگها زیر دست و پای شیلان میلولیدند و آرامآرام پیش کیانوش میرفتند و پارس نمیکردند. به گمانم با او هم رفیق شده بودند.
در سیصد متری پایین رودخانه به سدبندی میرسم که ساقۀ درختان و انبوه بوتهها شدت جریان آب را کنترل کرده و رود آرام میگیرد. شاخهای میگیرم و خودم را بالا کشیده و به خشکی میرسم. عمدی راه معکوس و انحرافی را انتخاب میکنم و همراه با جریان آب به سمت عراق میروم. میدانم وقتی نگهبانان کومله متوجه فرارم شوند، برعکس من به طرف سردشت خواهند رفت. خیس و زخمی از شدت سرما میلرزم. از زیر قله به طرف سنگر دیدهبانی نیروهای کومله، که پدافند ضد هوایی در آن مستقر است، میروم و زندان را تحت نظر میگیرم. احتمالاً آنها حدس میزنند به طرف روستای آغلان در مسیر سردشت رفته باشم. هرگز فکر نمیکنند به طرف عراق رفته و زیر سنگر دیدهبانی پنهان شده باشم. دو ساعت تا آمارگیری وقت دارم. از محوطه دور میشوم ولی میترسم دورتر بروم و ناخواسته در مسیرشان قرار بگیرم. تصمیم میگیرم همانجا بمانم و لباسهایم را خشک کنم و رفت و آمد کومله را تحت نظر بگیرم .
ارتفاع بلند منطقه پدافتد هوایی تمام محدوده زندان را پوشش میدهد. آرامآرام خودم را به زیر پایگاه دیدهبانی میرسانم و زیر صخرهای پناه میگیرم و زندان را دید میزنم. مطمئنم کسی اینجا دنبالم نمیگردد. لباسهایم را در آورده و میچلانم تا زودتر خشک شود. کاملاً به رفت و آمدهای زندان مسلطم. هر لحظه منتظر عکسالعملی هستم. . . .
⬅️ ادامه دارد. . . . .
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷