کمی میلنگید زهرا موقع پریدن
چترش گیر کرده بود به فلکه گاز
همه بدنش کبود و زخموزیلی شده
بود.
ترفندی به کار بردم گفتم اگر بعد از ناهار دو ساعت بخوابید فرشته
مهربان برایتان هدیه می آورد از
ساعت سه تا پنج این طور هم به کارهایم میرسیدم و هم نفسی تازه
میکردم با ذوق سرشان را می گذاشتند روی بالش
چشمانشان را می بستند.
خواب محمد حسین خرگوشی بود موقع خواب کمی چشمانش باز میماند نمی فهمیدی الان خواب است یا
بیدار مجتبی هم که سرش به درس و مشق گرم بود. به خاطر اختلاف سنی با محمدحسین و زهرا هم بازی نداشت. بیشتر میرفتخانه مادرم با خواهر برادرهایم جوش
می خورد.
تا بچه ها بیدار میشدند جایزه های فرشته مهربان را میآوردند. اولین دفعه برای زهرا کالسکه و عروسک
خریدم و برای محمدحسین
تفنگ.
محمد حسین با ماشینهای فلزی کوچکی که روزهای بعد از فرشته مهربان دشت کرده بود گیت ایست و بازرسی میزد. زهرا عروسک هایش را روی زمین می چید محمد حسین از
عروسک کلاه قرمزی بدش می آمد. همیشه آن را به عنوان قاچاقچی
دستگیر می کرد گاهی
هم
دست به اسلحه میشد پشت مبل پناه می گرفت. درنقشش غرق میشد دراز به دراز کف اتاق می افتاد
و شهید میشد
.رفته رفته هدیه های فرشته مهربان رفت به سمت خوراکی بیسکویت
آبمیوه و شیرموز
تا آن موقع دیگر خانه را رفت و روب داده بودم دستشان را میگرفتم میبردم پارک یک روز به ذهنم رسید برای روابط اجتماعی و مدیریت مالی فرشته مهربان بهشان پول بدهد. هر
روز یک پنجاه تومانی میگذاشتم زیر بالششان قانون نانوشته ای بود که حق داشتند اندازه همین پول از سوپر تک خرید کنند من داخل نمیرفتم. محمد حسین مثل یک مرد جلو می افتاد زهرا هم پشت سرش .محمد حسین همیشه جلودار بود و زهرا تابع امکان نداشت پولی بگذارم
روی پولشان باید با پنجاه تومان
خوراکی میخریدند گاهی از توی
خیابان میدیدم محمدحسین چقدر جنسها را برداشته و بالا میگیرد تا
قیمتش را از فروشنده بپرسد.
وقتی میرفتیم پارک چشم ازشان برنمی داشتم مشیریه را دوست
نداشتم .فرهنگ آنجا با من هم خوانی نداشت. چند دفعه به فرهاد گفتم که بیا از این محله برویم بیشتر نگران
تربیت بچه ها بودم.
راه افتادیم دنبال خانه انقلاب ۱۶ آذر ،ونک گیشا سعادت آباد هیچ کدام را نپسندیدیم خسته و کلافه شدیم فرهاد گفت: میخوای
یه سری هم به چیذر بزنیم؟
اول از همه توی محله چرخ میزدیم حجاب خانمها برایم مهم بود توی چیذر دیدم چقدر خانم چادری امامزاده علی اکبر (ع) هم که نور علی نور به فرهاد گفتم: من از این محله جای دیگه ای نمیام! توی
خیابان حکمت یک بنگاه کوچک با فضای سنتی دیدیم که سردرش زده بود بنگاه یزدی انگار آپارتمانی را کنار گذاشته بودند برای ما ظرف چند ساعت توی کوچه فریبا آپارتمانی را قولنامه کردیم...
⬅️ ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨روز دوشنبه روز زیارتی
#امام_حسن(علیه السلام)
#امام_حسین(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ.🌷
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_461
🌹 بخش دوم آیه190سوره آل عمران
🌸 إِنَّ فِى خَلْقِ السَّماَواتِ وَالْأَرضِ وَاخْتِلاَفِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَأَيَاتٍ لِّأُولِى الْأَلْباَبِ
🍀 ترجمه: همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در پىِ یكدیگر آمدن شب و روز، نشانه هایى براى خردمندان است.
🌸 #أولی_الألباب صاحبان مغزها يا همان خردمندان هستند آنها به هر چیزی نگاه می کنند به یاد خدا می افتند و در هر چیزی خدا را می بینند یعنی این #گل، ماه ، خورشید ، گیاهان ، این دشت همه دارند می گویند همه #آفریننده داریم که آن هم خداوند یکتاست. گل ها حیات و زندگی دارند و خاک حیات ندارد ولی گل ها از #خاک بوجود می آیند و زندگی پیدا می کنند و کسی که از خاک بی جان، گل های زنده و باطراوت را بوجود آورد آن خداست. این گل ها از جنس خاک و به کمک آب بوجود آمدند و کسی که این آب را فرو فرستاد خداست.
🌸 سهراب سپهری درست گفت《 گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد》گل شبدر و لاله قرمز هیچ فرقی نمی کنند زیرا هر دو دارند حق را به تماشا می گذارند و اولی الألباب يا همان خردمندان با تماشای آنها به وجود خالق آنها که #خداوند است پی می برند. آسمان ها و زمین نشان از خداشناسی، نبوت ، معاد و قیامت دارد. آسمان ها و زمین نشان از نظم دارد، این نظم فریاد می زند #جهان تصادف و اتفاقی نیست و این یعنی کسی با نظم این جهان را آفریده و آن هم خداوند یکتاست.
🌸 این فصل های #بهار، تابستان ، پاییز و زمستان و این شب ها و روزهایی که پشت سر هم می آیند و این زمین که با نظم به دور #خورشید می چرخد و این ماه که با نظم به دور زمین می چرخد حقیقتی دارند که فریاد می زنند ما آفریننده داریم و آفریننده ی ما دارای #حکمت و #قدرت است و اوست که ما را می گرداند این یعنی آسمان ها و زمین هدفمند خلق شده اند و همه این ها برای انسان خلق شده اند.
🔹 پيام های آیه190سوره آل عمران 🔹
✅ #آفرینش_جهان، هدفدار است.
✅ #هستى_شناسى، مقدّمه ى خداشناسى است.
✅ اختلاف ساعات #شب و #روز در طول سال، در نظر خردمندان تصادفى نیست.
✅ #قرآن، مردم را به تفكّر در آفرینش ترغیب مى كند.
✅ هركه خردمندتر است باید نشانه هاى بیشترى را دریابد.
✅ #آفرینش، پر از راز و رمز، و ظرافت و دقّت است كه تنها خردمندان به درک آن راه دارند.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌹ای شهید !
دست هایتان را
که در دست خداوند است
بالا بگیرید و ما را هم در این لحظات پایانی سال دعا کنید ...
باشد که رهرو راهتان باشیم ....
ســلام✋
#عاقبتتون_شهـــ🌹ـــدایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📞 سلام، ببخشید سردار سلیمانی پشت خط هستند، آخر سالی با شما کار مهمی دارند، لطفاً گوشی را بردارید👆
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
May 11
در روز عید نوروز غسل بنما و بهترین و پاکیزه ترین لباس های خود را بپوش و به بهترین بوهای خوش، خود را خوشبو گردان و در آن روز روزه بدار. (مفاتیح الجنان، اعمال عید نوروز،ص 473)
🔰 ویژه برنامه تحویل سال
در جوار شهدای گمنام کوه خضر نبی(ع)
🔻ساعت ۲۴ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۱
قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام کوه خضرنبی
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_بیست و دوم
بعد از اثاث کشی اولین کاری که کردم رفتم امامزاده به آقا علی اکبر (ع) گفتم آقا جان ما اومدیم همسایه شما شدیم؛ به این همسایگی هم افتخار میکنیم فقط منت بذارید این توفیق رو از ما نگیرید.» بعد قسمشان دادم که ما را از این محله تکان ندهند حتی این جمله را به کار :بردم اگرم جابه جا شدیم دور
خودتون بگردیم
خانه کوچه فریبا خیر داشت. خیلی وقت بود میخواستم ماه محرم داخل خانه روضه بگیریم شرایط جور نمیشد آن سال زمینه مهیا بود ولی همت به خرج ندادیم چند روز بعدش دوستم زنگ زد تو نیتی داشتی؟ گفتم: «چطور مگه؟» :گفت: دیشب خواب دیدم دورتادور
خونه تون عکس شهید چیده؛ خود شهدا هم اومده بودن روضه به پا کنند این خواب حجتی شد که روضه خوانی را جدی بگیریم پنج روز اول دهه دوم محرم سیاهی زدیم همیشه میگفتم چرا» از روزی که
تازه باید عزاداریها شروع بشه خیمه ها رو جمع میکنن؟! از طرفی
هم خانه مان کوچک بود. فقط خانمها را دعوت کردیم
👇👇👇
فرهاد و محمدحسین خیلی زود
پایشان به مسجد قائم چیذر باز شد. تفریح پدر پسری شان هم در امامزاده
علی اکبر (ع) بود. فرهاد بعد از نماز
مغرب
دست محمد حسین را میگرفت و میبرد در حیاط امامزاده
بين قبور شهدا قدم میزدند زود هم سرگرم کارهای پایگاه بسیج شدند فرهاد میگفت: همه به محمدحسین میخندند. از بس آنکارد بود یک مرد جا افتاده ای را فرض کنید که کوچکش کرده باشند کار خاصی هم انجام نمیداد توی برنامه های هفته دفاع مقدس قاتی بزرگترها کار
می.کرد پدرش دست میزد روی
شانه محمد حسین
امروز رفتیم پوستر بچسبونیم؛ محمد حسین پایه چسب من بود! سال ۷۸ که اتفاقات کوی دانشگاه افتاد فرهاد خیلی فعال بود از خواب و خوراک افتاد گاهی محمد حسین را هم با خود میبرد. محمد حسین مثل دوربین همه مشاهداتش را ضبط
می کرد شب که میآمد خانه برای ما
تعریف میکرد در عالم بچگیاش
خیلی افتخار میکرد که پدرش با بیسیم صحبت می کند .یک روز فرهاد توی سپاه جلسه داشت. نمیتوانست محمد حسین را با خود
ببرد. خیلی ناراحت شد رفت توی
اتاقش.
مشغول بشور بساب بودم صدایش را می شنیدم همت یک مرکز همت
دو ،مرکز پنج بیست ودو، پنج هفده، پنج ده. تلفن خانه زنگ خورد
فرهاد
با عصبانیت
پرسید
محمد حسین کجاست؟» هول برم داشت. گفتم: «چی شده؟»
دارم میگم محمدحسین کجاست؟
قهر کرده رفته توی اتاق.
بهش بگو اومدم خونه میکشمش گوشی را قطع کرد . دویدم توی اتاق دیدم دارد با بیسیم بازی می کند گفتم :چه دسته گلی به آب دادی؟
بابات زنگ زد گفت اگه دستش بهت
برسه
تکه بزرگت گوشته! بیسیم را گذاشت روی میز پرید روی تخت روتختی را کشید روی سرش .شانس
آورد فرهاد که آمد خانه آتشش
خوابیده بود ولی باز سراغش را ازم
گرفت .مادرانگی کردم گفتم:
«خوابه!»
پاک آبروم رو برد وسط جلسه
فرمانده حوزه اومد ازم پرسید بی سیمت کو؟ دست زدم به کمرم دیدم نیست. گفتم جا گذاشتم خونه
گفت
محمد حسین داره پشت
بی سیم همه کدها رو میگه
معلوم بود جلوی خنده اش را گرفته.
نمیدونم نیم وجب بچه چطور همه
رو حفظ کرده
.توی همان ایام یک شب با موتور از
خانه پدر فرهاد برمی گشتیم خانه محمدحسین روی باک می نشست، زهرا هم بین من و پدرش از خیابان کارگر که آمدیم بالا چند نفر با سروصورت بسته جلویمان سبز شدند. داشتیم راه خودمان را
میرفتیم؛ نه شعاری دادیم نه کار
خاصی انجام دادیم از روی ظاهر
مذهبی مان به ما حمله کردندسروته
موتور را گرفتند. من فقط داد
میکشیدم میگفتم به ما رحم
نمیکنید زورتون به دو تا بچه
رسیده ما را پرت کردند توی جوب
آب.
⬅️ ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🎉یـامقلب القلوب و الابصار
🌸یـا مـدبرالیـل و النـهار
🎉یـامحـول الحـول و الاحـوال
🌸حـول حـالنا الی احسن الحـال
🎉این عید بهار در بهار است
🌸حـلول سـال نــو
🎉 بـهار طبیعت و
🌸 بهار قلبها را
🎉به همه شما عزیزان
🌸تبریک عـرض میکنیم
🎉🌸نـوروزتـان مـبـارک 🎉🌸
#التماس_دعا
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تصویری
🌿🌸نوروز ایرانی؛ عید بهاری 🌸🌿
🎙 #مقام_معظم_رهبری
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷