بیاذنتــو هـرگـزعددےصدنشود...
بر هر ڪہ نظرڪنی دگر بد نشود
زهــرا !تودعـاڪن ڪہبیایدمھدی
زیرا تو اگر دعـاڪنی ، رد نشود..🤲🏻
سلام✋
#صبحتون_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
http://sahba.ir/download/tarhekoli/10%20-%20%D8%B7%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%80%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20-%20%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%AA%20%D9%88%20%D8%A7%D8%B7%D8%A7%D8%B9%D8%AA%20%D8%A7%D9%86%D8%AD%D8%B5%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D8%AE%D8%AF%D8%A7.mp3
🔰جلسه دهم
عبادت و اطاعت انحصاری خدا
6 مهر 1353
11 رمضان 1394
🔷طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
استاد :
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم
#جهادگر_شهید_علی_اصغر_کریمی_پرویز
#زندگی_نامه
اسطوره هجرت و مقاومت، جهادگر مخلص از تبار همانانی که به سنگرسازان بیسنگر و پیشقراولان بیسلاح شهرت داشتند. آنانی که جز توکل به خداوند و شوق رضای حضرت دوست چیزی در خاطر نمیپروراندند. همانانی که جادههای صعبالعبور جبههها را هموار مینمودند تا جاده زندگی را و کوچه پس کوچههای محلههای ما را امن سازند. آنانی که عطر گلهای شجاعت و شهامت را در فضای غربت و مردگی پراکنده ساختند و جانی دوباره بر پیکر این نهال نوپای انقلاب بخشیدند. شهید عزیز علیاصغر کریمی که جزء سبقت گیرندگان حریم عشق بود.
شهید علیاصغر کریمی پرویز در هشتم شهریورماه سال 1333 در روستای رکین فراهان به دنیا آمد. پدرش ایمان علی کشاورزی میکرد و در سال 1340 فوت کرد و به همین دلیل او از نوجوانی مشغول به کار شد. خواندن و نوشتن نمیدانست. در سال 1350 ازدواج کرد و صاحب دو پسر دو دختر شد.
این جهادگر شهید همگام با سایر امت قهرمان، در حرکت توفنده و همه جانبه براندازی رژیم سفاک و معدوم پهلوی شرکت و نقش به سزایی را در راهپیمایی و تظاهرات علیه آن رژیم خائن ایفا میکرد. این شهید بزرگوار بعد از پیروزی انقلاب به ارکان مردمی و مقدس جهاد سازندگی وارد شد و تا آخر عمر شریف خود در این نهاد مردمی انجام وظیفه نمود. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت و سرانجام در بهمنماه سال 1362 به عنوان نیروی جهادگر (راننده بلدوزر) به جبهه اعزام و تا سوم بهمنماه سال 1365 در عملیات پیروزمندانه کربلای 5 در جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
✍#فرازی_از_وصیت_نامه
این شهید بزرگوار در فرازهایی از #وصیت_نامه سراسر هدایت خویش سفارش میکند که: آری خدای، ما را هدایت کرد و از جامعهای که یکپارچه ظلم و تباهی و فساد بود، نجات داد و به طرف هدایت سوق داد. هدایتی که روح خدا خمینی بتشکن در درون قلب ما جا داد و از آن اجتماع فساد به راهی کشاند که حداقل بتوانیم با شما درد و دلی کنیم. دردهایی که یادتان به یاد ظلم و فساد را و اینکه قدر نعمت را دانید که چگونه خداوند لطفمان کرد. آری چه نعمتی بالاتر از این که در سپاه محمد رسولالله(ص) قرار گرفتم و چه نعمتی بالاتر از اینکه ما را جزء سنگرسازان بیسنگر قلمداد کردند. وی نوجوانان، دانشآموزان و خانواده خود را خطاب قرار میدهد و توصیه میکرد: دانشآموزان عزیزی که امید آینده هستید، سعی کنید با اخلاق اسلامی عقبماندگیها را جبران نمایید که وظیفه شما یاد گرفتن و بعد عمل کردن است.
#روحش شاد
#یادش گرامی با ذکر#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
45.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 پنجمین سالگرد شهادت شهید راه نابودی اسرائیل، شهید محمدمهدی لطفی نیاسر
🎤 سخنران: حجت الاسلام والمسلمین احمد پناهیان
🗓 شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۰
⬅️ قم، کوه خضر، حسینیه ۱۴ شهیدگمنام
هیئت محبین اهل بیت علیهم السلام
قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام کوه خضرنبی
با ما همراه باشید👇
قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام کوه خضرنبی(ع)
🔖گزارش خبری
🖌قرارگاه مردمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها
🗓 جمعه۱۴۰۲/۰۱/۱۸
✍ 🚩 گزارش تصویری برگزاری هیئت هفتگی مسجد توسط شاخه جوانان هیئت
◀️ برنامه هفتگی جوانان مسجد طبق برنامه درشب ولادت امام حسن علیه السلام، باحضور جوانان ونوجوان محل و اعضای حلقات صالحین بسیج پایگاه شهید محمدعلی قلی زاده درتاریخ ۱۶فروردین برگزار گردید.
✅ برنامه این هفته با مشارکت کانون مسجد(کانون سلام) اجرا شد، بعد ازمراسم هیئت، برنامه شبی با مسجد برگزار گردید.
🕌https://eitaa.com/ahlolmasjed
🔖گزارش خبری
🗓 جمعه۱۴۰۲/۰۱/۱۸
🖌 صادرکننده: قرارگاه مردمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها
✍ گزارش تصویری ویژه برنامه ماه رمضان
◀️ برگزاری برنامه شبی در مسجد با رویکرد معارفی درچهارشنبه ۱۶فروردین برابر با نیمه ماه رمضان المبارک و شب ولادت امام حسن علیه السلام باعنوان "احیای دل" باحضورقریب۶۰نفر از نوجوانان پسر در رده سنی چهارم تا دوازدهم
🔹توسط پایگاه بسیج شهید قلی زاده وبا مشارکت کانون فرهنگی هنری ورزشی "سلام" مسجد برگزار گردید.
🔸رئوس برنامه های اجرا شده:
گعده دوستانه، برنامه تفریحی، کتاب خوانی، ورزش (فوتبال دستی وپینگ پنگ) در فضای حسینیه مسجد(زیرزمین) در این برنامه با سحری، چای وشیرینی از شرکت کنندگان پذیرایی شد.
🕌https://eitaa.com/ahlolmasjed
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_ ۳۶
من و فرهاد رفتیم مثل هفته پیش ولی آن شب کجا باورم میشد وقتی برگردیم قرار است با چالش سفر محمد حسین روبه رو شویم یک هفته پر از ،استرس پر از بی خبری هیچ خبری نداشتیم نه ،زنگی نه پیامی فرهاد به یاد قدیمها سر ماشین را کج کرد سمت ساندویچ ناصر. زهرا و محمد حسین کوچک که بودند به عشق ساندویچ مغز می آمدند شاه
عبدالعظيم مغازه محقری بود ولی تمیز دو تا برادر شهید آنجا را
میگرداندند برخلاف
همیشه
همبرگر سفارش دادم فرهاد تعجب کرد. نگفتم دلم راضی نمیشود در نبود محمد حسین ساندویچ مغز
بخورم.
تا حرم حرف نزدم از فرهاد جدا شدم . با یاد محمد حسین نشستم داخل صحن جایی که صدای مناجات حاج منصور ارضی به گوشم برسد محمد حسین عاشق این صدا و نفس بود زیاد میرفت هیئت حاج منصور ماه رمضانها اکثر شبها پاتوقش مسجد ارگ بود. حتی اگر توی هیئت مراسم بود بعدش میرفت آنجا با ماشین
نمی آمد می گفت با بچه ها میروم. نمی دانم چرا باز آن شب در فراز و
لايمكن فرار من حکومتک ماندم. مثل نوجوانی ام که میرفتم مهدیه تهران. به زبان این فراز را تکرار میکردم ولی در خیالم محمد حسین وول میخورد. برایش قبل از رفتن شربت درست میکردم بخورد. خاکشیر و تخم شربتی کمی زعفران و شکر و آبلیمو هم بهش اضافه میکردم توی روز خیلی دوندگی میکرد این شربت عطشش را میشکست یک شب ریختم توی
شیشه که ببرد با دوستانش بخورند .گفت: ولشون کن این چیزها حالیشون نیست!» به اصرار ریختم توی شیشه نوشابه خانواده دادم دستش. زورم نرسید لیوان ببرد.
👇👇👇
سربه سرم گذاشت این سوسول بازیا چیه؟! همین جوری میکشیم بالا گفتم محمد! یعنی همه تون دهن میذارید سر شیشه؟!» خندید «آره بابا!» اصلاً این شکلی نبود. به سن بلوغ که رسید نگران بودم با این تمیزی اش چطور میخواهد با بچه های هم سن و سالش قاتی شود. سر سفره تا چنگال نمی گذاشتم بغل بشقابش
دست به غذا نمی برد. می گفت: مامان چنگالش میگفتم حالا
بخور تا بیارم دست به سینه منتظر می نشست وا مصیبتا اگر دسته
قاشقش چرب بود. پا میشد میرفت دستش را می شست و از داخل
جاقاشقی قاشق تمیز میآورد.
با
رفقایش چرخید تعدیل شد، کارش
به جایی رسید که زهرا را مسخره می کرد: «خیلی پاستوریزه ای اگه یک هفته بیایی تو جمع ما دیگه این
سوسول بازیا یادت میره!»
ولايمكن فرار من حکومتک ....
⬅️ ادامه دارد .....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷